وهابیان برپایی هر نوع مجلسی را برای فوت یا تولد اولیا نوعی عبادت اولیاء الله دانسته و آن را به عبادت بت همانند کردهاند: «هی نوع من العبادة لهم و تعظیمهم..»[1]
آنان در تأیید گفته خویش به رفتار اعراب جاهلیت اشاره نمودهاند که به هر مناسبتی همچون تولد یا فوت یا خاطرهای زیبا و بد، در بتخانه جمع شده، به شادی و سوگواری میپرداختند و با آن که به خدای یکتا اعتقاد داشتند این دست ساختهای خویش را همهکاره زمین دانسته، به آنها توسل میکردند:
«و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله»؛ و میگویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.
باید اذعان کرد که نه تنها وهابیان بلکه همه مسلمانان با برگزاری مجالس شرک آلود مخالفند، اما سؤال این است چرا وهابیان با هر مجلسی، هر چند شرک آمیز نباشد، مخالفت میکنند؟ آیا به این علت نیست که میخواهند به عقاید عدهای از مسلمانان بتازند و اندیشه و فکر آنان را خلاف دین جلوه دهند؟
دو عید مقبول وهابیان
بنابر گفته نویسنده فتح المجید، وهابیان دو عید را قبول دارند: عید فطر و عید روز جمعه. آنان در این مورد به حدیثی از پیامبران استدلال کردهاند:
إن هذا یوم قد جعله الله للمسلمین عیداً؛
همانا خداوند این روز (جمعه) را برای مسلمانان روز شادی و عید قرار داده است.
از دیدگاه آنان، شادمانی و سرور در این روز جایز و رواست، زیرا پیامبر بر این دو عید تأکید کرده و به آن سفارش نموده است، اما درباره اعیاد دیگر حدیث و روایت نرسیده است.[2]
آنان برای اثبات گفته خویش به این روایت از ثابت بن ضحاک استدلال کردهاند: او میگوید: روزی از پیامبر درباره قربان کردن شترهای نذر در بوانه سؤال کردم. پیامبر فرمود: اگر در آن درجات نباشد و عملی در جهت معصیت خدا صورت نگیرد و رسمی از رسوم جاهلیت زنده نشود ادای نذر اشکالی ندارد:
قال: نذر رجلٌ أن ینحر إبلاً ببوانة. فسأل النبی(ص) فقال: هل کان فیها وثن من أوثان الجاهلیة یعبد؟ قال: لا. فهل کان عیدٌ من أعیادهم؟
قال: فقال(ص): فإنّه لا وفاء لنذر فی معصیة الله؛
گفت: ای رسول خدا! شخصی نذر کرده در «بوانه» قربانی کند. حضرت(ص) پرسید: آیا در آن جا بتی از بتهای دوره جاهلیت هست که مورد پرسش قرار گیرد. گفت: نه. حضرت باز سؤال کرد: آیا عیدی از اعیاد جاهلیت در آن جا برگزار میشود. گفت: نه. پس فرمود: نذرت را وفا کن که درست است، زیرا نباید به نذری که معصیت حق تعالی در در پی داشته باشد عمل کرد.[3]
آری، در جایی که بت باشد یا به رسمی از رسوم جاهلیت عمل شود نباید عید گفت و به ادای نذر پرداخت، اما سؤال که به ذهن راه مییابد این است که چگونه وهابیان این حدیث را بر حرمت دیگر اعیاد دلیل میگیرند؟
مکانها و زمانهای مورد احترام
وظیفهای که قرآن پیروان خویش را به آن موظف ساخته یاد آوری ایام الله و بزرگداشت آنهاست؛ روزهایی که تداعی آنها میتواند نقش به سزایی در سرنوشت و هدایت انسانها باشد، روزهایی که حق و عدالتی بر پا شده و بدعتی خاموش گشته است. به این علت مسلمانان نه فقط ایام الله را بزرگ میدارند؛ بلکه مکانهایی را که به نوعی سبب شعله ور گردیدن حق و حقیقت و به خاموشی گراییدن سیاهی و ظلمت شود، عزیز میشمارند؛ روزهایی مانند جمعه، عید فطر و قربان یا مکانهایی مانند روضة النبی، عرفات، منی، مشعر الحرام، مقام ابراهیم، صفا و مروه. البته شیعه علاوه بر این موارد، مشاهد مشرفه، زیارتگاهها و ایام دیگری را هم اکراه میکنند، حرمهایی چون حرام امام حسین(علیه السلام) و علی(علیه السلام) و روزهایی مانند تاسوعا و عاشورا، زیرا هر یک از این مکانها و روزهای مقدس، تلاش و مجاهدت مردانی را نشان میدهد که در راه اعتلای اسلام از جان گذاشتند.
بنابراین وهابیان در صورتی میتوانند به زیارت این مکانهای مبارک و نکوداشت ایام الله اعتراض کنند که این همه آثار معنوی و دینی در پی نداشته باشد و هنگامی که میتوانند به برپایی جشنها و مراسم ایراد گیرند که در جهت معصیت حق باشد.
البته تنها دلیل آنها در خرده گرفتن این نوع شادیها ـ همان طور که بیان کردیمـ حدیث:«لایتخذوا قبری عیداً» است و پاسخ داده شد که پیامبر به این علت پیروان خویش را از برگزاری مراسم جشن و سرور در کنار تربت مقدسش نهی کرده تا مبادا مسلمانان در آن مکان عزیز مرتکب کارهایی شوند که دور از رضایت حق باشد و شأن و مرتبت صاحب قبر رعایت نشود.
علمای بزرگ شیعه چون سید محسن امین در کشف الارتیاب و سید عبدالله شبر در مصابیح الانوار ضمن تأیید مطلب فوق، این حدیث را دلیلی بر حرمت این نوع مراسم نمیدانند.[4]
عید در قرآن
دقت و تأویل در قرآن این حقیقت را به دست میدهد که قرآن ایام را دو دسته کرده است:
- روزهای مبارک و عید گونه: روزهایی که نعمتهای مادی و معنوی مردم را فرا گرفته و در خور است، مردم به پاس این نعمتها به شادی پرداخته؛ خداوند را سپاس گویند، مانند روزی که به درخواست حضرت مسیح مائدهای بر قومش نازل شد؛ آن جا که میفرماید:
«ربنا أنزل علینا مائدةً من السماء تکون لنا عیداً لاولنا و آخرنا و آیة منک و أرزقنا و أنت خیر الرّازقین»؛[5]
پروردگار! از آسمانی خوانی بر ما فرو فرست، تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهنگانی.
هم چنین میتوان به زمانی اشاره کرد که قوم موسی مشمول رحمت و هدایت حق تعالی شده، از گمراهی نجات یافت و حضرت موسی(علیه السلام) مأمور شد یاد و خاطره چنین روزهایی را زنده کند:
«وذکرهم بأیام الله إن فی ذلک لآیات لکل سبّارٍ شکور»؛[6]
و روزهای خدا را به آنان یاد آوری کن که قطعاً در این [یاد آوری] برای هر شکیبای سپاس گزاری عبرتهاست.
- روزهای نحس و نامبارک: روزهایی که خداوند رحمت و لطفش را از بندگان برگرفته و به عذاب و بلا دچار ساخته است، مانند روزی که بادی هشت روزه و سخت بر قوم عاد وزیدن گرفت و این قوم را هلاک کرد:
«فأرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی أیام نحسات»؛[7]
پس بر آنان تندبادی در روزهای شوم فرستادیم
بنابراین اشکالی ندارد اگر به تبع قرآن، روز بعثت حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبارک و روز وفات ایشان را نحس بدانیم. حال اگر وهابیان را با این برداشت مخالف باشند باید از آنان پرسید: وقتی قرآن روز هدایت و ارشاد قوم موسی را از ایام الله میداند و بزرگداشت این چنین روزی را واجب میشمرد، آیا روز برگزیده شدن حضرت رسول به هدایت جهانیان مبارک و خجسته نیست؟ آیا نباید یاد و خاطره چنین روزی را گرامی داریم و در آن به شادی پردازیم؟
عید در روایات اسلامی
بعد از تبیین دیدگاه قرآن درباره عید، ضرورتی ندارد این بحث را در روایات و تاریخ پی جویی کنیم، چون مجالس بیشتر میطلبد که خارج از حوزه بحث این کتاب است؛ از این رو، برای روشن شدن نظر ائمه(علیهم السلام) درباره عید به حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) بسنده میکنیم:
إنما هو عیدٌ لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه و کل یوم لایعصی الله فیه فهو عید؛[8]
همانا این عید کسی است که خدا روزهاش را پذیرفته و نماز وی را سپاس گفته و هر روز که خدا را در آن نافرمانی نکنند، روز عید است.
در مجموع، روایاتی که ائمه معصوم(علیه السلام) نقل شده است و علمای حدیث به صحت آنها نظر دادهاند، بر چهار عید تأکید دارند: عید قربان، فطر، روز جمعه و غدیر خم.
باید یادآور شد شیعه و سنی فقط در مورد آخر با هم اختلاف دارند شیعه است که چنین روزی را عزیز و گرامی میدارد. امام صادق(علیه السلام) چنین روزی را از همه عیدها عظیمتر و با فضیلتتر میداند و پیروان خویش را به ادای چهار عمل موظف میکند: ذکر خداوند، روزه داشتن، عبادت کردن، محمد و آل او را به بزرگی یاد نمود.
آن گاه حضرت(علیه السلام) میافزاید: این، همان روزی است که نه تنها پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی(علیه السلام) را به عید داشتن آن سفارش کرده، بلکه دیگر انبیا هم اوصای خویش را به عید گرفتن در چنین روزی فراخواندهاند.[9]
بنابراین نمیتوان مجالس جشن و شادی را که با یاد خدا، پیامبر و ائمه دین همراه است. غیر شرعی دانست و به نامشروع بودن آن حکم کرد.
حضرت علی(علیه السلام) در یکی از روزهایی که جمعه و غدیر در یک روز جمع شده بودند، فرمود: در این روز دو عید بزرگ جمع شده است.[10]
سخن ماوردی:
ابوعلی ماوردی یکی از علما و نویسندگان قرن ششم است که نزد بنی عباس نیز مقامی و منزلتی داشت. او ضمن اشاره به شیوه حکومت بر کشور و وظایف آن در قبال مردم، درباره اعیاد مینویسد:
یکی از وظایف حکومت این است که به برگزاری عبادات در روزهای جمعه، اعیاد و مسائل مربوط به جهاد عنایت کرده، بکوشد تا به شرطهای آن خللی وارد نشود، زیرا اینها حقوق خدایی است و باید حفظ گردد.[11]
این گفته، به طور ضمنی، میرساند در آن روزگار خلفا به برپایی عیدها اهتمام داشتهاند و گرنه سخن گفتن از عیدها و شرایط برگزاری آن، کاری بس بیهوده میباشد.[12]
دلیل حساسیت وهابیان به عید و عزا
سؤالی که از همه مطالب پیش گفته به ذهن میرسد این است که چرا وهابیان به برگزاری مجالس عید و عزا حساس میباشند؟ چرا این همه مسلمانان را از مراسم جشن و سوگ حذر میدهند؟ مگر چه اشکالی دارد که مسلمانان در تولد یا بعثت پیامبرشان سرخوش و شادمان باشد و در رحلت آن عزیز بگریند. اگر آنان نبود روایتی در این خصوص را بهانه سازند باید خاطرنشان کرد: اولاً، این امور جنبه عبادی ندارد تا به دستور و امر پیامبر نیاز باشد. ثانیاً، اصحاب پیامبر و تابعین، این نوع مجلسها را حرام ندانسته و منابع شیعی هم، در صورت نپرداختن به معصیت، بر جواز این مراسم حکم کردهاند.
بعضی نویسندگان دلیل مخالفت وهابیان را در این میدانند که مبادا مجالس شادی برای واقعه غدیر خم هم گیر شود و مراسم عزا برای مصیبت کربلا رونق یابد.
[1] . فتح المجید، ص154.
[2] . همان، ص153.
[3] . همان.
[4] . عبدالله شبّر، مصابیح الانوار،ج2، ص191.
[5] . مائده، آیه 114.
[6] . ابراهیم، آیه 5.
[7] . فصلت، آیه 16.
[8] . نهج البلاغه، قصار327.
[9] . الغدیر، ج1، ص286.
[10] . همان، ص 284.
[11] . احکام السلطانیه، باب ولایت مظالم، ص83.
[12] . ر.ک: نویری، فنون الادب، ج1،ص 177؛ مقریزی، خطط، ج2، ص222 (به نقل از: علامه امینی، الغدیر، ج1، ص288).
منبع:پرسمان دانشجویی
منبع : پرسمان دانشجویی