يکي از بانوان مؤمنه پرهيزگار به نام خديجه ظهوريان فرزند عباسعلي که هم اکنون قريب نود سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذاشته و با آنکه نزديک ده سال است بر اثر سکته از پا در آمده و با کمک عصا خود را به اين سو و آن سو مي کشاند نماز جماعتش ترک نمي شود، نقل مي کند: حدود سي سال قبل مهر تربتي را که خود از کربلا آورده بودم کثيف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب خيابان وسط شهر مشهد مقدس) شستشو دادم و در ميان سطل گذاشته برگشتم، روبروي مسجد دوازده امامي ها که رسيدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم، تا وقتي که به منزل مي رسم طرف ديگرش نيز خشک شود، مهر را که برگردانيدم بر اثر خيس بودن طرف زيرين مهر، قدري تربت به انگشت بزرگم چسبيده انگشتم را به ديوار روبروي مسجد ماليده و رفتم.
شب در خواب ديدم آقاي بزرگواري که به ذهنم رسيد حضرت حجة بن الحسن امام زمان - ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جاي ديوار که ذکر شده گذاشته و به من مي فرمايند: «اينجا تربت جدّم حسين عليه السلام را ماليده اي!»
منبع : داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي