قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بزرگواري امام حسين (ع)

روزي امام حسين (ع) از جائي عبور ميكرد ديد جواني به سگي غذا مي دهد،به او فرمود: به چه انگيزه اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ او عرض كرد: من غمگين هستم ، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد، اندوه من از اين رواست كه من غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم . امام حسين (ع) با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند، امام حسين (ع) دويست دينار به يهودي داد، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت : اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به در خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به غلام بخشيدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسين (ع) هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و پول را به او بخشيد وقتي كه همسر يهودي ، اين بزرگواري را از امام حسين (ع) ديد گفت :من مسلمان شدم و مهريه ام را به شوهرم بخشيدم و به دنبال او شوهرش گفت : من نيز مسلمان شدم و اين خانه ام را به همسرم بخشيدم.

 

نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي


منبع : داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه