قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پاسخ اشکال شرک بودن توسل وشفاعت بنا بردلالت آیه 3 سوره زمر

پاسخ اشکال شرک بودن توسل وشفاعت بنا بردلالت آیه 3 سوره زمر

( ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‌ )

 ارادت وتوسل به اهل بيت ،در حدي که براي ايشان تاثير استقلالي قائل نباشيم ممدوح است؛ چه بسا اشخاصى اينطور بپندارند اينكه در ادعيه، رسول خدا (ص) و آل معصومينش (ص) شفيع قرار داده شده‌اند و به حق آنان از خداى تعالى درخواست شده و همچنين زيارت قبور آن حضرات و بوسيدن ضريحشان و تبرك جستن به تربتشان و تعظيم آثارشان همه مصاديقى است از شركى كه در شرع از آن نهى شده و همان شرك وثنيت است. و استدلال كرده‌اند به اينكه اينگونه توجيه عبادى ،در حقيقت، قائل شدن به تاثير ربوبى براى غير خداى تعالى است و اين خود شرك است، و مگر بت‌پرستان چه مى‌كردند؟ آنها نيز مى‌گفتند:اين بت‌ها شفعاء ما در درگاه خداى سبحانند و ما اگر بت‌ها را مى‌پرستيم براى اين منظور است كه ما را قدمى به درگاه خدا نزديك سازند. و چه فرق است در پرستش كردن غير خدا بين اينكه آن غير خدا پيغمبرى باشد و يا وليى از اولياى خدا باشد و يا جبارى از جباران و يا غير ايشان، همه اين پرستش‌ها شركى است كه در شرع از آن نهى شده.ليكن اين اشخاص از چند نكته غفلت كرده‌اند:اول اينكه: ثبوت تاثير، براى غير خدا، چه تاثير مادى و چه معنوى ضرورى است و نمى‌توان آن را انكار كرد، خود خداى تعالى در كلام مجيدش تاثير را با همه انواعش به غير خداى تعالى نسبت داده و مگر ممكن است غير اين باشد؟ با اينكه انكار مطلق آن ابطال قانون عليت و معلوليت عمومى است كه خود ركنى است براى همه ادله توحيد، و ابطال قانون مذكور، هدم بنيان توحيد است.آرى، آن تاثيرى كه خداى تعالى در كلام مجيدش از غير خداى تعالى نفى كرده تاثير استقلالى است كه هيچ موحدى در آن سخنى ندارد، هر مسلمان موحدى مى‌داند كه هندوانه وسرديش، عسل و گرميش در مزاج، از خداى تعالى است، او است كه هر چيزى را آفريده و اثرش را نيز خلق كرده. و هيچ موحدى نمى‌گويد كه: عسل در بخشيدن حرارت به بدن حاجتى به خداى تعالى ندارد. و اما اينكه بگوييم: نه هندوانه سرد است و نه عسل گرم، و نه آب اثر سردى دارد و نه آتش اثر حرارت، در حقيقت، بديهيات عقل را انكار كرده و از فطرت بشرى خارج شده‌ايم، خوب وقتى خداى تعالى بتواند به فلان موجود، فلان اثر و خاصيت را ببخشد چرا نتواند به اولياى درگاهش مقام شفاعت و وساطت در آمرزش گناهان و برآمدن حاجات را ببخشد و حتى در تربت آنان اثر شفا بگذارد؟كسانى كه به اهل شفاعت يعنى به اولياى خدا متوسل مى‌شوند كارشان بدون دليل نيست آنها مى‌دانند كه اولا خداى تعالى در كلام مجيدش به افرادى كه مرضى درگاهش باشند مقام شفاعت داده و فرموده: وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «1».و نيز فرموده: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌ «2».و اگر در درخواستهايشان خداى تعالى را به جاه آن حضرات و به حق آنان سوگند مى‌دهند در اين عمل خود، دليل دارند و آن كلام خود خداى تعالى است كه مى‌فرمايد: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ «3» و نيز مى‌فرمايد:إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا «4».و اگر آن حضرات را تعظيم مى‌كنند و با زيارت قبورشان و بوسيدن ضريحشان اظهار محبت نسبت به آنان مى‌كنند و با تربت آنان تبرك مى‌جويند براى اين است كه اين اعمال را مصاديقى براى تعظيم شعائر مى‌دانند و به آيه شريفه وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ «5»، و آيه مودت به ذى القربى و به آيات ديگر و روايات سنت، تمسك مى‌كنند.پس چنين كسى كه اينگونه اعمالى را انجام مى‌دهد مى‌خواهد وسيله‌اى به درگاه خدا برده و به آيه شريفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ «6» عمل كرده باشد، پس اين خود خداى تعالى است كه ابتغاء وسيله به آن حضرات را تشريع كرده و دوست داشتن آنان و تعظيمشان را واجب فرموده و همين دوستى و تعظيم را وسائلى به درگاه خود قرار داده است و معنا ندارد كه خداى تعالى محبت به چيزى و تعظيم آن را واجب كند و در عين حال آثار آن را تحريم نمايد. بنا بر اين هيچ مانعى در اين كار نيست كه كسى از راه دوستى انبياء و امامان الهى و تعظيم امر آنان و ساير آثار و لوازمى كه براى محبت و تعظيم هست به درگاه خدا تقرب بجويد، البته اين در صورتى است كه دوستى و تعظيم و بوسيدن ضريح و ساير آثار محبت، جنبه توسل و استشفاع داشته باشد نه اينكه اين امور و اين اشخاص را مستقل در تاثير بداند و يا اين اعمال جنبه پرستش داشته باشد.[فرق بين شرك و استشفاع‌]و ثانيا: از فرقى كه بين شرك و استشفاع هست غفلت ورزيده‌اند، و به عبارتى ساده‌تر اينكه نتوانسته‌اند فرق بگذارند بين اينكه كسى غير خدا را بپرستد تا او نزد خدا شفاعتش كند و يا به خدا نزديكش كند و بين اينكه تنها خدا را بپرستد و غير خدا را شفيع درگاه او قرار دهد و با دوستى كردن به غير خدا به درگاه خدا تقرب بجويد، كه در فرض اول به غير خداى تعالى استقلال داده و عبادت را خالص براى غير خدا كرده كه اين خود شرك ورزيدن در عبوديت است و در صورت دوم استقلال را فقط و فقط به خداى تعالى داده و او را مخصوص به عبادت كرده و احدى را شريك او قرار نداده است.و اگر خداى تعالى مشركين را مذمت فرموده، براى اين است كه گفته بودند: ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‌ «7» كه اين گفتارشان ظاهر در اين است كه به غير خدا استقلال داده‌اند و در عبادت تنها همان غير خدا را در نظر مى‌گيرند نه خداى تعالى را و اگر گفته بودند: ما تنها خدا را مى‌پرستيم و در عين حال از ملائكه و يا رسولان و اولياى خدا اميد داريم كه با اذن خدا ما را شفاعت كنند و كمبود ما را جبران نمايند. و يا گفته بودند: ما به اين نامبردگان توسل مى‌جوييم و آنان را به درگاه خدا وسيله قرار مى‌دهيم و شعايرش را تعظيم مى‌كنيم و اوليايش را دوست مى‌داريم، هرگز مشرك نبودند بلكه شركاى آنان همان جنبه را مى‌داشت كه كعبه در اسلام دارد يعنى وجهه عبوديت آنان واقع مى‌شد نه معبود، همانطور كه كعبه وجهه عبوديت مسلمين است نه معبود آنان بلكه مسلمين خداى تعالى را روبروى آن‌عبادت مى‌كنند.و اين آقايان در باره حجر الاسود و استحباب بوسيدن آن و دست ماليدن به آن را در اسلام چگونه توجيه مى‌كنند؟ و همچنين در باره خود كعبه چه مى‌گويند؟ آيا طواف پيرامون كعبه و بوسيدن و استلام حجر شركى است كه در اسلام استثناء نشده؟- كه مساله شرك، حكم ضرورى عقلى است و قابل تخصيص و استثناء نيست- و يا مى‌گويند: اين كار فقط عبادت خدا است (و كعبه) و حجر الاسود حكم طريق و جهت را دارد؟ اگر اين را مى‌گويند، از ايشان مى‌پرسيم پس چه فرقى بين سنگ كعبه و بين غير آن هست؟ اگر تعظيم غير خدا بر وجه استقلال دادن به آن غير نباشد و جنبه پرستش نباشد، چرا شرك شمرده شود؟ و تمامى روايات و آياتى كه بطور مطلق به تعظيم شعائر الهى و تعظيم رسول خدا (ص) و دوست داشتن آن جناب و مودت با حضرتش و حب اهل بيتش و مودت آنان سفارش كرده و همچنين سفارشات ديگرى از اين قبيل، سفارش‌هايى است كه بجا و هيچ اشكالى در آنها نيست.

پی نوشت:

(1) اين خدايان دروغين كه مشركين آنان را مى‌خوانند مالك مقام شفاعت نيستند، مگر كسانى كه بدانند و بر توحيد حق گواهى دهند. سوره زخرف، آيه 86

(2) و هرگز مقربان درگاه الهى براى كسى شفاعت نمى‌كنند مگر اينكه خدا راضى باشد. سوره انبياء، آيه 28

(3) فرمان ما به سود بندگان مرسل ما از ازل چنين بوده است كه تنها آنان منصورند و اينكه تنها لشكر ما غالبند. سوره صافات، آيات 171- 173.

(4) ما بطور حتم، رسولان خود و آنهايى كه به آنان ايمان آورده‌اند يارى مى‌كنيم. سوره مؤمن، آيه 51

(5) و كسى كه شعائر خدا را تعظيم مى‌كند اين از تقواى دل او است. سوره حج، آيه 32

(6) اى اهل ايمان از خدا بترسيد و به او توسل جوييد. سوره مائده، آيه 35

(7) ما غير خدا را مى‌پرستيم تا آنها ما را به خداى تعالى نزديك كنند. سوره زمر، آيه 3

 


منبع : پایگاه پرسمان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه