قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پاسخ به شبهه ای از قفاری پیرامون مهدویت (1)

از جمله شبهاتى كه وهابيت در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السلام وارد كرده‌اند اين است كه مى‌گويند: در منابع شيعه، ولادت آن‌حضرت تنها از طريق حكيمه نقل شده است و اين خانم هم كه معصوم نيست؛ پس شيعيان چگونه مى‌توانند گفته شخصى را كه معصوم نيست در مورد امر مهمى همانند اثبات ولادت حضرت مهدى عليه السلام كه از اصول مذهب آن‌ها به شمار مى‌رود، بپذيرند.

ناصر قفارى از نظريه پرداز معاصر وهابى در اين باره مى‌نويسد:

فمسألة المهدي وغيبته تسربت عن طريق حكيمة وما أدري كيف يقبلون قول امرأة غير معصومة في اصل المذهب.

مسأله [ولادت] مهدى و غيبت او، از طريق حكميه نقل شده‌است، و من نمى‌دانيم شيعيان گفته يك زن غير معصوم را در باره مسأله اى كه مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مى‌پذيرند.(1)

مقدمه:

قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم كه اصل بحث را روشن مى‌كند، اشاره شود:

مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاري

قفارى در اين متن، كبرى و صغرى چيده و بعد از راه مغالطه تلاش كرده است كه عقيده شيعه را زير سؤال ببرد.

صغراى استدلال: شهادت حكيمه براى ولادت حضرت مهدى، شهادت يك زن غير معصومه است؛

كبرى: با شهادت يك زن غير معصوم نمى‌توان امر مهمى مثل اصل مهدويت را به اثبات رساند؛

نتيجه: شيعيان نمى‌توانند اصل مسأله مهدويت را ثابت كنند.

اين استدلال قفارى داراى اشكالات متعددى است كه ما به اختصار به آن خواهيم پرداخت:

الف: حيات يك شخص، دلالت بر ولادت او مي‌كند !

براي اثبات وجود يک شخص، ديدن او در هنگام تولد و يا حتى اثبات تولد او هم لازم نيست؛ زيرا كسى كه وجود خارجى دارد و يا وقتي عده‌اي گفته‌اند ما او را ديده‌ايم و اقرار به وجود او داريم خود به خود تولد او ثابت مى‌شود! در باره حضرت مهدى عليه السلام نيز قضيه از همين قرار است كه رواياتش را مفصل خواهيم آورد.

گذشته از اين روايات، كه تعداد قابل توجهى از ياران و شيعيان امام عسكرى عليه السلام اعتراف به رؤيت آن حضرت كرده‌اند،‌ بزرگان اهل سنت نيز به ولادت آن حضرت معترف‌اند كه در پايان اين مقاله به كلام آنها اشاره خواهد شد.

ما از قفارى و امثال ايشان مى‌پرسيم:‌آيا اين اعترافها، براى اثبات ولادت و پذيرش مسأله مهدويت كافى نيست كه شما شهادت حكيمه را بهانه براى انكار مهدويت قرار داده‌ايد؟

ب: هيچ كس براي اثبات ولادت ديگري، شهادت يك معصوم را شرط نمي‌داند!

اصل اشكال قفارى غلط است و با توجه به عقيده شيعه و سنى اساس و مبنايى ندارد؛ زيرا هيچ يكى از علماى شيعه نگفته‌اند و يا در كتابهايشان ننوشته‌اند كه براى اثبات تولد يك شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماى اهل سنت هم اين سخن را نگفته‌اند. آيا براى اثبات خليفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهريره و معاويه و حتى خود قفارى، جماعتى از مردم جمع شده و شهادت داده‌اند؟!

ظاهراً قفارى و امثال او،‌ تا آن اندازه در مورد مهدويت تعصب به خرج داده‌اند كه از قانون بين المللى و عرفى هم به كلى غافل شده‌اند و هيچ قانونى را در پيش چشم خودشان نديده‌اند.

در نتيجه، اشكال او تنها و تنها مغالطه‌اى است كه ناشى از چشم‌پوشى از حقايق به‌خاطر انكار عقايد شيعه است كه نه مبنايى در مكتب فريقين دارد و نه عقل سليم و عرف انسانى آن را مى‌پذيرد.

ج: در امور مربوط به زنان، شهادت يك زن هم كافي است !

حتى اگر فرض بگيريم كه اين مساله از مسائلى باشد كه نياز به شاهد داشته باشد (يعنى فرض بگيريم كه اصل ولادت از مادر نيازمند شهادت باشد)؛ اما اين مساله قطعاً از مسائلى نيست كه شهادت يك زن در آن كفايت نكند. به همين جهت علماى شما در اين مساله، شهادت يك زن را نيز (حتى غير معصومه) كافى مى‌دانند. براى اثبات مطلب فتواى چند تن از علماى شما را نقل مى‌كنيم:

عبد الرزاق صنعانى فتواى شعبى و حسن بصرى را اين‌گونه نقل كرده‌است:

عبد الرزاق عن الثوري قال أخبرني أشعث عن الشعبي والحسن قالا: تجوز شهادة المرأة الواحدة فيما لا يطلع عليه الرجال.

از شعبى و حسن بصرى گفته اند: شهادت يك زن، در مسائلى كه مردان از آن آگاهى پيدا نمى كنند (مثل ولادت و رضاع و حيض و...) كفايت مى‌كند!(2)

ابن قدامه يكى از علماى حنبلى در باره شهادت يك زن مى‌گويد:

ولا نعلم بين أهل العلم خلافا في قبول شهادة النساء المنفردات في الجملة، قال القاضي والذي تقبل فيه شهادتهن منفردات خمسة أشياء الولادة والاستهلال والرضاع والعيوب تحت الثياب كالرتق والقرن والبكارة والثيابة والبرص وانقضاء العدة.(3)

در ميان اهل علم در پذيرش شهادت يك زن فى الجمله اختلافى نيست. قاضى گفته است: شهادت يك زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عيوب موجب فسخ نكاح و سپرى شدن عده.

شمس الدين دمشقى از علماى اهل سنت فتواى احمد بن حنبل در كافى دانستن شهادت يك زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور اين‌گونه آورده‌است:

وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ في الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِيمَا لَا يَطَّلِعُ عليه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ إذَا كانت ثِقَةً فَإِنْ كان أَكْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَيَّ.(4)

اسحاق بن منصور مى‌گويد: براى احمد بن حنبل گفتم: آيا شهادت يك زن كافى است؟ گفت: شهادت يك زن در باره رضاع،‌ و ولادت و امورى كه مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مى‌گويد: من شهادت يك زن را در صورتى كه موثق باشد، كافى مى‌دانم، اما اگر بيشتر باشد در نزد من محبوب تر است.

وحتى اگر اين روايات و فتاوا نيز نبود، عقل حكم مى‌كرد كه در مسائلى مانند ولادت، شهادت زنان كفايت كند! در همه مكاتب و مذاهب رسم بر اين است كه هنگام تولد، زنان شاهد اين ماجرا هستند و نه مردان. بنا براين، شهادت زنان همانند قابله و كمك كار آن و بقيه زنانى كه احياناً‌ در امر تولد همكارى دارند،‌ كافى است و هنگامى‌كه زنان دست اندر كار در امر ولادت، بر تولد فرزندى شهادت بدهند كسى ديگر حق اعتراض ندارند.

اما قفارى براى زير سوال بردن اصل عقيده مهدويت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نيز منكر مى‌شود !

همگان مى‌دانند كه ولادت حضرت موسى عليه السلام از ديد همگان مخفى بود، جز مادر آن حضرت كسى ديگرى در هنگام تولد او نبود كه شهادت دهد به چشم خود ديده است كه حضرت موسى از مادرش به دنيا آمده باشد؛ اما كسى در اين باره از مادر موسى شاهدى نخواست. اگر ادله نقلى را دليل بر اين مطلب بگيريم، همان ادله نقلى ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را به اثبات مى‌رساند. ضمن اين كه شخصى همانند حكيمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است.

د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدي، نمي‌تواند اصل مهدويت را زير سؤال ببرد

قفارى در اين جا بين دو مسأله كاملا مجزا خلط كرده است: الف: اصل عقيده مهدويت؛ ب: اثبات ولادت شخصى كه مصداق مهدى است.

روشن است كه اين دو مسأله با يكديگر تفاوت اساسى دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدى، نمى‌توان اصل عقيده مهدويت را زير سؤال برد.

قفارى نمى‌تواند با اين سخن كه حكيمه يك زن غير معصوم است، اصل عقيده مهدويت را زير سؤال ببرد؛ بلكه نهايتا در فرض اثبات شبهه، ادعاى حكيمه براى ولادت حضرت زير سوال مى‌رود و نه عقيده مهدويت؛ زيرا عقيده مهدويت يك مسأله اساسى و ريشه دارى است كه هيچ ربطى به شهادت حكيمه بر تولد حضرت مهدى ندارد؛ و چه حكيمه شهادت بدهد يا شهادت ندهد، اصل اين عقيده سرجاى خود ثابت و پا برجا است؛ زيرا اصل عقيده مهدويت با آيات قرآن، روايات صحيح السند فريقين به راحتى قابل اثبات است و تقريبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندكى كه ديدگاه آن‌ها در اصل مهدويت خللى ايجاد نخواهد كرد، اعتقاد دارند كه در آخر الزمان يكى از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله عليها قيام و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. اين عقيده ثابت است؛ چه شهادت حكيمه بر ولادت مصداق مهدى قابل قبول باشد يا خير.

هـ: مصداق مهدي (عج) در روايات شيعه با روايات متواتر ثابت شده است:

نكته ديگرى كه بايد مد نظر قرار بگيرد، اين است كه بر فرض كه ادعاى حكيمه مورد قبول قرار نگيرد، اما اين به معنى نفى اصل تولد فرزندى براى امام حسن عسكرى عليه السلام نيست!

زيرا صدها روايت در منابع شيعه با سند‌هاى صحيح وجود دارد كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فرزند امام عسكرى عليه السلام است و آن حضرت بعد از غيبت طولانى قيام و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؛ همان طورى كه پر از جور و ظلم بوده است.

حال چه شهادت حضرت حكيمه پذيرفته شود يا نشود، مصداق مهدى از ديدگاه شيعه فرد مشخصى است و روايات متواتر و اجماع تمام علماى شيعه آن را به اثبات مى‌رساند.

آيا اينكه براى ابوهريره نام دقيقى مشخص نشده است و نام پدر او نيز به درستى معلوم نيست، يعنى ابوهريره‌اى وجود ندارد؟

ابن حجر عسقلانى از علماى رجال اهل سنت، اسامى ابوهريره را اين‌گونه شرح مى‌دهد:

أبو هريرة الدوسي الصحابي الجليل حافظ الصحابة اختلف في اسمه واسم أبيه قيل عبد الرحمن بن صخر وقيل بن غنم وقيل عبد الله بن عائذ وقيل بن عامر وقيل بن عمرو وقيل سكين بن ودمة بن هانئ وقيل بن مل وقيل بن صخر وقيل عامر بن عبد شمس وقيل بن عمير وقيل يزيد بن عشرقة وقيل عبد نهم وقيل عبد شمس وقيل غنم وقيل عبيد بن غنم وقيل عمرو بن غنم وقيل بن عامر وقيل سعيد بن الحارث هذا الذي وقفنا عليه من الاختلاف في ذلك...(5)

در باره نام ابوهريره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سكين بن ودمة بن هانى؛ 7. سكين بن مل؛ 8. سكين بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمير؛ 11. يزيد عشرقة؛ 12. يزيد بن عبد نهم؛ 13. يزيد بن عبد شمس؛ 14. يزيد بن غنم؛ 15. عبيد بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعيد بن الحارث.

اين‌ها اسم‌هايى بودند كه بنده توانستم به آن دسترسى پيدا كنم.

يعنى ثابت نشدن يك مطلب، با دليلى، به اين معنى نيست كه هيچ دليل صحيح ديگرى براى آن مطلب وجود نداشته باشد!

رسول خدا صلى الله عليه وآله از آمدن مهدى موعود خبر داده،‌ طبق روايات صحيح و متواتر شيعه (و گروهى از علماى اهل سنت) فرزند امام حسن عسكرى است؛‌ اما اينكه اسم مادرش چه باشد، مهم نيست. و حتى اگر مسأله تولد از حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدى زير سؤال نمى‌رود؛ زيرا ممكن است از همسرى ديگر متولد شده باشد. بنابراين، مهم در تعيين مصداق در عقيده شيعه، پدر آن حضرت است نه مادر.

و: آيا رفع اختلاف در نام مادر نياز به شاهد دارد ؟

براى چه مسأله‌اى شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را احتياج داريد؟ اگر شخصى غريبه بيايد و بگويد من در نسب فلانى شك دارم ! كه آيا او از اين مادر متولد شده است يا از مادرى ديگر، يا اصلا فرزند اين شخص هست يا خير، آيا اصل اين ادعاى او شبهه‌اى ايجاد مى‌كند كه نيازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدى عليه السلام، نه اتهامى مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسكري) آن را انكار كرده‌است؛ پس براى اثبات چه چيزى نيازمند به شهادت دادن باشد؟

ماوردى شافعى مى‌گويد: اگر كسى بگويد من پدر فلانى هستم حكم نسب ثابت مى‌شود و نياز به شاهد ندارد:

دعوى النسب الخاص وهو الواحد يدعي أبا فيقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوة ثبت نسبه أو يدعي الواحد ابناً فيقول: هذا ابني، فإن اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جميع من ناسبهما عواقل لكل واحد منهما...

دعوى النسب العام: وهو أن يدعي الرجل أنه من قريش وقريش تسمع دعواه ولا تنكره، أو يدعي أنه من بني هاشم وبنو هاشم يسمعون ولا ينكرونه فيحكم بنسبه فيهم بإقرارهم على دعوى نسبهم وبمثل هذا تثبت أكثر الأنساب العامة، فإن تجرد من أنكر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم يقبل نفيه له، ولو شهد أنه ليس منهم؛ لأن الشهادة على مجرد النفي لا تصح.(6)

ادعاى نسب خاص، يعنى شخصى بگويد من پسر فلانى هستم، اگر آن پدر نيز اعتراف كند، نسب ثابت مى‌شود؛ يا شخصى بگويد من پدر فلانى هستم، اگر او نيز قبول كند نسب ثابت است و تمام كسانى كه به اين دو ارتباط دارند، حكم نسب را پيدا مى‌كنند...

ادعاى نسب عام، يعنى شخصى ادعا كند كه از قريش است و قريش نيز اين ادعا را بشنود و رد نكند، يا ادعا كند كه از بنى هاشم است و بنى هاشم اين ادعا را بشنود و رد نكند، به همين سبب حكم به انتساب اين شخص، به آن قبيله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواى نسب او، و به همين طريق است كه بيشتر انساب عامه ثابت مى شود. بنا بر اين اگر كسى كه از آن قبيله بيرون است، بگويد كه نسب تو به فلان قبيله صحيح نيست،ادعاى او قبول نيست، حتى اگر شاهد بياورد كه او از آنها نيست، زيرا شهادت بر مجرد نفى اين ادعا صحيح نيست !

بنا بر اين، اگر اشكال در اثبات نسب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد (و نه در اصل مهدويت) باز هم اشكال وارد نيست و صغراى كلام او اشكال دارد، زيرا اين مطلب حتى نياز به شاهد هم ندارد ! و حتى به گفته علماى اهل سنت، حتى اگر شاهد بر ضد آن از بيرون اين نسب آورده شود، شاهد بيرونى مقبول نيست ! و كسى كه ادعاى نسب كرده است، به شاهد نياز نخواهد داشت!

مطلب دوم: شهادت حكيمه بر تولد حضرت مهدي (ع)

از آنجائى كه سخن فقارى حول و محور شهادت حضرت حكيمه بر تولد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف دور مى‌زند، لازم است قبل از پاسخ، رواياتى كه بيانگر شهادت اين خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدى عليه السلام است در اين قسمت نقل كنيم:

روايت اول:

مرحوم كلينى در كافى و شيخ مفيد در ارشاد روايت حكيمه را كه امام زمان عليه السلام را در شب ولادت و بعد از آن ديده اين‌گونه نقل كرده‌اند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ‌ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَهِيَ عَمَّةُ أَبِيهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَيْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِك‌.(7)

موسى بن محمد مى‌گويد: حكيمه دختر محمد بن على (امام جواد) عليهما السلام كه عمه پدر آن حضرت است به من گفت كه خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن ديده است.

روايت دوم:

شيخ صدوق به سندش از حكيمه دختر امام جواد عليه السلام روايت طولانى ترى در اين مورد نقل مى‌كند كه حكميه فرمود:

بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه‌ السلام فَقَالَ: يَا عَمَّةُ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَقَالَتْ لِي: يَا سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةَ أَهْلِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ: فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَقَالَتْ: مَا هَذَا يَا عَمَّةُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: يَا بُنَيَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْيَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَهِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَكِيمَةُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ كَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِيَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةُ فَهَاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَيس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّينَ شَيْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ يَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِي نَفْسَكِ وَاجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ عليه السلام سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَأَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَعَلَى الْأَئِمَّةِ عليهم السلام إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ...(8)

حكيمه (خواهر امام دهم) مى‌گويد حسن بن على، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب كه‌ نيمه شعبان است در منزل ما افطار كن؛ زيرا خداى تبارك و تعالى امشب حجت خود را آشكار مى‌كند، او حجت وى در زمين باشد. عرض‌كردم: مادرش كيست؟ فرمود: نرجس. عرض كردم: فدايت شوم، به خدا در او اثرى نيست، فرمود: همين است كه به تو مى‌گويم، حكيمه مى‌گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا در آورد و گفت: اى سيده من و سيده خاندانم شب خوبى داشته باشى.

گفتم: تو سيده من و سيده خاندان منى، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: اين چه فرمايشى است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداى تعالى امشب پسرى به تو كرامت كند كه در دنيا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت كشيد و حيا كرد و چون نماز عشا را خواندم افطار كردم و در بستر خوابيدم و خوابم برد چون نيمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پيشامدى نداشت سپس نشستم تعقيب خواندم و دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابيد. حكيمه مى‌گويد: من در شك افتادم ابو محمد از محل خود فرياد زد عمه جان شتاب مكن اين امر نزديك است.

حكيمه مى‌گويد: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و يس شدم، در اين ميان بود كه هراسان بيدار شد بالين او جستم و گفتم: بسم اللَّه عليك چيزى را احساس مى‌كنى؟ گفت آرى اى عمه به او گفتم: خود را جمع كن‌ دل آسوده دار امر همان است كه به تو گفتم. حكيمه مى‌گويد: من و او را يك لحظه از خود رفتگى عارض شد و به آواز مولاى خود به خود آمدم و جامه را از روى نرجس عقب زدم و مولاى خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است او را برگرفتم ديدم پاك و نظيف است ابو محمد فرياد زد پسرم را نزدم بياور عمه جان او را نزد وى بردم دستش را زير دوران و پشتش گذاشت و دو پايش را روى سينه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاى او كشيد. سپس فرمود: اى پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر اميرمؤمنان و هر يكى از امامان تا پدرش درود فرستاد...

روايت سوم:

قضيه ولادت حضرت مهدى را قندوذى حنفى نيز در ينابيع المودة از قول حكيمه نقل كرده‌است:

فلما كانت ليلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسين ومائتين، دخلت حكيمة عند الحسن فقال لها: يا عمتي كوني الليلة عندنا لأمر، فأقامت. فلما كان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إليها حكيمة، فوضعت المولود المبارك، فلما رأته حكيمة أتت به الحسن (رضي الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بيده على ظهره وعينيه، وأدخل لسانه في فيه، وأذن في أذنه اليمنى وأقام في الأخرى، ثم قال: يا عمة إذهبي به إلى أمه، فردته إلى أمه. قالت حكيمة: ثم جئت من بيتي إلى أبي محمد الحسن فإذا المولود بين يديه في ثياب صفر، وعليه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبي، فقلت: يا سيدي هل عندك من علم في هذا المولود المبارك ؟ فقال: يا عمة هذا المنتظر الذي بشرنا به...(9)

هنگامى كه شب نيمه ماه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج فرا رسيد، حكيمه نزد حسن عكسرى آمد، به حكيمه گفت: اى عمه به خاطر پيشامد امرى امشب در نزد ما باش. حكيمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد،‌ حكيمه نزد او ايستاد و نرجس مولود مباركى را به دنيا آورد، هنگامى‌كه حكيمه آن را ديد او را نزد حسن عسكرى آورد و اين مولود ختنه شده بود. حسن عسكرى او را گرفت و دستش را بر پيشت و چشمانش ماليد و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اى عمه! اين بچه را به مادرش بر گردان. حكيمه مى‌گويد: او را پيش مادرش بردم.

حكيمه مى‌گويد: (روزى ديگر) به خانه ابو محمد حسن عسكرى آمدم در اين هنگام آن مولود نورانى را كه در ميان پارچه زرد پيچيده بود، در مقابل او ديدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اى آقاى من! آيا به تولد اين مولود خجسته علم داشتي؟ حسن عسكرى فرمود: اى عمه اين همان منتظرى است كه بشارت آمدنش را داده اند....

همانطورى كه از اين روايات به دست مى‌آيد، حضرت حكيمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدى عليه السلام را ديده‌ و مشاهداتش را براى ديگران گزارش كرده‌است.

مطلب سوم:‌نسب و شخصيت حضرت حكيمه (سلام الله عليها)

از ‌آنجائى كه قفارى مى‌گويد: حضرت حكيمه يك شخص غير معصوم است، چگونه شيعيان شهادت او را در مورد تولد امام زمان عليه السلام قبول دارند، ناگزير بايد نسب و شخصيت اين بانوى فاضله را بررسى كرد تا شبهه‌ى در اين زمينه باقى نماند.

  1. اسم و نسب

حضرت حكيمه همانند راويان ديگر يك فرد نا شناخته‌اى نيست كه به راحتى بتوان در مورد او شك و ترديد به خود راه داد؛ بلكه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و فرزند امام معصوم است.

طبرسى مى‌گويد: حضرت حكيمه از جمله فرزندان امام جواد عليه السلام است:

وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِيّاً عليه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَى وَمِنَ الْبَنَاتِ حَكِيمَةَ وَخَدِيجَةَ وَأُمَّ كُلْثُوم‌.(10)

امام جواد سلام اللَّه عليه دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد كه يكى از آنان حضرت هادى سلام اللَّه عليه است و دومى هم به نام موسى مى‌باشد و دختران آن جناب هم حكيمه، خديجه و ام كلثوم نام داشته‌اند،

علامه مجلسى نيز مى‌نويسد:

سم المعتصم محمد بن علي عليهما السلام وأولاده علي الامام وموسى وحكيمة وخديجة وأم كلثوم.(11)

معتصم عباسى، امام جواد عليه السلام را مسموم كرد و فرزندان امام جواد، على (امام هادى عليه السلام)‌،‌ موسى، حكيمه، خديجه و ام كلثوم هستند.

  1. جلالت و وثاقت:

جلالت شأن و وثاقت اين بانوى عالى مقام از نسبت او به خانواده امام جواد عليه السلام آشكار و روشن است. در فضليت و علم و تقواى اين بانو همين بس كه ايشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسكرى عليه السلام است كه با توجه به روايات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.

علامه مجلسى و سيد محسن امين دو تن از بزرگان شيعه، اين بانو را با القابى همانند: نجيبه،‌ كريمه، عالمه، فاضله، تقيه،‌ رضيه و صالحه و عابده ستوده‌اند.

علامه مجلسى مى‌نويسد:

ثمّ اعلم أنّ في القبّة الشريفة قبراً منسوباً إلى النجيبة الكريمة العالمة الفاضلة التقية الرضية حكيمة بنت أبي جعفر الجواد عليه السلام ولا أدري لِمَ لم يتعرضوا لزيارتها مع ظهور فضلها وجلالتها وإنّها كانت مخصوصة بالأئمّة عليهم السلام، ومودعة أسرارهم، وكانت اُمّ القائم عندها، وكانت حاضرة عند ولادته عليه السلام، وكانت تراه حيناً بعد حين في حياة أبي محمّد العسكري عليه السلام، وكانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فينبغي زيارتها بما أجرى الله على اللسان ممّا يناسب فضلها وشأنها.(12)

بدان در زير اين قبه شريفه قبرى به بانوى نجيبه،‌ كريمه، دانا، فاضله، پرهيزگار و رضيه حكيمه دختر ابو جعفر امام جواد عليه السلام است و من نمى‌دانم با اين كه فضيلت و جلالت اين بانو روشن است چرا زيارت او را متعرض نشده‌اند و اين بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدى عليه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانى در زمان حيات امام عسكرى مى‌ديد و بعد از وفاتش از سفيران او بود،‌ پس سزاوار اين است كه آن بانو را همانگونه كه مناسب شأن و فضليت او است، زيارت كرد.

سيد محسن امين نيز بعد از اينكه ايشان را از نظر نسب معرفى كرده، او را از زنان عابده و پرهيزگار توصيف كرده‌است:

حكيمة بنت الإمام محمد الجواد بن علي الرضا بن موسى الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام. مدفونة بسامراء هي ونرجس أم المهدي مع الإمامين العسكري والهادي عليهما السلام... كانت من الصالحات العابدات القانتات.(13)

حكيمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسى كاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زين العابدين، فرزند حسين،‌ فرزند على بن اطالب عليهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدى و امام هادى و عسكرى عليهما السلام دفن شده‌است، او از زنان صالح، عابد پرهيزگار بود.

بنا براين، حضرت حكيمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمينان امام و شيعيان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدى عليه السلام براى شيعيان مورد قبول است.

حال بعد از اين كه روايت گزارش حكيمه از تولد حضرت مهدى ذكر شد، به پاسخ تفصيلى مى‌پردازيم:

پاسخ اول: شهادت حكيمه،‌ تعيين مصداق ودليل اصل عقيده مهدويت است

دكتر ناصر قفارى، عقيده شيعه را در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السلام و غيبت آن حضرت، گاهى از مخترعات عثمان بن سعيد عمرى و همفكرانش مى‌داند و گاهى مى‌گويد:‌اين عقيده از طريق حكيمه كه يك زن غير معصوم است به عقائد شيعه راه پيدا كرده‌ و در حقيقت او در اين مورد،‌ دچار تناقض گويى آشكارى شده‌است؛ لذا مخاطب كلام او سرگردان مى‌شود كه كدام سخنش را بپذيرد.

علت تناقض گويى او اين است كه تفكر مهدويت نه تنها ريشه در عقيده شيعه دارد؛ بلكه يك تفكر و عقيده اسلامى است. ايشان براى اين كه اين عقيده را باطل جلوه دهد، از هر راهى كه مى‌رود، به بن بست گير مى‌كند و خودش را در قعر چاهى مى‌بيند كه براى خود كنده است.

پاسخ نخست در جواب اين شبهه اين است كه اگر چه حضرت حكيمه يكى از كسانى است كه ولادت حضرت مهدى عليه السلام را مشاهده كرده و براى ديگران نقل كرده است؛ اما شهادت ايشان و ديگران، باعث ايجاد عقيده مهدويت در ميان شيعيان نشده است؛ بلكه اين عقيده،‌ همانند توحيد، نبوت، امامت و معاد، از جمله عقائد ثابت شيعه در متن امامت بوده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام مهدى موعود را با تمام مشخصات نسبى و اسمى براى شيعيان معرفى كرده و از ولادت وغيبت آن حضرت خبر داده‌اند.

بنابراين،‌ مسأله مهدويت يك مسأله تازه‌اى نيست كه با شهادت آنها در عقائد شيعه راه يافته باشد؛ بلكه تنها با اين شهادت، مصداق خارجى وجود امام زمان عليه السلام ثابت مى‌شود، نه آنچه را قفارى و همفكرانش ادعا مى‌كنند.

مهدويت، عقيده ريشه دار در كتب اهل سنت:

بزرگترين اشتباه قفارى اين است كه مسأله مهدويت را ريشه يابى نكرده است؛ زيرا اين عقيده با همه برنامه‌هاى كه در عصر مهدوى محقق خواهد شد، در كتابهاى بزرگان اهل سنت از جمله احمد حنبل، ترمذى، طبرانى و... در روايات صحيح از رسول خدا صلى الله عليه وآله بيان شده كه برخى از روايات براى اثبات مطلب آورده مى‌شود:

  1. ترمذي

ترمذى از محدثان پر آوزه اهل سنت، در كتاب سنن خود، ابتدا روايت عبد الله بن مسعود را آورده و در پايان، روايت ابو هريره را نقل كرده و تصريح كرده است كه اين روايت حسن و صحيح است:

حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: يَلِي رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال: لو لم يَبْقَ من الدُّنْيَا إلا يَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلك الْيَوْمَ حتى يَلِيَ...

قال أبو عِيسَى: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.(14)

ابن مسعود مى‌گويد:‌رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: مردى از اهل بيت من كه هم اسم من است مى‌آيد. به نقل ابو هريره نيز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دينا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانى كند تا اين كه مردى از اهل بيت من كه هم اسم من است بيايد.

ابو عيسى گفته است:‌اين رويت حسن و صحيح است.

  1. ابو داود سجستاني

سجستانى در سنن خود از ام سلمه با سند موثق آورده است كه مهدى از نسل حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است:

حدثنا أَحْمَدُ بن إبراهيم ثنا عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ الرَّقِّيُّ ثنا أبو الْمَلِيحِ الْحَسَنُ بن عُمَرَ عن زِيَادِ بن بَيَانٍ عن عَلِيِّ بن نُفَيْلٍ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيِّبِ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول: الْمَهْدِيُّ من عِتْرَتِي من وَلَدِ فَاطِمَةَ.(15)

از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمود: مهدى از خاندان من از فرزندان فاطمه است.

  1. احمد حنبل:

احمد حنبل پيشواى مذهب حنابله در مسندش پنج روايت را، از طريق عاصم و زر بن حبيش آورده‌‌ كه يكى از روايات اين است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا سُفْيَانُ بن عُيَيْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن ذر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبي صلى الله عليه وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتى يلي رَجُلٌ من أَهْلِ بيتي يواطي اسْمُهُ اسمي.(16)

رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: قيامت بر پا نمى‌شود تا اين كه مردى از اهل بيتم كه هم اسم من است زمام امر را به دست بگيرد.

  1. طبراني

طبرانى در المعجم الكبير، بيش از سيزده روايت با تعبيرات مختلف و طرق متعدد كه همگى سندش به عاصم بن بهدله و زر بن حبيش (از راويان صحيح بخاري) و عبد الله بن مسعود مى‌رسد، نقل كرده ويكى از روايات اين است:

حدثنا مُوسَى بن هَارُونَ ثنا عبد اللَّهِ بن دَاهِرٍ الرَّازِيُّ ثنا عبد اللَّهِ بن عبد الْقُدُّوسِ عَنِ الأَعْمَشِ عن عَاصِمِ بن أبي النَّجُودِ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ رضي اللَّهُ عنه قال: قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حتى يَمْلِكَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يواطىء اسْمُهُ اسْمِي يَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا كما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.(17)

رسول خدا (ص) فرمود: قيامت بر پا نمى‌شود، تا اينكه مردى از اهل بيت من كه نام او همنام من است، حاكم شود، كه زمين را پر از عدل و داد مى كند همانطور كه پر از ظلم و جور شده است.

بنا بر اين شهادت حضرت حكيمه،‌ تنها ثابت مى‌كند كه حضرت مهدى عليه السلام، كسى كه روايات بسيار آمدن او را بشارت داده‌اند، به دنيا آمده است؛‌ نه اين كه عقيده مهدويت را در مكتب شيعه ايجاد كرده باشد؛ زيرا اين عقيده، يك عقيده ريشه دارى است كه نه تنها در مكتب تشيع،‌ بلكه در مكتب اهل سنت نيز پذيرفته شده است و در اين مورد روايات صحيحى از منابع معتبر آنان را متذكر شديم.*

(1)ناصر بن عبد الله القفاري، أصول مذهب الشيعة، ج2 ص1024.

(2) مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي .

(3) الشرح الكبير على متن المقنع، ج12، ص97.

(4) الطرق الحكمية في السياسة الشرعية، ج1، ص118.

(5) تقريب التهذيب، ج1، ص680.

(6) الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج12، ص368.
(7) الأصول من الكافي، ج‌1، ص331، باب تسمية من رآه، ح3 و الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص351.

(8) كمال الدين و تمام النعمة، ص424.

(9) ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص172.

(10) إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 355.

(11) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج50، ص 8.

(12) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص79.

(13) أعيان الشيعة، ج6، ص217.

(14) سنن الترمذي، ج4، ص505، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون.

(15) سنن أبي داود، ج4، ص1071، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد.

(16) مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص376، ح3571.

(17) المعجم الكبير، ج10، ص133، ح10214،‌ تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي.

 

*مقاله جداگانه در اثبات اين كه حضرت مهدى از نسل حضرت امام حسن عسكرى است تحت عنوان ‌«آيا نام پدر حضرت مهدى عبد الله است؟» نیز بر روى نيز سايت قرار گرفته است.


ادامه دارد....


منبع : پایگاه ولیعصر
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه