قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دردهای زینب (س)- شام غربيان

شب است و سكوت . ماه، غريبانه بر مظلومين كربلا نظاره و بر اين هجران وهرمان مي‌گريد و آرام آرام به پاس محبت فرزند فاطمه زهرا (س) خاموش مي‌گردد و مشاهده مي‌نمايد كه زينب، كودكان و بانوان پراكنده را جمع‌آوري مي‌نمايد.
هر كدام از شيرين زبانان، سخني مي‌گويند كه دل خستة عقيله بني هاشم را مي‌سوزانند. يكي از پدر سراغ مي‌گيرد و ديگري سراغ اشك و عمويش را، سومي از لبان تشنه علي اصغر ياد مي‌كند و آن يكي از فقدان علي اكبر و قاسم و عبدالله گريه مي‌كند.
دامن زينب را گرفته‌اند و عمه را ازسيلي خوردن خويش در گرما گرم هجوم ظلمتيان مطلع مي‌سازند: «عمه! سيلي خورده‌ام.»


ديگري از سوختن گوش خويش به خود مي‌پيچد؛ کافران به قصد طمع گوشواره‌اش، لالة گوش او را دريده‌اند. صداي دلشكسته‌اي، عمه را صدا مي‌زند؛ «عمه! جاي تازيانه‌ها را بنگر.» چشمان خستة زينب از ديدن اين همه جنايت و قساوت درد مي‌آيد و بر اين داغ ها گرية غريبي مي‌نمايد. به سرشماري كودكان مي‌پردازند كه متوجة غيبت دو طفل مي‌گردد كه امانت برادر به نزد او مي‌باشند. زينب آهي جانسوز از دل برمي‌آورد و خواهر خود ام كلثوم را صدا مي‌زند كه: «خواهرم بيا و ببين دو طفل حسينم در ميان اطفال نمي‌باشند!»


هر دو در ظلمت شب شام غريبان، با دل هاي مملو از غصه به دنبال گمشدة خويش در ميان بيابان هاي كربلا مي‌گردند. در كنار بوته‌اي از خار مغيلان، دو گل از گلزار حسيني را مشاهده مي‌نمايند كه دست در گردن خويش به خواب ناز رفته‌اند.
عقيلة بني هاشم به قصد بيدار نمودن آنان به سوي آن دو ريحانه راهي مي‌شود كه ناگهان ضجه‌اي دلسوز صحنه كربلا را دگرگون مي‌سازد. آري زينب مي‌نگرد كه دو كودك بر اثر تشنگي و وحشت از هجوم بي‌رحمانة دشمن، جان باخته‌اند.
زينب به زانو به خاك خسته كربلا مي‌نشيند و مي‌گويد: «عزيزانم برخيزيد ...!»

 


منبع : سایت عاشورا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه