تذکر: نویسندهی این مقاله از علمای اهل سنت میباشد که این مقاله را در دفاع از احادیث مهدویت به نگارش درآورده است.
هدف از باز نشر این مقاله اثبات این نکته است که بسیاری از علمای اهل سنت نیز معترف به مسألهی مهدویت میباشند. لذا ممکن است بعضی از جزئیات مطالب مقاله دقیقاً منطبق بر عقیدهی شیعه نباشد.
استفاده از مستندات این مقاله برای محققین بسیار مفید خواهد بود.
پاسخ بر کسانی که احادیث صحیح پیرامون مهدی را نمیپذیرند!
در پی وقوع حادثه «جهیمان» (1)، که قلب هر مسلمانی را به درد میآورد پارهای پرسشها پیرامون ظهور مهدی در آخرالزمان مطرح گردیده است که آیا احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره صحت دارد یا نه؟ بعضی از علماء در رادیو و مطبوعات صحت بسیاری از احادیث وارد شده در این خصوص را تبیین نمودهاند و از آنجمله «شیخ عبدالعزیزبن عبداالله بن باز» رئیس مراکز تحقیقات علمی افتاء، دعوت و ارشاد است، که در اثبات این موضوع، با نقل احادیث فراوان و صحیح از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطالبی را اظهار داشته و اقدام آن گروه باطل را در تجاوز به بیت الله الحرام، تفبیح نموده است. و همچنین جناب «شیخ عبدالعزیزبن صالح» امام و خطیب مسجدالنّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در یکی از خطبههای نماز جمعه، ضمن تقبیح نمودن تجاوز این گروه گناهاکار و متجاوز، روشن نمودند که اعضای این گروه و مهدی ادعایی شان در یک وادی قرار دارند و آن مهدی موعودی که ذکر وی در احادیث آمده است در یک وادی دیگر.
متأسفانه در مقابل این دفاع از حق، جناب «شیخ عبدالله بن زید المحمود» رئیس دادگاههای شرعی کشور «قطر»! هم رسالهای تحت عنوان: لامهدی ینتظر بعد الرسول خیرالبشر- پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نباید به انتظار ظهور هیچ مهدی نشست! منتشر نموده و در آن با دنباله روی از برخی نویسندگان قرن چهاردهم هجری، که در شناخت صحت و سقم احادیث تخصص و خبرگی ندارند و با تکیه بر شبهههای عقلی، هرآنچه را که دربارهی حضرت مهدی آمده است، دروغ پنداشته و گفتار این نویسندگان را درباره خرافی بودن این احادیث، تکرار نموده است...
از اینرو من برای نمایاندن اوهام و اشتباهات وی در آن رساله، به نوشتن این سطور مبادرت ورزیدهام، تا روشن شود که احادیث صحیح بسیاری، بر ظهور مهدی در آخر الزمان دلالت دارد و علمای پیشین و معاصر اهل سنت در این مورد اتفاق نظر دارند مگر آنهایی که از راه حق دور شده و به «شذوذ» پیوستهاند!
***
در اینجا اشاره به این نکته مناسب است که من در گذشته نیز بحثی را تحت عنوان «عقیدة اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر» نوشتهام که در شمارهی سوم سال اول مجلهی الجامعه الاسلامیه در ماه ذی القعده 1388 هـ در «مدینه منوره» منتشر شده است. بحث فوق شامل ده بخش ذیل میشود:
نخست: در ذکر اسامی صحابه که به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احادیث مهدی را روایت کردهاند.
دوم: در ذکر نام امامانی که احادیث و آثار وارده دربارهی مهدی را در کتابهایشان آوردهاند.
سوم: در ذکر اسامی علمایی که پیرامون مسألهی مهدی تألیفات مستقلی دارند.
چهارم: در ذکر اسامی علمایی که تواتر احادیث مهدی را بازگو نمودهاند ... و نقل سخنان آنان در این زمینه.
پنجم: در ذکر بحضی احادیث مندرج در صحیحین که با مسألهی مهدی ارتباط دارد.
ششم: در ذکر برخی احادیث مهدی که در غیرصحیحین درج گردیده است به همراه سخنانی پیرامون اسناد این احادیث.
هفتم: در ذکر نام بعضی از علماء که به احادیث مهدی استدلال نموده و به وجوب آنها اعتقاد دارند و نقل سخنانشان در این باره.
هشتم: در ذکر اسامی کسانی که احادیث مهدی را انکار یا دربارهی آن تردید روا داشتهاند، به همراه بررسی اجمالی سخنان آنان.
نهم: در نقل پارهای از مطالبی که گمان میرود با احادیث مهدی تضاد دارد و پاسخگویی به آنها.
دهم: سخن پایانی در بیان اینکه تصدیق و باور نمودن ظهور مهدی در آخرالزمان، جزو «ایمان به غیب» است و اینکه اعتقاد اهل سنت به مهدی، با اعتقاد شیعه ارتباطی ندارد. (!)
بحث جدید در توضیح و تبیین احادیث مربوط به مهدی
1- ظهور مهدی از دیدگاه شیخ عبدالله بن محمود
شیخ ابن محمود رساله خود را لامهدی ینتظر بعد الرسول خیرالبشر نام داده و در صفحه 14 آن مینویسد:
«ای دانشمندان و دانشجویان و تودههای مردم! آموزش و اعتقادمان باید بر این پایه استوار باشد که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ «مهدیی» در کار نیست، همچنانکه بعد از پیامبر، هیچ پیامبری در کار نبوده و نخواهد آمد.»
او باز در صفحهی 29 رساله خود میگوید:
«حقیقتی که ما بدان اعتقاد داریم و مردم را به آگاهی و عمل به آن فرامیخوانیم این است که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ مهدیی نمیآید همان طور که هیچ پیامبر دیگری نخواهد آمد.»
به نظر من:
1- در نامگذاری: لامهدی ینتظر بعدالرسول خیرالبشر که ایشان انتخاب کردهاند، نوعی «اطلاق» و «عمومیت» وجود دارد که علاوه بر انکار ظهور مهدی در آخرالزمان، از جملهی «بعدالرسول خیرالبشر» در ذهن شنونده انکار نزول عیسی (علیه السلام) در آخرالزمان نیز تداعی میشود. اگر در این عبارت، محدودیت وجود داشت که احتمال انکار نزول عیسی (علیه السلام) از آن برنمیآمد، باز مشکل آسانتر میشد. از سوی دیگر، در رساله مورد بحث به طور صریح نزول عیسی (علیه السلام) را مطرح نساخته مگر در سیاق سخنان اهل سنت، و از شواهد و قرائن چنین برمیآید که رساله وی برای انکار سخنان اهل سنت تألیف و تدوین یافته است. زیرا در صفحهی 51 حدیثی پیرامون نزول عیسی (علیه السلام) و کشته شدن دجال به دست وی و نماز گزاردن وی پشت سر مهدی آمده است و «شیخ ابن محمود» به نقل از «شیخ علی قاری» در کتابش الموضوعات الکبیره گفته است که این حدیث «مجعول» است! درحالی که شیخ علی قاری مدعی نیست که این حدیث مجعول است، بلکه در کتاب مذکور آمده است که این حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثبوت رسیده است که ما عین سخنان«شیخ علی» را خواهیم آورد.
2- دعوت به انکار ظهور مهدی در آخرالزمان، در واقع دعوت به انکار احادیثی است که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده و صحت آنها مسلّم و مسجّل گردیده و پیمودن راهی است خلاف آنچه که علمای اهل سنت چون: بیهقی، عقیلی، خطایی، قاضی عیاض، قرطبی، ذهبی، ابن تیمیّه، ابن القیم، ابن کثیر و دیگران، تا کنون آن را پیمودهاند.
2 - دیدگاه قدمای اهل سنت پیرامون اندیشه مهدی
شیخ عبدالله بن محمود در صفحهی 3 رساله خود مدعی است:
«اصولاً اندیشهی مهدی از اعتقادات قدمای اهل سنت نیست و در قرن اول هـ اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروانشان از این اندیشه یاد نکرده اند!»
در پاسخ میگوییم: احادیث فراوانی دربارهی ظهور مهدی در آخرالزمان به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثبت رسیده و از اصحاب به دست پیروان بعدی واصل گردیده است. و با توجه به تواتر آنها چگونه میتوان گفت که در قرن اول اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروانشان از این اندیشه یاد نکردند؟!. شوکانی در کتابش التوضیح احادیث مهدی، دجال و مسیح (علیه السلام) را متواتر میداند. «صدیق حسن خان» در کتابش الاذاعه نیز به این امر اذعان دارد و مینویسد: «احادیث وارده دربارهی مهدی که امکان وقوف برآنها میسر گردیده، پنجاه حدیث میباشد که در بین آنها صحیح، حسن، ضعیف و منجبر وجود دارد. این احادیث بدون هیچ شک و شبههای، متواتر است بلکه اطلاق صفت تواتر بر موارد کمتر از آنها در کلیه اصطاحات مدّون در اصول، صدق میکند. از طرفی، آثار رسیده از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر ظهور مهدی صراحت دارد، بسیار زیاد است و «حکم رفع» دارد، چه در این گونه موارد مجال اجتهاد نیست.»
3- اندیشه ظهور مهدی نزد اهل تشیع و اهل تسنن
شیخ ابن محمود باز در صفحهی 3 مینویسد:
«نخستین کسانی که از این اندیشه- اندیشهی مهدی- حمایت نمودهاند، شیعیان بودهاند و از جملهی اعتقادات آنان، ایمان به امام غائب و منتظر است که زمین را از داد آکنده میسازد بعد از آنکه از ستم لبریز گشته باشد! و او، امام دوازدهم محمدبن الحسن العسکری است. این اندیشه از راه همنشینی، همدمی و اختلاط به اهل تسنن سرایت کرده و در اعتقاداتشان راه یافت ولی جزو اصول اعتقادیشان نمیباشد.
در پاسخ باید گفت که میان اعتقاد اهل تشیع و اهل تسنن در این موضوع، تفاوت فاحشی وجود دارد. زیرا مهدی در نزد اهل سنت فقط یک امام از جمله امامان مسلمانان است و عدالت گستر و شریعتمدار است، در آخرالزمان زاده میشود و رهبری مسلمانان را به عهده میگیرد و خروج دجال و نزول عیسی در زمان او انجام میپذیرد. اما وی معصوم نیست. اهل تسنن در این مورد به احادیث ثابت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد میجویند که در کتب ایشان تدوین یافته و صحت و ثبوت آن از سوی حدیث دانان و سنت شناسان و فرهیختگان مورد اعتماد چون بیهقی، عقیلی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم، ابن کثیر و دیگران تأیید شده است.
ولی مهدی شیعیان، محمدبن الحسن العسگری نام دارد. وی در حوالی نیمهی قرن سوم [هجری] به دنیا آمد و در طفولیت وارد زیرزمین شد همچنان در آنجا اقامت دارد. (2) وی در بین امامان دوازده گانه، دوازدهمین امام میباشد. شیعیان اعتقاد دارند که امامان معصوماند و دارای صفاتی بیحد و حصر میباشند. برای نمونه سخنان دو شخصیت بزرگ شیعه را میآوریم:
1-کلینی مؤلف کتاب الکافی که از بزرگترین کتب شیعه است و نزد شیعیان جایگاهی مشابه با صحیح بخاری نزد اهل تسنن دارد. چندین فصل به احادیث شیعه اختصاص داده است که در اینجا به ذکر پارهای از عناوین این فصول اکتفا میکنیم:
فصل- امامان از تمامی علومی که به فرشتگان و پیامبران رسیده است آگاهی دارند.
فصل- امامان از زمان مرگشان خبر دارند و نمیمیرند مگر با اختیار خودشان.
فصل- امامان نسبت به «ما کان و ما یکون» - گذشته و آینده- آگاهی دارند و هیچ چیز بر آنان پوشیده نیست.
فصل- تمامی کتابهایی که از جانب خداوند متعال به زبانهای مختلف نازل گردیده، نزد امامان شناخته شده است.
فصل- بجز امامان، هیچکس تمام قرآن را جمع آوری نکرده است و امامان و تمامی علوم قرآن واقفند.
فصل- آنچه پیش مردم حق شناخته میشود، حق نیست مگر اینکه از امامان نقل شده باشد و هرآنچه از امامان نقل نشده باشد، صحیح نیست!
2-آیت الله خمینی رهبر معاصر شیعیان و مرجع عالی آنان، در کتابش؛ حکومت اسلامی که حاوی درسهای فقهیاش برای طلاب علوم دینی در نجف است در صفحهی 52 چاپ بیروت تحت عنوان «ولایت فقیه» مینویسد:
«از لوازم مذهب ما این است که امامان ما مقامی دارند که هیچ فرشته یا پیامبری بدان نائل نمیآید. به موجب روایات و احادیثی که نزد ماست، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیه السلام) پیش از این جهان نور بودند و خداوند آنان را به عرش خود خیره ساخته بود و آنچنان منزلت و جایگاهی مقرب دارند که جز خدا کسی از آن اطلاعی ندارد. جبرئیل آنچنانکه در روایات معراج آمده است گفت: «اگر یک سر سوزن نزدیک میشدم، میسوختم». از امامان روایت شده است که ما با خدا حالاتی داریم که هیچ فرشتهی مقرب یا پیامبر مرسل بدان نائل نمیگردد.»
4- ظهور مهدی و فتنهها؟!
شیخ ابن محمود در صفحه 5 رساله خود میگوید:
پرواضح است که زیانها و مفاسد بزرگی چون برانگیختن فتنهها و ریخته شدن خون بیگناهان بر اعتقاد به مهدی و اذعان به صحت ظهور وی مترتب است. از اینرو تاریخ مدروس و واقعیت ملموس بر چگونگی این واقعه گواهی دارند. بنابراین ساحت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اظهار چنین مطالبی مبرا میباشد، زیرا دین بدون آن هـ کامل است.
وی سپس در صفحه 37 میگوید: «اما اعتقاد به بطلان آن و باور نکردن آن به قلبها آسودگی، شادی، آرامش، و اطمینان میبخشد و مردم را از تزلزل و فتنه انگیزی میرهاند!.»
پاسخ این ادعا بر چند وجه است:
1- ظهور مهدی در آخرالزمان جزو امور غیبی است که باور داشت آن منوط به اثبات نص حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. براساس نصوص موجود منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ظهور مهدی در آخرالزمان و نماز گزاردن عیسی (علیه السلام) پشت سر وی به اثبات رسیده است. علمای دانشور و حدیث شناسان برجسته بر ثبوت این نصوص صحه گذاردهاند. بنابراین باید اخبار رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را باور کرد، چه از امور گذشته و یا آینده باشد و چه از امور موجود که از دید ما پنهان است.
2- انکار ظهور مهدی در آخرالزمان جلوی وقوع فتنهها را نگرفته و موجب امنیت و اطمینان نمیگردد به این دلیل که خدا در قرآن میفرماید: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ» (محمد پدر هیچیک از افراد شما نیست ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است) و پس از این آیه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «و أنا خاتم النبیین لانبّی بعدی» (من خاتم پیامبرانم و هیچ پیامبری پس از من نیست)، با این حال بسیاری از مدعیان نبوت پیدا شدهاند و از این رهگذر، زیانهای فراوانی بر مسلمانان وارد گردیده است. ولی آنچه که در برابر فتنهها و مصائب همواره به امّت مصونیت بخشیده و سلامت، امنیت و رستگاری را تضمین نموده، پایبندی به شریعت الهی و چنگ زدن به ریسمان خداوندی است که خود فرموده است: «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (ای اهل ایمان شما اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری کند و ثابت قدم گرداند.) و فرمود: «وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ، وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب» (...هرکس خداترس شود، خدا راه بیرون شدن (از حوادث سخت عالم) را بر او میگشاید و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند ...)، همچنین فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى? یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ...» (...خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند...) و فرمود: «وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُو عَن كَثِیرٍ» (و آنچه رنج و مصائب به شما میرسد همه از دست خود شماست در صورتی که خدا بسیای از اعمال بد را عفو میکند.) و نیز فرمود: «...وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (...هرکه خدا را یاری کند، البته خدا او را یاری خواهد کرد که خدا را منتهای اقتدار و توانایی است، آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز بپا میدارند. و زکوة به مستحقان میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و عاقبت کارها به دست خداست.) و فرمود: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (و خدا به کسانی که از شما بندگان ایمان آرد و نیکوکار گردد وعده فرمود که در زمین خلافت دهد، چنانکه امم صالح پیمبران سلف جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت دین پسندیدهی آنان را بر همهی ادیان تمکین و تسلط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی بی هیچ شائبهی شرک و ریا پرستش کنند و بعد، از آن هرکه کافر شود به حقیقت همان فاسقان تبهکارند) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ» (به یاد خدا باشید خداوند شما را حفظ مینماید) ... و دیگر ادلهی قرآن کریم و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)...
3- وجود افراد دیوانه و یا شبه مجنون مدعی مهدویت در پارهای از دورانها که زیانهای بسیاری بر مسلمانان وارد ساختهاند، بر باورداشت آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در احادیث صحیح مدنظر داشتند، تأثیر ندارد. مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتقاد به آن مهدی است که عیسی (علیه السلام) در پشت سر وی به نماز میایستد. آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثبت رسیده باید مورد تصدیق قرار گیرد و هر مدعی دروغین مهدویت که در بین مسلمانان تفرقه افکنی میکنند، باید نابود شوند. وظیفهی ما این است که با پذیرش حق، باطل را رد کنیم نه اینکه به خاطر ادعاهای بیاساس مشتی از افراد مفسد و نیرنگ باز، حق را مردود و نصوص را کذب بدانیم.
5 - احادیث ظهور مهدی در صحیحین!
شیخ ابن محمود باز در صفحات6،8،26،31،39 مینویسد:
«یکی از علل ضعف احادیث مربوط به مهدی این است که این احادیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم درج نشده و عدم درج آنها در صحیحین، دلیل ضعف آنها نزد شیخین: بخاری و مسلم است.
در پاسخ باید گفت:
1-عدم درج حدیث در صحیحین، دلیلی بر ضعف آن در نزد شیخین: بخاری و مسلم نیست. زیرا آن دو هرگز مدعی آن نبودهاند که در صحاح آنها هر آنچه صحیح است به تمام و کمال نقل و ضبط شده است. یا اینکه از آنها نقل نشده که قصد جمع آوری کلیهی احادیث صحیح را داشتهاند، تا بتوان گفت هرآنچه در صحیحین نیامده، ضعیف است، بلکه بخاری و مسلم برخلاف این مطلب تصریح دارند. «ابن عمرو» در کتاب علوم الحدیث میگوید: «بخاری و مسلم کلیه احادیث صحیح را در صحیحین ضبط نکرده و به این امر پایبند نبودهاند.» از بخاری نقل شده که گفته است: «در کتاب جامع خودم چیزی جز آنچه صحیح است نیاوردهام ولی به علت کثرت احادیث از نقل برخی احادیث صحیح، صرف نظر کردهام» و از مسلم نیز نقل شده که وی گفته است: «هرآنچه نزد من بوده و در این کتاب، آوردهام، صحیح نیست، بلکه من هرآنچه مورد اتفاق همگان بوده، در اینجا گرد آوردهام.» «حافظ بن حجر» در مقدمه فتح الباری میگوید: «اسماعیلی به نقل از بخاری روایت کرده و از قول وی گفته است: «در این کتاب جز (حدیث) صحیح نیاوردهام و آنچه از حدیث صحیح فروگذاشتهام، از احادیثی که نقل کردهام بیشتر است.» «نووی» در مقدمهی شرح صحیح مسلم پس از اشاره به اینکه بعضیها بخاری و مسلم را طبق شرطهایشان به درج احادیث ملزم کردند اما آن دو نتوانستند آنها را در صحیحین بیاورند، میگوید: «این الزام در واقع منطقی نیست، زیرا این دو به ضبط کلیهی احادیث پایبند نبودند، بلکه خود تصریح دارند که نتوانستهاند کلیه احادیث را ضبط نمایند و قصدشان این بوده که مجملی از احادیث را جمع آوری کنند، درست همان گونه که فقیهی بخواهد پارهای از مسائل را گردآوری نماید، نه اینکه همهی مسائل را یکجا گرد آورد.»
علاوه بر این، آنچه عدم ضبط کلیهی احادیث صحیح از سوی بخاری و عدم پایبندیاش به این امر را روشن میسازد، این گفتهی خود بخاری است «من صدهزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیرصحیح را حفظ کردم، درحالی که میدانیم احادیث منتسب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با احتساب احادیث معلقه، جملگی از ده هزار حدیث تجاوز نمیکند.» از سوی دیگر «الحاکم» بر بخاری و مسلم «خرده» گرفته که چرا بسیاری از احادیث را نیاوردهاند؟ وی در کتاب المستدرک علی الصحیحین احادیث مورد نظر خود را آورده و صحیح دانسته است که «ذهبی» در التلخیص در تصحیح بسیاری از آنها با الحاکم نظر موافق داشته است.
2-احادیث صحیح که در صحیحین موجود است در سایر کتب حدیث شریف چون: الموطأ، صحیح ابن خزیمه، صحیح ابن حبان، مستدرک الحاکم، جامع ترمذی، سنن ابی داود و نسائی، ابن ماجه، دارقطنی، بیهقی و دیگران نیز موجود میباشد و این نکتهای بسیار روشن است.
3-احادیث پذیرفتنی از سوی محدثان، چهار نوع است: حدیثی که ذاتاً صحیح است، حدیثی که برای اثبات حدیثی دیگر صحیح تلقی میشود، حدیثی که ذاتاً حسن است و حدیثی که برای اثبات صحت حدیثی دیگر، حسن است، پس معلوم است که حدیث صحیح در صحیحین و غیره وجود دارد...اما حدیث حسن (قابل قبول) در غیر صحیحین موجود است. علماء و از جمله «حافظ بن حجر» در شرح نخبة الفکر با ذکر این انواع چهارگانه، میگوید: «خبر آحاد که به واسطهی فرد عادل نقل و به صورت کامل ضبط و انحراف ناپذیر باشد، ذاتاً صحیح است. این نوع نخستین، حدیث پذیرفتنی در بین انواع چهارگانه است، زیرا حدیث صحیح علی القاعده باید دارای صفات فوق الذکر باشد. حدیثی که ذاتاً صحیح است در مرتبهی نخست قرار دارد. مرتبهی دوم از آن حدیثی است که از طرق فراوان واصل و سستی آن برطرف شده باشد که این نیز صحیح خواهد بود اما صحت آن ذاتی نیست. وقتی حدیث به اثبات از طرق فراوان و اصل و سستی آن وقتی حدیث به اثبات از طریق فراوان نیاز نداشته باشد ذاتاً حسن است و چنانچه در یک قرینهای به دست آید که قبول مطب را ارجحیت ببخشد، در این صورت این حدیث نیز حسن است اما نه حسن ذاتی...»
4-علماء، حدیث صحیح را برحسب قوّت به هفت رتبه تقسیم کردهاند که به قرار ذیل است:
-حدیث صحیحی که بخاری و مسلم بر سرآن توافق دارند.
2-حدیث صحیحی که بخاری به تنهایی و جدای از مسلم، آن را آورده است.
3-حدیث صحیحی که مسلم به تنهایی و جدای از بخاری آن را آورده است.
4-حدیث صحیحی که از نظر هر دو مشروط بوده، آن را نیاوردند.
5-حدیث صحیحی که از نظر بخاری مشروط بوده و وی آن را نقل نکرده است.
6-حدیث صحیحی که از نظر مسلم مشروط بوده و وی آن را نیاورده است.
7-حدیث صحیحی که از نظر هردو و یا یکی از آنها، مشروط نبوده و هیچکدام آن را نقل نکردهاند!
این تقسیم بندی رتبههای هفتگانهی حدیث صحیح، توسط «ابوعمرو و ابن الصلاح» در کتاب علوم الحدیث و «حافظ ابن حجر» در شرح نخبة الفکر و دیگران ذکر گردیده است. در صحیحین از این رتبهها جز رتبههای سه گانهی نخست، چیزی نیامده است و چهارتای باقیمانده فقط در خارج از صحیحین نقل شده و موجود میباشد. روش علماء در همهی دورانها این بوده است که به احادیث صحیح و بلکه احادیث حسنهی موجود در خارج صحیحین احتجاج نموده و به طور مطلق به آنها عمل کنند و هرآنچه مورد دلالت این احادیث باشد، بی کم و کاست ارزشمند و معتبر بوده است. مثلاً در امور اعتقادی،َ حدیث «عشره مبشره» در سنن و مسند امام احمد و غیره آمده، ولی در صحیحین نیست، با این وجود اهل سنت بدان اعتقاد دارند. همچنین حدیث منکر و نکیر- که در قبر از مرده سؤال میکنند – در صحیحین نیامده، اما اهل سنت باز به صحت آن اعتقاد دارند.
5-از آنچه گذشت روشن میشود که احادیث صحیح چه در صحیحین باشد یا نباشد، باید مورد تصدیق و عمل قرار گیرد. در عین حال، بعضی احادیث مهدی اساساً در صحیحین هم آمده است. از جمله در صحیح مسلم، «جابر» (رضی الله عنه) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که وی فرمود: «لاتزال طائفة من أمّتی یقاتلون علی الحقّ ظاهرین الی یوم القیامة، قال: فینزل عیسی بن مریم صلی الله علیه و سلّم فیقول أمیرهم تعال صلّ بنا، فیقول لا أنّ بعضکم علی بعض أمراء تکرمة الله هذه الامه». (گروهی از امت من تا روز قیامت همچنان در راه حق میرزمند، سپس عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود میآید. رهبر آن گروه به عیسی میگوید: بیا تا پشت سر تو به نماز بایستیم. عیسی (علیه السلام) میگوید: خیر، شما رهبر یکدیگرید، و این گرامیداشت این امت از سوی خداوند است). نام این امیر -رهبر- که عیسی پشت سرش به نماز میایستد در حدیث جابر که در «مسند حارث ابن ابی اسامه» آمده است «مهدی» ذکر گردیده و «جابر» میگوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «چون عیسی بن مریم فرود آید، رهبر آنان «المهدی» به عیسی میگوید: بیا تا پشت سر تو به نماز بایستیم. عیسی (علیه السلام) میگوید: خیر، شمایان رهبر یکدیگرید که این گرامیداشت این امت از سوی خداوند است». «ابن القیم» پس از ثبت متن و سند این حدیث در کتاب المنار المنیف مینویسد: «سند این حدیث بسیار خوب است.»
6- احادیث مهدی در کتب معاصران
شیخ ابن محمود در صفحهی 8 میگوید:
از طرفی، علمای محدّث و فقهای پیشین، معمولاً از یکدیگر حدیث نقل کرده، آن را به شیوهی روش پیشینیان با همان وضعی که دارد، بازگو مینمایند. از «امام احمد» نیز نقل قول شده که وی آنچه را لازم داشت از طبقات ابن سعد استفاده کرده و نقل مینمود و سپس آن را به وی باز میگردانید. این مطلب در شرح حال ابن سعد آمده است. «شافعی» به «امام احمد» میگفت: «چنانچه حدیثی را به ثبت رسانیدی آن را به من واگذار تا در کتاب خود ثبت نمایم...» البته علمای هر دورانی، به همین ترتیب از یکدیگر نقل میکردهاند. اکنون که قضیه بدین منوال است، جای شگفتی ندارد که احادیث مهدی در کتب معاصران «ابی داود» چون: ترمذی و ابن ماجه دیده شود، زیرا این حدیث از یک کتاب سربرآورده و درصد کتاب دیگر سرایت یافته و اشتباه یک عالم، به یکصد عالم منتقل گشته است! چون مردمان از یکدیگر پیروی میکنند و اهل تحقیق و اجتهاد در بین توده مردم کم شمارند و «مقلد» جزو اهل علم قلمداد نمیشود. در پاسخ به این اظهارات میگوییم:
1-این سخن، بیش از دیگر مندرجات رسالهی «شیخ ابن محمود» خطرناک میباشد. زیرا محدثان و فقهای پیشین این امت با این گونه اباطیل مورد حمله واقع میشوند و حرمت و منزلتشان مورد تعدی قرار میگیرد. این امر متاسفانه دابا لذ ابن ایت که دژهای مسلمانان از درون مورد تهدید واقع شده است. خدا رحمت کند «امام طحاوی» را که در یکی از بیانات مشهود خود میگوید:
«نباید از علمای پیشین و پیروان متأخر آنان که اهل خبر، اثر و فقه و نظر هستند، جز با نیکی یاد کرد، هرکس به بدی از آنان یاد کند خود به بیراهه رفته است.»
شیخ الاسلام «ابن تیمیه» رساله بزرگی به نام رفع الملام عن الائمة الاعلام تألیف نموده که به طور مکرر به چاپ رسیده است...و «شیخ جمال الدین قاسمی» این کتاب را شایان آن دانسته است که اگر در چین باشد به سوی آن بار سفر بسته شود و با چنگ و دندان در حفظ آن کوشش به عمل آید.
4-علمای متحدث و فقهای متقدم، طبق گفتهی شیخ محمود: از یکدیگر حدیث نقل کرده و آن را به شیوهی تقلید از پیشینیان یا همان وضعی که دارد، بازگو مینمایند و از اینرو یک حدیث از یک کتاب سربرآورده و درصد کتاب دیگر سرایت یافته و اشتباه از یک عالم به یکصد عالم منتقل میگردد زیرا مردم (از دیگران) تقلید مینمایند و اهل تحقیق و اجتهاد در بین عامهی مردم کم شمارند و مقلد جزو اهل علم قلمداد نمیشود... و برای مثال چهار شخصیت بزرگ امام شافعی، امام احمد، امام ترمذی و امام ابن ماجه از آن جملهاند... اگر آنان به طور معمول این چنین مقلّد باشند و مقلّد هم جزو اهل علم شمرده نشود پس اهل علم چه کسانی هستند؟ ما انتظار نداشتیم جناب شیخ! چنین مطالبی را عنوان کنند و متأسفانه شیخ آن را مطرح نموده است! که در پاسخ آن باید گفت: ترسم نرسی به کعبهای اعرابی! این ره که تو میروی به هندوستان است! و چه خوب گفتهاند که برخی سخنان از گویندهاش روی برمیتابد!
3-«امام ترمذی» و «امام ابن ماجه» در روایت احادیث مهدی از «امام ابی داود» تقلید نکردهاند. «ابن ماجه» به طور کلی در سنن خود از ابی داود روایت نکرده است. اما ترمذی در جامع خود، از امام ابی داود به عنوان یکی از رجال یاد کرده است. همان طور که «حافظ ابن حجر» در تهذیب التهذیب به شرح حال ابی داود اشاره دارد و او را از رجال ترمذی و نسائی مینامد.
ترمذی در الجامع خود در فصل «آنچه دربارهی مهدی آمده» سه حدیث میآورد. از این سه، دو حدیث معنای واحدی دارند و لفظ هر دو با عبارات حدیثی که ابی داود در سنن خود نقل کرده، مطابقت دارد. ولی شیوخ ترمذی در این دو حدیث، با شیوخ ابی داود تفاوت دارد و ترمذی آنها را از طریق ابی داود روایت نکرده است و حدیث سوم، اصلاً در سنن ابی داود نیست. بنابراین حدیث مهدی از کتاب سنن ابی داود به کتاب ترمذی و ابن ماجه راه نیافته و اشتباه! ابی داود به ترمذی و ابن ماجه منتقل نگشته است. اگر ترمذی در جامع خود، برای مثال از ابی داود حدیثی آورده که ابی داود در سنن خود آن را نقل کرده است، این لزوماً بدان معنا نیست که وی حدیث را با همان وضعی که داشته، نقل کرده است، زیرا این دو از دانشمندان و نقّادان برجستهاند وانگهی ممکن است مطلب نَقلی اشتباه نبوده و صحیح بوده باشد و برای حصول اطمینان در این قبیل موارد، باید اسناد بررسی و نظر صاحبنظران آگاه روشن شود. از سوی دیگر، از وجود حدیث در کتب متعدد و از طرق مختلف قوّت و تواتر آن مستفاد و روشن میگردد. «حافظ ابن حجر» در شرح نخبة الفکر میگوید: «بهترین شیوهی استناد این است که حدیث متواتر در کتب مشهور و متداول حدیث نزد علمای شرق و غرب به کثرت یافت شود، سپس صحت انتساب از گردآورندگان آن باید به قطعیت برسد. اگر حدیثی از طرق متعدد به اثبات برسد، دیگر احتمال تبانی و همدستی بر سر دروغپردازی از بین میرود و صحت انتساب حدیث به علم یقین بدل میگردد. و نمونههای این امر در کتب مشهور فراوان است.»
4-از دیگر موضوعات مورد اشاره «ابن محمود» یکی هم این است که «امام احمد» احادیث را از طبقات «ابن سعد» به وام میگرفته سپس آن را باز میگردانید. «خطیب بغدادی» در شرح حال «محمدبن سعد» منشی «واقدی» در تاریخ بغداد، سند دیگری را به نقل از «ابراهیم حربی» ذکر مینماید و از قول حربی میگوید: «احمدبن حنبل هر جمعه «حنبل ابن اسحاق» را به سوی ابن سعد روانه میکرد و دو بخش از حدیث واقدی از وی تحویل میگرفت و تا جمعه بعدی آنها را مطالعه میکرد و سپس پس میفرستاد و دو بخش دیگر تحویل میگرفت» ابراهیم میگوید «اگر قدم رنجه میکرد و بدانجا میرفت و به این احادیث گوش فرا میداد برای او بهتر بود.» این سخن «ابراهیم حربی» توسط «حافظ ذهبی» در تذکرة الحفاظ در شرح حال «محمدبن سعد» آمده است.
از اینجا روشن میشود که «امام احمد» بخشهایی از حدیث «واقدی» را به امانت میگرفت تا آن را مطالعه و مرجوع نماید و از این کار، قبول احادیث ضعیف و تقلید از واقدی مستفاد نمیشود، زیرا واقدی نزد اهل حدیث بسیار ضعیف است. «ذهبی» در المیزان درباره او میگوید: «همگان بر ضعف «واقدی» اتفاق نظر دارند.» حافظ ابن حجر در التقریب دربارهی واقدی میگوید: «وی با وجود دارا بودن بضاعت علمی فراوان، متروک است.» امام احمد شخصاً واقدی را به دروغگویی متهم نموده است که «الخطیب» و دیگران در شرح حال «واقدی» این مطلب را نقل کردهاند. شاید به همین دلیل «امام احمد» به حدیث واقدی چندان اعتنایی نمیکرد و نزد «ابن سعد» میرفت تا از زبان وی حدیث را بشنود و به امانت گرفتن بخشهایی از آن بسنده میکرد تا آن را مطالعه و سپس مرجوع بدارد و از این طریق با حدیث واقدی آشنا شود، اما در عین حال به صحت احادیث واقدی اطمینان نداشت، زیرا واقدی را مورد اعتماد نمیدانست.
5- این گفتهی وی به نقل از شافعی که به امام احمد میگفت: اگر حدیثی نزد تو به اثبات رسید، آن را به من واگذار کن تا در کتاب خود ثبتش کنم.» بیهقی در کتاب مناقب الشافعی این معنا را آورده و با اسناد آن به «عبدالله بن احمد بن حنبل» مینویسد: پدرم برایم تعریف کرد: «شافعی به ما گفت شماها در علم حدیث و رجال از من آگاهترید. اگر حدیثی صحیح باشد به من اطلاع دهید، خواه راوی آن اهل «کوفه» باشد یا «بصره» یا «شام» ، تا اگر صحیح باشد به نزد وی بروم.» سپس بیهقی میافزاید: «چون احمدبن حنبل اهل عراق بود، به رجال آن دیار از دیگران آگاهتر بود. احمد از نظر شافعی در شناخت رجال از اهل عراق آگاهتر بود، از این رو در مورد آنان به گفتههای وی مراجعه میکرد.» سپس بیهقی به نقل از «حرمله» میگوید: «شافعی را شنیدم که میگفت: چون از بغداد بیرون شدم کسی با تقواتر، پرهیزکارتر، داناتر – و گمان میکنم گفت: فقیهتر – از احمدبن حنبل نیافتم»!.
با این تفاصیل، نمیتوان امام شافعی را ناقل حدیث ضعیف قلمداد کرد. شافعی فقط مایل بود، احادیث صحیحی را که در اختیارش نبود، از امام احمد جویا شود تا به هر آنچه حدیث صحیح دالّ بر آن بود، عمل نماید. این امر با آنچه در مسائل بسیار از شافعی نقل شده است، هماهنگی دارد. از جمله این گفتهی وی: اگر حدیث در آن – مسأله – صحیح باشد قبول میکردم. این مطلب با عملکرد شافعی و سایر امامان که به احادیث صحیح واصله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتماد دارند، همخوانی دارد. بنابراین هرگاه حدیث صحیح نزد امام احمد با ذکر سند ثبت میشد، امام شافعی آن را نقل و بدان استناد میکرد. روش آرمانی در علم و عمل همین است و این موجب نکوهش یا مذمت نیست بلکه باید موجب تحسین و تمجید گردد.
6- اگر «شیخ ابن محمود» این عادت، یعنی قبول احادیث ضعیف را به معاصران نسبت میداد، یا اینکه این مطلب را از کتب دانشمندان که در این دوره تدوین یافته، نقل میکرد، باز چندان از راه راست منحرف نمیشد، زیرا در دوران معاصر کمتر به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عنایت و توجه مبذول شده و تمیزی در صحت و سقم احادیث به عمل نمیآید، بدین جهت شرح حال رجال مجهول مانده است. از سوی دیگر امکان بررسی و تطبیق راه و رسم علمای جرح و تعدیل در قبول یا ردّ حدیث، هنوز میسر نشده است. بسیاری از افراد به شناسایی احادیث مدوّن در کتب علمای مورد اعتماد اکتفا میکنند و با قبول قضاوت آنان دربارهی حدیث، به تقلید میپردازند.
اکنون که اغلب طالبان علوم این دوران، برای آشنایی با مقبول یا مردود بودن حدیث به تقلید روی آوردهاند، شایستهتر، بلکه لازم است حدیث شناسان برجسته چون: عقیلی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم و دیگران، مورد تقلید قرار گیرند نه آنهایی که اصلاً اهل حدیث نبودهاند. زیرا که نماز بهتر از خواب و بالا دست بهتر از پایین دست است. نباید طبیبان حاذق و ماهر را کنار گذاشت و به مدعیان طبابت مراجعه کرد!
ادامه دارد...
پینوشتها:
1- جهیمان العتیبی رهبری یک گروه مسلح بنیادگرا و مخالف دولت عربستان را بر عهده داشت که در اولین روز سال 1400 قمری اقدام به تصرف مسجدالحرام نمودند. او معتقد بود که شوهرخواهرش «محمدعبدالله القحطانی» منجی اسلام و همان مهدی موعود میباشد که بازگشته تا اسلام را نجات دهد. پس از درگیری با نیروهای امنیتی نهایتاً شورشیان تسلیم شدند.
در این حادثه 127 تن از نیروهای امنیتی و 250 تن از نیروهای شورشی کشته شدند.
2- موجب تعجب است که آدم محققی مانند شیخ محسن عباد، این افسانه موهوم را جزو معتقدات شیعه میپندارد... - مترجم.
منبع مقاله : خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم.
منبع : راسخون