قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اين خاک کربلا را حفظ کن

ام سلمه مي گويد: شبي رسول خدا صلي الله عليه و آله از کنار ما گذشت و مدتي طولاني غايب شد، بعد از آن با سر و روي گرد و غبار آلود و غمگين برگشت. گفتم: يا رسول الله! چرا شما را غبار آلود مي بينم؟ رسول خدا فرمودند: همين الآن مرا به سرزميني در عراق به نام کربلا بردند که قتلگاه فرزندم حسين عليه السلام است و تعداد ديگري از فرزندانم را به من نشان دادند و من مقداري از خاک آن سرزمين را برداشتم و اکنون در دست من است،

آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله دست هاي شان را گشودند و فرمودند: اين را بگير و حفظ کن. من آن را که شبيه خاک سرخ بود، برداشتم و در شيشه اي ريختم و سرش را بستم و نگه داشتم، وقتي امام حسين عليه السلام از مکه به طرف کربلا حرکت کرد هر روز آن شيشه را بيرون مي آوردم و مي بوييدم و مي گريستم. صبح روز دهم محرم؛ يعني روز شهادت امام حسين عليه السلام آن را بيرون آوردم، به حال خود بود؛ ولي وقتي غروب آن روز آن را بيرون آوردم به خون خالص تبديل شده بود، فهميدم که امام حسين عليه السلام به شهادت رسيده است و گريستم تا خبر شهادت ايشان از عراق رسيد. ( بحارالانوار، ج 44، ص 239. )


منبع : کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضاني‏پور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 67 و 68
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه