قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

روایت دردهای زینب (س) – خداحافظ ای مادر خوبیها

آن روز، چهار سالة‌ گلستان عصمت وعفاف در كنار بستر مظلومة‌ تاريخ (فاطمه زهرا) همراه اسماء بنت عميس زانوي غم را بغل گرفته و خيره خيره بر چهرة تكيدة مادر نگاه مي‌كرد.

مادر از او خواست كه نزديك بستر آيد. سپس به او دو امانت گرانبها سپرد و فرمود: «دخترم زينب! دو بغچه‌اي كه به تو مي‌سپارم، يكي از آنها متعلق به دختر ابي‌ ذر غفاري و ديگري مال خودت مي‌باشد، كه در آن پيراهني است كه مال حسين مي‌باشد. اما بدان هرگاه كه او، اين پيراهن را از تو طلب نمايد، وقت وصل و همراهي شما سر رسيده و حسين براي شهادت مهيا مي‌گردد.» فاطمه (س) رو به اسماء نمود و فرمود: «من اندكي به خواب مي‌روم لحظاتي بعد سراغم بيا و مرا صدا نما. اگر جواب تو را ندادم، برو علي و اولادم را مطلع كن كه زهرا از دنيا رخت سفر بربسته است.»
سپس مشغول خواندن سورة‌ يس گشت: يس و القرآن و الحكيم ........ اسماء لحظاتي بعد زهرا (س) را صدا مي‌زند؛ اما چيزي نمي‌شنود و در مي‌يابد كه دختر پيغمبر از دنيا چشم فرو بسته است.
زينب از سكوت مادر با حالت صيحه و گريه خود را بر بدن مطهر او مي‌اندازد و صدا مي‌زند و مي‌گويد: «مادر! سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان. مادر! گويي ما امروز رسول خدا را از دست داديم. مادر.......»


منبع : سایت عاشورا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه