حروفيه پيروان فضل الله نعيمي حروفي استرآبادي بودند که برخي آنان را از غاليان متصوفه دانستهاند و بعضي به استناد از خود آنان، آنها را اهل حق يا اهل حقيقت به شمار آوردهاند.(۱) آنان براي حروف الفبا ويژگيهاي معجزهآسا و شگفتآوري قائل بودند.
استرآبادی پس از سير و سياحت در بلاد اسلامي، بالاخره در ۴۰ يا ۴۸ سالگي در اصفهان يا تبريز، ادعا کرد که معناي باطني و حقيقت حروف و کلمات قرآن، به ويژه حروف مقطعه بر او آشکار شده است و او همان «و عنده علم الکتاب» است. او آيات قرآن را با معني و مفاهیم تازهاي تفسير ميکرد و اساس تفسيرهاي خود را بر اصالت حروف ميگذاشت.(۲)
فضل الله استرآبادي که به گفته برخي در آغاز پيرو قرمطيان بود، پس از چندي به تقليد از اسماعيليان، از حساب جمل و ارزش عددي حروف ابجد، خواصي بيرون آورد و چهار حرف مخصوص زبان فارسي (پ، چ، ژ، گ) را نيز بر آن افزود و عقايد خاصي استخراج کرد و خود و پيروانش را حروفي ناميد.(۳)
چندي نگذشت که فضل الله حروفي، با تکفير عالمان و فقيهان روبرو شد و به دستور تيمور لنگ و به دست ميرانشاه دستگير و زنداني گرديد؛ پس از مدت کوتاهي، در قلعه النجق نزديک شيروان، به فرمان تيمور کشته شد و بدنش طعمه آتش گردید و پيروانش نيز مورد تعقيب قرار گرفتند و بسياري از آنان کشته شدند و برخي نيز به ترکيه و شامات گريخته و پنهاني زندگي کردند.
پس از کشته شدن فضل الله حروفي، تفرقه فراواني در صفوف پيروانش پديد آمد، ليکن دو شاخه آن به موجوديت خود ادامه دادند که عباتند از:
۱. حروفيه بکتاشيه؛ آنان پيروان يکي از خلفاي فضل الله و به قولي داماد وي (سيد علي) بودند که حروفيه او را «علّي الأعلي» مينامند و پس از فضل الله، در اثر فشار دربار تيموري، به ترکيه عثماني گريخت و به ميان بکتاشيه رفت و با ترويج افکار فضل الله حروفي و تعليم کتاب معروف فضل الله «جاويدان نامه کبير» يا «جاودانهنامه جاودانهنامه» که حروفيان آن را کتاب آسماني خود ميدانند، بکتاشيان را تحت تأثير عقايد فضل الله و حروفيان و خود قرار داد؛ ولي علي الاعلي، با اندکي تغيير در برخي از فروع معتقدات حروفيان، توانست در ترکيه «آناتولي» به زندگي خود ادامه دهد و در ترکيه فعلي، صاحب قدرت و نام فراوان شد، ولي در قيام شيخ بدر الدين سيماوي در آن کشور، تعداد ده هزار تن از بکتاشیان جان خود را از دست دادند و به تدريج رو به ضعف رفتند و بار ديگر به خانقاهها پناه بردند تا اواخر نيز گروهي از آنان باقي بودند.(۴)
۲. نقطويان پسيخاني؛ شاخه مهم انشعابي از فرقه حروفيه، نقطويان يا پسيخانيان هستند که پيروان محمود پسيخاني گيلاني (متوفي ۸۳۱ قمري) بوده و يکي از پيروان و شاگردان فضل الله حروفي به شمار ميروند.
محمود به علت بلند پروازيها و مخالفتهايش با برخي از عقايد فضل الله حروفي، مطرود فضل الله قرار گرفت و به همين دليل او را «محمود مطرود» لقب دادند. او با انشعاب از فرقه حروفيه، خود به تأسيس فرقه تازهاي دست زد که در ابتدا به پسيخانيان خوانده ميشدند و چون به هنگام تفسير قرآن، نقطه را به جاي حرف قرار ميدادند، به «نقطويان» معروف شدند. اين گروه پس از مرگ فضل الله و رهبرشان محمود پسيخاني، سالها در ايران به زندگي و موجوديت خود ادامه دادند و در ايران دعاوي بزرگي داشتند و سرانجام با ظهور سلسله سلاطين صفوي در ايران، به ويژه در زمان شاه عباس اول، تحت تعقيب و آزار قرار گرفتند و بيشتر سرانشان کشته شدند و بقيه آنان نيز به هند فرار کردند.(۵)
آراء و عقايد حروفيه
فضل الله حروفي و پيروانش، آراء و عقايد شگفتانگيزي طرح کردند که بيشتر گرد دو محور اصلي ميگردد و آن عبارت است از:
۱. انواع دو گانه ظهور الهي. ظهور خدا در طلعت و صورت آدم ابوالبشر که وي را به شکل و مثال خويش آفريد.
۲. ظهور خدا در اصوات و حروف که حضرت حق در کلام خويش که خلاق آن است، يعني در قرآن و اسماء موجود است، پديدار شده است. به عقيده آنان، ظهور سمعي (شنيدن آوازه خدا) بر ظهور بصري (ديدن روي خدا) تقدم دارد.(۶)
به عقيده فضل الله، کلمه مهمتر از آن است که تنها وسيلهاي براي خلق عالم و ابزار اراده الله به پيامبران باشد، بلکه اهميت آن بيشتر از نظر «وجودي» است. واژهها «نام اشياء» در حقيقت خود اشياء هستند. به عبارت ديگر، نام و ناميده يکي است و اسماء عين مسما هستند.(۷) به اعتقاد او، اگر از اشياء نام آنها را برداريم، خود آنها ديگر وجود نخواهند داشت و کلمه الله علت وجودي جميع اشياء است.(۸)
فضل الله حروفي، رسالت خاص خويش را که بسيار به آن ميبالد، در اين ميداند که توانسته عاقبت معناي اشياء و اصولاً معناي باطني و حقيقت اساطير و احکام مرويه مثبته مذهبي را آشکار کند و ادعا داشت که معاني باطني و حقيقي حروف و کلمات قرآن بر او ظاهر شده و داستان نجات انسان و هدايت بشر که عبارت است از «نبوت» و مرحله «ولايت» به پایان رسیده و با ظهور او، مرحله «الوهيت» آغاز شده است.(۹)
فضل الله اعتقاد داشت که در دو مرحله اول (نبوت و ولايت)، اسماء در جامه ترکيب و در پرده اختلاف است و در مرحله سوم، حق به اسماء مفرده (حروف) پديدار شده و تجلي مييابد و هر شائبهاي رفع ميشود. نبوت به پيامبر اسلام (ص) ختم شد و ولايت از او آغاز گرديد و او که «ختم ولي» خوانده ميشود، هم صاحب نبوت است و هم صاحب ولايت و پس از او علي و يازده فرزندش «ولي» و «صاحب ولايت» هستند و دوازدهمين آنان هم صاحب ولايت است و هم نمودگار الوهيت و چنانکه پس از پيامبر اسلام (ص) پيامبري نيامده، پس از مهدي (عج) نيز ولي ديگري نخواهد آمد، از اين رو وي «ختم ثاني» يا ختم ولايت است که با پيامبر اسلام (ص) «ختمتين» خوانده مي شوند. با عبور آدمي از مراحل نبوت و ولايت، نوبت به مرحله «الوهيت» رسيده است و او پرچمدار هدايت بشر، براي رسيدن به چنين جايگاهي است.
حروفيه ميگفتند: آدمي ذات ازلي و عين خداست و همواره در حال پيشرفت است و به اين ترتيب به نوعي «انسان خدايي» و اصالت ماده اعتقاد داشتند.(۱۰)
در کتاب محرمنامه آمده است که «همانگونه که خاتم انبياء هم صاحب نبوت و هم صاحب ولايت است، نبوت به وجود او ختم ميشود و ولايت و جانشيني او را علي (ع) حائز ميگردد، همانگونه نيز خاتم اولياء (فضل الله) هم صاحب ولايت و هم مظهر الوهيت است و ولايت به وجود او ختم ميشود، از اينرو مقام جانشيني او فقط مظهر از الوهيت است و اولين وصي و قائم مقام او نيز کلمه الله هي العليا (دخترش) است».(۱۱)
البته حروفيه کتاب آسماني خود را قرآن و پيامبر اسلام را ختم پيامبران ميدانستند، ولي با تمام تظاهري که به مسلماني خود داشتند، چنان منزلتي براي رهبران خود قائل بودند که پيشوايشان در اذهان آنان، مقامي برتر از همه پيامبران و خداگونه داشت و حروفيه با اظهار برخي از عقايد و نظريات، خود را از قيد يکي از ارکان اصلي معتقدات اسلامي يعني غيب و نامرئيبودن ذات پروردگار در اين جهان خاکي آزاد کردند و آيه «لن تراني»(۱۲) که در کوه سينا خطاب به موسي بن عمران صادر شد، ديگر در نظرشان اعتبار ندارد، چنانکه در کتاب بشارتنامه حروفيان آمده است که «از خمار لن تراني رستهايم». همچنين اعتقاد به تناسخ، آنان را از اعتقاد به قيامت و بهشت و دوزخ آزاد کرده و آنان بهشت را در همين جهان ميپندارند.(۱۳) البته معين الدين محرابي در کتاب کلمه الله هي العليا در مقام پاسخ به اين مسائل بر آمده است.
نشانههای الگوگیری بابیت و بهائیت از آراء و افکار حروفیه و نقطویه:
پس از گذری مختصر بر تاریخچه فرق حروفیه و نقطویه، وقت آن رسید که تشابهات این فرق با فرقه های نو پدید بابیت و بهائیت را بررسی کرده و به شماره آوریم:
۱. بهره گیری بابیت و بهائیت از حروف و نقطه، همانگونه که حروفیه و نقطویه نیز با بهرهگیری از حرف و نقطه به این نامها نامیده شدهاند؛ در اینجا به چند نمونه از تأکید بابیت و بهائیت بر نقطه و حروف و اعداد اشاره میکنیم:
أ. نقطه اولی که از القاب علی محمد باب شیرازی است و بابیان و بهائیان او را نقطه اول هستی نام میدهند و این بهره گرفته از آموزههای حروفیه است.
ب. حساب و کتاب به ابجد، مانند حروف حی = ۱۹، بهاء = ۹ و … که بهره گرفته از حساب و کتاب حروفیان و نقطویان است.
۲. تأویل و تفسیر قرآن کریم و باطنیگرایی که هم در بابیت و بهائیت رواج داشته و دارد و هم شاخصه اصلی حروفیه و نقطویه بوده و هست.
۳. اعتقادات مشترک بابیان و بهائیان، و حروفیان و نقطویان پیرامون تناسخ درباره کائنات.
۴. اعتقاد مشترک بابیان و بهائیان و حروفیان و نقطویان به بهشت دنیایی و نفی بهشت و دوزخ جهان پس از مرگ.
۵. ادعای نبوت و الوهیت که هم در بابیت و بهائیت هست و هم در حروفیه و نقطویه؛ جالبتر آن است که حروفیه، پس از نبوت و ولایت، مقامی به عنوان مظهر الوهیت را پایهگذاری کرد و گفت: دور امامت پایان یافته و دور الوهیت آغاز شده است، از این رو ادعاهای الوهیت و … در بابیت و بهائیت، نه تنها تازگی ندارد، بلکه بهره گرفته از آراء و افکار حروفیه نیز هست. همچنین اشتراک در اینکه هر دو گروه، سرانشان را مظهر الوهیت و خدا میدانند.
۶. ادعای آوردن کتاب جدید که هم در بابیت (بیان) و هم در بهائیت (اقدس) هست و هم در نقطویه و حروفیه (جاودان نامه).
۷. ادعای مهدویت علی محمد باب در بابیت و ادعای تطبیق مهدویت و عیسویت و همه موعودها در فضل الله نعیمی استرآبادی یکی دیگر از تشابهات بابیت و حروفیه است.
۸. شورش و انقلابیگری بابیان در زمان قاجار که شباهت بسیاری به شورشهای حروفیان در زمان تیموریان دارد و هر دو به این شورشها و آشوبها شناخته میشوند.
۹. بیبند و باری و اباحهگری در بابیت و بهائیت و ارتباطهای نامشروع و ترک فرائض و … بیارتباط با حروفیه نیست، زیرا آنان نیز خود را از بند آموزههای دینی رها ساختند و زمینه بیبند و باری را در تیموریان قرن هشتم به وجود آوردند، از اینرو در تیموریان میبینیم که با وجود دشمنی با حروفیان، از اباحهگری آنان بهرهگرفته و به شریعت مقید نبودند، ولی مسجدسازی نیز کردهاند که از جمله میتوان به مسجد گوهر شاد اشاره کرد.
۱۰. ارتباط با تصوف و خانقاه که در هم بابیت و بهائیت هست و هم در حروفیه و نقطویه. هم در تاریخ بابیت از همجواری و ارتباط علی محمد باب با خانقاه دروایش شیراز میخوانیم و هم در تاریخ بهائیت آمده است که حسین علی نوری دو سال را در خانقاههای سلیمانیه عراق به سر برد تا اینکه درویش محمد خوانده میشد و حروفیه و نقطویه نیز که ارتباطشان با تصوف و خانقاه روشن است تا جایی که از غالیان تصوف خوانده شدهاند.
۱۱. آثار و نوشتار باب و بهاء و جملات پیچیده و نامفهوم آنان -که بابیان و بهائیان، این نامفهوم بودن را دلیل اعجاز میدانند- میتواند از کتابهایی چون «میزان» و «مفاتیح الغیوب» حروفیه و نقطویه الهام گرفته باشد، زیرا این کتب نیز همان ادبیات و همان جمله بندیها را دارد- و ممکن است این کتب و این فرقه، نقطه مفقوده ارتباط میان اسماعیلیه و بابیت و بهائیت باشند.
بر این اساس، فرقههای بابیت و بهائیت و به ویژه گفتار و کردار و نوشتار سران این دو فرقه نه تنها تازگی و بداهت ندارد، بلکه شیوه متداول میان فرق پیشین بوده که با مطالعه حروفیه و نقطویه، میتوان رابطه میان آنان را به آسانی کشف کرد.
پانوشت:
۱. فرهنگ فرق اسلامي، ص ۱۵۳؛ معجم الفرق الاسلاميه، ص ۹۵.
۲. کلمه الله هي العليا، ص ۱۷.
۳. کليات قاسم انوار، مقدمه، ص ۴۸.
۴. فرهنگ ايران زمين، ج ۱۰، ص ۳۲۷؛ در زمينه ايرانشناسي، ص ۳۵.
۵. کشف الاسرار، اسحاق افندي، ص ۳؛ رساله نقطويه، صادق کيا.
۶. رساله در تعريف ذره از «مجموعه حروفيه»، ص ۷۳.
۷. جاوداننامه، نسخه چودي، ص ۲۵.
۸. ضميمه استوانامه، نسخه واتيکان، ص ۱۳۳.
۹. رساله در تعريف ذره، ص ۷۳.
۱۰. در زمينه انسانشناسي، ص ۳۴؛ فرهنگ ايران زمين، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
۱۱. محرمنامه، ص ۲۲؛ کلمه الله هي العليا، ص ۲۴.
۱۲. سوره اعراف، آيه ۱۴۳.
۱۳. استوار نامه غياث الدين، ص ۵۱.
ر. ک: دايره المعارف تشيع، ج ۶، ص ۲۴۳ تا ۲۴۵.
منبع : پایگاه جامع بهاییت