قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توضیح درباره احادیث مهدی علیه السلام (5)

 24- احادیث کذب درباره‌ی مهدی

شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 69 می‌گوید: «وقتی از «سنت» سخن می‌گوییم، منظور احادیث صحیح و صریحی است که علمای فرهیخته در آن به تحقیق و تفحص پرداخته و آن را عمود عقاید، احکام و امور حلال و حرام قرار داده‌اند»، وگرنه معلوم است که جعل کنندگان دروغپردازد، احادیث دروغین فراوان در عقاید و احکام مسلمانان وارد کرده‌اند که تأثیر نامطلوبی در عقاید و امور داشته است، ولی علمای مسلمانان برای تحقیق و تبیین بطلان این قبیل احادیث جعلی، آستین‌ها را بالا زده و آنها را از درجه‌ی اعتبار ساقط گردانیده و نسبت به این گونه احادیث از جمله احادیث مهدی موعود و اینکه وی زمین را همان طور که از ظلم و بیدادگری آکنده شده، از عدل و داد لبریز می‌سازد و این قبیل حرفها، به امت هشداد داده‌اند!.

پاسخ این گفتار این است: اگر وی در این گفته «وقتی از سنت سخن می‌گوییم منظورمان احادیث صحیح و صریحی است که علمای فرهیخته در آن به تحقیق و تفحص پرداخته و آن را ستون عقاید، احکام و امور حلال و حرام قرار داده‌اند»، صادق باشد، کامیاب و رستگار شده است! زیرا بزرگترین علمای نقدپرداز چون: عقیلی، بیهقی، خطابی، قرطبی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم، ابن کثیر، سخاوی و دیگر علمای متقدم و متأخر، به صحت بسیاری از احادیث متواتر است. آنان، البته در حدیث خبرگی و تخصص دارند و در شناخت احادیث صحیح و ضعیف، باید بدانها رجوع شود. این سخن شیخ «ابن محمود» که «علمای مسلمانان برای تحقیق و تبیین بطلان این قبیل احادیث جعلی آستین‌ها را بالا زدند و آنها را از درجه‌ی اعتبار ساقط گردانیده و نسبت به آنها به امت هشدار داده‌اند» سخن حقی است، ولی آوردن احادیث مهدی به عنوان مثالی برای احادیث جعلی، سخن زشتی است، زیرا نقدپردازان بزرگ که حکم‌شان مورد اعتماد است، هیچ کدام نگفته‌اند که این احادیث، جملگی، ضعیف است تا چه رسد به اینکه گفته باشند همه آنها ساختگی و جعلی است! کسی که از قرنهای گذشته به تلاش برای تضعیف احادیث مهدی شهرت دارد و اهل تخصص هم نیست، «ابن خلدون» است که با وجود این، به درستی و صحت پاره‌ای از آنها اذعان نموده است که قبلاً در این باره توضیح دادیم.

بنابراین ادعای «ابن محمود» مبنی بر اینکه بطلان احادیث مهدی توسط علمای مسلمانان تحقیق و تبیین شده و از درجه اعتبار ساقط گشته است و علماء نسبت به آنها به امت هشدار داده‌اند!، یک ادعای باطل و سخن بی‌ارزشی است. وی حتی نمی‌‌تواند یکی از علمای محقق و مورد اعتماد را نام ببرد که گفته باشد احادیث مهدی ساختگی است و منبع مورد استناد را بیان کند. اما این ادعای بی‌اساس و سرتا پا دروغ که به دو امام بزرگوار «دارقطبی» و «ذهبی» نسبت داده شده که آنها بررسی احادیث مهدی را مجاز نمی‌‌دانسته‌اند... این دو، همان گونه که آفتاب غیر قابل لمس است و گرگ در ریختن خون یوسف (علیه السلام) بیگناه است، آنها نیز از این افترا مبرّا می‌باشند (البته این مطلب را در شماره‌ی (19)، توضیح داده ام.)

25- دعوی مهدی از نظر علمای پیشین

وی در صفحه‌ی 70 می‌گوید: «من نخستین کسی نیستم که به بطلان دعوی مهدی و عدم انطباق آن با واقعیت قائل شده باشم، قبل از من علمای محقق این سخن را گفته‌اند». وی سپس شیخ «محمدبن عبدالعزیز مانع» و شیخ «محمدرشید رضا» را مثال می‌زند.

وی در صفحه‌ی 6 هم می‌گوید: «ما نخستین کسی نیستیم که این احادیث یعنی احادیث مهدی را دروغ دانسته باشیم، قبل از ما بعضی علماء آنها را انکار نموده‌اند. شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمه الله) در المنهاج پس از ذکر احادیث مهدی می‌گوید: «گروهی از علماء در این احادیث مهدی راه خطا رفته‌اند و عده‌ای منکر آن شده‌اند. پس معلوم می‌شود که از قدیم مورد اختلاف علماء بوده است، همان گونه که در این دوران نیز علماء پیرامون آن اختلاف نظر دارند.»

پاسخ این سخن از این قرار است:

1- شیخ الاسلام ابن تیمیّه در منهاج السنه می‌گوید: گروههایی در این احادیث راه خطا رفته‌اند. عده‌ای آنها را منکر شده و به حدیث «ابن ماجه» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «لا مهدی الاعیسی ابن مریم» احتجاج نموده‌اند. این حدیث ضعیف است و «ابومحمدبن الولید بغدادی» بدان استناد جسته است اما قابل استناد نیست. این است سخنان شیخ الاسلام پیرامون این گروه که این احادیث را انکار نموده‌اند و در این امر به یک حدیث ضعیف و غیر قابل استناد، تکیه کرده‌اند. شیخ الاسلام جز «ابی محمدبن الولید بغدادی» از شخص دیگری نام نمی‌‌برد، من درباره‌ی این مرد به جستجو پرداختم، اما شرح حال وی را نیافتم؟. در مورد «شیخ محمدبن عبدالعزیز مانع»، باید گفت که او احادیث مهدی را ضعیف نمی‌‌داند، بلکه برخی از این احادیث را صحیح می‌داند و این امر را در رساله‌ای به نام: تحدیق النظر باخبار المهدی المنتظر بیان نموده است. نگارنده سخنان وی را به طور اجمال در شماره (13) نقل نموده‌ام. درباره‌ی «شیخ محمدرشید رضا» هم در شماره‌ی (15) توضحی داده‌ام که وی با انکار صعود عیسی (علیه السلام) به آسمان و نزول وی به زمین، خود ساقط و نقش زمین شده است، پس جای شگفتی ندارد که با انکار ظهور مهدی در آخرالزمان نیز ساقط و نقش زمین شود!. هرکس چنین وضعیتی دارد، بدیهی است که تقلید کننده‌اش نیز دچار همین سرنوشت شده و همین سرنوشت را برای خود خریده است.

2- شیخ «ابن محمود» از دیرباز شناخته شده است که وقتی در مسأله‌ای منحرف می‌شود، احساس هراس و وحشت می‌کند از این رو با این عبارات به خود دلداری و قوت قلب می‌دهد و می‌گوید: «من نخستین کسی نیستم که به چنین مسأله‌ای قائل شده باشم، بلکه قبل از من فلانی و فلانی قائل شده‌اند! وی بیست و پنج سال پیش در رساله‌ای که پیرامون پاره‌ای از «مسائل حج» تألیف نمود سردرگم شده بود. جناب شیخ «محمدبن ابراهیم آل الشیخ» مفتی وقت عربستان سعودی (رحمه الله) در رساله‌ای تحت عنوان تحذیرالناسک مما أحدثه ابن محمود فی المناسک به وی پاسخ داده و این رساله در سال 1376 هـ به چاپ رسیده است. وی (رحمه الله) در صفحه‌ی 50 آن می‌گوید: «این مرد – شیخ ابن محمود – احساس می‌کند که در بدترین ورطه گرفتار شده است از این رو می‌گوید: «با تأمل در آنچه گفته‌ایم دانسته می‌شود که سخن ما نخستین بارانی نیست که بر دشت و صحرا نازل شده باشد و نه اولین اذانی است که برای آن نماز اقامه شده باشد»! وی با احساس وحشت از تنهایی و تاریکی از دست رفتن حجّت و دلیل، به گمان خود با ذکر سخنان کسانی که فکر می‌کرد با سخن آنان – که به سخنان وی شبیه است – می‌تواند وحشت را بزداید و می‌خواهد به خود تسلی ببخشد، ولی زهی خیال که در این راه کسی با وی همراه نیست و آن کسانی که در این خط مشی بدانها استناد کرده است، در بدکرداری و بدسگالی با وی شریک نیستند. اگر براستی مطلبی از آنان نقل کرده باشد، سخن آنها بر جایز بودن است نه اینکه گفتار علماء را مردود دانسته باشند و نه اینکه برخلاف اهل سنت برای اتفاق نظر مخالفان و خروج از راه اهل بهشت تلاش کرده باشند، آنان هیچ یک از آحاد ملت را به جمود فکری و قشری نگری در دین آبا و اجدادی متهم نکرده‌اند، تا چه رسد به اینکه همه‌ی علماء را متهم کرده باشند.

اینجاست که مقاله وی نخستین باران ویرانگری می‌شود که بر دشت و بیابان نازل شده و نخستین بوق اذانِ ردّ سنت است که جفا کاران بدان گوش فرا داده‌اند. به خدا سوگند هیچکس قبل از وی به چنین سخنی دعوت نکرده و هیچ شخص با ایمانی با قصد و نیت قبلی، اینچنین مناسک حج را زیر سؤال نبرده است» این است سخنان جناب شیخ محمد بن ابراهیم آل الشیخ (رحمه الله) درباره شیخ ابن محمود - وفقه الله در بیست و پنج سال پیش.

اگر خواننده در این سخنان تأمل نماید: «اینجاست که مقاله‌اش نخستین باران ویرانگری می‌شود که بر دشت و بیابان نازل شده و نخستین بوق اذانِ ردّ سنت است که جفاکاران بدان گوش فراداده‌اند ... » به فراست این بزرگمرد (رحمه الله) بوضوح پی می‌برد. شیخ «ابن محمود»، بعد از آن، چندین رساله تألیف نموده که در پاره‌ای از آنها هم از راه صواب منحرف شده است. از جمله وی در رساله‌ی موسوم به الایمان بالقضاء و القدر علی طریقة اهل السنة والاثر و رساله‌ی دیگر موسوم به اتحاف الاحفیاء برسالة الانبیاء دچار سردرگمی و هذیان گویی شده است. جناب شیخ «حمودبن عبدالله تویجری» - وفقه الله – در رساله‌ای به نام فتح المعبود فی الرد علی ابن محمود در یکصد و هشتاد و هفت صفحه به اشتباهات شیخ ابن محمود در رساله‌ی فوق الذکر پاسخ داده که ریاست مراکز تحقیقات علمی، فتوا، دعوت و ارشاد این رساله‌ی «شیخ تویجری» را به چاپ رسانده است.

دیگر رساله‌ی وی تحت عنوان الدلائل العقلیة و النقلیة فی تفضیل الصدقة علی المیت علی الضحیة و هل الضحیة عن المیت شرعیة‌ام غیر شرعیة می‌باشد که به اشتباهات وی در این رساله، جناب «شیخ عبدالله بن محمدبن حمید» رئیس مجلس عالی قضاء، در رساله‌ای به نام غایة المقصود فی التنبیه علی اوهام ابن محمود در یکصد و دوازده صفحه پاسخ گفته است... همچنین به اشتباهات وی در این رساله، «شیخ علی بن عبدالله الحواس» در کتابی به نام کتاب الحجج القویة و الادلة القطعیة فی الرد علی من قال أنّ الاضحیة عن المیت غیر شرعیة در دویست و هشتاد و پنج صفحه پاسخ داده است.

از دیگر رسایل شیخ ابن محمود، رساله‌ای به نام فصل الخطاب فی اباحة ذبائح اهل الکتاب است که در آن هم مرتکب اشتباهاتی شده و از جمله استفاده از دامهای قربانی مشرکان را مباح دانسته است. علاوه بر اینها، وی در رساله‌ای چند صفحه‌ای به نام جوازالاحرام من جده لرکاب الطائرات و السفن البحریه (مجاز بودن احرام از جده برای سرنشینان هواپیماها و کشتی‌ها) دارد که پاسخ این دو رساله توسط جناب «شیخ عبدالله بن محمدبن حمید» در رساله‌ای به نام حکم اللحوم المستوردة و ذبائح اهل الکتاب و غیرهم داده شده و در آن یادآوری شده است که «جدّه» میقات نیست. این رساله شامل یکصد و دوازده صفحه است.

البته اشتباهات شیخ ابن محمود در رسایل متعددش متفاوت است: پاره‌ای از آنها از امور فرعیه است که مجال اجتهاد در آنها برای مجتهدان دارای اهلیت وجود دارد و برخی دیگر از اموری است که مجال اجتهاد در آنها نیست، مانند مسائل قضا و قدر، مسأله‌ی ظهور مهدی در آخرالزمان که در این گونه مسائل میدان اجتهاد باز نیست.

با قصد بکار بستن این فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): «الدین النصیحة» به جناب «شیخ عبدالله بن زید آل محمود» نصیحت می‌کنم که رساله وی درباره مهدی، آخرین رساله از این قبیل رسایل باشد که طلبه‌های علوم دینی را به پاسخگویی به آنها مشغول داشته است و در حالی که او وارد سن هشتاد سالگی شده است در ساماندهی باقیمانده‌ی حیات خود کوشش نماید به نحوی که هم برای خودش و هم برای سایر مسلمانان در دنیا و آخرت فایده و عاقبت نیک، داشته باشد.

26- احادیث مهدی و ابونعیم

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 70 می‌گوید: «به اقتضای تأمل در احادیث مهدی می‌بینیم که این احادیث ضعیف و غیر قابل اعتماد است و اکثراً از روایت «ابونعیم» در حلیة الاولیاء است و جملگی با یکدیگر تضاد و اختلاف دارند و در لفظ و در معنی، صحیح و صریح و متواتر نیستند.»

در پاسخ باید بگوییم: این سخن آشکارا نشان می‌دهد که شیخ ابن محمود کتاب حلیة الاولیاء ابی نعیم را بزرگترین منبع حاوی احادیث مهدی به شمار می‌آورد، اما چنین نیست. «شیخ عبدالعزیز بن محمدبن الصدیق غماری» کلیه‌ی احادیث حلیه را در کتابی به نام البغیة فی ترتیب احادیث الحلیة شامل بیش از چهارهزار حدیث جمع آوری نموده است که در بین آنها هیچ حدیثی نیست که مهدی در آن مطرح باشد مگر حدیث: «المهدی منّا اهل البیت یصلحه الله فی لیلة». این سخنان ابن محمود دلیل روشنی است که وی با احادیث مهدی آشنایی اندکی دارد و نمی‌‌داند که در کجا زیاد است و در کجا کم؟، در نتیجه حکم وی مبنی بر اینکه آنها جزو احادیث ضعیف و غیر قابل اعتماد است و جملگی با هم تضاد و اختلاف دارند و در لفظ و در معنی – صحیح و صریح نیستند، حکمی است که نه از روی برهان و هدایت، بلکه از سرِ گمان و ظن صادر گردیده و به هیچ وجه ما را از گفتن حق بی‌نیاز نمی‌‌سازد. خدا رحمت کند هر کسی را که به نیکی سخن گوید و پیروز شود یا خاموشی گزیند و نجات یابد.

27- ابن محمود احادیث را نمی‌‌پذیرد!

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 29 می‌گوید: چنانچه احادیث مهدی را باور کنیم وی یک فرشته‌ی معصوم یا نبی مرسل نیست. او یک مرد عادی بیش نیست مانند سایر افراد، با این خصوصیت که زمین را به همان نحو که از ظلم و بیدادگری آکنده شده، از دادگری و عدالت لبریز می‌سازد، همه‌ی احادیث وارده در این زمینه ضعیف است و به احتمال قوی از زبان پیامبر جعل شده و پیامبر در این باره سخنی نگفته است!»

پاسخ این است که: اهل سنت و جماعت به درستی احادیث صحیح پیرامون مهدی اعتقاد دارند، زیرا نقل این احادیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت شده است. البته «مهدی» از نظر اهل سنت معصوم نیست و یک فرد عادی است، و یکی از افراد مردم، بیش نیست، اما وی زمین را به همان نحوی که از ظلم و بیدادگری آکنده شده، از عدالت و دادگری لبریز می‌سازد. اگر شیخ ابن محمود به این امر اعتقاد داشت بر راه اهل سنت و جماعت، پیروان احادیث صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، لیکن از بعضی نویسندگان قرن چهاردهم (هجری) تقلید نموده است، آنها عقل را بر نقل حاکم گردانیده‌اند و از راه صواب منحرف شده‌اند مانند «احمدامین»، «محمدفرید وجدی» و هم قطارانشان!. این سخن وی که: «همه‌ی احادیث وارده پیرامون مهدی ضعیف است و به احتمال قوی از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جعل شده و پیامبر در این باره سخنی نگفته است»، در بین پیشینیان سابقه‌ای ندارد، حتی «ابن خلدون» همه‌ی آنها را ضعیف نمی‌‌داند (که این مطلب قبلاً در شماره (10) توضیح داده شد) البته این قبیل سخنان، از لاف زنی‌ها و دروغپردازیهای بعضی نویسندگان قرن چهاردهم است، خداوند ما را از «گمراهی» رهایی بخشد!

28- آیا اعتقاد اهل سنت، مربوط به قرن 14 هجری است؟

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 9 می‌گوید: «ولی کسانی که نسبت به ظهور وی – مهدی – تعصّب می‌ورزند، چون زمان به درازا کشیده و چهارده قرن گذشته است و احساس من این است که زمانی بیش از آنچه گذشته، تا فرارسیدن روز بازپسین خواهد گذشت اما وی نخواهد آمد، آنان به تمدید «مدت» پرداختند تا ثابت نمایند که سخن‌شان در برابر «سقوط» مقاومت دارد! از این رو شروع به تبلیغ کردند که وی ظهور نخواهد کرد مگر در زمان عیسی بن مریم! اما باید دانسته شود که در احادیث موجود در دسترس آنان – که ادعا دارند صحیح و متواتر است – و از امام احمد، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه روایت شده، از ظهور مهدی به طور مطلق سخن رفته و زمان عیسی در آن ذکر نشده است مگر حدیث به نماز ایستادن عیسی پشت سر مهدی که «ذهبی» و «علی قاری» گفته‌اند که ساختگی یعنی دروغ است پس استدلال به آن نیز ساقط گردیده است!».

آشکارترین اشتباهات در این سخن «ابن محمود» دو اشتباه است: یکی ادعای وی مبنی بر اینکه: «اهل سنت چون زمان به درازا کشیده و چهارده قرن گذشته است و مهدی ظاهر نشد به تمدید ضرب الاجل ظهور وی پرداختند تا ثابت نمایند که سخن‌شان در برابر سقوط استقامت دارد. از این رو شروع به تبلیغ کردند که وی ظهور نخواهد کرد مگر در زمان عیسی بن مریم ...»

گویی اعتقاد به ظهور وی در زمان عیسی بن مریم در قرن چهاردهم (هجری) به وجود آمده است! دیگر ادعای وی مبنی بر اینکه حدیث نماز گزاردن عیسی پشت سر مهدی ساختگی است و این سخن را به «ذهبی» و «علی قاری» نسبت داده است. پاسخ اشتباه نخست این است که اهل سنت و جماعت در قدیم و در زمان ما همواره اعتقاد داشته‌اند که زمان ظهور مهدی به هنگام حضور عیسی بن مریم است و این اعتقاد از آن زمان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را فرمودند وجود داشته است و اصحاب گرامی و پیروانشان و پویندگان راهشان از آن تبعیت نموده‌اند. پس اعتقاد به این حدیث برخلاف گفته‌ی شیخ «ابن محمود» از قرن چهاردهم! (هجری) آغاز نشده است. «امام ابوالحسین محمدبن الحسین أبری» متوفای سال (363 هـ) در کتاب مناقب الشافعی می‌گوید:

«اخبار پیرامون مهدی و اینکه وی از اهل بیت است و هفت سال حکومت می‌کند و زمین را از دادگری آکنده می‌سازد و عیسی وقتی برای کشتن دجال قیام می‌نماید، به وی کمک می‌کند و وی امامت این امت را برعهده می‌گیرد و عیسی پشت سرش به نماز می‌ایستد، فراوان و متواتر است.»

«امام ابن القیم» در کتاب المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف سخنان «ابی الحسین ابری» را نقل نموده و قبل از وی «قرطبی» در «التذکره فی احوال الموتی و امورالآخرة» و «ابوالحجاج مزی» در کتاب تهذیب الکمال هم آن را نقل کرده‌اند. بعد از این دو، «حافظ ابن حجر عسقلانی» در دو کتاب تهذیب التهذیب و فتح الباری نیز این سخنان را نقل نموده و «سیوطی» در العرف الوردی فی اخبارالمهدی و دیگر امامان نیز این سخنان را بازگو کرده‌اند.

این سخنان «ابی الحسین ابری» در کتاب المنارالمنیف ابن القیم یک صفحه پیش از سخنان منقول به وسیله «ابن محمود» در صفحه‌ی 53 رساله‌اش از ابن القیم در المنار المنیف، آمده است. با این همه «ابن محمود» ادعا دارد: کسانی که به ظهور مهدی اعتقاد دارند، وقتی چهارده قرن سپری شد و مهدی ظهور ننمود به تمدید مدت پرداختند تا ثابت نمایند که سخن‌شان در برابر سقوط، مقاومت دارد! و البته شگفت آور نیست که شیخ «ابن محمود» این سخنان «ابی الحسین ابری» متوفای 363 هـ را نبیند یا نادیده بگیرد، زیرا وی تمامی سخنان «ابن القیم» در المنار المنیف و صحیح دانستن احادیث مهدی را ندیده یا نادیده گرفته و به «ابن القیم» نسبت داده است که وی احادیث مهدی را ضعیف دانسته و از آنها انتقاد می‌نماید! (ولی در بحث شماره (11) توضیح دادیم که این سخن خلاف واقع است.)

وی همچنین در صفحه‌ی 55 می‌گوید: «این است سخنان «ابن القیم»! وی کلیه‌ی فرقه‌های معتقد به مهدویت را بدون استثناء به باد ملامت و نکوهش می‌گیرد زیرا این دعوی در اصل باطل است!».

ابن محمود این سخن و سخنان دیگر را به «ابن القیم» نسبت می‌دهد، حال آنکه سخن «ابن القیم» در اثبات ظهور مهدی در آخرالزمان و صحیح دانستن بسیاری از احادیث وی، چون روز روشن است و ما قبلاً سخنان وی را نقل نموده‌ایم.

در پاسخ اشتباه دوم وی، یعنی ادعای اینکه حدیث نماز گزاردن عیسی پشت سر مهدی ساختگی است، و انتساب آن به «ذهبی» و «علی قاری»، باید گفت: ابن محمود لفظ حدیث را که ادعا دارد ساختگی است ذکر نکرده است. وی در صفحه‌ی 51 رساله خود به اشاره می‌گوید: «در اینجا حدیثی وجود دارد که متعصبان نسبت به مهدی بسیار به آن احتجاج می‌نمایند و آن اینکه مهدی با مؤمنان است که برای در امان ماندن از دجال به وی پناه می‌آورند و عیسی (علیه السلام) از گلدسته‌ی مسجد شام نازل می‌شود، پس به مهدی می‌گوید بیا ای روح خدا، می‌گوید: این نماز به منظور امامت تو اقامه شده است، مهدی جلو می‌آید و عیسی به وی اقتدا می‌نماید تا اشعار بدارد که جزو افراد «امت» است، سپس عیسی (علیه السلام) در سایر روزها به نماز می‌ایستد.»، ولی «علی ابن محمد قاری» در کتاب الموضوعات الکبیر می‌گوید که این حدیث ساختگی است».

اینچنین شیخ «ابن محمود» به «شیخ علی قاری» در کتاب الموضوعات الکبیر نسبت می‌دهد که وی می‌گوید «این حدیث ساختگی است» و حال آنکه شیخ قاری می‌نویسد: که ثابت است. و این مطلب در صفحه 164 کتاب الموضوعات الکبیر آمده است. و ما در شماره‌ی (22) این نکته را توضیح و بیان داشتیم که نزول عیسی (علیه السلام) در «المنارة البیضاء» در شرق «دمشق» و کشتن دجال در «باب لدّ» و به نماز ایستادن وی در پشت سر امام مسلمانان در آن زمان، در صحیح مسلم و غیره نقل شده و ثابت است و اینکه آن امام – که عیسی پشت سرش به نماز می‌ایستد – مهدی خوانده می‌شود، در مسند «الحارث بن ابی اسامه» ثابت است. و بدین ترتیب روشن می‌شود که انتساب این سخن از سوی «ابن محمود» به «شیخ علی قاری» برخلاف واقع است.

البته شیخ «ابن محمود» باز در آخر مطلب خود مدعی می‌شود که: «ذهبی» گفت: حدیث نماز گزاردن عیسی پشت سرمهدی ساختگی است! که بی‌تردید این ادعا نیز خلاف واقع است. و از مجعولات شیخ «ابن محمود» است!.

29- پیامبر و امور غیبی

شیخ «ابن محمود» در صفحه‌ی 31 رساله‌ی خود می‌گوید: این جزو راه و رسم هدایت و شریعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود که امت خویش را به باورداشت مردی از عالم غیب حواله نماید که خود از بنی آدم است و عقلایی نیست که پیامبر از کسی خبر دهد که چنین و چنان است و موجبات اختلاف و آشفتگی میان امت را فراهم آورد.

پاسخ ما این است که: این جزو راه و رسم هدایت و شریعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که امور غیبی را خواه مربوط به گذشته باشد و یا به آینده و یا در حال حاضر باشد ولی قابل رؤیت نباشد، به پیروان خویش اطلاع دهد، و از جمله، از بین امور آتی که در قبل و بعد از روز بازپسین یا در زمان نزدیک یا دور از دوران نبوت روی می‌دهد، مثال خواهیم آورد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راجع به اشخاصی بعد از دوران خود سخن گفتند که آنها هم از اهل دنیا و از بنی آدمند و طبق فرموده‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخی از آنها آمدند و بعضی دیگر هنوز زمان آمدنشان فرانرسیده است و قطعاً طبق فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در موعد مقرر خواهند آمد. اهل سنت و جماعت در باور داشت اخبار واصله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تردید به خود راه نمی‌‌دهند و اعتقاد دارند اخبار صحیح رسیده از پیامبر ناگزیر به همان نحوی که پیامبر راستگو بیان فرموده‌اند، اتفاق خواهد افتاد. از جمله خبررسانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی آمدن «اویس قرنی» از «یمن» و ذکر نام و بیان پاره‌ای صفات او است که طبق خبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به همان نحوی که از ایشان نقل گردید، به وقوع پیوست.

در صحیح مسلم با سند «اسیربن جابر» نقل شده که گفت: «عمربن الخطاب هرگاه نیروهای امدادی از یمن می‌رسیدند، می‌پرسید: آیا در بین شما «اویس بن امر» هست؟ تا آنکه وی نزد عمر آمد، از او پرسید: آیا تو اویس بن عامر هستی؟ گفت: آری. گفت: از «مراد» و از «قَرَن» هستی؟ گفت: آری!. گفت: به بیماری جذام مبتلا بوده‌ای، و اینک از آن شفا یافته‌ای. مگر جایگاهی به‌اندازه‌ی یک درهم؟. گفت: آری. گفت: مادرت در قید حیات است؟ گفت: آری. گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیدم که فرمود: اویس بن عامر به همراه نیروهای کمکی یمن از مراد و از قَرَن نزد شما می‌آید. او به بیماری جذام مبتلا بوده و اکنون شفا یافته است بجز جایگاهی به اندازه‌ی یک درهم، مادری دارد که به وی نیکی کرده است از این رو چون از خداوند چیزی را به سوگند درخواست نماید، خدا پاداش نیک به وی می‌دهد، اگر توانستی که برایت مغفرت مسئلت کند این کار را بکن. پس برایم مغفرت مسئلت کن، اویس برای وی طلب مغفرت نمود. عمر به وی گفت: به کدامین سو روانه‌ای؟ گفت: کوفه. گفت: آیا نمی‌‌خواهی نامه‌ای برای والی آن بفرستم؟ گفت: بیشتر دوست می‌دارم در میان مردمان گمنام باشم.» در صحیح مسلم نیز از عمر نقل شده که گفت: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیدم که فرمود: بهترین پیروان من، مردی است که اویس نامیده می‌شود. او را مادری است و (در بدنش) سفیدی وجود دارد، از او بخواهید برای شما طلب مغفرت نماید».

و از جمله پیشگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره دو نفر از قبیله «ثقیف» بود که به نامهای «کذاب» - دروغگو – و «مبیر» - نابود کننده – توصیف شده‌اند. آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر دادند تحقق یافت، «کذّاب» همان «مختاربن ابی عبید ثقفی» است و «مبیر» یعنی – نابود کننده - «حجاج بن یوسف ثقفی» است. «اسماء» دختر «ابوبکر» (رضی الله عنه)- طبق روایت صحیح مسلم – که این سخن را بازگو نموده است می‌گوید: «براستی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیثی فرمود که در ثقیف «کذّاب» (دروغگو) و «مبیر» (نابود کننده) وجود دارد. «کذّاب» را دیدیم، و «مبیر» جز تو کس دیگری نیست.» «نووی» در شرح صحیح مسلم می‌نویسد: «علماء به طور جمعی گفته‌اند که مراد از «کذّاب» مختاربن ابی عبید و «مبیر» حجاج بن یوسف است. والله اعلم.»!

این دو مثال از خبرهای واصله از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد اشخاصی است که در زمانی نزدیک به دوران نبوت، یکی مورد ستایش و دیگری مورد ستایش و دیگری مورد نکوهش واقع شدند. صدق پیشگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همان نحوی که خبر دادند مسجّل گردیده است. در زمان دور از دوران نبوت هم احادیث «ظهور مهدی»، «خروج دجال» و «نزول عیسی» (علیه السلام) از آسمان در آخرالزمان به صحت ثابت و به حد تواتر رسیده است و ناگزیر آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده‌اند، باید همان طور که خبر داده‌اند به وقوع بپیوندد. باورداشت خبرهای واصله از پیامبر در «امور غیبی» خود از «ایمان به غیب» است که خداوند ایمان آورندگان به غیب را ستایش فرموده است. البته ادعاهای دروغینی که گاه و بیگاه از سوی مدعیان مهدویت و دجالان به عمل می‌آید و پیامد این دعاوی و فتنه‌ها بر حقیقت‌های ثابت شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدشه‌ای وارد نمی‌‌سازد. (من در شماره 4 این نکته را توضیح داده‌ام).

30- مسأله‌ی مهدی و سنت نبوی

شیخ «ابن محمود» در صفحه 25 می‌گوید: «اندیشه مهدی و سیرت و صفات وی به هیچ وجه با سیرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنخیت ندارد. زیرا تاریخ صحیح، زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بدو ولادت تا هنگام وفات ضبط نموده و قرآن نیز آن را ثابت کرده است و در آن، ذکری از مهدی به میان نیامده است، در واقع در قرآن هیچ چیزی راجع به این مسأله نیست، بنابراین یک مسلمان چگونه می‌تواند آن را باور کند، در حالی که قرائن و شواهد این اندیشه را تکذیب می‌نماید!»

پاسخ ما این است: این سخن از آن حرفهایی است که بی‌نهایت حیرت آور است. مخصوصاً این سخن: «تاریخ صحیح زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بدو ولادت تا هنگام وفات ضبط نموده و قرآن نیز آن را ثبت کرده است و در آن هیچ ذکری از مهدی نیامده است و در قرآن هیچ چیزی راجع به این مسأله نیست»! اگر منظور نویسنده زندگی عملی است، در این صورت بحث پیرامون ظهور مهدی در آخرالزمان در چارچوب سیرت عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معنایی ندارد و چنانچه منظور وی گفتار و کردار و تقریرات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است باز هم این سخن «و در آن هیچ ذکری از مهدی نیامده است» بی‌معناست. چنانکه اهل حدیث می‌دانند حدیث نبوی شریف عبارت از هر نوع گفته، عمل، تقریر، توصیف خَلقی یا خُلقی صادره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد و کتب حدیث، مالامال از نصوص وارده پیرامون مهدی است که طبق گفته‌ی اهل علم در آن، حدیث صحیح، حسن، ضعیف و ساختگی وجود دارد.

بنابراین این سخن وی: «اندیشه مهدی و سیرت و صفات وی به هیچ وجه با سیرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنخیت ندارد»، سخن بی‌اساسی است که نویسنده به هنگام نگارش آن، به معنایش نیندیشیده است و گرنه ظهور مهدی در آخرالزمان فقط از راه ثبوت در سنت پیامبر از سوی اهل سنت و پویندگان راه نصوص شرعی شناخته شده است. همچنین این سخن وی: «بنابراین یک مسلمان چگونه روا می‌دارد حال که قرائن و شواهد این فکر را تکذیب می‌نماید آن را باور کند»! مسلمان آگاه از روی هوا و هوس چیزی را تکذیب یا باور نمی‌‌کند بلکه تکذیب یا باور داشت وی با نصوص شرعی هماهنگی دارد، و نقل را بر عقل حاکم می‌گرداند نه اینکه عقل‌ها را بر نقل‌ها حاکم گردانیده و در سراشیبی سخنان ناسنجیده، فروغلتد!.

31- انکار مهدی، نقص ایمان

شیخ «ابن محمود» در صفحه 17 رساله‌ی خود می‌گوید: «خلفای راشدین و اصحاب پیامبر و پیروانشان دوران زندگی را سپری نمودند و بعد از آنان علماء و پیشینیان راست کردار در قرون سه گانه‌ی صدر اسلام بسر بردند و زندگی را بدرود گفتند و پس از همه‌ی اینها کلیه‌ی علماء و حاکمان از جمله «عمادالدین زنگی»، «شهید نورالدین محمود»، «صلاح الدین ایوبی» و عموم مردم و در پیشاپیش آنان شیخ الاسلام «ابن تیمیه» و علامه «ابن القیم» در قید حیات بودند اما عدم وجود مهدی در میان آنان از ایمانشان نکاست، زیرا آنان آگاه بودند که دین بدون مهدی هم کامل است و مهدی چه ظاهر بشود یا نشود، آنان را به وی نیازی نیست!»

در پاسخ ابتدا باید گفت:

1- این سخن از آن نوع حرفهایی است که می‌توان آن را بدون معنا و محتوا دانست.

2- زمان ظهور مهدی در نصوص صریح بیان گردیده و آن در «آخرالزمان» به هنگام «خروج دجال» و «نزول عیسی بن مریم» (علیه السلام) از آسمان است که پشت سر مهدی به نماز می‌ایستد.

3- عدم وجود وی در میان مردم در دورانهای پیش از زمان ظهور، از ایمان و تقوا نمی‌‌کاهد بلکه عدم باورداشت اخبار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و افترا زدن به نصوص شرعیه با استناد به شبهه عقلی از ایمان و تقوا می‌کاهد، همان طور که متأسفانه بعضی نویسندگان قرن چهاردهم (هجری) این راه را پیموده‌اند.

32- اعتقاد به مهدی، جزء عقاید؟

شیخ «ابن محمود» در صفحات متعددی در رساله‌اش گفته است که اعتقاد به ظهور مهدی بر فرض اینکه صحیح باشد، جزو اعتقادات مسلمانان نیست. وی در صفحه‌ی 56 می‌گوید: «بر فرض اینکه این احادیث یا بعضی از آنها طبق ادعایشان صحیح و در معنا «متواتر» باشد، اما ربطی به اعتقاد دینی نداشته و علماء سنت آن را در اعتقاداتشان جای نداده‌اند!» وی سپس شیخ الاسلام «ابن تیمیه»، «طحاوی» و شارح «العقیده» وی و «اشعری» در الابانه را به عنوان شاهد مثال می‌آورد و سپس می‌گوید: «عدم جای دادن مسأله‌ی مهدی در اعتقادات اینها، بر این نکته دلالت می‌نماید که آنان این احادیث را جزو اعتقادات اسلام و مسلمانان نمی‌‌دانند. این سخن به چند دلیل صحیح نیست:

1- مذهب اهل سنت و جماعت این است که هرنوع خبر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواه پیرامون امور گذشته یا آینده یا وضع کنونی ولی غیر قابل رؤیت را باور نمایند و به همین دلیل ظهور مهدی را طبق احادیث صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باور دارند. زیرا باورداشت اخبار رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مقتضیات «شهادت» یک مسلمان به پیامبری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

شیخ الاسلام «محمدبن عبدالوهاب» در بیان معنای «شهادت»: محمد رسول الله می‌گوید: «اطاعت دستور و باورداشت اخبار وی و اجتناب از آنچه که نهی فرموده است و اینکه پرستش خداوند فقط براساس شریعت وی انجام گیرد.»

«ابومحمدبن قدامه مقدسی» در کتاب لمعة الاعتقاد می‌گوید: «واجب است ایمان بیاوریم که تمامی آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده است خواه آنچه دیده‌ایم یا از دیده‌مان غایب بوده، حق و درست است، و در این رابطه چه آن را از روی عقل شناخته باشیم و یا بدان جاهل بوده و از حقیقت معنای آن آگاه نباشیم مانند حدیث «اسراء و معراج» و علائم روز بازپسین از قبیل «خروج دجال» و «نزول عیسی ع» و «قتل دجال» به دست وی و خروج «یأجوج و مأجوج» و طلوع آفتاب از مغرب و همانند آنها که صحت نقل آنها به اثبات رسیده است.» این سخن «ابن قدامه»، در آغاز و پایان، شامل باورداشت ظهور مهدی است. در آغاز وی می‌گوید: «واجب است ایمان بیاوریم به تمامی آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده‌اند و صحت نقل آن به اثبات رسیده است.» و همو در پایان پس از ذکر مثالهایی از علائم روز بازپسین می‌گوید: «و همانند آنها که صحت نقل آنها به اثبات رسیده است.»

2- علمایی که پیرامون اعتقادات اهل سنّت و جماعت قلم زده‌اند به طور کتبی به ظهور مهدی در آخرالزمان اذعان نموده‌اند؛ از جمله «الحسن بن علی البر بهاری» و «سفارینی» (که قبلاً و در شماره 14 به نظریه آنان اشاره کرده‌ایم...) وانگهی عدم ذکر ظهور مهدی در آخرالزمان در کتب بعضی از بزرگان ما، دلیل آن نیست که آنان اعتقاد به مهدی را جزو اعتقادات مسلمانان نمی‌‌دانسته‌اند، زیرا آنان مقید به شرح همه عقاید و ضبط تمامی معتقدات نبودند و بعضی از آنان مسائل کلی را بازگو نموده‌اند که وجوب باورداشت تمامی آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد و نقل آن صحیح باشد، در آن می‌گنجد، همان طور که «ابن قدامه مقدسی» این کار را انجام داده است.

3- پاسخ این سخن «ابن محمود»: «به فرض اینکه این احادیث یا بعضی از آنها – طبق ادعایشان – صحیح و در معنا متواتر است، اما ربطی به اعتقاد دینی ندارد!»، این است که این ادعا باطل و نادرست است وگرنه چگونه به «صحت نقل» اعتقاد داشته باشیم ولی آن را «باور» نکنیم و به مقتضای آن اعتقاد نداشته باشیم؟

ما در شماره 16 آنچه را که «سیوطی» از «شافعی» در این رابطه نقل می‌کند، آوردیم و همچنین در شماره 6 هم مطلبی را که «بیهقی» از «عبدالله بن احمدبن حنبل» نقل کرده، ذکر نمودیم و نیازی به تکرار آن مطالب نیست و خلاصه آن این است که صحت حدیث، اقتضای اعتقاد به آن را دارد و بدین ترتیب، سخن «ابن محمود» ادعای متناقض و بی‌ربطی است.

33- اعتقاد به مهدویت، پدیده‌ای نوین؟!

شیخ «ابن محمود» اعتقاد به صحت ظهور مهدی را یک اعتقاد ناپسند!، بدعت و پدیده‌ای نوین نامیده و در صفحه 12 رساله‌اش می‌نویسد: «من در دوران جوانی در مورد اعتقاد به ظهور مهدی، تحت تأثیر شیخ الاسلام، همعقیده او بودم ولی وقتی به چهل سالگی رسیدم و آگاهی بیشتری از علوم و فنون! یافتم و آنگاه احادیث مربوط به مهدی را مورد بررسی قرار دادم، این اعتقاد زشت را از خود دور کردم و فهمیدم که پس از پیامبر اکرم و کتاب وی قرآن، دیگر مهدی جدیدی نخواهد آمد.»

وی در صفحه 19 هم می‌نویسد که: «امام شاطبی» صاحب «الاعتصام» مهدیگری و امامیه را از «اهل بدعت» شمرده است.

«ابن محمود» سپس در صفحه 30 می‌گوید: «به علت ارتباط و تماس بعضی از اهل سنت با «شیعه» این عقیده از آنها اقتباس شده» و در صفحه 58 می‌گوید: «دعوت مهدی، در آغاز و پایان، وابسته به یک دروغ آشکار است!... و پیامبر فرمود: ایّاکم و محدثات الامور! – از پدیده‌های جدید بپرهیزید – و اعتقاد به مهدی هم از پدیده‌های جدید است!» در پاسخ باید گفت:

1- اعتقاد به ظهور مهدی در آخرالزمان، از اول و قبل از شیخ الاسلام ابن تیمیّه عقیده و مذهب اهل سنت و جماعت بوده و بعد از این نیز خواهد بود... متأسفانه تغییر روش شیخ بن محمود، پس از چهل سالگی، در واقع خروج از یک روش صحیح مستند به سنت و گرایش به یک اعتقاد انحرافی زشت است و البته بارها اشاره کرده‌ایم که در این اعتقاد جدید، ابن محمود همراه معتبری از پیشینیان اهل سنت و جماعت ندارد.

2- آنچه که به امام شاطبی نسبت داده است، صحت ندارد و مقصود شاطبی از «مهدیگری» پیروان مدعی دروغین مهدویت، «مهدی مغربی» است (و ما چگونگی آن را در شماره 12 توضیح دادیم).

3- عقیده اهل سنت درباره مهدی، از شیعه اقتباس نشده بلکه متکی به احادیث صحیحی است که از طرق مورد اعتماد خود اهل سنت، ثابت شده است و این اقتباس از عقیده شیعه نیست (ما در این زمینه هم در شماره 3 و 15 توضیح کافی داده‌ایم).

4- وقتی موضوعی را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می‌دهد و حدیث صحیح درباره آن، به «تواتر» می‌رسد، آیا این یک پدیده جدید نامیده می‌شود؟ این سخن واقعاً بی‌پایه و اساس، باطل و غلط است و پدیده‌های جدید، عقاید بعضی از نویسندگان قرن چهاردهم هجری است که نصوص شرعی و احادیث معتبر را با یک شبهه عقلی رد و انکار می‌نمایند و این روش بسیار خطرناکی است که انسان زمام عقل را از دست بدهد و آن را به حال خود رها سازد!

34- علمای پیشین و پسین!

ابن محمود در صفحه 24 رساله‌اش می‌نویسد: «آنچه که موجب بالا گرفتن مسأله‌ی مهدی در میان مسلمانان اهل سنت شد، و نخست از اعتقاد آنان دور بود، ناشی از ناتوانی علمای پیشین و علمای کنونی و معاصر است تا آنجا که ما تا به حال نشنیده‌ایم کسی از آنان قلم به دست گرفته و برای هشدار نسبت به این اعتقاد ناپسند – و اینکه صحیح نیست – سخنی بگوید، خدایا گواه باش که من آنچه شرط بلاغ است گفتم، بلکه آنها حتی به کسانی که به آن اعتقاد ندارند ایراد می‌گیرند و از این طریق حدیث را سست‌‌تر کرده، مسأله را دامن می‌زنند.»

در پاسخ باید بگوییم: «ابن محمود» این گونه علمای پیشین و در قید حیات امت را به دلیل عدم پرداختن به انکار ظهور مهدی مورد ملامت و سرزنش قرار می‌دهد! این خود دلیل روشنی است بر اینکه «ابن محمود» خود در این موضوع منحرف شده است، وی در یک وادی قرار گرفته و علمای پیشین و پسین امت در یک وادی دیگر.

وی در این راه وحشت زا همراهی ندارد مگر آنهایی که چنین راهی را پیموده‌اند، چون «محمدفرید وجدی» و «احمدامین» که عقل را بر نقل حاکم گردانیده و نصوص صریح را با شبهات بی‌اساس عقلی رد نموده‌اند. خداوند علمای محقق و معتبر را از گرفتار شدن به این شبهات عقلی مصون داشته و برای بزرگداشت سنت نبوی و باورداشت اخبار ثابت و رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدانها توفیق عنایت فرموده است. از این رو «ابن محمود» حتی یکی از آنان را پیدا نکرده است که قلم به دست گرفته و در انکار ظهور مهدی در آخرالزمان، خواه از پیشینیان و خواه پسینیان، سخنی گفته باشد. «ابن محمود» چگونه این سودا را در سر پرورانده است که یک عالم آگاه پیدا کند که جرأت ردّ نصوص صریح را داشته باشد و مردم را به تکذیب سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت نماید؟! از طرفی، «ابن محمود» با این سخن که: خداوند آنچه شرط بلاغ است، گفتم! چه چیزی را ابلاغ نموده است؟!

برای یک متعلم، تا چه رسد به یک عالم، روشن است که وی نسبت به حدیث شریف ناآگاه است و صحیح و سقیم را از هم تمییز نمی‌‌دهد. شبهات نویسندگان قرن چهاردهم (هجری) آنچنان بر فکرش تار تنیده که وی آن را بر نقل مقدّم شمرده است. وی انحراف خود و پیمودن راه مخالف اهل سنت و جماعت را ابلاغ نموده است. حال این عمل آگاهانه یا ناآگاهانه از وی سرزده باشد، یک ابتلا و یک مصیبت است:

اذا کنت لا تدری فتلک مصیبة *** و أن کنت تدری فالمصیبة أعظم

(اگر از روی ناآگاهی اقدام نموده‌ای، این مصیبتی است و اگر دانسته و آگاه انجام داده‌ای، پس مصیبت به مراتب بزرگتر خواهد بود!)

35- دیدگاه علمای پیش از قرن نهم هجری

شیخ ابن محمود در صفحه‌ی 34 می‌گوید: «علمایی چون «ابن داود» در سنن خود، ابن کثیر در النهایة و «سفارینی» در لوامع الانوار و دیگران، احادیث مهدی و احادیث دجال، دابه یأجوج و مأجوج، و فتنه‌ها را جزو شرایط و علائم روز بازپسین قلمداد کرده‌اند که ناقدان حدیث به بررسی و تصحیح آن نمی‌‌پردازند، زیرا آنها می‌دانند که اساس این قبیل احادیث بر مسامحه و تساهل استوار است و دروغها، افزودنی‌ها، جعل‌ها و تحریفها بدان راه یافته است و چیزی نیست که در زمان آنان به وقوع بپیوندد و یا به احادیث احکام و امور حلال و حرام آنان مربوط گردد!»
وی سپس می‌افزاید: «در قرن نهم هنگامی که مدعیان مهدویت زیاد و فتنه‌ها برانگیخته شدند، بعضی از علمای محقق بناچار به نقد احادیث مهدی پرداختند تا قوت و ضعف، صحت و سقم هر یک از آنها را بازشناسند. مثلاً «ابن خلدون» در مقدمه‌ی خود تک تک این احادیث را از صافی تدقیق و تحقیق گذرانید و در تبیین اشتباهات آنها نشان داد که بعضی از راویان این احادیث، از دروغپردازان ماهر! و برخی دیگر به «تشیع» و غلوّ! متهم‌اند، تا آنجا که بعضی احادیثی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهند که پیامبر سخنی از آنها نگفته است و بعضی از آنان در مرحله استدلال مورد قبول نیستند و خلاصه اینکه او به ضعف احادیث مهدی سخت معتقد است.»

پاسخ من به سخنان ابن محمود این است:

این ادعای وی که ناقدان حدیث به تفحص و تصحیح احادیث مهدی و دیگر احادیث نپرداخته‌اند و در قرن نهم هنگامی که مدعیان مهدویت زیاد شدند، بعضی از علمای محقق بناچار به نقد احادیث مهدی پرداختند تا قوت و ضعف و صحت و سقم هر یک از آنها را بازشناسند و ابن خلدون در مقدمه‌ی خود تک تک این احادیث را و ... کاملاً مردود است و به نظر من این سخن شیخ ابن محمود از این جهت مردود است که علمای ما، در دورانهای مختلف، پیش از قرن نهم، درباره‌ی احادیث مهدی سخن گفته‌اند و بیان نموده‌اند که در میان این احادیث صحیح، حسن، ضعیف و ساختگی وجود دارد. آنان از میان این احادیث به آنهایی که ثابت و قطعی است استدلال نموده‌اند، و به وجوب آنها اعتقاد پیدا کرده‌اند. آنان جزو کارشناسانی به شمار می‌روند که در این قبیل امور سخن شان مورد اعتماد است. هر کس بخواهد از سخنان آنان درباره‌ی صحت و ضعف احادیث آگاه شود می‌تواند به کتابهایی که تدوین کرده‌اند رجوع نماید تا بر تلاشهای طاقت فرسایی که آنان در راه خدمت به سنت و تمیز صحیح از ضعیف آن مبذول داشته‌اند، واقف گردد. مثلاً: «حافظ ابوجعفر عقیلی» متوفای 322 (هجری) از جمله ناقدانی است که به احادیث مهدی پرداخته‌اند. «حافظ ابن حجر» در تهذیب التهذیب در شرح حال «علی بن نفیل نهدی» می‌گوید: «عقیلی در کتابش از او یاد کرده و می‌گوید حدیث مهدی فقط به وسیله او شناخته نشده و مورد قبول قرار نمی‌‌گیرد. بلکه درباره‌ی مهدی احادیث خوب دیگری نیز وجود دارد...» و از جمله‌ی آنان: «ابن حبان» متوفای 354 هجری است. «حافظ ابن حجر» در فتح الباری در شرح حدیث «أنس بن مالک» (رضی الله عنه) که در صحیح بخاری آمده است می‌گوید: «چون روزگاری به سر آید، روزگار بعدی از آن بدتر خواهد شد، تا اینکه به دیدار خدا نائل آیید.» وی می‌گوید ابن حبان در صحیح خود استدلال نموده است که حدیث «انس» در عمومیت خود شامل احادیث مهدی و اینکه وی زمین را پس از اینکه از ظلم و بیداد آکنده شده از عدل و دادگری مالامال می‌سازد، نمی‌‌شود. «بیهقی» متوفای 458 هجری پس از سخن درباره‌ی تضعیف حدیث «لامهدی الاّ عیسی بن مریم» می‌گوید: «از نظر سندیت البته احادیث حاوی نص (صریح) ظهور مهدی، صحیح‌‌تر است.» و از جمله‌ی آنان «حافظ ابوالحسین محمدبن حسین ابری» مؤلف کتاب مناقب الشافعی متوفای 363 هجری است. وی (رحمه الله) درباره‌ی «محمدبن خالد جندی» راوی حدیث «لا مهدی الاّ عیسی بن مریم» می‌گوید: «این «محمدبن خالد» نزد اهل فن و علمای رجال شناخته شده نیست، اخبار متواتر و مستفیض از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد که نام و ظهور مهدی را ذ کر می‌نماید و اینکه وی از اهل بیت است و هفت سال فرمانروایی می‌کند و جهان را از دادگری مالامال می‌سازد و «عیسی بن مریم» خارج می‌شود و در قتل «دجال» به وی یاری می‌کند و در اقامه نماز، امامت امّت را بر عهده می‌گیرد و عیسی پشت سر وی به نماز می‌ایستد.»

«ابن القیم» در کتاب المنار المنیف این مطلب را نقل کرده و اظهارنظر خاصی نکرده است، «حافظ ابن حجر» نیز در تهذیب التهذیب در شرح حال «محمدبن خالد جندی» آن را نقل کرده و اظهارنظر نکرده است، وی همچنین به نقل از جندی آن را در کتاب خود، فتح الباری در باب نزول عیسی بن مریم (علیه السلام) نقل کرده و نقدی نکرده است. به غیر از «ابن حجر» و «ابن القیم» کسان دیگری از اهل علم نیز آن را نقل کرده‌اند. از دیگر کسانی که بعضی از احادیث مهدی را صحیح دانسته‌اند «امام ترمذی» در جامع خود و «الحاکم» در المستدرک است و «حافظ ذهبی» در تلخیص خود در صحیح دانستن بعضی از این احادیث با نظر آن دو موافق بوده است... و از جمله‌ی آنان «امام محمدبن احمدبن ابی بکر قرطبی» مؤلف تفسیر مشهور متوفای 671 هجری است. وی در کتاب خود التذکره فی احوال الموتی و امورالاخره پس از ذکر حدیث «لامهدی الاّ عیسی بن مریم» و بیان ضعف آن می‌گوید: «احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر ظهور مهدی از خاندان نبوت از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) نص صریح دارد و ثابت است از این حدیث معتبرتر و صحیح‌‌تر است، بنابراین بجز این حدیث «لامهدی...» سایر احادیث مورد قبول است... و از جمله‌ی آنان امام «ابن تیمیه» متوفای 728 هجری است. وی در کتاب منهاج السنه بعضی از احادیث مهدی را صحیح دانسته است... از جمله‌ی آنان «امام ابن القیم» متوفای 751 هجری است. وی در کتاب المنار المنیف تعدادی از احادیث مهدی را صحیح دانسته و به ضعف پاره‌ای از آنها اشاره نموده است. از جمله‌ی آنان «امام ابن کثیر» متوفای 774 هجری است. وی در کتاب النهایه درباره‌ی بسیاری از احادیث مهدی سخن گفته و صحیح و ضعیف آنها را تبیین نموده است. این علمای نقدپرداز، جملگی پیش از قرن نهم بودند و درباره‌ی احادیث مهدی سخن گفته و صحت بعضی احادیث وارده و در این مورد را بیان نموده‌اند... اینان نمونه‌هایی از بسیارند که در این باره سخن گفته‌اند. بدین سان بطلان ادعای «شیخ ابن محمود» کاملاً روشن می‌شود...

... در پاسخ به این سخن «ابن محمود» که در قرن نهم هنگامی که مدعیان مهدویت زیاد شدند بعضی از علمای محقق بناچار به نقد احادیث مهدی پرداختند تا قوت و ضعف و صحت و سقم هر یک از آنها را بازشناسند و ابن خلدون در مقدمه‌ی خود تک تک این احادیث را از صافی تدقیق و تحقیق گذرانید... باید گفت: علمای نقدپرداز پیش از قرن نهم درباره‌ی احادیث مهدی سخن گفتند تا صحیح و ضعیف آنها را بازشناسند که ذکر اسامی بعضی از آنان گذشت و اینکه ابن خلدون جزو محققان علم حدیث نیست تا سخنان وی در تصحیح و تضعیف احادیث مورد اعتماد و استناد باشد، توضیح این مطلب در شماره‌ی 10 آمده است. علاوه بر آن، وفات ابن خلدون در 808 هجری بود، بنابراین وی فقط هشت سال از عمر خود را در قرن نهم سپری کرده است و سخن وی درباره‌ی احادیث مهدی در مقدمه‌ی تاریخ‌اش موجود است که تدوین و تألیف آن، قبل از تنقیح و ویرایش، در نیمه‌ی سال 779 هجری بوده است و این مطلب توسط خود «ابن خلدون» در پایان مقدمه ذکر گردیده است. بنابراین سخن وی در این باره، بیست سال مانده به پایان قرن هشتم گفته شده است و این امر روشن می‌نماید، که سخن شیخ «ابن محمود» مبنی بر اینکه در قرن نهم! هنگامی که مدعیان مهدویت زیاد و فتنه‌ها برانگیخته شدند بعضی از علمای محقق بناچار به نقد احادیث مهدی پرداختند تا قوت و ضعف و صحت و سقم آنها را بازشناسد و ابن خلدون در مقدمه‌ی خود ...، تا چه اندازه سست و بی‌پایه است.

 

ادامه دارد...

 منبع مقاله : خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم

توضیح درباره احادیث امام زمان(عج) (4)

توضیح درباره احادیث امام زمان(عج) (6)

 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه