قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عزت و افتخار حسینی در مبارزه با انحرافات و بدعت‏ها

اشاره

در پاسخ به این پرسش(1) كه آیا امام حسین علیه السلام در برابر اعمال و رفتار معاویه سكوت اختیار كردند یا به مبارزه سیاسی پرداختند و اگر سكوت نكردند، چه مواضع و سیاست هایی اتخاذ نمودند، باید گفت: گرچه قیام و حركت نظامی از جانب امام حسین علیه السلام علیه معاویه مقدور و سودمند نبود، امّا این امر بدان معنا نبود كه هیچ حركت، مبارزه و اقدامی از سوی آن حضرت در برابر معاویه صورت نگیرد و آن بزرگوار همانند بسیاری از مسلمانان، كه سكوت و حتی تأیید و همراهی با حكومت معاویه را بر اعتراض به وی ترجیح دادند، به گوشه خانه پناه برده و سرنوشت جامعه اسلامی، به ویژه جامعه شیعه را به حال خود رها كنند؛ چرا كه آن حضرت همچون جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله صیانت و پاسداری از مبانی و ارزش های اصیل دین و مبارزه با بدعت ها، فسادها و انحراف ها را، وظیفه و رسالت الهی خویش می دانستند و در راه تحقق این هدف از هیچ كوششی فروگذاری نمی كردند. بنابراین، آن حضرت در شرایط مناسب و مقتضی با موضع گیری های خویش، جامعه اسلامی را به پیروی از چنین سیره و روشی در مبارزات سیاسی علیه معاویه و كارگزارنش فرا می خواندند.در منابع و مآخذ تاریخی و حدیثی، اخبار و گزارش های فراوانی در این باره ثبت شده است كه به مهم ترین آن ها در قالب محورهای ذیل اشاره می گردد:

1ـ مخالفت با ولیعهدی یزید

با آن كه بر اساس یكی از بندهای پیمان نامه صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، هیچ گونه حقی در انتخاب جانشین برای معاویه وجود نداشت، امّا او هیچ وقت به آن بند مثل سایر بندهای دیگر عهدنامه(2) عمل نكرد و چنان كه خود در جمع كوفیان اظهار داشت، همه آن ها را زیر پا گذاشت.(3)
معاویه در راستای موروثی كردن حكومتش با پیشنهاد و مساعدت بعضی از كارگزاران در ده سال آخر زمامداری اش، تلاش ها و اقدامات زیادی را به منظور طرح و تثبیت جانشینی پسرش یزید از خود نشان داد. چنان كه به بعضی از مناطق حوزه اسلامی مسافرت كرد و از نزدیك با ترفندها و شگردهای ویژه، مسأله جانشینی یزید را مطرح كرده و با تهدید یا تطمیع مردم برای یزید بیعت گرفت. او در سفری كه به مدینه داشت، علاوه بر گرفتن بیعت از مردم این شهر، دنبال آن بود كه از شخصیت های با نفوذ و بزرگ این شهر نیز، كه در رأس آنان امام حسین علیه السلام قرار داشت، بیعت بگیرد. از این رو، پس از ورود به این شهر، با حسین بن علی علیه السلام وعبداللّه بن عباس و بعضی از بزرگان دیگر دیدار كرده، پس از طرح موضوع، تلاش كرد تا موافقت آنان را در این باره جلب كند. امام حسین علیه السلام در پاسخ به درخواست معاویه با ذكر مقدمه ای چنین فرمود:
«آنچه درباره یزید گفتی كه خود به حدّ كمال رسیده و می تواند امت محمّد را اداره كند، دریافتم. می خواهی با این سخنان مردم را درباره او به اشتباه اندازی. گویا می خواهی درباره شخصی ناشناخته سخن گویی و یا غایبی را بستایی و از كسی كه مردم درباره او چیزی نمی دانند، سخن گویی. در صورتی كه، یزید خود شخصیّت و باطنش را آشكار ساخته است. اگر می خواهی از مهارت و توانایی یزید آگاه شوی، از او درباره سگ های شكاری و كبوتران پیش پرواز به هنگام تاختن و مسابقه دادن بپرس و در مورد كنیزان آوازه خوان و نوازنده سؤال كن تا تو را به خوبی آگاهی داده و یاری كند. دست از این تلاش ها بردار. چه سودی برایت دارد كه خدا را با گناهان این مردم به بیش تر از آنچه خود مرتكب شده ای، ملاقات كنی؟!
به خدا سوگند! تو پیوسته باطل و ستم و بیدادگری را اختیار نموده ای تا آنجا كه جام تبهكاریت لبریز شده و اكنون بین تو و مرگ جز یك چشم بر هم زدن فاصله نیست. پس از آن در روز رستاخیز بر عمل ماندگار خود درآیی و آن روز هرگز گریزگاهی نخواهی داشت. این تو بودی كه امر مهم خلافت را كه، از نیای مان به ارث رسیده بود، از ما بازداشتی با این كه به خدا سوگند ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله از جهت نَسَبی ارث می بریم و تو آن را (به عنوان حجت خلافت یزید!) نزد ما آورده ای...»(4)
معاویه وقتی چنین موضع گیری صریحی را از امام حسین علیه السلام درباره ولیعهدی یزید دید و شنید، حقوق و مستمری همه بنی هاشم را از بیت المال قطع كرده، پرداخت سهم آنان را مشروط به بیعت آن حضرت كرد تا به این وسیله حسین بن علی علیه السلام از سوی بنی هاشم تحت فشار قرار گرفته و راضی به بیعت گردد! امّا او با این شیوه نتوانست از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد و با درخواست و تهدید عبداللّه بن عباس مجبور به پرداخت سهمیه بنی هاشم گردید؛ این در حالی بود كه امام حسین علیه السلام از دریافت سهم خویش خودداری كرد.(5)

2ـ نامه كوبنده و افشاگرانه به معاویه

پس از شهادت حجربن عدی، مروان بن حكم، كه در این زمان از سوی معاویه حاكم مدینه بود، طی نامه ای به معاویه نوشت: «گروهی از شخصیت ها و بزرگان عراق و حجاز نزد حسین علیه السلام رفت و آمد می كنند، اطمینان ندارم كه حسین قیام نكند. من در این باره طبق تحقیقاتی كه كرده ام اعلام می كنم كه او فعلاً قصد قیام ندارد، امّا اطمینان ندارم كه در آینده نیز چنین قصدی نداشته باشد. اینك نظر خود را در این باره بنویس.»(6)
معاویه پس از دریافت گزارش مروان، علاوه بر پاسخ نامه وی، در نامه ای جداگانه به امام حسین علیه السلام نوشت:
«از طرف تو اموری رسیده است كه هرگز گمان نمی كردم به آن امور گرایش داشته باشی. شایسته ترین مردم در وفاداری به آنچه بیعت كرده است، كسی همانند توست در بزرگی و شرافت و منزلت. حال در امر خلافت منازعه نكن. از خدا بترس واین امت را در فتنه مینداز و متوجه خود و دین خود و امت محمّد باش.» این آیه قرآن هم خاتمه نامه معاویه بود: «و لا یستخفّنّك الذین لا یوقنون:»(روم:6)؛ مبادا آنان كه به پایه یقین نرسیده اند تو را بی ثبات و سبكسر گردانند.(7)
امام حسین علیه السلام در جواب نامه معاویه، پاسخی نوشت كه طلایه انقلاب و قیام عاشورا است؛ پاسخی كه در هر كلمه آن عزّت و افتخار حسینی موج می زند؛ نامه ای كه به تعبیر شیخ عبداللّه علایلی بر تاریخ سایه افكنده و رو در روی سلطه و ستم معاویه قرار گرفته است.(8)
حضرت در ابتدای نامه ضمن ردّ و تكذیب اخبار و گزارش های عمّال معاویه درباره قیام خویش علیه معاویه، چنین نوشتند:
«من قصد جنگ و اختلاف ندارم؛ اما از جنگ نكردن با تو و حزب تو، كه از قاسطین هستند، به خدا پناه می برم. افراد ستمكاری كه اطراف تو را گرفته اند داخل در حزب ستمگران و یاران شیطان هستند. آیا تو قاتل حُجر و یاران او، كه اهل زهد و عبادت بودند و برای از میان بردن بدعت و امر به معروف و نهی از منكر قیام كردند، نیستی؟! تو از روی ظلم و تجاوزگری پس از آن كه با آنان پیمان های محكم و میثاق های مؤكّد بستی، پیمانت را شكستی و آنان را كشتی و با این كار، بر خدا گستاخی نموده، پیمان او را سبك شمردی. آیا تو كشنده عَمْرِوبن حَمِق كه از بسیاری عبادت، چهره و بدنش لاغر و فرسوده شده بود، نیستی كه پس از دادن امان و بستن پیمان (پیمانی كه اگر به آهوان بیابان می دادی، از قله های كوه ها پایین می آمدند) او را كشتی؟! آیا تو ادعا نكردی كه زیاد فرزند ابوسفیان است، در حالی كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: «فرزند به شوهر ملحق می گردد و زناكار باید سنگسار گردد»(9)؟! سپس او را بر مردم مسلط كردی؟ او بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پای آنان را قطع كرد و بر شاخه های نخل به دار آویخت. ای معاویه! گویی از این امت نیستی و آن ها هم از تو نیستند...
و گفتی كه من مردم را در فتنه نیندازم؛ به خدا سوگند! من فتنه ای برای مردم بزرگ تر از حكومت تو نمی بینم. و گفتی كه درباره خودم و دینم و امت محمّد بیندیشم؛ به خدا قسم! من كاری برتر از جهاد با تو نمی بینم كه اگر با تو بجنگم به خدا تقرّب جسته ام و اگر از نبرد با تو باز ایستم از خدا طلب آمرزش می كنم و از خدا می خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست، ارشاد و هدایت كند. و گفتی كه به من نیرنگ خواهی زد. ای معاویه! هر نیرنگی كه می خواهی به من بزن، به جان خودم سوگند از دیرباز نیرنگ بازان با شایسته كاران چنین كرده اند و من امید آن دارم كه زیان آن به خودت برسد و عملت را تباه گرداند؛ پس هر كاری كه می توانی بكن.
ای معاویه! از خدا بترس و بدان كه خداوند كتاب و پرونده ای دارد كه هر عمل بزرگ و كوچكی را در آن ثبت می كند و بدان كه خداوند جنایات تو را كه به صِرف ظنّ و گمان مردم را می كشی و به محض اتهام، آنان را به بند می كشی و گرفتار می سازی و فرزند شرابخوار و سگ بازت را زمامدار مسلمانان كرده ای، هرگز فراموش نخواهد كرد. تو با این كارها، خود را به هلاكت افكندی، دین خود را تباه ساختی و حقوق مردم را پایمال كردی، والسلام.»(10)
حضرت در این نامه اگر چه به صراحت با معاویه اعلام جهاد نفرمود، امّا فرمود: برای عدم مجاهده و قیام در پیشگاه خدا عذری ندارد. این نامه دارای سه جهت گیری اصلی است:
الف. با نظریه سلطنت معاویه، كه اطاعت محض از سلطان را القا می كرد، مخالفت نمود؛
ب. معاویه به عنوان قاتل انسان های با ایمان و مخلص همچون حجربن عدی و عمروبن حَمِق معرفی گردید؛
ج. ضرورت جهاد با معاویه و توجه به این نكته كه معاویه «دین» را نابود كرده است.
نكته اصلی این نامه، همین جهت گیری سوّم است. معاویه به امام حسین علیه السلام می گوید: به فكر دین و امت محمّد صلی الله علیه و آله باش و فتنه گری مكن، امام حسین علیه السلام در جواب معاویه می فرماید: حكومت تو كه دین را نابود كرده است، بزرگ ترین فتنه برای مردم است.وقتی معاویه نامه امام حسین علیه السلام را خواند، در سینه اش شعله حقد و كینه زبانه كشید. یزید و عبداللّه بن عمروعاص به معاویه توصیه كردند كه جوابی به نامه امام حسین علیه السلام بدهد كه در آن تحقیر و توهین نسبت به آن حضرت و پدرش درج شود. معاویه در جواب پیشنهاد آنان گفت:
«... به خدا سوگند هیچ گونه عیبی در حسین سراغ ندارم. به نظرم رسید نامه تهدیدآمیزی به او بنویسم، سپس (به مصلحت) دیدم كه این كار را نیز نكنم و او را به ستیزه جویی نكشانم.»(11)

برخورد امام حسین علیه السلام با هدایای معاویه

آنچه نوشته شد، اخبار و گزارش های موثق در این باره بود كه نشانگر عمق مخالفت امام حسین علیه السلام با معاویه و نمایانگر عمق خصومت تیرگی روابط بین آن دو است. امّا بعضی از گزارش ها حاكی از آن است كه رفتار معاویه نسبت به امام حسین علیه السلام و نیز امام حسن علیه السلام نیكو و شایسته بوده است و معاویه آنان را از هدایا و جوایز خویش بهره مند می ساخته است. چنان كه ابومنصور طبرسی در این باره می نگارد:
«معاویه برای امام حسین علیه السلام چیزی كه ناراحتش كند، ننوشت و آنچه را به او می داد، قطع نكرد. او در هر سال، علاوه بر كالاها و هدایای گوناگون، یك میلیون درهم برای او می فرستاد!»(12)
ابوحنیفه دینوری پا را از این فراتر گذاشته و در این باره می نویسد:
«گویند: در مدت زندگی معاویه هیچ گونه بدی یا كار ناپسندی از او نسبت به حسن علیه السلام و حسین علیه السلام سر نزد، و او هیچ چیز از اموری را كه شرط كرده بود، از آنان دریغ نداشت و در نیكی كردن به آنان، تغییر روش نداد.»(13)
همچنین در خصوص ارسال عطایا و جوایز از جانب معاویه و قبول آن ها از سوی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام گزارش هایی به مضامین زیر نقل شده است:
1. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام جوایز و عطایای معاویه را قبول می كردند.(14)
2. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در دیداری با معاویه، دویست هزار درهم از وی دریافت كردند!(15)
3. معاویه اوّل ماه، یك میلیون درهم برای امام حسن علیه السلام و نهصد هزار درهم برای امام حسین علیه السلام فرستاد!(16)
چنین گزارش هایی را به سادگی نمی توان پذیرفت. امّا درباره هدایا و وجوه نقدی باید گفت: اگر چه بعید به نظر نمی رسد كه اعطا و ارسال آن ها توسط معاویه به این انگیزه بوده كه او می خواسته با این كار از حجم اقدامات و اعتراضات آن دو بزرگوار علیه خویش بكاهد و در صورت امكان، آنان را تا حدّ زیادی همراه و موافق سیاست ها و شیوه حكومت داری اش كند، امّا این كه امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام آن هدایا و پول ها را پذیرفته و دریافت كرده باشند، محل تأمل و جای تحقیق و بررسی دارد؛ چرا كه اوّلاً، گزارش های یاد شده با اخبار و گزارش های دیگری مبنی بر عدم پذیرش هدایا و جوایز معاویه، معارض است؛ چنان كه از امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده كه فرمودند: «امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام جوایز معاویه را نمی پذیرفتند.»(17) همچنین در جریان مسافرت معاویه به مدینه جهت بیعت گرفتن برای یزید از بزرگان و شخصیت های سرشناس این شهر از جمله امام حسین علیه السلام ، زمانی كه معاویه مجبور به پرداخت مستمری به تعویق افتاده بنی هاشم شد، امام حسین علیه السلام از دریافت سهم خویش استنكاف كرد.(18)
ثانیا، بر فرض صحت سند و قبول چنین گزارش هایی، پذیرش چنین هدایا و جوایزی از سوی آن بزرگواران، قابل قبول و موجّه بوده است. چنان كه در روایتی از امام باقر علیه السلام درباره دریافت عطایا و جوایز حاكمان ستمگر سؤال شد، حضرت جواز قبول چنین هدایایی را مستند به صدور چنین كاری از امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام كردند و فرمودند: «[مانعی نیست چرا كه] حسن و حسین علیهماالسلام عطایای زورمندانی همچون معاویه را می پذیرفتند؛ زیرا آنان شایستگی و حق آنچه را كه از معاویه دریافت می كردند، داشتند.»(19)
ثالثا: اگر (فرضا) امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام عطایا و جوایز یاد شده را دریافت می كردند، آن ها را برای خود و خانواده شان هزینه نمی كردند و به مصرف نیازمندان و فقرای بنی هاشم و دیگر افراد مستمند و یتیم جامعه اسلامی می رساندند. چنان كه مرحوم مجلسی در این باره چنین روایت كند: «حسن و حسین علیهماالسلام این اموال (عطایا و جوایز) را از معاویه می گرفتند و حتی به اندازه آنچه مگس در دهان خود می گیرد، برخود و خاندان خود هزینه نمی كردند.»(20)
از این رو، ارسال یك میلیون درهم از جانب معاویه برای امام حسن علیه السلام ـ چنان كه اخبار «دلائل الامامة» و «احتجاج» از آن حكایت می كرد و پذیرش آن از ناحیه امام حسن علیه السلام از این باب بوده است، بدین معنی كه معاویه مطابق یكی از مواد معاهده صلح بین او و امام حسن علیه السلام موظف بود كه یك میلیون درهم از محل خراج «دارابجرد»(21) (دارابگرد) برای تقسیم بین بازماندگان شهدای جمل و صفین به امام حسن علیه السلام پرداخت كند(22) ـ و پذیرش آن از سوی آن حضرت نیز طبعا بدون اشكال و كاملاً مشروع بوده است؛ زیرا آن را برای مصرف یاد شده می گرفته اند.
اما این كه رفتار معاویه با امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیكو بوده است، نه تنها شاهدی بر این ادعا وجود ندارد، بلكه تاریخ گواه است كه معاویه از هر فرصتی كه به دست می آورد، برای خدشه دار كردن چهره امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام و در نهایت حذف آنان، استفاده می كرد. او نه تنها با علی علیه السلام و خاندانش سر ناسازگاری و مخالفت داشت، بلكه با شیعیان او نیز به جرم پیروی و ابراز عشق و ارادت به خاندان علوی رفتار وحشتناك و هولناكی داشت.(23) نمونه بارز آن، قتل بی رحمانه حُجر بن عدی كندی، یكی از اصحاب بزرگ علی علیه السلام و از یاران مخلص او، بود كه منابع تاریخی به تفصیل از آن سخن گفته اند.(24) از این رو، چگونه می تواند رفتار معاویه با امام حسن علیه السلام نیكو باشد، در حالی كه او آن حضرت را با دسیسه مسموم كرد(25) و به شهادت رساند و حاكم او، مروان بن حكم، از دفن جنازه مطهر آن بزرگوار در كنار مرقد جدّ بزرگوارش جلوگیری كرد.(26) چنان كه عدم پای بندی پسر ابوسفیان به مواد پیمان نامه صلح و زیر پا قرار دادن آن، دلیل روشنی بر كذب و نادرستی گفتار «دینوری» می باشد.
با شیوه ای كه معاویه در امر حكومت داری در پیش گرفته بود، نمی توانست رفتار شایسته و پسندیده ای نیز نسبت به امام حسین علیه السلام داشته باشد. او در نامه ای كه گذشت، به امام حسین علیه السلام می نویسد: «با تو از درِ مكر وارد خواهم شد.» به گمان قوی مراد وی از روش مكارانه، روش رایج وی دربرخورد با مخالفان یعنی ترور و مسمومیت با زَهر است. چنان كه پیش از این، از همین شیوه برای از میان برداشتن مخالفانی همچون مالك اشتر، امام حسن علیه السلام ، سعد بن ابی وقاص(27) و عبدالرحمن بن خالد بن ولید(28)، بهره جست.

3ـ تبیین جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام

اگر چه معاهده صلح با معاویه یكی از عوامل مهم بازدارنده قیام و نهضت مسلحانه اباعبداللّه علیه السلام بود، امّا این امر و امثال آن، آن حضرت را از بیان حق و تبیین مقام و منزلت خویش و اهل بیت علیهم السلام باز نمی داشت؛ از این رو، در هر شرایط مناسبی، به امر به معروف و نهی از منكر پرداخته، فضایل و مناقب خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور می شد و از آنان به عنوان محور حق دفاع می كرد.
دو نمونه ذیل، شاهد این مطلب است:
موسی بن عقبه می گوید: «به معاویه گفتند: مردم چشم شان را به حسین علیه السلام دوخته اند. كاش به او فرمان می دادی تابه منبر برود و سخنی گوید؛ چرا كه در او ناتوانی یا لكنت زبان است.
معاویه گفت: ما نیز چنین پنداری درباره حسن داشتیم ولی او پیوسته در چشم مردم بزرگ می شد و ما رسوا می شدیم.
این گذشت تا روزی معاویه به حسین علیه السلام گفت: ای اباعبداللّه ! ای كاش منبر می رفتی و سخنی می گفتی! حسین بر منبر رفته حمد و ثنای خدا فرمود و بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد. ناگاه شنید كسی می گوید: این شخص كیست كه سخن می گوید.
امام حسین علیه السلام ضمن معرفی خویش و اهل بیت علیهم السلام به عنوان یكی از دو چیز گران بها، كه رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را در میان امتش به یادگار گذاشته است و آنان مرجع تفسیر و تاویل قرآن هستند؛ با استدلال به آیاتی چند از قرآن كریم، اطاعت از اهل بیت علیهم السلام را همانند اطاعت از خدا و رسول وی واجب شمرده و مردم را از گوش فرا دادن به ندا و وسوسه های شیطان برحذر داشت.
معاویه تا چنین بیاناتی را از آن بزرگوار شنید دیگر نتوانست تحمل كند؛ از این رو گفت: "ای اباعبداللّه ! بس است؛ مقصود خود را رساندی."(29)
زمانی دیگر در مجلس معاویه چنین فرمود:
«من فرزند كسی هستم كه در پاكی همانند آب آسمان است و در زمین ریشه دارد. من فرزند كسی هستم كه در اصل و تبار فاخر، شرافت والا و نیك نامی دیرین خانوادگی بر همه اهل دنیا سروری و آقایی دارد. من فرزند كسی هستم كه خشنودی او، خشنودی خدای رحمان و خشم او خشم خدای رحمان است.» سپس معاویه را مخاطب قرار داده فرمود: «آیا پدر تو همچون پدر من است؟ آیا پیشینه تو همانند پیشینه من است؟ اگر بگویی نه؛ شكست خورده ای، و اگر بگویی، آری؛ دروغ گفته ای.»
معاویه گفت: سخن تو درست نیست. امام حسین علیه السلام فرمود: «حق روشن و آشكار است و راه (تشخیص و شناخت) آن كژی ندارد و خردمندان آن را می شناسند.»(30)
در شرایطی كه حذف مقام و منزلت اهل بیت علیهم السلام در دستور كار اصلی معاویه و كارگزارانش قرار گرفته بود و آنان با تمام وجود تلاش می كردند كه این عمل را به صورت یك فرهنگ در جامعه اسلامی ترویج كرده و جا بیندازند، بیانات این پیشوای جامعه اسلامی، بیانگرعزّت وافتخارحسینی واز ارزش واعتبارخاص خودبرخورداراست.

4ـ سخنرانی تاریخی و افشاگرانه امام علیه السلام در كنگره بزرگ حج

در سال 59 (یا 58) هجری، یعنی یك (یا دو سال) پیش از مرگ معاویه، در زمانی كه فشار و خفقان حاكم بر شیعیان از سوی معاویه بیداد می كرد، امام حسین علیه السلام به زیارت خانه خدا مشرف شدند. در این سفر عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن عباس آن بزرگوار را همراهی می كردند. امام حسین علیه السلام در مكه از صحابه و تابعین و فرزندانشان، كه در جامعه اسلامی به پاكی و درستی شهرت داشتند و نیز از عموم مرد و زن بنی هاشم، دعوت كردند كه در چادر او واقع در «منی» اجتماع كنند.
در میان جمعیت گرد آمده كه افزون بر هزار نفر(31) بودند، دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به چشم می خوردند. در این هنگام امام حسین علیه السلام به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«امّا بعد، این شخص ستمگر (معاویه) درباره ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت كه دیدید و دانستید و شاهد بودید. می خواهم مطلبی را از شما بپرسم. اگر راست گفتم مرا تصدیق كنید واگر دروغ گفتم مرا تكذیب كنید. سخن مرا بشنوید و گفتارم را بنویسید، سپس به شهرها و قبایل خود برگردید و هر كس را كه به او ایمان واطمینان دارید به آنچه درباره ما و حق ما می دانید دعوت كنید، چون بیم دارم این امر(32) كهنه شود و حق از بین رفته، مغلوب گردد. خدا نور خود را به اتمام می رساند، اگر چه كافران راخوش نیاید.»
سپس حضرت آیاتی را كه خدا در شأن علی علیه السلام و خاندان وی نازل كرده بود، قرائت فرموده و تفسیر نمود و نیز هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدر و برادر و مادر و خود و خاندانش فرموده بود نقل كرد، و در همه آن ها، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله می گفتند: آری به خدا این سخنان را شنیدیم و شهادت می دهیم، و تابعین می گفتند: به خدا سوگند! این سخنان را كسانی از صحابه كه آنان را به راست گویی و امانت داری می شناسیم، برای ما نقل كردند. آن گاه حضرت فرمودند: «شما را به خدا سوگند می دهم كه این سخنان را برای هر كس كه به او و به دینش اطمینان دارید نقل كنید.»(33)
تعبیر اخیر امام علیه السلام به خوبی حاكی از سانسور و خفقان شدید حكومت معاویه و فشار او نسبت به پیروان علی علیه السلام و دشمنی دیرینه و سرسختانه معاویه با خاندان نبوّت است كه امام علیه السلام توصیه می كند این گفتار را برای افراد مورد اعتماد نقل كنید.
در شرایطی كه دشنام و توهین نسبت به علی علیه السلام و خاندان وی جریان اصلی تبلیغات حكومت معاویه است، امام حسین علیه السلام در مراسم حج به دو فریضه مهم و مقدس الهی؛ یعنی امر به معروف و نهی از منكر اقدام نموده و ضمن بیداری اذهان حاضران، سفارش می كند كه دیگران را نیز با رعایت احتیاط بیدار كنند و خیانت های بنی امیه را به آنان گوشزد نمایند.
نكته حایز اهمیّت در این جریان آن است كه امام علیه السلام با این تدبیر با توجه به امكانات و مقدورات آن روز، در میان حاضران موج و حركتی ایجاد نمود؛ چرا كه حاضران پیام امام علیه السلام را در بازگشت به سرزمین خویش به دیگران منتقل كردند و زمینه بیداری آنان را فراهم ساختند.

5ـ ممانعت از ازدواج یك دختر هاشمی با یزید

چنان كه گفته شد، معاویه از هر اقدام و كوششی در راستای تثبیت و تقویت پایه های زمامداری خویش بهره می جست. از این رو، (گویا) او برای كاهش انتقاد و مخالفت بنی هاشم، به ویژه سرور آنان حسین بن علی علیه السلام نسبت به شیوه حكومت داری اش توطئه دیگری را سازماندهی كرد. معاویه از مروان بن حكم، حاكم مدینه، خواست كه دختر عبداللّه بن جعفر را، كه مادرش زینب كبری علیهاالسلام بود، برای یزید خواستگاری كند. مروان موضوع را با عبداللّه بن جعفر در میان گذاشت. عبداللّه گفت: بزرگ و تصمیم گیرنده خانواده ما حسین بن علی علیه السلام است. مروان نزد امام حسین علیه السلام آمده او را از دستور معاویه آگاه كرد. حضرت فرمود: «از خدای متعال خیر (دختر) را خواهانم. خدایا خشنودی خود از آل محمد را برای این دختر فراهم ساز.» پس چون مردم در مسجد جمع شدند، مروان درباره مهریه صحبت كرد كه چنین و چنان خواهد بود و هر میزان كه پدر بخواهد، مورد قبول است. این ازدواج باعث از میان رفتن كدورت ها بین دو تیره بنی هاشم و بنی امیه خواهد بود. درباره خصوصیات یزید صحبت كرد كه همتایی ندارد و «ابرها به بركت وجود او می بارند»،(34) مصرعی از شعری را كه درباره پیامبر صلی الله علیه و آله سروده شده بود، برای یزید خواند، و این كه قرض های عبداللّه ادا خواهد شد. امام حسین علیه السلام یكایك نكات مطرح شده توسط مروان را چنین پاسخ داد:
1ـ مهریه دختران ما مطابق سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله كه در خانواده ما نیز رواج دارد، 12 اوقیه حدود 480 درهم است.
2ـ در مورد بدهی پدرش، از چه زمانی زنانمان دیون مردان را پرداخته اند تا این آخرین آن ها باشد؟!
3ـ درباره صلح میان دو تیره، ما گروهی هستیم كه به خاطر خداوند با شما دشمنیم و به خاطر دنیا با شما سازش و مصالحه نمی كنیم. به جانم سوگند! پیوند نسبی راه به جایی نبرد تا چه رسد به پیوند سببی!
4ـ پاسخ این كه چرا یزید مهریه بپردازد آن است، كسی كه بهتر از یزید و پدر و جدّ او است، مهریه را پرداخته است.
5ـ این كه گفتی یزید همانندی ندارد، امارت بر اعتبار یزید چیزی نیفزوده است. آنانی كه تا دیروز همانند یزید بودند، امروز نیز هستند.
6ـ این كه گفتی (به بركت روی او باران نازل می شود) این تعبیر درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله است (نه درباره یزید).
7ـ امّا این كه گفتی اكثریت به یزید غبطه می خورد و كم تر به ما؛ بدان كه انسان های نادان به او غبطه می خورند و خردمندان به ما غبطه می خورند.
حضرت پس از پاسخ گویی به تمام سخنان مروان، فرمودند: همگی شاهد باشید كه من ام كلثوم دختر عبداللّه بن جعفر را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر با مهریه 480 درهم در آوردم و زمین حاصل خیز خود را در مدینه (یا در عقیق)، كه درآمد آن سالیانه هشت هزار دینار است، به او بخشیدم. ان شاءاللّه بی نیازشان می كند.(35)
با توجه به سنت های قبیله ای، كه ازدواج می توانست موجب پیوند و همبستگی دو قبیله شود و كدورت ها و حتی خون های ریخته شده را مورد فراموشی قرار دهد، امام حسین علیه السلام كاملاً در این اندیشه بود كه دو جریان امامت و سلطنت با هم آمیخته نشوند و دستاویزی به دست معاویه نیفتد كه از اعتبار خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به نفع حكومت خویش و بنی امیه بهره برداری كند. این مطلب زمانی بهتر روشن می شود كه بدانیم معاویه درباره یزید و مسأله جانشینی اش نگرانی زیادی داشت و تلاش می كرد به هر وسیله ممكن زمینه خلافت و سلطنت وی را به گونه ای فراهم كند كه دیگر مقاومت و اعتراض چندانی در برابر این عمل نباشد. شاید یكی از بهترین و موفق ترین راه ها به زعم وی برای جامه عمل پوشاندن به این هدف، ازدواج یزید با ام كلثوم بود كه در واقع، بعد از امام حسین علیه السلام از شاخص ترین خانواده بنی هاشم به حساب می آمدند. این ازدواج به یزید اعتباری ویژه ای می بخشید، لكن امام حسین علیه السلام با درایت و فراست و دید الهی خویش به مخالفت برخاست و توطئه معاویه را نقش بر آب كرد.

6ـ ضبط اموال دولتی

یك سال، اموالی را كه از بیت المال یمن بود، از طریق مدینه برای معاویه می بردند. هنگامی كه این اموال به مدینه رسید، امام حسین علیه السلام با آگاهی از این موضوع، آن اموال را ضبط كرده و میان اهل بیت و وابستگان خویش تقسیم كرد، سپس به معاویه نوشت:
«از حسین بن علی به معاویة بن ابی سفیان، اما بعد، كاروانی از یمن برای تو اموال و پوشاك و عنبر و عطر می آورد تا آن ها را در خزاین دمشق بسپاری و به فرزندان پدرت بخورانی، من به آن اموال نیاز داشتم و آن را ضبط كردم. والسلام»
معاویه كه از این اقدام امام به شدت خشمگین شده بود، نامه تند و تهدیدآمیزی به حضرت نوشت.(36) بدیهی است كه این كار امام علیه السلام در آن شرایط وحشتناك و پر اختناق، كه هر بانگ اعتراضی در نطفه خفه می شد، انعكاس دیگری از عزّت و افتخار حسینی و یكی دیگر از حركت های اعتراض آمیز حضرت علیه اعمال ننگین معاویه كه این بار در تصرّف و مالكیت غاصبانه بیت المال و اموال عمومی جامعه اسلامی تبلور یافته بود، به شمار می رفت.

7ـ امتناع از فروش صدقات و املاك

سیره و روش و نگاه امام حسین علیه السلام به دنیا، مثل نگاه پدرش علی علیه السلام بود. طبیعی بود كه مال در كف او قرار پیدا نمی كند. معاویه هم حساب گرانه می خواست از این وضعیت به نفع و مصلحت خلافت خویش بهره گیرد. یك بار كه آن حضرت بسیار در فشار مالی قرار گرفته بود، معاویه پیشنهاد خرید چشمه و قنات «ابی نَیْزَر»(37) رابه امام حسین علیه السلام كرد. این چشمه برای امام حسین علیه السلام یك خاطره بود و یك یادگار ارجمند. پدر بزرگوارش آن را به دست خویش حفر كرده بود و وقف فقرای مدینه و ابن السبیل نموده بود. امام حسین علیه السلام در برابر پیشنهاد معاویه فرمود: «من آن چشمه رابه هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت.»(38)
گویا توطئه معاویه این بود كه می خواست با خرید این چشمه، امام علیه السلام را در افكار عمومی زیر سؤال ببرد كه چشمه موقوفه فقرای مدینه را فروخته و پول آن را شخصا مورد استفاده قرار داده است. امّا آن حضرت با تدبیر و درایت خاص خویش، این نیرنگ معاویه را نیز خنثی نمود.
همچنین زمانی مسلم پسر عقیل زمینی را در مقابل دریافت مبلغی از معاویه، به وی فروخت. چون امام حسین علیه السلام از این ماجرا آگاه شد به معاویه نوشت كه زمین را باز پس دهد و پول خود را بگیرد. معاویه چون خواست پول را بگیرد با استنكاف مسلم در تسلیم آن روبرو شد. از این رو، طی نامه ای به امام نوشت: «زمین را به شما برگرداندم و پول را نیز به مسلم بخشیدم.»! امام علیه السلام در برابر این كار معاویه فرمود: «ای خاندان ابی سفیان! (اكنون با ما شیوه ای) جز بخشش را (به خاطر بعضی از مصالح حكومت خویش) نمی خواهید.»(39)

8ـ اعلام كفر پیروان معاویه

چنان كه گذشت، معاویه در هر فرصت مقتضی، بنی هاشم و در رأس آنان حسین بن علی علیه السلام را مورد آزار و اذیت قرار می داد. نمونه ذیل، شاهدی بر گفتار ماست:
در سفر حجی كه معاویه در اواخر عمر خود به مكه داشت، با امام حسین علیه السلام ملاقات كرد و به آن حضرت گفت: آیا خبر رفتار ما با حُجر و یارانش و شیعیان پدرت به تو رسیده است؟
امام علیه السلام فرمود: با آن ها چه رفتاری داشتی؟
معاویه گفت: آنان را كشتیم، دفنشان كردیم و بر آنان نماز خواندیم.
معاویه عبارات را به گونه ای انتخاب كرده بود كه عمق جان امام حسین علیه السلام را بسوزاند: شیعیان پدرت را كشتیم و كفن و دفن كردیم و بر آنان نماز خواندیم!
حضرت در حالی كه لبخندی بر لب داشت، با پاسخی دندان شكن به معاویه، بار دیگر عزّت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت:
«این مردم دشمن تو هستند. اما اگر ما پیروان تو را بكشیم آنان را كفن و دفن نمی كنیم و بر آنان نماز نمی خوانیم...»!(40)

9ـ مبارزه امام حسین علیه السلام با كارگزاران معاویه

امام حسین علیه السلام در برابر اعمال و رفتار دست نشاندگان معاویه نیز سكوت اختیار نمی كرد و در هر فرصت و شرایط مناسبی كه فراهم می آمد، با شیوه های درست و مقتدرانه، عملكرد ضد اسلامی آنان را زیر سؤال برده، به افكار عمومی جامعه اسلامی می فهماند كه آنان حتی لحظه ای شایستگی زمامداری و سرپرستی جامعه اسلامی را ندارند. در این باره نمونه هایی از برخورد آن حضرت را با مروان بن حكم و ولید بن عتبة بن ابی سفیان كه در تاریخ آمده است، آورده می شود:

الف. مبارزه با مروان، حاكم مدینه

مروان بن حكم همانند پدر ناپاكش، دشمنی دیرینه و كینه كهنه نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و خاندان هاشمی، به ویژه امام علی علیه السلام و دو فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام داشت. او زمانی كه گمان كرد امام حسین علیه السلام قصد دارد جنازه مطهر برادر بزرگوارش امام مجتبی علیه السلام را در كنار مرقد پاك پیامبر صلی الله علیه و آله دفن كند، با همراهی مأمورانش در حالی كه شمشیرهایشان كشیده بود، از این كار ممانعت به عمل آورد. اگر چه امام حسین علیه السلام بر اساس وصیت برادر نمی تواست اقدام مسلحانه علیه مروان بكند، امّا در برابر این عمل مروان سكوت نكرد و چنین فرمود:
«به خدا سوگند اگر وصیت برادرم حسن علیه السلام نبود كه فرموده بود: "مبادا در مورد دفن من به اندازه شیشه حجامت، خون ریخته شود" قطعا می فهمیدید كه چگونه شمشیرهای خدا جای خود را از شما می گرفت (و حق خویش را از شما می ستاند.) شما پیمان شكنی كردید و آنچه را با شما معاهده كرده بودیم به هم زدید.»(41)
همچنین زمانی كه مروان از امام سجّاد علیه السلام پرسید: اسمت چیست؟ فرمود: علی. گفت: اسم برادرت چیست؟ حضرت فرمود: علی. مروان گفت: علی و علی؛ پدر تو نمی خواهد فرزندان خود را جز علی بنامد!! وقتی علی بن الحسین علیه السلام جریان را برای امام حسین علیه السلام باز گو فرمود، امام حسین علیه السلام فرمود: وای بر فرزند آن زاغ چشم دباغ پوست! اگر صد فرزند هم داشتم نام تمامی آنان را جز علی نمی گذاشتم.»(42)
زمانی به ارزش این موضع گیری امام علیه السلام و نیز اقدام عملی آن حضرت در نامگذاری سه تن از پسران خویش به نام های علی اكبر، علی اوسط و علی اصغر، بیش تر می توان پی برد كه بدانیم این كارها از سوی آن بزرگوار در شرایطی صورت گرفته است كه سخنوران هر منطقه بر فراز منابر به سبّ و لعن علی علیه السلام و تبری جستن از وی و خاندانش می پرداختند.(43) و نیز صالحان، عابدان و دین داران دنیاطلب و خود فروخته آن روزگار با دشمنی نسبت به علی علیه السلام و دوستی با دشمنان آن حضرت، به بنی امیه و كارگزارانشان تقرّب می جستند(44) و از نام گذاری فرزندان خود به نام «علی» خودداری می كردند.
روزی دیگر، مروان به حسین بن علی علیه السلام گفت: اگر شما افتخار فاطمه را نداشتید با چه چیز خود به ما افتخار می كردید؟! امام حسین علیه السلام كه دید هدف مروان از طرح این پرسش، تخفیف خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است، با دستان قوی خویش گلوی مروان را گرفت و فشرد و دستار وی را چنان به دور گردنش پیچید كه مروان از حال رفت؛ سپس او را رها كرد و آنگاه با جماعتی از قریش درباره فضایل و مناقب خود و امام مجتبی علیه السلام سخن گفت. جمعیت سخنان حضرت را تصدیق كردند. سپس حضرت درباره مروان و پدرش سخنرانی كرد و آن دو را ملعون ترین انسان ها نزد خدا و دشمن ترین مردم نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و خاندانش معرّفی كرد.(45)

ب. مبارزه با ولید بن عتبه یكی از مهره های بنی امیه

یكی از تلاش های حكومت بنی امیه برای به تسلیم واداشتن خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، گرفتن و ربودن امكانات مالی این خاندان بود تا ضمن آن كه شیعیان و پیروان آنان از خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله قطع امید كنند، خود خاندان هاشمی و در رأس آنان امام حسین علیه السلام نیز برای امرار معاش و گذران امور زندگی دست نیاز به سوی حكام اموی دراز كنند و به این سبب مجبور به هم سویی و تأیید یا دست كم سكوت در برابر جنایات و ستم های بنی امیه در حق مسلمانان شوند. از این رو، به هر دلیل و بهانه ای اموال یا املاك امام حسین علیه السلام را مصادره می كردند. برای نمونه، می توان به جریان ذیل اشاره كرد. محمد بن ابراهیم حارث تیمی گوید:
«میان حسین بن علی علیهماالسلام و ولید بن عتبة بن ابی سفیان، كه در آن روز از سوی معاویه حاكم مدینه بود، درباره ملكی كه در «ذی المَرْوه» داشتند، نزاع بود. ولید چون بر سریر قدرت تكیه زده بود، از پرداختن حق امام حسین علیه السلام گستاخانه امتناع می ورزید. امام حسین علیه السلام در برابر این برخورد ولید فرمود: "به خدا سوگند! یا حق را عادلانه می پردازی یا شمشیرم را گرفته در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می ایستم و مردم را به «حلف الفضول» می خوانم."
عبداللّه بن زبیر كه نزد ولید بود چون سخن امام حسین علیه السلام را شنید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین علیه السلام چنین كند من نیز شمشیرم را گرفته كنار او می ایستم تا عادلانه حقش پرداخت شود یا همگی بمیریم. مِسْوربن مخرمه و عبدالرحمن بن عثمان(46) نیز چون این جریان را شنیدند، همان گونه سوگند یاد كردند. چون این خبر به گوش ولید رسید (از آشفته شدن اوضاع و شرایط بیمناك شد، از این رو) حق آن حضرت را پرداخت.»(47)
ولید همان كسی است كه زمانی دیگر از رفت و آمد مردم عراق نزد امام حسین علیه السلام جلوگیری می كرد. امام حسین علیه السلام در برابر این اقدام وی نیز سكوت اختیار نكرد و روزی به او فرمود:
«ای كسی كه بر خود ستم روا داشته ای، از پروردگارت سرپیچی نموده ای، چرا میان من و مردمی كه حق مرا می شناسند، مانع می شوی؟ همان حقی كه تو و عمویت (معاویه) آن را انكار كرده اید.»(48)
آنچه نوشته شد، نمونه هایی از موضع گیری ها و مبارزات امام حسین علیه السلام در دهه آخر حاكمیت معاویه بود كه بی تردید حكایت از روحیه تسلیم ناپذیری و ظلم ستیزی آن حضرت در برابر اعمال ضد اسلامی و جنایات معاویه و دستیاران وی دارد. چنین مواضع و برخوردهایی از آن امام همام در روزگاری كه جامعه اسلامی در زندان جهل، غفلت، بی عدالتی و خفقان امویان گرفتار آمده بود و حاكمان اموی با حربه زر و زور اقدامات دین ستیزانه خویش را به اوج رسانده بودند، همچون دم مسیحایی در كالبد نیمه جان و رو به مرگ جامعه اسلامی كارگر افتاده به تدریج افكار و اذهان عمومی مسلمانان را برای بر پایی نهضت آن بزرگوار در عصر یزید آماده كرد؛ قیام و نهضتی كه از سال ها پیش زمینه های آن فراهم آمده بود، امّا به دلیل موانع و مصالحی، تا محرم سال 61 هجری به تأخیر افتاد.

 

 

نويسنده:محسن رنجبر


پی نوشت ها:

1ـ در شماره 52 نشریه معرفت، مقاله ای با عنوان «مواضع امام حسین علیه السلام در برابر حكومت معاویه» از نگارنده به چاپ رسید كه دو پرسش در آن طرح شده بود كه به یكی از آن پرسش ها پاسخ داده شد. این نوشتار دنباله آن مقاله است كه به پرسش دوم پاسخ می دهد.
2و3ـ درباره مواد پیمان نامه صلح ر.ك: شیخ راضی آل یاسین، صلح الحسن، چاپ چهارم، بیروت، مطبعة علاء الدین، 1399 ه، ص259ـ261 / ص 300ـ360
4ـ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، چاپ، اول، قم، منشورات الشریف الرضی، 1371 ش، ج 1، ص 208ـ209
5ـ ابومحمد احمد بن اعثم الكوفی، كتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، چاپ اوّل، بیروت، دارالاضواء، 1411 ه، ج4، ص341
6ـ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال كشّی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ص48 / ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الكتب العربیه، 1960، ص224ـ225
7ـ ابن قتیبه دینوری، همان، ص201 / بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زكّاد و ریاض زركلی، چاپ اول، بیروت، دارالفكر، 1417 ه.، ج5، ص128 (با اختلاف در الفاظ)
8ـ عبداللّه علایلی، الامام الحسین علیه السلام ، چاپ اوّل، قم، منشورات الشریف الرضی، 1374ش، ص 336
9ـ الولد للفراش للعاهر الحجر
10ـ ابن قتیبه دینوری، همان، ص202ـ204 / بلاذری، همان، ج5، ص128ـ130 / شیخ طوسی، همان، ص49ـ51 / ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، 1410ه، ج2، ص297ـ298
11ـ شیخ طوسی، همان، ص52 / ابو منصور طبرسی، همان، ص298
12ـ ابو منصور طبرسی، همان، ص298
13ـ ابوحنیفه دینوری، همان، ص225
14ـ ابوالعباس عبداللّه بن جعفر الحمیری، قرب الاسناد، چاپ اوّل، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1369 ه، ص61 / ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحكام، تحقیق و تعلیق سید حسن خرسان، چاپ دوم، نجف، مطبعة النعمان، ج4، ص337، ح935 / محمد بن الحسن الحرّ العاملی، وسائل الشیعة، تحقیق شیخ عبدالرحیم الربانی الشیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج12 (باب 51 از ابواب ما یكتسب به) ص157، ح4 / مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 41 و ج 72، ص 382
15ـ ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، (ترجمة الامام الحسین علیه السلام ) ص152، حدیث 197. ابوالفداء اسماعیل بن كثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، تحقیق مكتب تحقیق التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربی [بی تا]، ج8، ص161.
16ـ ابوجعفر محمد بن جریربن رستم طبری، دلائل الامامة، چاپ سوم، قم، منشورات الشریف الرضی، 1363ش، ص 67
17ـ ابو عمران موسی بن ابراهیم المروزی، مسند الامام موسی بن جعفر(ع) تقدیم و تعلیق: سیدمحمد حسین حسینی جلالی، بیروت، دارالاضواء، 1406ه، چاپ چهارم، ص48، حدیث 34.
18ـ ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج ، 341
19ـ حضرت در ادامه روایت، یك معیار و ملاك كلی در این باره ارائه داده می فرمایند: «آنچه در اختیار زورمندان است، برخود آنان حرام است، ولی برای مردم در صورتی كه در امور خیر (و اطاعت) صرف كنند و حق دریافت آن را داشته باشند، حلال است.» امام صادق علیه السلام نیز در این باره می فرمایند: «و عطایای آنان بر كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت می كنند، حرام و نارواست.» در این باره ر.ك: ابو حنیفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حیّون التمیمی المغربی، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، مصر، دارالمعارف، 1379 ه، ج2، ص321ـ322، ح1223
20ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، 13
21ـ شهری است در منطقه فارس نزدیك اهواز. در فارسی قدیم «جرد» یا «جراد» به معنای «شهر» بوده است، بنابراین «دارابجرد» یعنی شهر داراب (شیخ راضی آل یاسین، همان، ص260).
22ـ شیخ راضی آل یاسین، همان، ص260
23ـ برای نمونه در این باره ر.ك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص43ـ46
24ـ طبری، تاریخ الامم والملوك، ج4، ص187ـ207 / مسعودی، مروج المذهب، ج3، ص13ـ14. ابن عبدالبرّ القرطبی، الاستیعاب، ج1، ص389ـ 391 / ابن اثیر، اسدالغابة، ج1، ص462
25ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج37 ص295 / شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص15ـ16/ مسعودی همان، ج3، ص 6/ ابوجعفر محمد بن جریربن رستم طبری، دلائل الامامة، ص 61 / ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص60 و ص80ـ81 / ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1405 ه، ج 4، ص42. ابن ابی الحدید، همان، ج16، ص49 / سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص192.
26ـ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص225 / بلاذری، همان، ج3، ص297 ـ 299 / شیخ مفید، همان ج2، ص18 / ابوالفرج اصفهانی، همان ص81 / طبری، دلائل الامامة، ص61ـ62 / ابن ابی الحدید، همان، ج16، ص50 / ابن شهر آشوب، ج4، ص44
27ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ دوم، قم، منشورات الشریف الرضی، 1374 ش، ص 60
28ـ محمدبن جریر طبری، همان، ج4، ص 171
29ـ ابو منصور طبرسی، همان، ص 299
30ـ سید نوراللّه حسینی مرعشی تستری، احقاق الحق، تهران، انتشارات اسلامیه، 1393 ه، ج11، ص595.
31ـ در نقل «سلیم بن قیس» افزون بر هفتصد نفر آمده است.
32ـ گویا مراد از «این امر» در این جا و جاهای مشابه آن «حكومت» است.
33ـ سلیم بن قیس الهلالی، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق محمد باقر انصاری زنجانی، چاپ اوّل، قم، نشر الهادی، 1378 ش، ص320 ـ32 / ابو منصور طبرسی، همان، ج2، ص296. مشابه این خطبه در كتاب «تحف العقول» از آن حضرت نقل شده است. با توجه به آنكه امام حسین علیه السلام تقریبا هر سال به حج مشرف می شدند، احتمال دارد كه آن بزرگوار خطبه موجود در تحف العقول را در سالی دیگر ایراد كرده باشند. این احتمال را چند امر تقویت می كند: یكی، تردید در زمان ایراد خطبه: در نقل سلیم بن قیس و احتجاج زمان ایراد خطبه سال 58 و یا 59 هجری (یك یا دو سال قبل از مرگ معاویه) ذكر شده است، كه به نظر می رسد خطبه تحف العقول در یكی از این دو سال یا سالهای قبل از این تایخ ایراد شده باشد. دوّم، محتوای خطبه: در نقل سلیم بن قیس و احتجاج محتوای خطبه بیش تر ذكر مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام و شاهد گرفتن و شهادت دادن جمعیت به آن فضایل و مناقب است و در پایان حضرت از مخاطبان می خواهد كه سخنانش را به افراد مورد اعتمادشان برسانند به خلاف خطبه تحف العقول كه محتوای آن بیش تر تحریك و تحریض مخاطبان و انذار آنان مبنی بر عدم سكوت در مقابل جنایات حاكمان امری و بیان پیامدهای سكوت و تأیید اعمال آنان، است. علاوه بر این، این خطبه فاقد دعوت صریح آن حضرت برای نقل پیام و بیانات وی به دیگر افراد از سوی مخاطبان است. سوم، مخاطبان خطبه: گزارش سلیم بن قیس و احتجاج حاكی از آن است كه مخاطبان اصحاب و تابعین و خویشاوندان آن حضرت هستند. در حالی كه گزارش تحف العقول ضمن آن كه درباره تركیب جمعیت حاضر سكوت كرده است، حاكی از آن است كه همه یا لااقل اكثر حاضران، از علما و شخصیت های برجسته مناطق اسلامی هستند و هر یك در منطقه خود صاحب رأی و نفوذ می باشد.
34ـ «و بوجهه یستسقی الغمام» این تعبیر، مصرعی از قصیده لامیه معروف و مشهور جناب ابوطالب است كه در شأن و منزلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله سروده است؛ اصل بیت چنین است:
و اَبیضُ یُسْتَسْقَی الغَمام بوَجْهِهِ ثِمالُ الیَتامی عِصْمةٌ للأَرامل
سپید چهره ای كه به آبروی او از ابر طلب باران می شود، (او) حامی و پشتیبان یتیمان و بیوه زنان است. در این باره ر.ك: ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، چاپ اوّل، بیروت، داراحیاء التراث العربی 1415 ه، ج1، ص309 ـ318. ابن ابی الحدید، همان، ج14، ص79ـ81.
35ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، 1405ه، ج4، ص38ـ39. این جریان در این مآخذ نیز آمده است: مبرّد، الكامل فی اللغة و الادب، ج3، ص45 ـ46 (به صورت اختصار). محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص207ـ208. همچنین این جریان به امام حسن علیه السلام نیز نسبت داده شده است: مجلسی، همان، ج44 ص119ـ120 ح13.
36ـ ابن ابی الحدید، همان، ص409 (ذیل حدیث: آلة الرِّیاسةِ سَعَةُ الصَدْر)
37ـ ابوالعباس مبرّد می نویسد: محمد بن هشام می گوید: «ابونیزر» از فرزندان بعضی از پادشاهان عجم بوده است، اما نزد من صحیح آن است كه وی از فرزندان نجاشی (پادشاه حبشه) بود كه در كودكی به اسلام تمایل پیدا كرده نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده و اسلام آورد. وی با آن حضرت زندگی می كرد و بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله با فاطمه(س) و فرزندان وی بود. (الكامل فی اللغة و الادب، ج3، ص44).
38ـ مبرّد، همان، ج3، ص45
39ـ مجلسی، همان ج42، ص116ـ117
40ـ ابو منصور طبرسی، همان، ص296ـ297، یعقوبی همان، ص231.
41ـ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص18ـ19.
42ـ ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الكلینی الرازی، الفروع من الكافی، تحقیق و تعلیق علی اكبر غفاری، چاپ دوّم، تهران، دارالكتب الاسلامیة،1362ش،ج6، ص19.
43ـ ابن ابی الحدید، همان ج11، ص44.
44ـ همان، ص46ـ47.
45ـ ابن شهر آشوب، همان، ج4، ص51. ابومنصور طبرسی، همان، ص299.
46ـ عبداله بن زبیر و این دو تن، از نسل شركت كنندگان حلف الفضول بودند و این پیمان برای خاندان آنان افتخار بزرگی بشمار می رفت.
47ـ ابن هشام، السیرة النبویة، ج1، ص171ـ172. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج17، ص295. ابن شهر آشوب جریان دیگری را نیز از برخورد تند و از موضع قدرت امام حسین علیه السلام با ولید بن عتبه (زمانی كه او غاصبانه ملكی از آن حضرت را تصرف كرده بود،) نقل كرده است (مناقب آل ابی طالب، ج4، ص68) مشابه جریان برخورد امام حسین علیه السلام با ولیدبن عتبه و فراخوانی مردم به حلف الفضول، موضع گیری و برخورد امام علیه السلام درباره زمینی است كه این بار معاویه تصرف كرده بود. حضرت در اینجا نیز یكی از راه هایی را كه برای باز پس گرفتن ملك خویش از دست معاویه مطرح كرد، فراخواندن مردم به پیمان حلف الفضول بود: ابوالفرج اصفهانی، همان، ج17، ص296ـ297.
48ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص317.


منبع : فصلنامه معرفت
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه