قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اهانت های ابن تیمیه به خاندان رسول(ص) - 2

اهانت های ابن تیمیه به خاندان رسول(ص)
بخش دوم

همان علی (علیه السلام) که از نخستین لحظه زندگی تا آخرین لحظات نفس‌های پیامبر با آن حضرت بوده است ، همان علی (علیه السلام) که گاهی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم او را قرین حق معرفی کرده و می‌فرماید:

علی مع الحق والحق مع علی

علی با حق است و حق با علی است .

این روایت را بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل و تصحیح کرده‌اند ؛ از جمله : هیثمی در مجمع الزوائد ، ج 7 ، ص235 و بعد از نقل حدیث می گوید : «رواه أبو یعلى ورجاله ثقات » و حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین ، ج3 ، ص124 و می‌گوید : « هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم یخرجاه » و تاریخ بغداد ، ج14 ، ص322 و ابن قتیبه دینوری ، در الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص98 و فخررازی در تفسیر کبیر ، ج 1 ، ص205 و المحصول ، ج6 ، ص134 و ...

و گاهی قرین قرآن قرار داده و می‌فرماید :

علی مع القران مع والقرآن مع علی لن یتفرقا حتى یردا على الحوض .

علی با قرآن است و قرآن با علی است و از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض نزد من آیند.

این روایت را حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده و می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الاسناد وأبو سعید التیمی هو عقیصاء ثقة مأمون ولم یخرجاه .

المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 - ص 124 و الجامع الصغیر - جلال الدین السیوطی - ج 2 - ص 177 .

این روایت دارای سند صحیحی است و ابو سعید تیمی ، نام او عقیصاء است و مورد اطمینان ؛ اما این روایت را (بخاری و مسلم در صحاحشان ) نیاورده اند .

آیا چنین شخصی می‌تواند گفتارش کم ارزش‌تر از گفتار کسانی باشد که که بیش از دو سوم عمرشان را در شرک ، بت پرستی ، قمار ، شراب ، غناء و ... گذرانده‌اند ؟!

سخن زشتی از ابن تیمیه در باره امیر المؤمنین :

أمّا أهل السنة فأصلهم مستقیم مطرد فی هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلک أن النواصب من الخوارج وغیرهم الذین یکفرون علیا أو یفسقونه أو یشکون فی عدالته من المعتزلة والمروانیة وغیرهم لو قالوا لکم ما الدلیل على إیمان على وإمامته وعدله لم یکن لکم حجة .

راه و روش اهل سنت راه درست و مستقیم در این باب است (اکثر فرقه ها نظر ایشان را قبول دارند) ؛ اما شما ( شیعه ) پس باهم تناقض دارید ؛ و دلیل آن این است که خوارج و غیر ایشان از کسانی که علی را کافر می دانند یا فاسق می دانند ، یا معتزلی ها و مروانی ها که در عدالت او شک می کنند ، و غیر ایشان ، اگر به شما بگویند که دلیل بر ایمان علی و امام بودن او و عدالت او چیست ، دلیلی نخواهید داشت .

این سخن وی ، دشمنی آشکاری است با کسی خداوند به نص صریح قرآن او را «مؤمن» خطاب کرده و حتی او را «ولی» و سر پرست مردم معرفی کرده است . خداوند در سوره مائده آیه 55 می‌فرماید :

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون‌ . المائده / 55 .

ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‌اند : همان کسانى که نماز برپا مى‌دارند و در حال رکوع زکات مى‌دهند .

این آیه به اعتراف بسیاری از علمای اهل سنت در حق امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است . قاضی عضد الدین الإیجی ، متوفای 756 هـ در این باره می‌گوید :

وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی .

المواقف فی علم الکلام ، ص 405 .

تمامی مفسرین اجماع دارند که این آیه در بارۀ امام علی علیه السلام نازل شده است .

و سعد الدین تفتازانی نیز تصریح می‌کند :

نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن أبی طالب ، رضی اللّه عنه ، حین أعطى خاتمه وهو راکع فی صلاته .

شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج 5 ، ص270 .

[این آیه] به اتفاق مفسران در بارۀ علی بن أبی طالب (علیه السلام) هنگامی که در حال رکوع انگشترش را به فقیر نیازمند بخشید نازل شده است .

و نیز علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی در این باره می‌گوید :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن أبی طالب حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته .

شرح تجرید الاعتقاد  ، ص 368 .

این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) نازل شده است . وآن هنگامی بودکه به سائل انگشتری اش را بخشید در حالی که در رکوع نماز بود .

و آلوسی نیز می‌گوید :

غالب الأخباریّین على أنّ هذه الآیة نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه .

غالب اخباری ها بر این عقیده‌اند که این آیه در حق علی (علیه السلام) نازل شده است .

روح المعانی ، ج 6 ، ص168 .

حال این که آیا از آن ولایت و خلافت بلافصل بعد از پیامبر ثابت می‌شود یا نه ، بحث دیگری است و در جای خود ثابت شده است ؛ ولی حد اقل ایمان امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت می‌کند .

آیا ابن تیمیه ، این آیه را ندیده‌اند و یا دشمنی با امیر المؤمنین و حسادت به فضائل آن حضرت آن‌ها را وادار کرده است که این‌گونه سخن بگویند ؟

حد اقل امیر المؤمنین علیه السلام جزء صحابه که بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن ؛ بلکه همه آن‌ها را بلا استثناء عادل می‌دانید . آیا امیر المؤمنین جزء صحابه نیست ، یا تمامی صحابه عادل نبوده و دلیلی بر ایمان و عدالت آن‌ها وجود ندارد ؟

نزول آیه حرمت شراب در حق امیر المؤمنین :

وقد انزل الله تعالى فی علی :"یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".

منهاج  السنة ،  ج 4 ،‌ ص65 .

و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :"ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید" ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه کرد !!!

در حالی که به اتفاق شیعه و سنی این آیه و دیگر آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است ، از آن‌ جایی که طرف ما وهابی‌ها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده می‌کنیم و از نقل روایت از کتاب‌های شیعه خودداری می‌کنیم .

زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در کتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :

أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .

ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإْصدار الثانی .

این دو کتاب را می‌توانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید : http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند . پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ پس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟"  پس عمر گفت :دست برداشتیم .

البته عمر بن الخطاب ، در این جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت تا بعد‌ها نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، ترک نکرده است . مالک بن أنس ، امام مالکی‌ها در کتاب الموطأ که به اعتقاد برخی از علمای اهل سنت جزء صحاح سته به حساب می‌آید ، می‌نویسد :

عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عیاش المخزومی فرأى عنده نبیذا وهو بطریق مکة . فقال له أسلم : إن هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عیاش قدحا عظیما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه . فقربه عمر إلى فیه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طیب . فشرب منه .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد . عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .

و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کرده‌اند :

وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده می‌شود .

و محیی الدین نووی در کتاب المجموع می‌نویسد :

[ واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر ] .

المجموع - محیى الدین النووی - ج 2 - ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است .

جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌داشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری می‌نویسد :

عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .

الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 354 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 430 و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى - البیهقی - ج 3 - ص 113 و فتح الباری - ابن حجر - ج 7 - ص 52 و المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 5 - ص 488 و الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1154 و ده‌ها مصدر دیگر از  مصادر معتبر اهل سنت .

از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .

انکار موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام :

ابن تیمیه ، در بسیاری از موارد تلاش خود را می‌کند که موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام را زیر سؤال برده و از آن طرف موقعیت علمی دیگرانی همچون ابوبکر و عثمان را بالا ببرد .

وی می‌نویسد :

والمعروف أنّ علیّاً أخذ العلم عن أبی بکر .

منهاج السنّة ، ج 5 ، ص513 .

آن چه مشهور است على ، علم را از ابوبکر فرا گرفته است .

همان ابوبکری که بعد از سال‌ها هنوز معنای «فاکهة وأبّا » را که هر عرب بیابان‌گردی می‌دانست ، نفهمیده بود .

وأخرج أبو عبید فی فضائله وعبد بن حمید عن إبراهیم التیمی قال سئل أبو بکر الصدیق رضی الله عنه عن قوله « وأبا» فقال أی سماء تظلنی وأی أرض تقلنی إذا قلت فی کتاب الله مالا أعلم .

الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 6 - ص 317 .

از ابو بکر معنى آیه شریفه «وَأَبًّا» را پرسیدند ( نتوانست پاسخ دهد و از معنى کلمه أبّ بى‌خبر بود) گفت : کدام آسمان بر سر من سایه ‌افکند یا کدام زمین مرا بر روى خود جای دهد ، اگر آنچه را که از کتاب خدا نمى‌دانم بگویم‌ .

ما به اختصار در این جا به چند مورد از دلایلی که اعلمیت امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت می‌کند اشاره می‌کنیم و دوستان عزیزی را که خواستار مطالب بیشتری هستند به کتاب‌های مفصل ارجاع می‌دهیم

  1. بسیاری از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود :

أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه .

المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 11 ، ص 55 و أسد الغابة ، ابن أثیر ، ج 4 ، ص22 و تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 3 ، ص181و الجامع الصغیر ، السیوطی ، ج 1 ، ص415 و ج3 ، ص60.

من شهر علم هستم و علی در آن است ؛ پس هرکس که علم می خواهد ، باید از در آن وارد شود .

حاکم نیشابوری در المستدرک ، ج 3 ،‌ ص127ـ126 این روایت را با چندین طریق نقل و آن را تصحیح می‌کند  و همچنین متقی هندی در کنز العمال ،‌ ج 13 ، ص149 نقل و به صحت آن اعتراف می‌کند .

2 . علی علیه السلام تنها کسی است که ادعا می‌کند « سلونی قبل أن تفقدونی » ، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت می‌شود ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نوشته‌اند :

لم یکن أحد من الصحابة یقول (سلونی) إلاّ علیّ بن أبی طالب .

المستدرک ، الحاکم ، ج3 ، ص122 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42 ، ص 387 و المناقب ، خوارزمی ، ص 329 و فضائل الصحابة ، أحمد بن حنبل ، ج2 ، ص646، و أسد الغابة ، ابن أثیر ، ج4 ، ص22 و تهذیب الأسماء واللغات ، النووی ، ج1 ، ص317 و المناقب للخوارزمی ، ص 90.

هیچ یک از صحابه نمی گفت که (هر چه می‌خواهید) از من بپرسید مگر علی بن ابی طالب (اشاره به روایت امیر مومنان که می فرمودند از من هرچه می خواهید بپرسید قبل از اینکه من را از دست بدهید)

3 . از ابن عباس نقل شده که وی می‌گفت :

والله لقد أعطى على ابن أبی طالب تسعة أعشار العلم وأیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر .

الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1104 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 22 و سبل الهدى والرشاد - الصالحی الشامی - ج 11 - ص 289 و ینابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج 1 - ص 213 و تفسیر الثعالبی ، ج ، ص52 و تهذیب الأسماء واللغات ، ج1 ،‌ ص317 .

قسم به خدا به علی بن ابی طالب نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است .

4 . بخاری در تاریخ کبیر می نویسد :

سمعت عطاء : قالت عائشة : علی اعلم الناس بالسنة .

التاریخ الکبیر - البخاری - ج 2 - ص 255 و ج 3 - ص 228 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 42 - ص 408 و ... .

از عطاء شنیدم که عایشه گفت : علی دانا ترین مردم به سنت است .

انکار شایستگی علی بر قضاوت :

وأما قوله : قال رسول الله «أقضاکم علی»  والقضاء یستلزم العلم والدین ، فهذا الحدیث لم یثبت ولیس له إسناد تقوم به الحجة .

منهاج السنّة، ج4 ص 138.

و اما کلام رسول خدا (که فرموده اند): علی قاضی ترین شما است ؛ و قضاوت لازمه اش علم و دین است ؛ پس این حدیث درست نیست و سند ندارد و نمی توان به آن استدلال کرد .

و نیز در باره حدیث « اقضاکم علی » می‌نویسد :

فهذا الحدیث لم یثبت ، ولیس له إسناد تقوم به الحجّة ... لم یروه أحد فی السنن المشهورة، ولا المساند المعروفة، لا بإسناد صحیح ولا ضعیف، وإنّما یروى من طریق من هو معروف بالکذب

منهاج السنّة ، ج 7 ، ص512 .

این حدیثی است که درست نیست و سندی ندارد که بتوان به آن استدلال کرد ؛ هیچ کس آن را در کتاب های سنن مشهور نقل نکرده است ؛ و نه در کتاب های مسند ؛ نه با سندی صحیح و نه ضعیف ؛ و تنها آن را کسی روایت می کند که به دروغ گویی معروف است .

در حالی که محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح‌ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، از قول عمر بن خطاب می‌نویسد :

عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْرَؤُنَا أُبَیٌّ وَأَقْضَانَا عَلِیٌّ .

صحیح البخاری ، ج 5 ، ص149، کتاب التفسیر ، باب قوله تعالى : ما ننسخ من آیة أو ننسها .

از ابن عباس نقل شده است که گفت : عمر رضی الله عنه گفت : بهترین خواننده ( قرآن ) ما أبی است و قاضی ترین ما علی .

اگر کتاب محمد بن اسماعیل بخاری ، کتاب مشهوری نیست و سند‌هایی که نقل کرده ، سند صحیحی نیست ، ما نیز می‌پذیریم که برترین و صحیح‌ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن کریم ، ارزش سندی نداشته و روایاتی را که نقل کرده از طریق دروغ‌گویان مشهور بوده است . مرحبا بناصرنا .

دفاع از ابن ملجم

ابن تیمیه ، نه تنها با امیر المؤمنین علیه السلام علناً دشمنی می‌روزد که حتی از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانه‌ای می‌کند .

وی در منهاج السنة می‌نویسد :

والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّة للّه ورسوله فی زعمه، وإن کان فی ذلک ضالاًّ مبتدعاً . منهاج السنة ، ج 1 ،‌ ص153.

آن کسى که على را کشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود که کشتن على مورد رضایت خدا و پبامبر است و این کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد ، اگر چه در این عقیده دچار گمراهى شده بود .

و نیز مى گوید :

على بن ابى طالب  را یکى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى که از عابدترین انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :

قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من أعبد الناس وأهل العلم .

منهاج السنّة ، ج 5 ،‌ ص47 .

ملاحظه مى کنید که ابن تیمیّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى کند با این که پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) ، او را از شقى ترین انسان ها و در ردیف پى کننده ناقه ثمود شمرده است .

قال علی(علیه السلام) : « أخبرنی الصادق المصدّق أنّی لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأیسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحیته وقال لی: یقتلک أشقى هذه الأمّة کما عقر ناقة اللّه أشقى بنی فلان من ثمود» .

مسند أبی یعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ،‌ ج 8 ، ص38 و  کنز العمّال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص192  و  تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 42 ، ص543 .

پیغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنیا نمى‌روم مگر این که ضربتى بر فرق سرم وارد مى‌آید و محاسنم را از خون سرم رنگین مى‌کند و در این هنگام بود که محاسن شریفش را به دست گرفت . پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا على! شقى‌ترین شخص این امت ، تو را از پاى درمى‌آورد ، چنانکه شقى‌ترین بنى فلان‌ از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح علیه السّلام را پى کرد .

حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید : پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد که مرا شقى ترین انسانهاى این امت به شهادت خواهد رساند .

هیثمى روایاتى به این مضمون نقل کرده و سپس مى نویسد :

رواه الطبرانی وأبو یعلى وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق ، وبقیّة رجاله ثقات.

سپس روایت دیگرى به همین مضمون نقل مى کند و مى گوید:

رواه أحمد والطبرانی والبزّار باختصار، ورجال الجمیع موثّقون .

مجمع الزوائد ، ج 9 ،‌ ص136.

احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل کرده اند ، و همه راویان این حدیث ثقه هستند .

نظر ابن تیمیه در باره جنگ‌های امیر المؤمنین علیه السلام :

 وی در منهاج السنة می‌نویسد :

ثم یقال لهؤلاء الرافضة لو قالت لکم النواصب علی قد استحل دماء المسلمین وقاتلهم بغیر أمر الله ورسوله على ریاسته وقد قال النبی صلى الله علیه وسلم سباب المسلم فسوق وقتاله کفر وقال ولا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض فیکون علی کافرا لذلک لم تکن حجتکم أقوى من حجتهم لأن الأحادیث التی احتجوا بها صحیحة .

وأیضا فیقولون قتل النفوس فساد فمن قتل النفوس على طاعته کان مریدا للعلو فی الأرض والفساد وهذا حال فرعون والله تعالى یقول تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض ولا فسادا والعاقبة للمتقین فمن أراد العلو فی الأرض والفساد لم یکن من أهل السعادة فی الاخرة ولیس هذا کقتال الصدیق للمرتدین ولمانعی الزکاة فإن الصدیق إنما قاتلهم على طاعة الله ورسوله لا على کاعته فإن الزکاة فرض علیهم فقاتلهم عللا الإقرار بها وعلى أدائها بخلاف من قاتل لیطاع هو .

منهاج السنة ، ج 4 ، ص 499_ 500 .

سپس به این روافض گفته می شود که اگر ناصبی ها به شما بگویند که علی خون مسلمانان را حلال دانست و با ایشان بدون دستور خدا و رسول او برای ریاست خودش جنگید - و حال آنکه رسول خدا فرموده اند : فحش دادن به مسلمان سبب فسق است و جنگ با او کفر ، و فرموده است : که بعد از من دوباره در حالیکه کافر شده اید باز نگردید ، چون عده ای از شما گردن دیگری را می زند - پس علی بدین سبب کافر است ، دلیل شما ( رافضه) در جواب دلیل ایشان ( نواصب) قوی تر نخواهد بود ؛ زیرا روایاتی که ایشان بدان استدلال کرده اند ، صحیح است .

و نیز پس ( ناصبی ها) می گویند : کشتن مردمان فساد است ؛ پس هرکس که مردمان را برای تحت اطاعت در آوردن ایشان بکشد ، قصد سرکشی در زمین و فساد را دارد ؛ و این حالت فرعون است و خداوند می گوید » آن خانه آخرت است ؛ آن را برای کسانی قرار می دهیم که سرکشی در زمین و فساد را نمی خواهند . و عاقبت برای پرهیزکاران است ؛ پس هرکس که در زمین سرکشی و فساد کند از اهل سعادت در آخرت نخواهد بود ؛ و این مانند جنگ صدیق( ابو بکر) با مرتدین و کسانی که زکات ندادند نیست ( تا بگویید او هم در زمین فساد کرده است ) ؛ پس بدرستیکه صدیق با ایشان تنها به خاطر اطاعت خدا و رسول او جنگید ؛ نه به خاطر اطاعت خودش ؛ پس بدرستیکه زکات واجب بود بر ایشان ؛ پس با ایشان به خاطر اقرار به وجوب زکات و پرداخت آن جنگید ؛ به خلاف کسی که می جنگد تا از او اطاعت کنند .

و باز در جای دیگر می‌نویسد :

وعلی یقاتل لیطاع ویتصرف فی النفوس والأموال فکیف یجعل هذا قتالا على الدین وأبو بکر یقاتل من ارتد عن الإسلام ومن ترک ما فرض الله لیطیع الله ورسوله فقط ولا یکون هذا قتالا على الدین .

منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 330 .

و علی جنگید تا از او اطاعت کنند و بتواند در جان و مال مردم تصرف کند ؛ پس چگونه این را جنگ برای دین قرار می دهید ؟ و ابوبکر با کسانی جنگید که از اسلام مرتد شده بودند و نیز با کسانیکه آن چه را خدا واجب کرده بود ترک کرده بودند ؛ تا فقط خدا و رسولش اطاعت شوند ؛ و این جنگ (جنگ‌های امام علی ) برای دین نیست .

در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم با علمی که خداوند به او عطا کرده بود ، وقوع تمامی این جنگ‌ها را پیش بینی و امیر المؤمنین علیه السلام را دستور داد تا با ناکثین ، قاسطین و مارقین جنگ نماید . و حتی کسانی همچون عایشه ، زبیر و ... را از شرکت در این جنگ‌ها بر حذر داشته است ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت حدیث « کلاب حوأب » را نقل کرده‌اند . ابن حجر عسقلانی در کتاب معتبر فتح الباری می‌نویسد :

عن عکرمة عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لنسائه أیتکن صاحبة الجمل الأدبب ـ بهمزة مفتوحة ودال ساکنة ثم موحدتین الأولى مفتوحة ـ تخرج حتى تنبحها کلاب الحوأب یقتل عن یمینها وعن شمالها قتلى کثیرة وتنجو من بعد ما کادت .

عکرمه از ابن عباس نقل کرده که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم  خطاب به همسرانش فرمود : کدامیک از شما بر شتر پر مو مى‌نشیند و خروج مى‌کند و سگان حوأب بر او پارس مى‌کنند و مردم بسیارى از جانب راست و چپ او کشته مى‌شوند و او سرانجام رهائى پیدا مى‌کند؟ .

و بعد از نقل حدیث می‌گوید :

وهذا رواه البزار ورجاله ثقات .

فتح الباری - ابن حجر - ج 13 - ص 45 – 46 .

بزاز این روایت را نقل کرده و راویان آن قابل اعتماد هستند .

و ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب البدایة والنهایة می‌نویسد :

عن قیس بن أبی حازم : أن عائشة لما أتت على الحوأب فسمعت نباح الکلاب فقالت : ما أظننی إلا راجعة ، إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لنا : أیتکن ینبح علیها کلاب الحوأب ، فقال لها الزبیر : ترجعین ؟ عسى الله أن یصلح بک بین الناس .

هنگامى که «عایشه» به حوأب وارد شد و پارس سگان آنجا را شنید، گفت: چاره‌اى نیست جز اینکه از این سفر صرف نظر کنم؛ چرا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ما، همسرانش فرمود: کدامیک از شماست که سگان حوأب بر او پارس مى‌کنند؟ «زبیر» گفت: چگونه ممکن است از این سفر، صرف نظر کنى در حالى که امید آن مى‌رود که خداى تعالى با حضور تو سازشى در میان مردم برقرار سازد !

و بعد از نقل حدیث می‌گوید :

وهذا إسناد على شرط الصحیحین ولم یخرجوه .

البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 6 - ص 236 .

سند این روایت ، طبق شرط‌هایی که مسلم و بخاری در صحت روایت قائل بودند ، صحیح است ؛ ولی آن‌ها نیاورده‌اند .

این داستان در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت نقل شده ؛ از جمله :

مسند أحمد ، ج6 ، ص52 و97 و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص120 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج8 ،‌ ص708 و مسند ابن راهویه ، صج3 ، ص892 و مسند أبی یعلى ، ج8 ،‌ ص282 و الفایق فی غریب الحدیث ، زمخشری ، ج1 ،‌ ص353 و موارد الظمآن ، هیثمی ، ص 453 و  کنز العمال ، ج11 ، ص197 و 334 و سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ، ج2 ،‌ ص177 و  أنساب الاشراف ، بلاذری ، ص 224 و معجم البلدان ، حموی ، ج2 ، ص314 و تاریخ یعقوبی ، ج2 ، ص181 و تاریخ طبری ، ج3 ، ص475 و ... .

طبق این روایات ، پیامبر از این واقعه با خبر بوده و عایشه و طرفدارانش را از چنین جنگی برحذر داشته است و این نشان می‌دهد که آن‌ها در این جنگ بر باطل و امیر المؤمنین علیه السلام بر حق بوده‌ .

و نیز در روایات بسیاری نقل شده است که پیامبر اسلام زبیر را از این جنگ‌ بر حذر داشته و حتی او را ظالم خطاب کرده است . حاکم نیشابوری می‌نویسد :

عن أبی حرب بن أبی الأسود الدیلی قال شهدت الزبیر خرج یرید علیا فقال له علی أنشدک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول تقاتله وأنت له ظالم فقال لم اذکر ثم مضى الزبیر منصرفا .

حرب بن ابو الاسود دئلى ، گفت: هنگامى که زبیر علیه حضرت على علیه السّلام خروج کرد ، حضرت على علیه السّلام خطاب به او، فرمود : تو را به خدا سوگند ، آیا به خاطر دارى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به تو فرمود : تو هستى که با على مى‌جنگى و به او ستم مى‌کنى ؟ «زبیر» با کمال بى‌حیائى در پاسخ گفت : از آنچه مى‌گوئى اطلاعى ندارم- و یا به قولى- فراموش‌ کرده‌ام !! آنگاه زبیر بازگشت .

و بعد از نقل حدیث می‌گوید :

 هذا حدیث صحیح عن أبی حرب بن أبی الأسود .

المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 - ص 366 .

این حدیث از أبی حرب بن أبی اسود صحیح است .

حاکم نیشابوری بعد از نقل چندین حدیث در این باره ، می‌گوید :

هذه الأحادیث صحیحة عن أمیر المؤمنین علی وإن لم یخرجاه بهذه الأسانید .

المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 – ص367 .

این احادیث از امیر المؤمنین علی علیه السلام صحیح است ؛ اگر چه بخاری و مسلم با این سند‌ها نقل نکرده‌اند .

و نیز می‌گوید :

وقد روی اقرار الزبیر لعلی رضی الله عنهما بذلک من غیر هذه الوجوه والروایات .

اقرارى که زبیر براى حضرت على علیه السّلام نمود ، منحصر به این بخش از روایات نیست ؛ بلکه وجوه و روایات دیگرى هم مؤیّد اقرار و اعتراف زبیر مى‌باشد .

جنگ با علی ، جنگ با خدا و رسول او است :

روایات فراوانی در کتاب‌های اهل سنت نقل شده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اعلام کرده است که هرکس با علی بجنگد ، مثل آن است که با من جنگیده است ؛ از جمله ابن ماجه در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌آید ، می‌نویسد :

عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ .

سنن ابن ماجه ، ج1 ، ص166 ، ح142 و المستدرک على الصحیحین ، ج 3 ، ص 149 ذهبی نیز این روایت را در تلخیص المستدرک آورده است . و نیز طبرانی ، در معجم اوسط ، ج5 ، ص182 و معجم کبیر ، ج 3 ،‌ ص40 أسد الغابة ، ابن أثیر ، ج5 ،‌ ص 522 و البدایة والنهایة‌، ابن کثیر ، ج8 ، ص40 و . نقل کرده‌اند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به امام علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام فرمود : من با کسى که شما جنگ با او بکنید جنگ می کنم و با کسى که سازگار باشید سازگارم‌

جصاص  ، بعد از نقل حدیث می‌گوید :

فاستحقّ من حاربهم اسم المحارب للّه ولرسوله.

أحکام القرآن ، ج2 ،‌ ص 508 .

بنابراین ، سزاوار است کسی که با آن‌ها (اهل بیت) بجنگد ، گفته شود که با خدا و رسول جنگیده است .

عجیب این است که ابن تیمیه و همفکران او ، مسلمانانی را که در زمان ابوبکر ، حاضر به پرداخت زکات به ابوبکر نشدند ، کافر و مرتد می‌دانند ؛ اما کسانی که جان دهها هزار مسلمان را به ناحق گرفته و خون آنان هدر داده‌اند ، نه تنها از دیدشان مرتد نیست ؛ بلکه مجتهد هستند و ثواب نیز می‌برند ! با این که طبق این روایت ، جنگ کننده با علی علیه السلام همانند کسی است که با خدا و پیامبرش جنگیده است و محارب با خدا و رسول به اجماع مسلمین کافر هستند .

جنگ با ناکثین ، قاسطین و مارقین ، به دستور رسول خدا :

ابن تیمیه در منهاج السنة می‌گوید :

وعلی رضی الله عنه لم یکن قتاله یوم الجمل وصفین بأمر من النبی صلى الله علیه وسلم وإنّما کان رأیاً رآه.

منهاج السنّة ، ج4 ، ص496 .

جنگ علی علیه السلام در روز جمل و صفین به دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است ؛ بلکه با رأی شخصی او بوده است .

در حالی که روایات بسیاری در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که نبی مکرم اسلام به امام علی علیه السلام دستور داده است که با آن‌ها بجنگد . حاکم نیشابوری در این باره می‌نویسد :

عن أبی أیوب الأنصاری فی خلافة عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه قال: أمر رسول الله صلى الله علیه وإله وسلم ، علی بن أبی طالب بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین .

مستدرک الصحیحین‌، ج 3 ، ص139 .

ابو ایوب انصاری در زمان خلافت عمر بن الخطاب گفت : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی بن أبی طالب علیه السلام دستور داد که با ناکثین ، قاسطین و مارقین بجنگد .

و نیز ابن کثیر دمشقی در البدایه والنهایه و ابن اثیر در اسد الغابه می‌نویسند :

عن أبی سعید الخدری ، قال : أمرنا رسول الله صلى الله علیه وآله بقتال الناکثین ، والقاسطین ، والمارقین ! فقلنا : یا رسول الله ! أمرتنا بقتال هؤلاء ! فمع من ؟

قال : مع علی بن أبی طالب ، معه یقتل عمار بن یاسر .

أسد الغابة ، ج4 ،‌ص32و البدایة والنهایة ، ج7 ،‌ ص 339 و المناقب ، خوارزمی ، ص 190 و تاریخ دمشق ، ابن عساکر ، ج42 ، ص471 .

از ابو سعید خدرى روایت شده که گفت : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، ما را به نبرد با ناکثان و قاسطان و مارقان ، فرمان داد . عرض کردیم : یا رسول الله ! شما که مى‌فرمایید با این گروه نبرد کنیم ، اینان با چه کسى مى‌جنگند ؟ فرمود : با على بن ابیطالب علیه السّلام . و عمار هم با حمایتى که از على علیه السّلام مى‌کند ، به شهادت مى‌رسد ! .

همچنین خطیب بغدادی می‌نویسد :

عن علقمة بن قیس والأسود بن یزید ، قالا : أتینا أبا أیوب الأنصاری عند منصرفه من صفین ، فقلنا له : یا أبا أیوب ، إن الله أکرمک بنزول محمد - ص - فی بیتک ، وبمجئ ناقته ، تفضلا من الله تعالى وإکراما لک ، حتى أناخت ببابک دون الناس جمیعا ، ثم جئت بسیفک على عاتقک تضرب به أهل لا إله إلا الله ؟ ! . فقال : یا هذا إن الرائد لا یکذب أهله ، إن رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) أمرنا بقتال ثلاثة مع علی رضی الله عنه ، بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین ، فأما الناکثون فقد قاتلناهم ، وهم أهل الجمل وطلحة والزبیر وأما القاسطون فهذا منصرفنا من عندهم - یعنی معاویة وعمرو بن العاص - ، وأما المارقون فهم أهل الطرفاوات وأهل السعیفات وأهل النخیلات وأهل النهروانات ، والله ما أدری أین هم ؟ ولکن لا بد من قتالهم إن شاء الله تعالى .

 ثم قال : وسمعت رسول الله - ص - یقول لعمار : یا عمار تقتلک الفئة الباغیة ، وأنت إذ ذاک مع الحق والحق معک . یا عمار بن یاسر ، إن رأیت علیا قد سلک وادیا وسلک الناس کلهم وادیا غیره ، فاسلک مع علی فإنه لن یدلیک فی ردى ، ولن یخرجک من هدى . یا عمار ، من تقلد سیفا وأعان به علیا - رضی الله عنه - على عدوة قلده الله یوم القیامة وشاحین من در ، ومن تقلد سیفا أعان به عدو علی - رضی الله عنه - قلده الله یوم القیامة وشاحین من نار . قلنا : یا هذا ، حسبک رحمک الله ! حسبک رحمک الله .

تاریخ بغداد ، ج13 ، ص 188 و تاریخ مدینة دمشق ، ج42 ،‌ ص472 .

علقمه و اسود نقل مى‌کنند ، هنگامى که ابو ایوب از صفّین بازمى‌گشت ، به دیدارش شتافتم و گفتم : اى ابا ایّوب ! خداى تعالى تو را مورد اکرام خود قرار داد که محمد صلّى اللّه علیه و آله به خانه‌ات قدم نهاد و ناقه‌اش کنار خانه تو به زمین نشست و این همه به سبب موقعیت ویژه تو بود و دیگران از این منزلت بى‌نصیب ماندند . از تو توقع نبود که شمشیر روى گردن بگذارى و با آنهائى که خدا را به یکتائى مى‌ستایند و (لا اله الّا الله) مى‌گویند ، نبرد کنى ! .

ابو ایوب ، در پاسخ به این ضرب المثل متمسّک شد که : «انّ الرائد لا یکذب اهله» ؛ راهنماى کاروان به اهل آن دروغ نمى‌گوید . ( رائد به کسى مى‌گویند که امور آبرسانى قافله را به عهده دارد اینک اگر به اهل قافله دروغ گوید که آبى به دست نیاوردم ، خود و قافله را از تشنگى هلاک کرده است ) همانا پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به ما دستور داد ، با سه دسته از مردم که با على علیه السّلام جنگ مى‌کنند ، نبرد کنید : با «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان». با ناکثان که پیروان طلحه و زبیر بودند و آتش جنگ جمل را دامن مى‌زدند ، نبرد کردیم ؛ و با قاسطان هم که پیروان معاویه و عمرو عاص اند، نبرد کردیم ؛ و اکنون از مبارزه با آنان برگشتیم ؛ و با مارقان که در راه ها در انتظار ما هستند و در نخلستان ها و در کنار نهرها جاى گرفته‌اند ، نبرد خواهیم کرد .  به خدا سوگند که در حال حاضر نمى‌دانم آنان در کجا به سر مى‌برند ؛ ولى به یارى خدا با آن ها هم مبارزه خواهیم کرد .

ابو ایوب گفت : از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که خطاب به عمّار، مى‌فرمود : اى عمّار ! گروهى از بدکاران و ستمکاران تو را مى‌کشند و تو در آن حال ، به راه حق قدم گذاشته و حق هم همراه و حامى توست . اى عمار یاسر ! هرگاه مشاهده کنى که على علیه السّلام در راهى گام مى‌نهد و دیگران به راههاى دیگر قدم مى‌گذارند ، تو با على علیه السّلام همراه باش و همان راهى را بپیماى که او پیموده است ؛ چرا که او هرگز به راه خلاف تو را نمى‌کشاند و از راه هدایت هم تو را بیرون نمى‌سازد .

اى عمّار ! کسى که براى حمایت از على علیه السّلام و کشتن دشمنان او شمشیر ، حمایل نماید ، خداى تعالى در روز قیامت دو گردنبند از مروارید بر گردن او مى‌آویزد و او را به این زینت الهى مى‌آراید. و کسى که شمشیر، حمایل کند تا به دشمنان على علیه السّلام کمک کند و آنان را براى قتل على علیه السّلام اعانت نماید ، در روز قیامت خداى تعالى دو گردنبند از آتش بر گردن او مى‌آویزد .

سخن ابو ایوب تا اینجا به پایان رسید و ما به منظور تشویق و تأیید او گفتیم : آرى این موقعیت براى تو کافى و بسنده است و آرزو مى‌کنیم که خدا تو را به خاطر چنین مرامى که دارى مورد رحمت و لطف خود قرار دهد.

جنگ علی علیه السلام ، بر اساس تأویل قرآن :

احمد بن حنبل ، استاد بخاری و مسلم در مسندش می‌نویسد :

عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ رَجَاءٍ الزُّبَیْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ یَقُولُ کُنَّا جُلُوسًا نَنْتَظِرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَیْنَا مِنْ بَعْضِ بُیُوتِ نِسَائِهِ قَالَ فَقُمْنَا مَعَهُ فَانْقَطَعَتْ نَعْلُهُ فَتَخَلَّفَ عَلَیْهَا عَلِیٌّ یَخْصِفُهَا فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَضَیْنَا مَعَهُ ثُمَّ قَامَ یَنْتَظِرُهُ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِیلِ هَذَا الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِیلِهِ فَاسْتَشْرَفْنَا وَفِینَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ لَا وَلَکِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ قَالَ فَجِئْنَا نُبَشِّرُهُ قَالَ وَکَأَنَّهُ قَدْ سَمِعَهُ .

مسند أحمد ، احمد بن حنبل ، ج3 ،‌ ص81 .

اسماعیل ، از پدرش از ابو سعید خدرى نقل مى‌کند که در انتظار تشریف فرمائى رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بودیم. فاصله‌اى نشد که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از خانه یکى از همسرانش بیرون آمد . از جاى برخاستیم و به اتفاق آن حضرت به راه افتادیم . اندکى که حرکت کردیم بند کفش پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گسیخت . على علیه السّلام کفش را گرفت و به وصله زدن آن پرداخت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به حرکت خود ادامه داد و ما همه همراه آن حضرت حرکت کردیم. پس از اندک فاصله‌اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ایستاد و ما هم به پیروى از ایشان ایستادیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله منتظر آمدن على علیه السّلام بود. در این هنگام، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى یکى از شما براى تأویل قرآن مى‌جنگد، همانطور که من براى تنزیل آن جنگیدم.

ابو بکر و عمر گفتند : آیا ما همان مردى هستیم که براى بیان تأویل قرآن مى‌جنگیم ؟ پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود : نه ؛ بلکه آن کسی که کفش مرا وصله مى‌زند ، براى تأویل قرآن با مخالفان نبرد مى‌کند .

به ملاقات على علیه السّلام رفتیم تا او را به مأموریتى که در آینده خواهد داشت ، مژده دهیم . حضرت على علیه السّلام به مژده ما توجهى نکرد و گویا این موقعیت را از خود رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیده بود .

هیثمی بعد از نقل این حدیث می‌نویسد :

رواه احمد وإسناده حسن . قلت: وله طریق أطول من هذه فی مناقب على وکذلک أحادیث فیمن یقاتله.

مجمع الزوائد ،‌ ج6 ،‌ ص 244 .

احمد بن حنبل این روایت را نقل کرده است و سندش حسن است و من می‌گویم : روایت‌های طولانی‌تری نیز در فضائل امام علی علیه السلام نقل شده است و نیز احادیثی در باره کسانی که با او می‌جنگند .

و در جای دیگر نیز می‌نویسد :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة.

مجمع الزوائد ،‌ ج 9 ، ص133 .

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده است و راویان آن صحیح بخاری است ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است .

هرکس علی را یاری نکند ، از من نیست :

ابن عساکر به نقل از عمار یاسر می‌نویسد :

سمعت النبی صلى اللّه علیه وسلّم یقول: «یا علی! ستقاتلک الفئة الباغیة وأنت على الحق، فمن لم ینصرک یومئذ فلیس منّی».

تاریخ مدینة دمشق ، ج42 ،‌ ص473 و کنز العمال ،‌ متقی هند ، ج 13 ،‌ ص613 .

از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود : یا على ! به زودى گروه بد سیرت و از خدا بى‌خبر با تو نبرد مى‌کنند  و تو بر حقى ؛ کسى که در آن روز به یارى تو قیام نمى‌کند ، از امت من نیست .

البته اهانت‌های ابن تیمیه به امیر المؤمنین علیه السلام فقط به همین موارد ختم نمی شود ؛ ولی ما به جهت رعایت اختصار فقط به همین موارد اکتفا می‌کنیم .

ادامه دارد....

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه