قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

روایت دردهای زینب (س) – پاسداری از حجاب

علامه مجلسي مي‌نويسد: در بعض ارباب مقاتل خواندم كه فاطمة‌ صغري، دختر امام حسين (ع) مي‌گفت: «من در روز عاشورا در كنار خيمه ايستاده بودم و به اجساد پاره پاره شهدا نگاه مي‌كردم و پدرم را مي‌ديدم كه در خون و خاك غلتيده و بدنش پر از تير و نيزه و شمشير است و سواران بر آن اجساد با اسبان خويش اسب سواري مي‌نمايند. در اين فكر بودم كه قساوت قلب لشكر با ما چه خواهد نمود؟ آيا ما را هم به قتل مي‌رسانند يا به اسارت خواهند برد؟

 از پهنة ميدان، سواري را مشاهده نمودم كه به سوي بانوان حرم راهي شد و بر خيل بي‌پناهان حرم هجوم آورد و با سر نيزه آن ها را مي‌زد و چادر و روسري از سرشان مي‌كشيد و آن ها بي‌پناه و ياور فرياد مي‌زدند كه آيا فريادرسي نيست كه به فرياد ما برسد؟ آيا كسي نيست كه اين دشمنان را از ما دور سازد؟ ظالمي را ديدم كه با عجله به سوي من ره مي‌سپرد. به محض نزديك شدن، با كعب نيزه بر بين دو شانه‌ام زد كه با صورت بر زمين افتادم و گوشواره‌ام را كشيد كه ناگهان لالة گوشم را همراه گوشواره از جاي كند. خون از ناحية گوش بر صورتم جاري شد و من بيهوش بر زمين افتادم. مدتي بعد كه به هوش آمدم، سر خود را بر دامن عمه‌ام يافتم كه او در حال گريه كردن بود و مي‌فرمود: برخيز تا به خيمه برويم و ببينيم بر بانوان حرم و برادرت چه گذشته است؟
همراه عمه‌ام، راهي خيمه شديم و به عمه‌ام گفتم: آيا پارچه‌اي هست تا با آن سرم را از نگاه ناظران پوشانم.
عمه‌ام جوابم فرمود كه: دخترم! عمة‌ تو هم، مثل تو مي‌باشد.....»

 

 

روایت دردهای زینب (س) - تسلي دل امام سجاد (ع)

خيل اسيران را از ميان كشتگان به قصد سوزانيدن دل آن ها عبور مي‌دهند. برگردن سيّد الساجدين غل و زنجير، سنگيني مي‌كند. پاهاي او را از زير شكم شتر به هم بسته‌اند؛ تا از شدت ضعف از شتر به زمين واژگون نگردد. چشمان حجت خدا در گودال قتلگاه بر بدن مطهر پدرش نظاره‌گر است. شدت درد به قدري است كه نزديك است روح از بدن او مفارقت نمايد.
عقيلة بني هاشم ناگهان سراسيمه به محضر امام خود رسيده و صدا مي‌زند: «اي يادگار جدم و پدر و برادرانم! اين چه حالي است كه از تو مي‌بينم كه اين گونه به خود مي‌پيچي؟ گويي مي‌خواهي جان به جانان بسپاري.»
امام سجاد با دل سوختة خود درجواب عمه‌اش مي‌فرمايد: «چگونه بي‌تابي ننمايم و صبر كنم؛ در حالي كه پيكر پدرم، برادرانم و عموها و پسر عموهايم و بستگانم را مي‌نگرم كه در اين بيابان پهناور در خون خود غوطه‌ور، عريان و بي‌كفن مي‌باشند و كسي آن ها را دفن نمي‌نمايد، و هيچ كس به نزد آن ها نمي‌رود و مهرباني به آن ها نمي‌نمايد. گويا آن ها از خاندان ترك و ديلم مي‌باشند؛ ولي جسدهاي خود را دفن كرده‌اند!» عقيلة بني هاشم در مقابل غصة دل پسر برادر خويش، بر او آيات صبر و توكل مي‌خواند: «كساني هستند و مي‌آيند و اين بدن هاي پاره پاره را جمع‌آورده و مي‌پوشانند و بر قبر مطهر پدرت علامتي و بارگاهي نصب مي‌شود كه به مرور سال ها و قرن ها از بين نخواهد رفت و هرچه سلاطين كفر براي محو آن كوشش نمايند، نتيجه معكوس مي‌گيرند و روز به روز بر رونق اين مكان شريف افزوده خواهد شد....»


منبع : سایت عاشورا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه