ادامه قسمت قبل
سیره و روش قران و پیامبر:
موارد بسيار زيادي در روايات نقل شده است كه اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ــ چه در زمان حياتشان و چه بعد از شهادت ايشان ــ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است كه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم :
قرآن:
خداوند در قرآن مي فرمايد : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) . النساء / 64 .
و اگر آنان وقتي به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر ] نيز ] براي آنان طلب آمرزش مي كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مي يافتند .
و يقول في شأن المنافقين:(وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون) المنافقون/ 5 .
و چون بديشان گفته شود : «بياييد تا پيامبر خدا براي شما آمرزش بخواهد» ، سرهاي خود را بر مي گردانند ، و آنان را مي بيني كه تكبركنان روي برمي تابند .
زماني كه اعراض و رو گرداني از طلب استغفار از پيامبر را (كه در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت نفاق مي داند پس قطعا طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود .
همانطوري كه ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( كه در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلكه نشانه ايمان مي داند .
روايات:
روايات طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سه دسته اند : 1- طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان . 2- طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان . 3- طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از و فات ايشان . كه در اينجا متن روايات را خدمت شما ارائه مي كنيم .
طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان
حلبي در كتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در كتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گو يد : شخصي بنام تبع بن حسان الحميري قبل از تولد پيامبر اكرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت كه عبارت نامه به اين شرح است
أما بعد يا محمد فإني آمنت بك وبربك ورب كل شئ وبكل ما جاءك من ربك من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلك فإن أدركتك فيها ونعمت وإن لم أدركك فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني… وكتب عنوان الكتاب إلي محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الكتاب في يده إلي أن يدفعه إلي صاحبه و دفعه إلي رأس العلماء المذكورين
اي محمد من به تو و به پروردگار تو كه تمامي اشياء مخلوق او يند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي از طرف خداوند به تو ابلاغ شده ايمان آوردم و به اين مطالب اقرار مي كنم پس اگر روزي دوران رسالت تو را درك كردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( كه در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران رسالت تو را درك نكردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت كني و در آن روز مرا فراموش نكني ... ( ابن اسحاق در ادامه مي گويد ) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينكه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اكرم ) برساند و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
ثم وصل الكتاب المذكور إلي النبي صلي الله عليه وسلم علي يد بعض ولد العالم المذكور حين هاجر وهو بين مكة والمدينة ... و بعد قراءة الكتاب عليه صلي الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات
سپس اين نامه را يكي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان مهاجرت پيامبر اكرم به مدينه در بين مكه و مدينه به دست پيامبر اكرم رساند ... و پيامبر اكرم بعد از قرائت نامه سه بار فرمودند : آفرين به « تبع » برادر صالح ما .
كان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلي دينه وبين مولد النبي صلي الله عليه وسلم ألف سنة
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
بين تبع در زماني كه اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اكرم 1000 سال فاصله بود. ( يعني تبع اين نامه را 1000 سال قبل از تولد پيامبر اكرم نوشته بود و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود ) .
(السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 279 – 280 )
اگر اين كار « تبع » شرك و كفر بود بر پيامبر خدا واجب بود كه اين كار را نكوهش كنند و قباحت و زشتي آن را بيان فرمايند نه اينكه سه بار به « تبع » بخاطر اين كارش آفرين بگو يند و او را برادر صالح بخوانند .
طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان
2- عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا علي الصراط ، قلت فإن لم ألقك ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقك ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .
(صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.)
«انس مي گويد: از پيامبر(صلي الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وي پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مي دهم. به پيامبر(صلي الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در كنار صراط ملاقات نكردم شما را در كجا مي توانم ببينم؟ فرمودند كنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در كنار ميزان ملاقات نكردم شما را در كجا مي توانم ببينم ؟ فرمودند كنار حوض ، بدرستيكه من بغير از اين سه مكان جايي نمي روم ».
همانطوري كه ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالك مستقيما از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نكرد حال آيا اين صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهكار و مشرك مي شود ؟! و يا اينكه (نعوذ بالله) پيامبر اكرم آيه : ( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نكردند !!! و يا اينكه آيه را شنيده بودند ولي نعوذ بالله معناي آيه را نفهميده بودند !!! ولي ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده بودند !!! زيرا شايد در نظر وهابيها ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب از پيامبر و اصحابش نسبت به فهم آيات قرآن آگاهي بيشتري داشته باشند !!! شما قضاوت كنيد
3- سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :
وكن لي شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواك بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.
(الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 ).
اي پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي كه شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودي نمي بخشند.
در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي كني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟ چرا مشرك شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از كسي طلب شفاعت كني ... . بنابراين از همين نهي نكردن رسول خدا و قبول كردن خواسته سواد بن قارب درمي يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از خرافاتي است كه وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي كنند .
طلب شفاعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان
4- محمد بن حبيب مي گويد : ثم لما فرغ علي من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ... .
(التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد - ج 13 ، ص 42 ، باب ذكر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته) .
محمد بن حبيب مي گويد: زمانيكه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و كفن بر قامت ايشان پوشاند كفن را از صورت ايشان كنار زذ و عرضه داشت : پدر و مادرم فدايت پاك و پاكيزه زندگي نمودي و پاك و پاكيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن ... .
5- قالت عائشةوغيرها من أصحابه إن الناس أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتي جاء الخبر أبا بكر ... حتي دخل علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فأكب عليه وكشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبكي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا .... اذكرنا يا محمد عند ربك
(تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد ج 2 ، ص 299 ، الباب الثامن و العشرون في بلوغ هذا الخطب الجسيم الي الصديق الكريم ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية ــ احمد زيني دحلان ــ ص 34 ؛ مخالفة الوهابية للقرآن و السنة ــ عمر عبدالسلام ــ ص 33) .
عايشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند : مردم متحير و سركشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينكه خبر به ابوبكر رسيد ... ابو بكر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيكر مطهر ) پيامبر انداخت و پارچه روي صورت پيلمبر را كنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان كشيد و در حالي كه گريه مي كرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاك و پاكيزه زندگي نمودي و پاك و پاكيزه از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن ... .
6- قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروي بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روي عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم وجهه إنهم بعد دفنه صلي الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمي بنفسه علي القبر الشريف علي صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتي ترابه علي رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله ما وعينا عنك وكان فيما أنزل الله عليك قوله تعالي ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما وقد ظلمت نفسي وجئتك مستغفرا إلي ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لك وجاء مثل ذلك عن علي رضي الله عنه من طريق أخري فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلك أيضا ما صح عنه صلي الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لكم تحدثون وأحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض علي أعمالكم ما رأيت من خير حمدت الله تعالي وما رأيت من شر استغفرت لكم
(تفسير قرطبي ج 5 ، ص 265 ، 266 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية - أحمد زيني دحلان - ص 21 – 22) .
احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در كتاب الجوهر المنظم مي گويد : بعضي از حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل كرده اند كه او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) نقل كرده است : سه روز از مراسم تدفين پيامبر اكرم (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود فردي اعرابي نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اكرم (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاك قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت: يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبي فرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه كه تو از خداوند فرامين و دستورات ديني را اخذ نمودي ما نيز اين فرامين و دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يكي از آياتي كه خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ( اگر مسلمانان به خود ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را تو به پذير و بخشنده مي يابند ( كنايه از اينكه خداوند آنها را مي بخشد ) حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم كرده ام و به درگاه شما آمده ام كه براي من از خداوند طلب بخشش كنيد ، پس از قبر شريف ندايي آمد كه خداوند تو را بخشيد .
زيني دحلان در ادامه مي گويد : مثل همين روايت از علي (عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است كه آن هم اين روايت را تائيد مي كند . و يكي ديگر از مؤيدات اين روايت ، روايت صحيحه ديگري است كه از پيامبر اكرم رسيده است كه ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت مي كنيد و من هم با شما صحبت مي كنم ( براي شما حديث مي گويم ) و وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده كنم براي شما استغفار ميطلبم .
ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه ( سوره نسا ء / 64 ) مي گويند :
واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجيء علي ضمير الخطاب في جاؤوك تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً علي أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالي بمكان ، وعلي أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ...
(تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نساء؛ تفسير مدارك التنزيل و حقائق التأويل ــ تفسير نسفي ــ ج 1 ، ص 236 ، باب 63 ، ذيل آيه 64 سوره نساء) .
اينكه خداوند فرمود ( و رسول خدا براي آنها طلب بخشش كند ) معنايش اين است كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نزد پروردگار عالم براي بخشش گناهانشان آنها را شفاعت كند . ... خداوند در اين آيه قبل از اينكه به اينجا برسد رسولش را مورد خطاب قرار داده بود و با ايشان بصورت مخاطب صحبت مي كرد اما به اينجا (و استغفر لهم الرسول) كه رسيد خطابش را به صورت صيغه غائب آورد (و رسول خدا براي آنها طلب بخشش كند) و اين بخاطر بزرگي و علو منزلت و شأن رسول خدا و عظمت استغفار ايشان است ( يعني خداوند مي خواهد بفرمايد استغفار رسول خدا بسيار ارزشمند است و با استغفار خود شخص فرق دارد ) ، و خداوند نكته اي را مي خواهد به ما گوشزد كند و آن اينكه طلب شفاعت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در نزد خداوند تبارك و تعالي از جايگاه ويژه اي برخوردار است ، علاوه بر اينكه اين وصف شريف يعني رسالت ايشان از طرف خدا موجب اطاعت كردن از ايشان مي شود ...
جاي تعجب است كه با وجود اين نقلها وهابيها چطور خود را سلفي و تابع صحابه مي خوانند ؟!!!
دليل ديگر ابن عبدالوهاب بر رد شفاعت اين بود كه : « الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ... » فردي كه مرده است ( كنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب كند و يا ضرري را از خودش دفع كند ...
در اينجا بايد عرض كنيم اين نظر ابن عبدالوهاب و پيروانش نيز مانند بقيه نظراتشان مخالف با آيات قرآن و نظريات تمامي علماي اسلام است . و اين در حالي است كه روايات متعددي در اين زمينه از منابع معتبر اهل سنت داريم كه انبياء عليهم السلام زنده هستند . به اين عبارات توجه كنيد :
خداوند در قرآن مي فرمايد :
(وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَل-هُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ي وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).
( آل عمران: 169 – 171) .
(هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند * به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند شادي مي كنند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين مي شوند * بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمي گرداند، شادي مي كنند).
در اين آيات بهره مندي شهيدان از نعمتهاي الهي و خوشنودي از آنچه به دست آورده اند دليل بر حيات و زندگي مجدّد آنان است.
و اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه كساني كه در راه دين به شهادت رسيده اند، پس از شهادت زنده باشند ولي پيامبر كه آورنده دين و پيشوا و رهبر شهيدان است زندگي مجدّد بعد از مرگ را نداشته باشد؟ چنانچه شوكاني به اين حقيقت اذعان كرده است :
شوكاني در نيل الأوطار مي گويد:
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
(نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي )
خداوند در قرآن صريحا در مورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و حياة و زندگي در شهدا مربوط به بدن و جسم آنهاست ، حال كه شهدا اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند ؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي كه مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)
ابن حجر هيثمي كه از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در كتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي كند كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
حياتي خير لكم تُحدِّثون و يُحدَّث لكم، ووفاتي خير لكم، تُعرض عليّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لكم»،
هم حيات من براي شما مايه خير است و هم وفات من. تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر كارهاي خوب شما را ببينم خدا را شكر مي كنم ، كارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي كنم
بعد آقاي هيثمي مي گويد :
رواه البزّار ورجاله رجال الصحيح.
(مجمع الزوائد: 9/24، باب «ما يحصل لأمّته من استغفاره بعد وفاته» الجامع الصغير: 1/582، كنز العمّال: 11/407).
مسلم كتاب صحيح مسلم ، ج7 ، ص 102 نقل مي كند كه نبي مكرم فرمود وقتي من رفتم به معراج ، ديدم كه حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش نشسته و مشغول نماز است .
مررت ـ علي موسي ليلة أسري بي عند الكثيب الأحمر وهو قائم يصلّي في قبره
(صحيح مسلم: 7/102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسي، والمصنّف لعبد الرزّاق الصنعاني: 3/577، والمعجم الأوسط للطبراني: 8/13، وكنز العمّال: 11/511 ).
سمهودي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت مي گويد كه پيامبر فرمود :
علمي بعد وفاتي كعلمي في حياتي . آگاهي من به امور پيش از مرگ و پس از آن يكسان است .
در ادامه مي گويد :
الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .انبيا در قبورشان زنده اند و نماز مي خوانند .
و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و ديگران مي آورد كه همگي اتفاق نظر دارند بر اين كه انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاك حرام كرده است كه آن ها را بپوساند :
إنّ اللّه حرّم علي الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء . خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام كرده است .
(وفاء الوفاء بأحوال دار المصطفي ج 4 ، ص 1349)
ابن حجر عسقلاني كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي كند :
إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون . تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مي خوانند .
(فتح الباري: 6/352).
قسطلاني كه از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در كتاب المواهب اللدنيه مي گويد :
و لاشك أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و نبينا أفضلهم ، و إذا كان كذلك فينبغي أن تكون حياته
(المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص419 )
شكّي نيست كه زنده بودن پيامبران عليهم السلام پس از مرگ امري ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگي او پس از مرگ كامل تر از سائر انبياء خواهد بود.
شوكاني در نيل الأوطار مي گويد : وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَي أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَي
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي
جماعتي از محققين بر اين عقيده اند كه رسول خدا بعد از وفاتشان زنده اند ، و بخاطر اعمال نيك امتشان خوشحال مي شوند ، و اينكه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينكه مطلق درك مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسل )
دليل ديگر محمد بن عبدالوهاب بر تحريم شفاعت آيه 18 سوره يونس بود كه همانطور كه ذكر شد او مي گفت خداوند در اين آيه خبر مي دهد هركس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريك خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است كه شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري كه خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .
در جواب مي گوئيم اولا : كسانيكه از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و صالحين طلب شفاعت مي كنند آنها را نمي پرستند بلكه از آنها مي خواهند كه به اذن خداوند (همانطوري كه قرآن مي فرمايد) شفيع او باشند . و همانطوري كه ذكر شد اين عمل از قبل تولد رسول اكرم تا بعد از وفات ايشان بعنوان امري مطلوب ميان مؤمنين و اصحاب بزرگوار رسول خدا رايج بوده است بنابراين محمد بن عبدالوهاب و پيروانش با تحريم اين عمل الهي نه تنها خلاف قرآن و روايات نبوي عمل نموده اند بلكه عملا به صحابه رسول خدا( همچون حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه و ابوبكر و سواد بن قارب و...) نسبت كفر و شرك داده اند .
ثانيا : اين تفسير ابن عبدالوهاب از اين آيه همانند بقيه نظراتش نه تنها مخالف با نظر علما و مفسرين اهل سنت است بلكه با شأن نزول آيه نيز نمي سازد . و از آنجائيكه امكان آوردن تمامي عبارات علماي اهل سنت نيست ما بعنوان نمونه عبارات چند تن از مفسرين اهل سنت را خدمت شما عرض مي كنيم :
أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : قال النضر : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزي ، فأنزل الله { فمن أظلم ممن افتري علي الله كذباً أو كذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون ، ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله }
(تـفسير الدر المنثور ـ جلال الدين سيوطي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس)
سيوطي مي گويد : ابي حاتم از عكرمه نقل كرده است كه نضر بن حرث گفت زماني كه روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي كنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
الضمير في و يعبدون عائد علي كفار قريش الذين تقدمت محاورتهم . وما لا يضرهم ولا ينفعهم هو الأصنام ، جماد لا تقدر علي نفع ولا ضر ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات ، وأهل مكة العزي ومناة وأسافاً ونائلة وهبل .
(تـفسير البحر المحيط ـ أبوحيان أندلسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس)
ابوحيان مي گويد : ضمير در يعبدون به كفار قريش برمي گردد كه در قبل گفتگوي آنها را بيان كرديم . و منظور از « ما لا يضرهم ولا ينفعهم » بتها هستند كه قدرت بر (ايجاد) نفع و (دفع) ضرر نداشتند ... در ادامه مي گويد اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مكه بت عزي ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند .
ينكر تعالي علي المشركين الذين عبدوا مع الله غيره، ظانين أن تلك الآلهة تنفعهم شفاعتُها عند الله، فأخبر تعالي أنها لا تنفع ولا تضر ولا تملك شيئا، ولا يقع شيء مما يزعمون فيها، ولا يكون هذا أبدا ...
(تـفسير ابن كثير ـ ابن كثير دمشقي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس)
خداوند مشركين را كه شريك برايش قرار داده بودند و غير خدا را مي پرستيدند انكار مي كند ، آنها گمان مي كردند شفاعت خدايان خياليشان نزد خداوند تبارك و تعالي نفعي به حالشان دارد . پس خداوند در مقابل اين گمان باطل آنها در اين آيه به آنها فرمود آن شفاعت آن بتها نه نفعي به حال شما دارد و نه ضرري را از شما دفع مي كند و نه مالك چيزي هستند و هيچ يك از گمانهاي شما در مورد بتها ابدا واقع نمي شود ...
{ وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ الله مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ } حكاية لجناية أخري لهم وهي عطف علي قوله سبحانه : { وَإِذَا تتلي عَلَيْهِمْ } [ يونس : 15 ] الآية عطف قصة علي قصة ...و { مَا } إما موصولة أو موصوفة ، والمراد بها الأصنام ، ومعني كونها لا تضر ولا تنفع أنها لا تقدر علي ذلك لأنها جمادات ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات وأهل مكة العزي ومناة وهبل وأسافا ونائلة { وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شفعاؤنا عِندَ الله } أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : كان النضر بن الحرث يقول : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزي وفيه نزلت الآية
(تـفسير الروح المعاني ـ آلوسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس )
آلوسي مي گويد : اين آيه از جنايت ديگر مشركين حكايت مي كند و اين جمله عطف بر آيه 15(وَإِذَا تتلي عَلَيْهِمْ) است (كه آن آيه نيز در مورد مشركين بود ) كه خداوند در اين آيه اين قصه را به آن قصه عطف مي كند . لفظ «ما» در آيه يا موصوله است و يا موصوفه و منظور از آن بتها هستند ( و به آنها اشاره دارد ) و معناي « لا تضر ولا تنفع » اين است كه آنها قدرت بر شفاعت ندارند زيرا جماداتي بيش نيستند ... در ادامه مي گويد :اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مكه بت عزي ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند و مي گفتند آنها شفيعان ما نزد پروردگارند . ابي حاتم از عكرمه نقل كرده است كه نضر بن حرث گفت زماني كه روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي كنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
پایان
منبع: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
منبع : مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)