قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پاسخ به شبهه ای از قفاری پیرامون مهدویت (2)

 

پاسخ دوم: شهادت ديگران بر ولادت حضرت مهدي (عج)

اگر اشكال قفارى و همفكرانش بر شهادت حضرت حكيمه است بايد گفت:‌با جستجو در منابع شيعه به دست مى‌آيد كه ولادت آن حضرت را جز حكيمه، چهار زن ديگر نيز مشاهده نموده و گزارش كرده‌اند كه با حضرت حكيمه،‌ پنج تن مى‌شود. ماجراى تولد امام زمان عليه السلام در هر محكمه‌اى اگر ارائه شود، شهادت اين پنج نفر كافى خواهد بود. اينك اسامى زنانى كه شاهد تولد حضرت مهدى عليه السلام بوده اند از اين قرار است:

  1. زن قابله

شهادت زن قابله را بر تولد امام زمان عليه السلام، احمد بن بلال بن داود كاتب كه تربيت شده همان زن قابله بوده از قول اين زن، براى دوستش به نام حنظله نقل كرده‌است.

شيخ طوسى اين روايت را كه مفصل است در كتاب الغيبة آورده و ما همان محل شاهد را در اين جا مى‌آوريم:

زن قابله مى‌گويد: خادم امام حسن عسكرى عليه السلام به در خانه ما آمد و گفت:

208 - أحمد بن علي الرازي، عن محمد بن علي، عن حنظلة بن زكريا قال: حدثني أحمد بن بلال بن داود الكاتب...

فَقَالَ: يَحْتَاجُ إِلَيْكِ بَعْضُ الْجِيرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِي وَلَفَّ رَأْسِي بِالْمُلَاءَةِ وَأَدْخَلَنِي الدَّارَ وَأَنَا أَعْرِفُهَا فَإِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَإِذَا امْرَأَةٌ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَأَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا كَأَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ تُعِينُنَا فِيمَا نَحْنُ فِيهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا يُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا كَانَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى سَقَطَ غُلَامٌ فَأَخَذْتُهُ عَلَى كَفِّي وَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَأَخْرَجْتُ رَأْسِي مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ أُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِيلَ لِي: لَا تَصِيحِي فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِي إِلَى الْغُلَامِ قَدْ كُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ كَفِّي فَقَالَتْ لِيَ الْمَرْأَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِيحِي وَأَخَذَ الْخَادِمُ بِيَدِي وَأَخْرَجَنِي مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِي إِلَى دَارِي...

يكى از همسايه‌ها براى حاجت مهمى تو را مى‌خواند به خانه آنها بيا، روسرى به سر كردم و او مرا به خانه‌اى آورد كه نمى‌شناختم. ديدم پرده درازى در وسط خانه آويخته‌اند و مردى كنار پرده ايستاده است.

خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. ديدم زنى در حال وضع حمل است و زنى ديگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در اين كار به ما كمك مى‌كنى؟ پس به او كمك كردم و چيزى نگذشت كه پسرى متولد گرديد. من او را روى دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بيرون آوردم كه به آن مرد نشسته مژده دهم، كسى گفت سر و صدا مكن! چون متوجه بچه شدم او را روى دست خود نديدم و همان زن گفت: صدا مكن! در اين موقع خادم مرا به خانه‌ام برگردانيد.

اين زن بعد نقل ماجراى تولد امام زمان به احمد بن بلال مى‌گويد:

إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَأْناً وَمَنْزِلَةً وَكُلُّ مَا يَدَّعُونَهُ حَقٌّ..(1)

اين جريان را براى تو نقل كردم تا بدانى كه اين قوم (خانواده پيامبر) نزد خداوند داراى شأن و مقام بزرگى هستند و آنچه ادعا مى‌كنند درست است.

2 و 3. نسيم و ماريه خادمان امام حسن عسكري (ع)

نسيم و ماريه از خادمان خانه امام حسن عسكرى عليه السلام است كه وجود مقدس امام زمان عليه السلام را هنگام تولد ديده و اين قضيه را اين‌گونه نقل كرده‌اند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَأَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام عَنِ السَّيَّارِيِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمٌ وَمَارِيَةُ قَالَتَا: إِنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ عليه السلام مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِي الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّك‌.(2)

نسيم و ماريه مى‌گويند: هنگامى‌كه صاحب الزّمان عليه السّلام از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمين نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه كرد و فرمود: سپاس ويژه‌ى خداوندى است كه پرودگار جهانيان است و درود خدا بر پيامبر و آل او باد، ستمكاران پنداشته‌اند كه حجّت خدا از ميان رفته است اگر براى ما اذن در كلام بود شكّ زايل مى‌گرديد.

  1. كنيز امام عسكرى (ع)

كنيز ديگرى از امام حسن عسكرى عليه السلام كه بعد از غارت خانه امام توسط جعفر كذاب با شخصى به نام ابو على خيزرانى ازدواج كرد، بر تولد حضرت مهدى عليه السلام شهادت داده‌است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْخَيْزَرَانِيُّ عَنْ جارِيََةٍ لَهُ كَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: فَحَدَّثَتْنِي أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّيِّدِ عليه السلام وَأَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّيِّدِ صَقِيلُ....

قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِيَةَ تَذْكُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّيِّدُ عليه السلام رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَرَأَتْ طُيُوراً بَيْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِيرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام بِذَلِكَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: تِلْكَ مَلَائِكَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّكِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِيَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَج‌.

ابو على خيزرانى كنيزى داشت كه او را به امام حسن عسكرىّ عليه السّلام اهدا كرد و چون جعفر كذّاب خانه امام را غارت كرد وى از دست جعفر گريخت و با ابو علىّ ازدواج نمود. ابو علىّ مى‌گويد كه او گفته است در ولادت سيّد (امام زمان) عليه السّلام حاضر بود و مادر سيّد، صقيل نام داشت...(3)

ابو علىّ گويد: از همين كنيز شنيدم كه مى‌گفت: چون سيّد (امام زمان) عليه السّلام متولّد شد، نور درخشان وى را ديده است كه از او ظاهر گرديده و به افق آسمانها رسيده است و پرندگان سپيدى ديده كه از آسمان فرود مى‌آيند و پرهاى خود را به سر و صورت و ساير اعضاى وى مى‌كشند و سپس پرواز مى‌كنند، اين مطلب را به امام حسن عسكرىّ عليه السّلام خبر داديم، خنديد و فرمود: آنها ملائكه‌اى هستند كه براى تبرّك جستن به اين مولود فرود آمده‌اند و چون ظهور كند ياوران وى خواهند بود

پاسخ سوم: تعدادي از افراد مورد اطمينان، حضرت مهدي (ع) را بعد از تولد، ديده‌اند

علاوه بر اين پنج نفر فوق كه بر تولد حضرت مهدى عليه السلام شهادت داده‌اند (كه در ميان آنها حضرت حكيمه در نزد شيعه از منزلت خاصى برخوردار است كه بعداً‌ در باره آن توضيح مى‌دهيم)، تعدادى از ارادتمندان و اصحاب امام عسكرى عليه السلام، نيز در مدت پنج سال آخر حيات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدى عليه السلام را ديده‌اند. در اين‌جا به اسامى عده‌اى كه در آن مقطع خاص تاريخى محضر مبارك آن حضرت شرفياب شده‌اند، اشاره مى‌كنيم:

  1. روايت عبد الله بن جعفر حميري:

يكى از كسانى كه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام بار يافته، نائب و سفير او عثمان بن سعيد عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حميرى كه از راويان موثق است تصريح مى‌كند كه امام زمان عليه السلام را ديده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را با سند صحيح اين‌گونه نقل كرده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‌ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَدِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُرِيَهُ «كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»....

ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟ فَقَالَ: إِي وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ....(4)

عبد الله بن جعفر حميرى مى‌گويد: من با عثمان بن سعيد عمروى سفير امام زمان عليه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وكيل امام بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام عسكرى بپرسم، من به سفير امام زمان عثمان بن سعيد گفتم:

مى‌خواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، زيرا كيش و آئين من بر اين است كه زمين از حجت خالى نمى‌ماند، مگر چهل روز قبل از قيامت كه در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى‌كشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ايمان مسدود مى‌شود آنسان كه بعد از آن نه ايمان كسى پذيرفته شود كه تا آن روز كافر بوده است، و نه كردار شايسته مردمان مورد قبول مى‌افتد كه پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى كه در آن چهل روز بر روى زمين باشند بدكاره‌هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى‌شود. با اين اعتقاد و يقين، دوست دارم بر يقين خود بيفزايم. همانا ابراهيم خليل از خدا مسألت كرد تا به او نشان دهد كه چگونه مردگان را زنده مى‌كند. و خدا به او گفت: مگر اين را باور نداري؟ ابراهيم گفت: «چرا باور دارم. اما مى‌خواهم اطمينان و آرامش دل بيابم». من نيز به شما كه سفير امام زمانى وثوق كامل دارم‌....

عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكرى را ديده‌اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود و به دست خود اشاره كرد...

بررسي سند روايت:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:

نجاشى در باره ی او مى‌نويسد:

محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميري أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر عليه السلام.(5)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى العطار:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.(6)

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.(7)

احمد بن إسحاق القمي:

أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.(8)

عثمان بن سعيد العمري:

[ 5877 ] 22 - عثمان بن سعيد العمري الزيات، ويقال له: السمان، يكنى أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله عليه السلام.(9)

سند اين روايت صحيح اعلائى است و تمام روات آن از برترين راويان تاريخ شيعه هستند.

  1. محمّد بن عثمان عمرى با چهل نفر

از جمله كسانى كه بعد از تولد حضرت مهدى، آن حضرت را ديده‌اند، چهل نفر از محبان و شيعيان امام حسن عسكرى است كه در منزل آن حضرت بودند و امام عسكرى فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش كرد. اين روايت موثق را شيخ صدوق در كمال الدين با سندى كه همه راويانش موثق هستند، نقل كرده‌است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ حُكَيْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَيْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام وَنَحْنُ فِي مَنْزِلِهِ وَكُنَّا أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ أَطِيعُوهُ وَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فِي أَدْيَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَيَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام.‌(10)

معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى مى‌گويند: ابو محمد حسن بن على عليه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما بعد از من و خليفه من بر شما است، او را اطاعت كنيد و بعد از من در دين خود اختلاف نكنيد تا هلاك نشويد. آگاه باشيد كه بعد از امروز او را نخواهيد ديد. آنها مى‌گويند: ما از حضورش بيرون آمديم چند روزى نگذشت كه ابو محمد در گذشت‌.

در روايت ديگر آمده است كه محمد بن عثمان عمرى مى‌گويد: من امام زمان را ديده‌ام:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِه‌.(11)

عبد اللَّه بن جعفر حميرى مى‌گويد: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مى‌كنم كه ابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده‌ها را زنده مى‌كنى گفت: مگر ايمان ندارى؟ عرض‌كرد: چرا ولى مى‌خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر كه او را ديدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند اين و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.

بررسي سند روايت نخست:

در سند روايت نخست،‌ افرادى:‌. محمد بن على بن ماجيلويه؛ 2. محمد بن يحى العطار؛ 3. جعفر بن محمد مالك فزارى؛‌ 4. معاوية بن حكيم؛ 5. محمد بن ايوب بن نوح؛‌ 6. محمد بن عثمان عمرى قرار دارند كه اينك همه آنها را از نظر رجال شناسان شيعه بررسى مى‌كنيم:

  1. محمد بن علي بن ماجيلويه:

محمد بن علي بن ماجيلويه: ثقة على الأقوى. هو وأخوه أحمد ممن يكثر الصدوق من الرواية عنهما مترضيا عليهما. وتقدم جدهما محمد بن أبي القاسم الملقب بما جيلويه. وعد من تلامذة الكليني. مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص242.

محمد بن على بن ماجيلوى، بنا قول قوى ثقه است، او برادرش احمد از جمله كسانى است كه شيخ صدوق فراوان از آنها روايت نقل كرده و از آنها راضى است و جد آنها محمد بن ابى القاسم ملقب به ماجيلويه بوده و از شاگردان كلينى است.

ومحمد بن علي ماجيلويه الذي يروي الصدوق عنه ممن عد العلامة خبره صحيحا. الرسائل الرجالية، ج1، ص348،‌ تحقيق: محمد حسين الدرايتي

محمد بن على ماجيلويه كسى است كه شيخ صدوق از او روايت كرده و علامه روايت او را صحيح دانسته است.

  1. محمد بن يحيي العطار.

دومين شخص در اين سند، محمد بن يحيى ابو جعفر عطار است. نجاشى ايشان را موثق دانسته است:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث. فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

محمد بن يحيى ابو جعفر عطار از اهل قم، بزرگ اصحاب اماميه در زمان خود، موثق و مورد اطمينان و روايات فراوان نقل كرده‌است.

شيخ طوسى نيز در رجال الطوسي، ص439، تحقيق: جواد القيومي الأصفهانی  ايشان را از مشايخ مرحوم كلينى ذكر كرده‌است:

محمد بن يحيى العطار، روى عنه الكليني، قمي، كثير الرواية.

  1. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:

اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالك بايد گفت كه در باره او بين علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعيف كرده‌اند؛ اما شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:

جعفر بن محمد بن مالك، كوفي، ثقة. رجال الطوسي، ص 418.

و نيز ابو القاسم كوفى متوفاى 352 هـ در کتاب  الاستغاثة، ج 1، ص 77 وى را اين گونه توثيق مى‌‌كند:

حدثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي...

البته تضعيف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثيق شيخ طوسى ارزشى ندارد؛ زيرا تضعيفات اين دو بزرگوار به خاطر نقل رواياتى بوده است كه در آن زمان از ديدگاه آن‌ها غلو محسوب مى‌شده؛ در حالى كه امروزه همه آن‌ها از ضروريات مذهب شيعه به حساب مى‌آيد.

مرحوم علامه جليل القدر، حاج شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال بعد از نقل تضعيفات نجاشى و ابن غضائرى مى‌نويسد:

وأقول قد نبهنا في المقدمة فوائد عشر علي أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعد في السلف الزّمان غلوّا و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات و ظنّي أنّ ما صدر في المقام في حقّه من الغمز و التضعيف ناش من روايته جملة من معجزات الأئمة سيما معجزات ولادة القائم... و تحقيق المقال أنّ الأقوي كون الرجل ثقة اعتماداً علي توثيق الشيخ.... تنقيح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.

در فوائد دهگانه در مقدمه كتابمان گفتيم كه برخى از مسائل كه امروز از ضروريات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مى دانسته اند كه بر همين اساس هم جمعى از راويان مورد ثقه را تضعيف مى كرده اند ومن فكر مى كنم آنچه كه در مورد جعفر بن محمد مالك از ضعف وغير آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى عليه السلام باشد.....نتيجه اين تحقيق آن است كه وى بنا بر سخن شيخ طوسى ثقه است.

علامه محقق نمازى شاهرودى مى نويسد:

والتحقيق أن الأقوى كون الرجل من الثقات المعتمدين اعتمادا على توثيق الشيخ، وأبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة، والعلامة المامقاني في رجاله. مستدركات علم رجال الحديث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.

راى محكمتر در باره جعفر بن محمد مالك كوفى اين است كه بگوئيم: بنا بر توثيق شيخ وابو القاسم كوفى در كتاب استغاثه و مامقانى در كتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.

  1. معاوية بن حكيم:

نخستين فرد از آن سه تن كه اين روايت را نقل كرده و در يك طبقه هستند، ‌معاوية‌ بن حكيم است كه رجال شناسان شيعه او را موثق دانسته‌اند:

نجاشى در رجالش در باره او مى‌نويسد:

معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار الدهني ثقة، جليل، في أصحاب الرضا عليه السلام. قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله: سمعت شيوخنا يقولون: روى معاوية بن حكيم أربعة وعشرين أصلا لم يرو غيرها. فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص412، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار دهنى،‌ ثقه و شخص جليل القدر از اصحاب امام هشتم عليه السلام است. ابو عبد الله حسين بن عبيد الله مى‌گويد: از بزرگان شنيدم كه مى گفتند: معاويه بن حكيم بيست و چهار اصل را كه ديگران روايت نكرده او روايت كرده‌است.

  1. محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمري:

اين دو بزرگوار از نواب خاص امام زمان عليه السلام بودند كه نياز به بررسى شرح حال آنها نيست و در نزد شيعه موثق هستند، ضمن اين كه با معاوية بن حكيم در يك طبقه هستند و وقتى وثاقت يك نفر از آن‌ها ثابت شود، راويان هم طبقه آن‌ها نيازى به بررسى ندارند.

  1. روايت ابو غانم خادم امام عسكري (ع).

ابو غانم يكى از خدمت گزاران خانه امام حسن عسكرى عليه السلام بود،‌ طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدى عليه السلام، امام حسن عسكرى فرزندش را براى اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشين بعد از خود معرفى كرد.

شيخ صدوق مى‌نويسد:

ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِي غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَى أَصْحَابِهِ يَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِي تَمْتَدُّ إِلَيْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَإِذَا امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.(12)

ابو غانم خادم روايت نموده كه چون امام زمان عليه السّلام متولد گرديد، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من اين كودك امام شما و جانشين من خواهد بود. اين همان قائم است كه مردم براى ظهور او انتظارها مى‌كشند و هنگامى كه دنيا پر از ظلم و بى عدالتى شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد كند.

  1. أحمد بن إسحاق قمى.

شيخ صدوق در كمال الدين ، قضيه رؤيت امام زمان عليه السلام را در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام از زبان احمد بن اسحاق قمى نقل مى‌كند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَلَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَبِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ عليه السلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ عليه السلام وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَاللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ الْهَلَكَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِيهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ عليه السلام بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ....‌(13)

احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مى‌گويد به محضر امام يازدهم ابو محمد حسن بن على عليه‌ السلام وارد شدم و مى‌خواستم راجع به جانشين پس از او پرسش كنم، آن‌حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق به درستى كه خداى تبارك و تعالى از هنگامى‌كه آدم را آفريده تا هنگامه قيامت زمين را از حجت خودش كه به واسطه وجود او بلاء را از زمين دفع مى‌كند و باران رحمتش را مى‌فرستد و به بركات زمين را استخراج مى‌كند، خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم يا ابن رسول اللَّه امام و خليفه پس از شما كيست؟

آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسرى بود كه رويش چون ماه شب چهارده بود، كودك، سه سالى مى‌نمود و فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى عز و جل و نزد حجج او گرامى نبودى من اين پسر خود را به تو نشان نمى‌دادم. به درستى او هم نام رسول خدا و هم كنيه او است، او آن كسى است كه زمين را از عدل و داد آكنده سازد هم چنان‌كه از جور و ستم پر شده‌است. اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر عليه السلام و مثل ذو القرنين است. به خدا يك غيبتى دارد كه در آن كسى از هلاكت نجات نيابد جز آنكه خداى عز و جل او را بر قول به امامت وى ثابت دارد و او را موفق سازد كه براى تعجيل فرجش دعا كند. گفتم: اى مولاى من آيا نشانه‌اى دارد كه دل من بدان مطمئن شود؟ آن كودك به زبان فصيح فرمود: منم ذخيره خدا در زمين و انتقام گرنده از دشمنان او، اى احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد....

  1. إبراهيم بن محمد بن فارس النيسابوري

ابراهيم بن محمد فارس نيشابورى از اصحاب امام عسكرى عليه السلام خود وجود مقدس امام زمان عليه السلام را در خانه‌اش ديده است. ميرزاى نورى به نقل از كتاب اثباة الهداة به نقل از كتاب إثبات الرجعة فضل بن شاذان مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِي عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِي وَهُوَ رَجُلٌ شَدِيدٌ وَكَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّيعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِكَ وَغَلَبَ عَلَيَّ خَوْفٌ عَظِيمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِي وَأَحِبَّائِي وَتَوَجَّهْتُ إِلَى دَارِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام لِأُوَدِّعَهُ وَكُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُ غُلَاماً جَالِساً فِي جَنْبِهِ كَانَ وَجْهُهُ مُضِيئاً كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَيَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِيَائِهِ وَكَادَ أَنْ أَنْسَى مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى سَيَكْفِيكَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَيُّرِي فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: يَا سَيِّدِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ هُوَ وَقَدْ أَخْبَرَنِي بِمَا كَانَ فِي ضَمِيرِي؟ فَقَالَ: هُوَ ابْنِي وَخَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَهُوَ الَّذِي يَغِيبُ غَيْبَةً طَوِيلَةً وَيَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ وَلَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُسَمِّيَهُ أَوْ يُكَنِّيَهُ بِكُنْيَتِهِ إِلَى أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاكْتُمْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا رَأَيْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّيْتُ عَلَيْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ عليه السلام.(14)

ابراهيم بن محمد فارسى نيشابورى مى‌گويد: هنگامى والى حكومت عباسى، عمرو بن عوف كه مرد سخت دل و بر كشتن شيعيان حريص بود،‌ مى‌خواست مرا بكشد. از اين تصميم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهل بيت و دوستانم خدا حافظى كردم به خانه امام عسكرى آمدم تا با آن حضرت هم خدا حافظى كنم و اراده فرار كردم. هنگامى‌كه بر آن حضرت وارد شدم، در كنارش پسر بچه‌اى كه رويش همانند ماه شب چهارده نورانى بود، ديدم و از اين نور و روشنائى متحير شدم و نزديك بود كه آن خوف و فرارى را كه در دل داشتم فراموش كنم.

آن بچه به من فرمود: اى ابراهيم فرار نكن، زيرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را كفايت مى‌كند. در اين هنگام تحير من زياد تر شد،‌ به امام عسكرى عليه السلام عرض كردم اى آقاى من خداوند مرا فدايت گرداند اين بچه كسيت كه از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشين من بعد از من است او آن كسى است كه به مدت طولانى غايب مى‌شود و بعد از اين كه زمين از جور و ظلم پر شود، او زمين را از قسط و عدالت آكنده مى‌سازد.

از نام او پرسيدم حضرت فرمود: او همنام و هم كنيه رسول خدا صلى الله عليه وآله است براى هيچ كسى جايز نيست كه به نام و كنيه او اسم ببرد تا اين كه خداوند دولت و حكومت او را ظاهر سازد. پس اى ابراهيم! آن چه را امروز ديدى و شنيدى جز از اهلش، مخفى نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تكيه به فضل خدا و اطمينان به گفته‌هاى حضرت مهدى عليه السلام خارج شدم.

  1. أبو هارون

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَرْخِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يَقُولُ: رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ عليه السلام وَوَجْهُهُ يُضِي‌ءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَرَأَيْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً يَجْرِي كَالْخَطِّ وَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ:‌ هَكَذَا وُلِدَ وَهَكَذَا وُلِدْنَا وَلَكِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَيْهِ لِإِصَابَةِ السُّن.(15)

محمد بن حسن كرخى مى‌گويد: از ابو هارون كه يكى از اصحاب ما بود شنيدم مى‌گفت: من صاحب الزمان را ديدم رويش مانند ماه شب چهارده مى‌درخشيد و بر نافش موئى چون خط روئيده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود در باره آن از امام يازدهم پرسيدم فرمود: چنين متولد شده است و ما هم چنين متولد شديم ولى تيغ بر آن مى‌كشيم براى مراعات سنة اسلام.‌

  1. يعقوب بن منقوش

شيخ صدوق روايت يعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسكري) را كه امام زمان عليه السلام را ديده اين‌گونه نقل كرده‌است:

حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ‌ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى دُكَّانٍ فِي الدَّارِ وَعَنْ يَمِينِهِ بَيْتٌ وَعَلَيْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ دُرِّيُّ الْمُقْلَتَيْنِ شَثْنُ الْكَفَّيْنِ مَعْطُوفُ الرُّكْبَتَيْنِ فِي خَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ وَفِي رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام ثُمَّ قَالَ لِي: هَذَا هُوَ صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَيْتَ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا يَعْقُوبُ انْظُرْ إِلَى مَنْ فِي الْبَيْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَيْتُ أَحَدا.(16)

يعقوب بن منقوش مى‌گويد: بر امام حسن عسكرىّ عليه السّلام وارد شدم و او بر سكّويى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود كه پرده‌هاى آن آويخته بود، گفتم: اى آقاى من صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچه‌اى به قامت پنج وجب كه حدود هشت يا ده سال داشت‌ بيرون آمد با پيشانى درخشان و رويى سفيد و چشمانى در افشان و دو كف ستبر و دو زانوى برگشته و خالى بر گونه راستش و گيسوانى بر سرش بود، آمد و بر زانوى پدرش ابو محمّد عليه السّلام نشست، آنگاه به من فرمود: اين صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مى‌نگريستم، سپس به من فرمود: اى يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست؟ و من داخل شدم امّا كسى را نديدم.

  1. عمرو اهوازى

يكى از افرادى كه امام زمان عليه السلام را ديده، عمرو اهوازى است. مرحوم كلينى و شيخ مفيد روايت او را نقل كرده‌اند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ: أَرَانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُم.(17)

عمرو اهوازى گويد: امام حسن عسكرى عليه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: اين صاحب شما است.‌

  1. محمّد بن إسماعيل بن موسى بن جعفر عليهماالسلام

محمد بن اسماعيل كه از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است امام زمان را ديده‌است:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَكَانَ أَسَنَّ شَيْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَيْتُهُ بَيْنَ الْمَسْجِدَيْنِ وَهُوَ غُلَامٌ عليه السلام.‌(18)

محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر كه پيرمردترين اولاد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در عراق بود، گفت آن حضرت را ميان دو مسجد (مكه و مدينه يا مسجد كوفه و سهله يا مسجد سهله و صعصعه) ديدم و او هنوز كودكى نابالغ بود

  1. أبو نصر طريف خادم

ابو نصر طريف، از خادمان امام حسن عسكرى است،‌ او مى‌گويد:‌من حضرت مهدى را ديدم و به من فرمود‌: من خاتم جانشينان رسول خدا هستم:

عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي طَرِيفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ عليه السلام فَقَالَ: عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْرِفُنِي قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ أَنَا فَقُلْتُ: أَنْتَ سَيِّدِي وَابْنُ سَيِّدِي فَقَالَ: لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ قَالَ: طَرِيفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي قَالَ: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَبِي يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَشِيعَتِي.‌(19)

 

طريف ابو نصر مى‌گويد خدمت صاحب الزمان عليه السلام رسيدم فرمود: صندل سرخ برايم بياور، برايش آوردم سپس فرمود: مرا مى‌شناسى گفتم: آرى فرمود: من كيستم؟ گفتم آقاى من و زاده آقايم، فرمود: از اين نپرسيدم، طريف گويد عرض‌كردم خدا مرا فدايت كند پس شما بيان كنيد برايم فرمود: من خاتم اوصايم و خداى عز و جل به وسيله من از خاندانم و شيعيانم دفع بلا كند.

  1. أبو عليّ بن مطهر

ابو على بن مطهر نيز از جمله كسانى است كه حضرت را ديده و كلينى روايت او را در اين مورد نقل كرده‌است:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَى الزُّرَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِيِّ بْنَ مُطَهَّرٍ يَذْكُرُ أَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه‌.(20)

فتح گويد: از ابا على بن مطهر شنيدم نقل مى‌كرد كه خود او آن حضرت را ديده و قامتش را براى او وصف كرده است‌

  1. نسيم خادم امام عسكرى عليه‌السلام.

نسيم از خادمان امام حسن عسكرى، حضرت مهدى را در شب تولدش ديده است.

شيخ صدوق و حر عاملى روايت او را نقل كرده‌اند:

حدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمُ خَادِمَةُ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ عليه السلام بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَيْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِي: يَرْحَمُكِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِيمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي عليه السلام: أَ لَا أُبَشِّرُكِ فِي الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَى قَالَ: هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَيَّام‌.(21)

نسيم- خادمه امام حسن عليه السّلام- مى‌گويد: بر صاحب الأمر عليه السّلام يك شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: يرحمك اللَّه، نسيم گويد: بدان خوشحال شدم، فرمود: آيا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آرى، فرمود: كسى كه عطسه مى‌زند تا سه روز از مرگ در امان است.

  1. مردى از فارس

مردى از اهل فارس كه از ارادتمندان امام حسن عسكرى است هنگامى كه خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدى عليه السلام را ديده و حضرت امام عسكرى فرزندش را به او معرفى كرده‌است.

مرحوم كلينى روايت او را در كافى نقل كرده‌است:

عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَيْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى فَلَزِمْتُ بَابَ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَدَعَانِي مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْتَأْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِي: يَا أَبَا فُلَانٍ كَيْفَ حَالُكَ؟ ثُمَّ قَالَ لِي: اقْعُدْ يَا فُلَانُ ثُمَّ سَأَلَنِي عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ أَهْلِي ثُمَّ قَالَ لِي: مَا الَّذِي أَقْدَمَكَ عَلَيَّ؟ قُلْتُ: رَغْبَةً فِي خِدْمَتِكَ قَالَ لِي فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَكُنْتُ فِي الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِي لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَكُنْتُ أَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْرِ إِذْنٍ إِذَا كَانَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْماً وَهُوَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَكَةً فِي الْبَيْتِ فَنَادَانِي مَكَانَكَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ أَجْسُرْ أَخْرُجُ وَلَا أَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَيَّ جَارِيَةٌ وَمَعَهَا شَيْ‌ءٌ مُغَطًّى، ثُمَّ نَادَانِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَى الْجَارِيَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اكْشِفِي عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْيَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَكَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَيْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام. (22)

ضوء بن على عجلى از مرد فارسى كه نام او را برد روايت كرده است كه گفت رفتم سر من- رأى و ملازم آستان خانه امام يازدهم شدم بى‌آنكه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام كردم واحوال مرا پرسيد، سپس فرمود: بنشين، از حال مردان و زنانى از خاندانم پرسيد و فرمود: براى چه آمدى؟ عرض‌كردم: براى اشتياق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گويد با خادمان در خانه او بودم و به بازار مى‌رفتم و ما يحتاج آنها را مى‌خريدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت مى‌رفتم.

يك روز كه آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حركتى از درون اطاق شنيدم. حضرت به من فرمود: در جاى خود باش و قدم بر مدار. من جرأت نكردم نه بيرون آيم و نه درون اطاق بروم. ديدم كنيزى از نزد آن حضرت بيرون آمد و با او چيز سرپوشيده‌اى بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن كنيز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از يك بچه سفيد زيباروئى كنار زد و شكمش را گشود و بر آن موئى روئيده بود از زير گلو تا ناف سبز رنگ بود و سياه نبود حضرت فرمود: اين صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من ديگر تا وفات ابو محمد او را نديدم.

  1. كامل بن إبراهيم مدنى.

كامل بن ابراهيم در خانه امام عسكرى براى گرفتن پاسخ سؤالى آمده بود كه جوابش را از محضر حضرت مهدى عليه السلام دريافت كرده‌است.

جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْمَدَنِيَّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ كَامِلٌ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَسْأَلُهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَقَالَ بِمَقَالَتِي قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ سِتْرٌ مُرْخًى فَجَاءَتِ الرِّيحُ فَكَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعِ سِنِينَ أَوْ مِثْلِهَا فَقَالَ لِي: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِكَ وَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْأَلُهُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَكَ وَقَالَ بِمَقَالَتِكَ فَقُلْتُ إِي وَاللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَاللَّهِ يَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ إِنَّهُ لَيَدْخُلُهَا قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّيَّةُ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَمَنْ هُمْ؟ قَال:َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِيٍّ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا يَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَكَتَ عليه السلام عَنِّي سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ كَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ يَقُولُ وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ إِلَى حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ كَشْفَهُ فَنَظَرَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مُتَبَسِّماً فَقَالَ: يَا كَامِلُ مَا جُلُوسُكَ وَقَدْ أَنْبَأَكَ بِحَاجَتِكَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِي؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ أُعَايِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ.(23)

جعفر بن محمد بن مالك از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از محمد بن احمد انصارى روايت مى‌كند كه گفت: گروهى از مفوضه‌ و مقصره، كامل بن ابراهيم مدنى را نزد امام حسن عسكرى عليه السّلام فرستادند.كامل مى‌گويد: من پيش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هيچ كس داخل بهشت نمى‌شود، مگر اين‌كه آنچه را من شناخته‌ام او بشناسد و اعتقاد به چيزى داشته باشد كه من معتقدم. وقتى به خدمتش رسيدم ديدم لباس سفيد و نرمى پوشيده است پيش خود گفتم: ولى اللَّه و حجت خدا لباسهاى نرم و لطيف مى‌پوشد ولى به ما امر ميكند كه در فكر برادران دينى خود باشيم و ما را از پوشيدن اين گونه لباسها منع مى‌كند در آن موقع كه در اين انديشه بودم، حضرت تبسمى نمود و آستينهاى مبارك را بالا زد، و لباس سياه زبرى كه در زير لباس سفيد به تن كرده بود، نشان داد و فرمود: اى كامل! اين لباس را براى خدا پوشيده‌ام و آن را براى شما! من سلام كردم و كنار درى كه پرده‌اى از آن آويزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پاره‌اى كه تقريبا چهار ساله بنظر مى‌آمد، ديدم كه فرمود: اى كامل بن ابراهيم! از اين حرف چنان تعجب نمودم كه مو بر بدنم راست گرديد، و مثل اين‌كه به من الهام شد كه بگويم: بله آقاى من! فرمود: آمده‌اى از ولى اللَّه و حجت خدا سؤال كنى، كسى داخل بهشت مى‌شود كه آنچه را تو شناخته‌اى او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدى او هم معتقد باشد.

گفتم: آرى به خدا قسم براى پرسيدن اين مطلب آمده‌ام. فرمود: به خدا قسم آنها كه داخل بهشت مى‌شوند تقليل مى‌يابند: به خدا قسم مردمى داخل بهشت مى‌شوند كه آنها را «حقيه» مى‌گويند. گفتم: آقا آنها كيستند؟ فرمود: آنها كسانى هستند كه از بس على عليه السّلام را دوست دارند؛ به حق او قسم مى‌خورند ولى حق او و فضل او را نمى‌دانند. آنگاه لحظه‌اى ساكت شد و سپس فرمود: آمده‌اى كه از عقائد مفوضه سؤال كنى؟ مفوضه در عقيده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفويض‌ نكرده) بلكه دلهاى ما ظرفهائى براى تعلق مشيت خداوند است. پس هر وقت خدا چيزى را بخواهد ما نيز مى‌خواهيم چنان كه خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ يعنى: نمى‌خواهند چيزى مگر اين كه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائين آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.

در اين هنگام امام حسن عسكرى عليه السّلام نظرى به من نمود و تبسمى فرمود و گفت: اى كامل! ديگر براى چه نشسته‌اى؟ شنيدى كه امام بعد از من آنچه را مى‌خواستى به تو گفت؟ من برخاستم و بيرون آمدم و ديگر آن حضرت (امام زمان) را نديدم.

نتيجه:

با توجه به آنچه ذكر شد، تعدادى از افراد حضرت مهدى عليه السلام را در زمان حيات پدر بزرگوارش يا بعد از آن ديده‌اند، در نتيجه غير از حضرت حكيمه كه خود موثق‌ترين فرد در اين مورد است روايان موثقى ديگرى نيز ولادت آن حضرت را گزارش كرده‌اند و بعد از تولد نيز عده‌اى به محضرش تشرف يافته‌اند.
پی نوشت:

(1) كتاب الغيبة، ص240- 242، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح.

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ص430.

(3) كمال الدين و تمام النعمة، ص431.

(4) الأصول من الكافي، ج1، ص330.

(5)فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 355، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

(6)رجال النجاشي، ص 353.

(7) رجال النجاشي، ص 219.

(8)رجال النجاشي، ص 91.

(9) رجال الطوسي، ص 401، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني.

(10) كمال الدين و تمام النعمة، ص435و  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 19، تحقيق: محمد الباقر البهبودي.

(11)كمال الدين و تمام النعمة، ص 435،‌ ح3.

(12) كمال الدين و تمام النعمة، ص431، باب 42، ح 8 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‌51، ص6، باب ولادته و احوال امه، ح11.

(13) الدين و تمام النعمة، ص 384 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص24.

(14)خاتمة المستدرك، ج12، ص281 ومعجم أحاديث الإمام المهدي (ع) ج 4 ص 238 و مكيال المكارم ج 1 ص 237.

(15)كمال الدين و تمام النعمة، ج‌2، ص435 وبحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 18.

(16)كمال الدين و تمام النعمة، ص407 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52، ص 25.

(17) الأصول من الكافي، ج،1 ص332،‌ح12و الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص354.

(18)الأصول من الكافي، ج‌1، ص330 باب تسمية من رآه، ح2.

(19) كمال الدين و تمام النعمة، ص441، ح12و كتاب الغيبة، ص 246، ح 215.

(20) الأصول من الكافي، ج‌1، ص329.

(21) كمال الدين و تمام النعمة، ص441، باب 41،‌ ح13و تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج12، ص89.

(22) الأصول من الكافي، ج 1، ص329، ح 6.
(23) كتاب الغيبة، ص247، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69، ص163.
منبع:

http://www.valiasr-aj.com







ادامه دارد.....


پاسخ به شبهه ای از قفاری پیرامون مهدویت
(2)

پاسخ دوم: شهادت ديگران بر ولادت حضرت مهدي (عج)

اگر اشكال قفارى و همفكرانش بر شهادت حضرت حكيمه است بايد گفت:‌با جستجو در منابع شيعه به دست مى‌آيد كه ولادت آن حضرت را جز حكيمه، چهار زن ديگر نيز مشاهده نموده و گزارش كرده‌اند كه با حضرت حكيمه،‌ پنج تن مى‌شود. ماجراى تولد امام زمان عليه السلام در هر محكمه‌اى اگر ارائه شود، شهادت اين پنج نفر كافى خواهد بود. اينك اسامى زنانى كه شاهد تولد حضرت مهدى عليه السلام بوده اند از اين قرار است:

  1. زن قابله

شهادت زن قابله را بر تولد امام زمان عليه السلام، احمد بن بلال بن داود كاتب كه تربيت شده همان زن قابله بوده از قول اين زن، براى دوستش به نام حنظله نقل كرده‌است.

شيخ طوسى اين روايت را كه مفصل است در كتاب الغيبة آورده و ما همان محل شاهد را در اين جا مى‌آوريم:

زن قابله مى‌گويد: خادم امام حسن عسكرى عليه السلام به در خانه ما آمد و گفت:

208 - أحمد بن علي الرازي، عن محمد بن علي، عن حنظلة بن زكريا قال: حدثني أحمد بن بلال بن داود الكاتب...

فَقَالَ: يَحْتَاجُ إِلَيْكِ بَعْضُ الْجِيرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِي وَلَفَّ رَأْسِي بِالْمُلَاءَةِ وَأَدْخَلَنِي الدَّارَ وَأَنَا أَعْرِفُهَا فَإِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَإِذَا امْرَأَةٌ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَأَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا كَأَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ تُعِينُنَا فِيمَا نَحْنُ فِيهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا يُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا كَانَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى سَقَطَ غُلَامٌ فَأَخَذْتُهُ عَلَى كَفِّي وَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَأَخْرَجْتُ رَأْسِي مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ أُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِيلَ لِي: لَا تَصِيحِي فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِي إِلَى الْغُلَامِ قَدْ كُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ كَفِّي فَقَالَتْ لِيَ الْمَرْأَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِيحِي وَأَخَذَ الْخَادِمُ بِيَدِي وَأَخْرَجَنِي مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِي إِلَى دَارِي...

يكى از همسايه‌ها براى حاجت مهمى تو را مى‌خواند به خانه آنها بيا، روسرى به سر كردم و او مرا به خانه‌اى آورد كه نمى‌شناختم. ديدم پرده درازى در وسط خانه آويخته‌اند و مردى كنار پرده ايستاده است.

خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. ديدم زنى در حال وضع حمل است و زنى ديگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در اين كار به ما كمك مى‌كنى؟ پس به او كمك كردم و چيزى نگذشت كه پسرى متولد گرديد. من او را روى دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بيرون آوردم كه به آن مرد نشسته مژده دهم، كسى گفت سر و صدا مكن! چون متوجه بچه شدم او را روى دست خود نديدم و همان زن گفت: صدا مكن! در اين موقع خادم مرا به خانه‌ام برگردانيد.

اين زن بعد نقل ماجراى تولد امام زمان به احمد بن بلال مى‌گويد:

إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَأْناً وَمَنْزِلَةً وَكُلُّ مَا يَدَّعُونَهُ حَقٌّ..(1)

اين جريان را براى تو نقل كردم تا بدانى كه اين قوم (خانواده پيامبر) نزد خداوند داراى شأن و مقام بزرگى هستند و آنچه ادعا مى‌كنند درست است.

2 و 3. نسيم و ماريه خادمان امام حسن عسكري (ع)

نسيم و ماريه از خادمان خانه امام حسن عسكرى عليه السلام است كه وجود مقدس امام زمان عليه السلام را هنگام تولد ديده و اين قضيه را اين‌گونه نقل كرده‌اند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَأَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام عَنِ السَّيَّارِيِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمٌ وَمَارِيَةُ قَالَتَا: إِنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ عليه السلام مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِي الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّك‌.(2)

نسيم و ماريه مى‌گويند: هنگامى‌كه صاحب الزّمان عليه السّلام از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمين نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه كرد و فرمود: سپاس ويژه‌ى خداوندى است كه پرودگار جهانيان است و درود خدا بر پيامبر و آل او باد، ستمكاران پنداشته‌اند كه حجّت خدا از ميان رفته است اگر براى ما اذن در كلام بود شكّ زايل مى‌گرديد.

  1. كنيز امام عسكرى (ع)

كنيز ديگرى از امام حسن عسكرى عليه السلام كه بعد از غارت خانه امام توسط جعفر كذاب با شخصى به نام ابو على خيزرانى ازدواج كرد، بر تولد حضرت مهدى عليه السلام شهادت داده‌است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْخَيْزَرَانِيُّ عَنْ جارِيََةٍ لَهُ كَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: فَحَدَّثَتْنِي أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّيِّدِ عليه السلام وَأَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّيِّدِ صَقِيلُ....

قَالَ أَبُو عَلِيٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِيَةَ تَذْكُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّيِّدُ عليه السلام رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَرَأَتْ طُيُوراً بَيْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِيرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام بِذَلِكَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: تِلْكَ مَلَائِكَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّكِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِيَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَج‌.

ابو على خيزرانى كنيزى داشت كه او را به امام حسن عسكرىّ عليه السّلام اهدا كرد و چون جعفر كذّاب خانه امام را غارت كرد وى از دست جعفر گريخت و با ابو علىّ ازدواج نمود. ابو علىّ مى‌گويد كه او گفته است در ولادت سيّد (امام زمان) عليه السّلام حاضر بود و مادر سيّد، صقيل نام داشت...(3)

ابو علىّ گويد: از همين كنيز شنيدم كه مى‌گفت: چون سيّد (امام زمان) عليه السّلام متولّد شد، نور درخشان وى را ديده است كه از او ظاهر گرديده و به افق آسمانها رسيده است و پرندگان سپيدى ديده كه از آسمان فرود مى‌آيند و پرهاى خود را به سر و صورت و ساير اعضاى وى مى‌كشند و سپس پرواز مى‌كنند، اين مطلب را به امام حسن عسكرىّ عليه السّلام خبر داديم، خنديد و فرمود: آنها ملائكه‌اى هستند كه براى تبرّك جستن به اين مولود فرود آمده‌اند و چون ظهور كند ياوران وى خواهند بود

پاسخ سوم: تعدادي از افراد مورد اطمينان، حضرت مهدي (ع) را بعد از تولد، ديده‌اند

علاوه بر اين پنج نفر فوق كه بر تولد حضرت مهدى عليه السلام شهادت داده‌اند (كه در ميان آنها حضرت حكيمه در نزد شيعه از منزلت خاصى برخوردار است كه بعداً‌ در باره آن توضيح مى‌دهيم)، تعدادى از ارادتمندان و اصحاب امام عسكرى عليه السلام، نيز در مدت پنج سال آخر حيات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدى عليه السلام را ديده‌اند. در اين‌جا به اسامى عده‌اى كه در آن مقطع خاص تاريخى محضر مبارك آن حضرت شرفياب شده‌اند، اشاره مى‌كنيم:

  1. روايت عبد الله بن جعفر حميري:

يكى از كسانى كه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام بار يافته، نائب و سفير او عثمان بن سعيد عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حميرى كه از راويان موثق است تصريح مى‌كند كه امام زمان عليه السلام را ديده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را با سند صحيح اين‌گونه نقل كرده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‌ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَدِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُرِيَهُ «كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»....

ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟ فَقَالَ: إِي وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ....(4)

عبد الله بن جعفر حميرى مى‌گويد: من با عثمان بن سعيد عمروى سفير امام زمان عليه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وكيل امام بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام عسكرى بپرسم، من به سفير امام زمان عثمان بن سعيد گفتم:

مى‌خواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، زيرا كيش و آئين من بر اين است كه زمين از حجت خالى نمى‌ماند، مگر چهل روز قبل از قيامت كه در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى‌كشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ايمان مسدود مى‌شود آنسان كه بعد از آن نه ايمان كسى پذيرفته شود كه تا آن روز كافر بوده است، و نه كردار شايسته مردمان مورد قبول مى‌افتد كه پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى كه در آن چهل روز بر روى زمين باشند بدكاره‌هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى‌شود. با اين اعتقاد و يقين، دوست دارم بر يقين خود بيفزايم. همانا ابراهيم خليل از خدا مسألت كرد تا به او نشان دهد كه چگونه مردگان را زنده مى‌كند. و خدا به او گفت: مگر اين را باور نداري؟ ابراهيم گفت: «چرا باور دارم. اما مى‌خواهم اطمينان و آرامش دل بيابم». من نيز به شما كه سفير امام زمانى وثوق كامل دارم‌....

عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكرى را ديده‌اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود و به دست خود اشاره كرد...

بررسي سند روايت:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:

نجاشى در باره ی او مى‌نويسد:

محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميري أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر عليه السلام.(5)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى العطار:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.(6)

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.(7)

احمد بن إسحاق القمي:

أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.(8)

عثمان بن سعيد العمري:

[ 5877 ] 22 - عثمان بن سعيد العمري الزيات، ويقال له: السمان، يكنى أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله عليه السلام.(9)

سند اين روايت صحيح اعلائى است و تمام روات آن از برترين راويان تاريخ شيعه هستند.

  1. محمّد بن عثمان عمرى با چهل نفر

از جمله كسانى كه بعد از تولد حضرت مهدى، آن حضرت را ديده‌اند، چهل نفر از محبان و شيعيان امام حسن عسكرى است كه در منزل آن حضرت بودند و امام عسكرى فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش كرد. اين روايت موثق را شيخ صدوق در كمال الدين با سندى كه همه راويانش موثق هستند، نقل كرده‌است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ حُكَيْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَيْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام وَنَحْنُ فِي مَنْزِلِهِ وَكُنَّا أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ أَطِيعُوهُ وَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فِي أَدْيَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَيَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام.‌(10)

معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى مى‌گويند: ابو محمد حسن بن على عليه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما بعد از من و خليفه من بر شما است، او را اطاعت كنيد و بعد از من در دين خود اختلاف نكنيد تا هلاك نشويد. آگاه باشيد كه بعد از امروز او را نخواهيد ديد. آنها مى‌گويند: ما از حضورش بيرون آمديم چند روزى نگذشت كه ابو محمد در گذشت‌.

در روايت ديگر آمده است كه محمد بن عثمان عمرى مى‌گويد: من امام زمان را ديده‌ام:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِه‌.(11)

عبد اللَّه بن جعفر حميرى مى‌گويد: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مى‌كنم كه ابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده‌ها را زنده مى‌كنى گفت: مگر ايمان ندارى؟ عرض‌كرد: چرا ولى مى‌خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر كه او را ديدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند اين و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.

بررسي سند روايت نخست:

در سند روايت نخست،‌ افرادى:‌. محمد بن على بن ماجيلويه؛ 2. محمد بن يحى العطار؛ 3. جعفر بن محمد مالك فزارى؛‌ 4. معاوية بن حكيم؛ 5. محمد بن ايوب بن نوح؛‌ 6. محمد بن عثمان عمرى قرار دارند كه اينك همه آنها را از نظر رجال شناسان شيعه بررسى مى‌كنيم:

  1. محمد بن علي بن ماجيلويه:

محمد بن علي بن ماجيلويه: ثقة على الأقوى. هو وأخوه أحمد ممن يكثر الصدوق من الرواية عنهما مترضيا عليهما. وتقدم جدهما محمد بن أبي القاسم الملقب بما جيلويه. وعد من تلامذة الكليني. مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص242.

محمد بن على بن ماجيلوى، بنا قول قوى ثقه است، او برادرش احمد از جمله كسانى است كه شيخ صدوق فراوان از آنها روايت نقل كرده و از آنها راضى است و جد آنها محمد بن ابى القاسم ملقب به ماجيلويه بوده و از شاگردان كلينى است.

ومحمد بن علي ماجيلويه الذي يروي الصدوق عنه ممن عد العلامة خبره صحيحا. الرسائل الرجالية، ج1، ص348،‌ تحقيق: محمد حسين الدرايتي

محمد بن على ماجيلويه كسى است كه شيخ صدوق از او روايت كرده و علامه روايت او را صحيح دانسته است.

  1. محمد بن يحيي العطار.

دومين شخص در اين سند، محمد بن يحيى ابو جعفر عطار است. نجاشى ايشان را موثق دانسته است:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث. فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

محمد بن يحيى ابو جعفر عطار از اهل قم، بزرگ اصحاب اماميه در زمان خود، موثق و مورد اطمينان و روايات فراوان نقل كرده‌است.

شيخ طوسى نيز در رجال الطوسي، ص439، تحقيق: جواد القيومي الأصفهانی  ايشان را از مشايخ مرحوم كلينى ذكر كرده‌است:

محمد بن يحيى العطار، روى عنه الكليني، قمي، كثير الرواية.

  1. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:

اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالك بايد گفت كه در باره او بين علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعيف كرده‌اند؛ اما شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:

جعفر بن محمد بن مالك، كوفي، ثقة. رجال الطوسي، ص 418.

و نيز ابو القاسم كوفى متوفاى 352 هـ در کتاب  الاستغاثة، ج 1، ص 77 وى را اين گونه توثيق مى‌‌كند:

حدثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي...

البته تضعيف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثيق شيخ طوسى ارزشى ندارد؛ زيرا تضعيفات اين دو بزرگوار به خاطر نقل رواياتى بوده است كه در آن زمان از ديدگاه آن‌ها غلو محسوب مى‌شده؛ در حالى كه امروزه همه آن‌ها از ضروريات مذهب شيعه به حساب مى‌آيد.

مرحوم علامه جليل القدر، حاج شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال بعد از نقل تضعيفات نجاشى و ابن غضائرى مى‌نويسد:

وأقول قد نبهنا في المقدمة فوائد عشر علي أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعد في السلف الزّمان غلوّا و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات و ظنّي أنّ ما صدر في المقام في حقّه من الغمز و التضعيف ناش من روايته جملة من معجزات الأئمة سيما معجزات ولادة القائم... و تحقيق المقال أنّ الأقوي كون الرجل ثقة اعتماداً علي توثيق الشيخ.... تنقيح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.

در فوائد دهگانه در مقدمه كتابمان گفتيم كه برخى از مسائل كه امروز از ضروريات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مى دانسته اند كه بر همين اساس هم جمعى از راويان مورد ثقه را تضعيف مى كرده اند ومن فكر مى كنم آنچه كه در مورد جعفر بن محمد مالك از ضعف وغير آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى عليه السلام باشد.....نتيجه اين تحقيق آن است كه وى بنا بر سخن شيخ طوسى ثقه است.

علامه محقق نمازى شاهرودى مى نويسد:

والتحقيق أن الأقوى كون الرجل من الثقات المعتمدين اعتمادا على توثيق الشيخ، وأبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة، والعلامة المامقاني في رجاله. مستدركات علم رجال الحديث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.

راى محكمتر در باره جعفر بن محمد مالك كوفى اين است كه بگوئيم: بنا بر توثيق شيخ وابو القاسم كوفى در كتاب استغاثه و مامقانى در كتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.

  1. معاوية بن حكيم:

نخستين فرد از آن سه تن كه اين روايت را نقل كرده و در يك طبقه هستند، ‌معاوية‌ بن حكيم است كه رجال شناسان شيعه او را موثق دانسته‌اند:

نجاشى در رجالش در باره او مى‌نويسد:

معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار الدهني ثقة، جليل، في أصحاب الرضا عليه السلام. قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله: سمعت شيوخنا يقولون: روى معاوية بن حكيم أربعة وعشرين أصلا لم يرو غيرها. فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص412، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار دهنى،‌ ثقه و شخص جليل القدر از اصحاب امام هشتم عليه السلام است. ابو عبد الله حسين بن عبيد الله مى‌گويد: از بزرگان شنيدم كه مى گفتند: معاويه بن حكيم بيست و چهار اصل را كه ديگران روايت نكرده او روايت كرده‌است.

  1. محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمري:

اين دو بزرگوار از نواب خاص امام زمان عليه السلام بودند كه نياز به بررسى شرح حال آنها نيست و در نزد شيعه موثق هستند، ضمن اين كه با معاوية بن حكيم در يك طبقه هستند و وقتى وثاقت يك نفر از آن‌ها ثابت شود، راويان هم طبقه آن‌ها نيازى به بررسى ندارند.

  1. روايت ابو غانم خادم امام عسكري (ع).

ابو غانم يكى از خدمت گزاران خانه امام حسن عسكرى عليه السلام بود،‌ طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدى عليه السلام، امام حسن عسكرى فرزندش را براى اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشين بعد از خود معرفى كرد.

شيخ صدوق مى‌نويسد:

ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِي غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَى أَصْحَابِهِ يَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِي تَمْتَدُّ إِلَيْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَإِذَا امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.(12)

ابو غانم خادم روايت نموده كه چون امام زمان عليه السّلام متولد گرديد، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من اين كودك امام شما و جانشين من خواهد بود. اين همان قائم است كه مردم براى ظهور او انتظارها مى‌كشند و هنگامى كه دنيا پر از ظلم و بى عدالتى شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد كند.

  1. أحمد بن إسحاق قمى.

شيخ صدوق در كمال الدين ، قضيه رؤيت امام زمان عليه السلام را در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام از زبان احمد بن اسحاق قمى نقل مى‌كند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَلَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَبِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ عليه السلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ: يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ عليه السلام وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَاللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ الْهَلَكَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِيهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ عليه السلام بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ....‌(13)

احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مى‌گويد به محضر امام يازدهم ابو محمد حسن بن على عليه‌ السلام وارد شدم و مى‌خواستم راجع به جانشين پس از او پرسش كنم، آن‌حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق به درستى كه خداى تبارك و تعالى از هنگامى‌كه آدم را آفريده تا هنگامه قيامت زمين را از حجت خودش كه به واسطه وجود او بلاء را از زمين دفع مى‌كند و باران رحمتش را مى‌فرستد و به بركات زمين را استخراج مى‌كند، خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم يا ابن رسول اللَّه امام و خليفه پس از شما كيست؟

آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسرى بود كه رويش چون ماه شب چهارده بود، كودك، سه سالى مى‌نمود و فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى عز و جل و نزد حجج او گرامى نبودى من اين پسر خود را به تو نشان نمى‌دادم. به درستى او هم نام رسول خدا و هم كنيه او است، او آن كسى است كه زمين را از عدل و داد آكنده سازد هم چنان‌كه از جور و ستم پر شده‌است. اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر عليه السلام و مثل ذو القرنين است. به خدا يك غيبتى دارد كه در آن كسى از هلاكت نجات نيابد جز آنكه خداى عز و جل او را بر قول به امامت وى ثابت دارد و او را موفق سازد كه براى تعجيل فرجش دعا كند. گفتم: اى مولاى من آيا نشانه‌اى دارد كه دل من بدان مطمئن شود؟ آن كودك به زبان فصيح فرمود: منم ذخيره خدا در زمين و انتقام گرنده از دشمنان او، اى احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد....

  1. إبراهيم بن محمد بن فارس النيسابوري

ابراهيم بن محمد فارس نيشابورى از اصحاب امام عسكرى عليه السلام خود وجود مقدس امام زمان عليه السلام را در خانه‌اش ديده است. ميرزاى نورى به نقل از كتاب اثباة الهداة به نقل از كتاب إثبات الرجعة فضل بن شاذان مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِي عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِي وَهُوَ رَجُلٌ شَدِيدٌ وَكَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّيعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِكَ وَغَلَبَ عَلَيَّ خَوْفٌ عَظِيمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِي وَأَحِبَّائِي وَتَوَجَّهْتُ إِلَى دَارِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام لِأُوَدِّعَهُ وَكُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُ غُلَاماً جَالِساً فِي جَنْبِهِ كَانَ وَجْهُهُ مُضِيئاً كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَيَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِيَائِهِ وَكَادَ أَنْ أَنْسَى مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى سَيَكْفِيكَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَيُّرِي فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: يَا سَيِّدِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ هُوَ وَقَدْ أَخْبَرَنِي بِمَا كَانَ فِي ضَمِيرِي؟ فَقَالَ: هُوَ ابْنِي وَخَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَهُوَ الَّذِي يَغِيبُ غَيْبَةً طَوِيلَةً وَيَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَنِيُّهُ وَلَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُسَمِّيَهُ أَوْ يُكَنِّيَهُ بِكُنْيَتِهِ إِلَى أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاكْتُمْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا رَأَيْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّيْتُ عَلَيْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ عليه السلام.(14)

ابراهيم بن محمد فارسى نيشابورى مى‌گويد: هنگامى والى حكومت عباسى، عمرو بن عوف كه مرد سخت دل و بر كشتن شيعيان حريص بود،‌ مى‌خواست مرا بكشد. از اين تصميم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهل بيت و دوستانم خدا حافظى كردم به خانه امام عسكرى آمدم تا با آن حضرت هم خدا حافظى كنم و اراده فرار كردم. هنگامى‌كه بر آن حضرت وارد شدم، در كنارش پسر بچه‌اى كه رويش همانند ماه شب چهارده نورانى بود، ديدم و از اين نور و روشنائى متحير شدم و نزديك بود كه آن خوف و فرارى را كه در دل داشتم فراموش كنم.

آن بچه به من فرمود: اى ابراهيم فرار نكن، زيرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را كفايت مى‌كند. در اين هنگام تحير من زياد تر شد،‌ به امام عسكرى عليه السلام عرض كردم اى آقاى من خداوند مرا فدايت گرداند اين بچه كسيت كه از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشين من بعد از من است او آن كسى است كه به مدت طولانى غايب مى‌شود و بعد از اين كه زمين از جور و ظلم پر شود، او زمين را از قسط و عدالت آكنده مى‌سازد.

از نام او پرسيدم حضرت فرمود: او همنام و هم كنيه رسول خدا صلى الله عليه وآله است براى هيچ كسى جايز نيست كه به نام و كنيه او اسم ببرد تا اين كه خداوند دولت و حكومت او را ظاهر سازد. پس اى ابراهيم! آن چه را امروز ديدى و شنيدى جز از اهلش، مخفى نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تكيه به فضل خدا و اطمينان به گفته‌هاى حضرت مهدى عليه السلام خارج شدم.

  1. أبو هارون

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَرْخِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يَقُولُ: رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ عليه السلام وَوَجْهُهُ يُضِي‌ءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَرَأَيْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً يَجْرِي كَالْخَطِّ وَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ:‌ هَكَذَا وُلِدَ وَهَكَذَا وُلِدْنَا وَلَكِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَيْهِ لِإِصَابَةِ السُّن.(15)

محمد بن حسن كرخى مى‌گويد: از ابو هارون كه يكى از اصحاب ما بود شنيدم مى‌گفت: من صاحب الزمان را ديدم رويش مانند ماه شب چهارده مى‌درخشيد و بر نافش موئى چون خط روئيده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود در باره آن از امام يازدهم پرسيدم فرمود: چنين متولد شده است و ما هم چنين متولد شديم ولى تيغ بر آن مى‌كشيم براى مراعات سنة اسلام.‌

  1. يعقوب بن منقوش

شيخ صدوق روايت يعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسكري) را كه امام زمان عليه السلام را ديده اين‌گونه نقل كرده‌است:

حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ‌ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى دُكَّانٍ فِي الدَّارِ وَعَنْ يَمِينِهِ بَيْتٌ وَعَلَيْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ دُرِّيُّ الْمُقْلَتَيْنِ شَثْنُ الْكَفَّيْنِ مَعْطُوفُ الرُّكْبَتَيْنِ فِي خَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ وَفِي رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام ثُمَّ قَالَ لِي: هَذَا هُوَ صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَيْتَ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا يَعْقُوبُ انْظُرْ إِلَى مَنْ فِي الْبَيْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَيْتُ أَحَدا.(16)

يعقوب بن منقوش مى‌گويد: بر امام حسن عسكرىّ عليه السّلام وارد شدم و او بر سكّويى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود كه پرده‌هاى آن آويخته بود، گفتم: اى آقاى من صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچه‌اى به قامت پنج وجب كه حدود هشت يا ده سال داشت‌ بيرون آمد با پيشانى درخشان و رويى سفيد و چشمانى در افشان و دو كف ستبر و دو زانوى برگشته و خالى بر گونه راستش و گيسوانى بر سرش بود، آمد و بر زانوى پدرش ابو محمّد عليه السّلام نشست، آنگاه به من فرمود: اين صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مى‌نگريستم، سپس به من فرمود: اى يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست؟ و من داخل شدم امّا كسى را نديدم.

  1. عمرو اهوازى

يكى از افرادى كه امام زمان عليه السلام را ديده، عمرو اهوازى است. مرحوم كلينى و شيخ مفيد روايت او را نقل كرده‌اند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ: أَرَانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُم.(17)

عمرو اهوازى گويد: امام حسن عسكرى عليه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: اين صاحب شما است.‌

  1. محمّد بن إسماعيل بن موسى بن جعفر عليهماالسلام

محمد بن اسماعيل كه از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است امام زمان را ديده‌است:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَكَانَ أَسَنَّ شَيْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَيْتُهُ بَيْنَ الْمَسْجِدَيْنِ وَهُوَ غُلَامٌ عليه السلام.‌(18)

محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر كه پيرمردترين اولاد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در عراق بود، گفت آن حضرت را ميان دو مسجد (مكه و مدينه يا مسجد كوفه و سهله يا مسجد سهله و صعصعه) ديدم و او هنوز كودكى نابالغ بود

  1. أبو نصر طريف خادم

ابو نصر طريف، از خادمان امام حسن عسكرى است،‌ او مى‌گويد:‌من حضرت مهدى را ديدم و به من فرمود‌: من خاتم جانشينان رسول خدا هستم:

عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي طَرِيفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ عليه السلام فَقَالَ: عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْرِفُنِي قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ أَنَا فَقُلْتُ: أَنْتَ سَيِّدِي وَابْنُ سَيِّدِي فَقَالَ: لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ قَالَ: طَرِيفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي قَالَ: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَبِي يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَشِيعَتِي.‌(19)

 

طريف ابو نصر مى‌گويد خدمت صاحب الزمان عليه السلام رسيدم فرمود: صندل سرخ برايم بياور، برايش آوردم سپس فرمود: مرا مى‌شناسى گفتم: آرى فرمود: من كيستم؟ گفتم آقاى من و زاده آقايم، فرمود: از اين نپرسيدم، طريف گويد عرض‌كردم خدا مرا فدايت كند پس شما بيان كنيد برايم فرمود: من خاتم اوصايم و خداى عز و جل به وسيله من از خاندانم و شيعيانم دفع بلا كند.

  1. أبو عليّ بن مطهر

ابو على بن مطهر نيز از جمله كسانى است كه حضرت را ديده و كلينى روايت او را در اين مورد نقل كرده‌است:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَى الزُّرَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِيِّ بْنَ مُطَهَّرٍ يَذْكُرُ أَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه‌.(20)

فتح گويد: از ابا على بن مطهر شنيدم نقل مى‌كرد كه خود او آن حضرت را ديده و قامتش را براى او وصف كرده است‌

  1. نسيم خادم امام عسكرى عليه‌السلام.

نسيم از خادمان امام حسن عسكرى، حضرت مهدى را در شب تولدش ديده است.

شيخ صدوق و حر عاملى روايت او را نقل كرده‌اند:

حدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِي نَسِيمُ خَادِمَةُ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ عليه السلام بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَيْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِي: يَرْحَمُكِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِيمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي عليه السلام: أَ لَا أُبَشِّرُكِ فِي الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَى قَالَ: هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَيَّام‌.(21)

نسيم- خادمه امام حسن عليه السّلام- مى‌گويد: بر صاحب الأمر عليه السّلام يك شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: يرحمك اللَّه، نسيم گويد: بدان خوشحال شدم، فرمود: آيا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آرى، فرمود: كسى كه عطسه مى‌زند تا سه روز از مرگ در امان است.

  1. مردى از فارس

مردى از اهل فارس كه از ارادتمندان امام حسن عسكرى است هنگامى كه خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدى عليه السلام را ديده و حضرت امام عسكرى فرزندش را به او معرفى كرده‌است.

مرحوم كلينى روايت او را در كافى نقل كرده‌است:

عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَيْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى فَلَزِمْتُ بَابَ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَدَعَانِي مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْتَأْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِي: يَا أَبَا فُلَانٍ كَيْفَ حَالُكَ؟ ثُمَّ قَالَ لِي: اقْعُدْ يَا فُلَانُ ثُمَّ سَأَلَنِي عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ أَهْلِي ثُمَّ قَالَ لِي: مَا الَّذِي أَقْدَمَكَ عَلَيَّ؟ قُلْتُ: رَغْبَةً فِي خِدْمَتِكَ قَالَ لِي فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَكُنْتُ فِي الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِي لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَكُنْتُ أَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْرِ إِذْنٍ إِذَا كَانَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْماً وَهُوَ فِي دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَكَةً فِي الْبَيْتِ فَنَادَانِي مَكَانَكَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ أَجْسُرْ أَخْرُجُ وَلَا أَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَيَّ جَارِيَةٌ وَمَعَهَا شَيْ‌ءٌ مُغَطًّى، ثُمَّ نَادَانِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَى الْجَارِيَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اكْشِفِي عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْيَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَكَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَيْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام. (22)

ضوء بن على عجلى از مرد فارسى كه نام او را برد روايت كرده است كه گفت رفتم سر من- رأى و ملازم آستان خانه امام يازدهم شدم بى‌آنكه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام كردم واحوال مرا پرسيد، سپس فرمود: بنشين، از حال مردان و زنانى از خاندانم پرسيد و فرمود: براى چه آمدى؟ عرض‌كردم: براى اشتياق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گويد با خادمان در خانه او بودم و به بازار مى‌رفتم و ما يحتاج آنها را مى‌خريدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت مى‌رفتم.

يك روز كه آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حركتى از درون اطاق شنيدم. حضرت به من فرمود: در جاى خود باش و قدم بر مدار. من جرأت نكردم نه بيرون آيم و نه درون اطاق بروم. ديدم كنيزى از نزد آن حضرت بيرون آمد و با او چيز سرپوشيده‌اى بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن كنيز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از يك بچه سفيد زيباروئى كنار زد و شكمش را گشود و بر آن موئى روئيده بود از زير گلو تا ناف سبز رنگ بود و سياه نبود حضرت فرمود: اين صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من ديگر تا وفات ابو محمد او را نديدم.

  1. كامل بن إبراهيم مدنى.

كامل بن ابراهيم در خانه امام عسكرى براى گرفتن پاسخ سؤالى آمده بود كه جوابش را از محضر حضرت مهدى عليه السلام دريافت كرده‌است.

جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْمَدَنِيَّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ كَامِلٌ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَسْأَلُهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَقَالَ بِمَقَالَتِي قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ سِتْرٌ مُرْخًى فَجَاءَتِ الرِّيحُ فَكَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعِ سِنِينَ أَوْ مِثْلِهَا فَقَالَ لِي: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِكَ وَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْأَلُهُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَكَ وَقَالَ بِمَقَالَتِكَ فَقُلْتُ إِي وَاللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَاللَّهِ يَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ إِنَّهُ لَيَدْخُلُهَا قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّيَّةُ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَمَنْ هُمْ؟ قَال:َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِيٍّ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا يَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَكَتَ عليه السلام عَنِّي سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ كَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ يَقُولُ وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ إِلَى حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ كَشْفَهُ فَنَظَرَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مُتَبَسِّماً فَقَالَ: يَا كَامِلُ مَا جُلُوسُكَ وَقَدْ أَنْبَأَكَ بِحَاجَتِكَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِي؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ أُعَايِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ.(23)

جعفر بن محمد بن مالك از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از محمد بن احمد انصارى روايت مى‌كند كه گفت: گروهى از مفوضه‌ و مقصره، كامل بن ابراهيم مدنى را نزد امام حسن عسكرى عليه السّلام فرستادند.كامل مى‌گويد: من پيش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هيچ كس داخل بهشت نمى‌شود، مگر اين‌كه آنچه را من شناخته‌ام او بشناسد و اعتقاد به چيزى داشته باشد كه من معتقدم. وقتى به خدمتش رسيدم ديدم لباس سفيد و نرمى پوشيده است پيش خود گفتم: ولى اللَّه و حجت خدا لباسهاى نرم و لطيف مى‌پوشد ولى به ما امر ميكند كه در فكر برادران دينى خود باشيم و ما را از پوشيدن اين گونه لباسها منع مى‌كند در آن موقع كه در اين انديشه بودم، حضرت تبسمى نمود و آستينهاى مبارك را بالا زد، و لباس سياه زبرى كه در زير لباس سفيد به تن كرده بود، نشان داد و فرمود: اى كامل! اين لباس را براى خدا پوشيده‌ام و آن را براى شما! من سلام كردم و كنار درى كه پرده‌اى از آن آويزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پاره‌اى كه تقريبا چهار ساله بنظر مى‌آمد، ديدم كه فرمود: اى كامل بن ابراهيم! از اين حرف چنان تعجب نمودم كه مو بر بدنم راست گرديد، و مثل اين‌كه به من الهام شد كه بگويم: بله آقاى من! فرمود: آمده‌اى از ولى اللَّه و حجت خدا سؤال كنى، كسى داخل بهشت مى‌شود كه آنچه را تو شناخته‌اى او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدى او هم معتقد باشد.

گفتم: آرى به خدا قسم براى پرسيدن اين مطلب آمده‌ام. فرمود: به خدا قسم آنها كه داخل بهشت مى‌شوند تقليل مى‌يابند: به خدا قسم مردمى داخل بهشت مى‌شوند كه آنها را «حقيه» مى‌گويند. گفتم: آقا آنها كيستند؟ فرمود: آنها كسانى هستند كه از بس على عليه السّلام را دوست دارند؛ به حق او قسم مى‌خورند ولى حق او و فضل او را نمى‌دانند. آنگاه لحظه‌اى ساكت شد و سپس فرمود: آمده‌اى كه از عقائد مفوضه سؤال كنى؟ مفوضه در عقيده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفويض‌ نكرده) بلكه دلهاى ما ظرفهائى براى تعلق مشيت خداوند است. پس هر وقت خدا چيزى را بخواهد ما نيز مى‌خواهيم چنان كه خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ يعنى: نمى‌خواهند چيزى مگر اين كه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائين آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.

در اين هنگام امام حسن عسكرى عليه السّلام نظرى به من نمود و تبسمى فرمود و گفت: اى كامل! ديگر براى چه نشسته‌اى؟ شنيدى كه امام بعد از من آنچه را مى‌خواستى به تو گفت؟ من برخاستم و بيرون آمدم و ديگر آن حضرت (امام زمان) را نديدم.

نتيجه:

با توجه به آنچه ذكر شد، تعدادى از افراد حضرت مهدى عليه السلام را در زمان حيات پدر بزرگوارش يا بعد از آن ديده‌اند، در نتيجه غير از حضرت حكيمه كه خود موثق‌ترين فرد در اين مورد است روايان موثقى ديگرى نيز ولادت آن حضرت را گزارش كرده‌اند و بعد از تولد نيز عده‌اى به محضرش تشرف يافته‌اند.
پی نوشت:

(1) كتاب الغيبة، ص240- 242، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح.

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ص430.

(3) كمال الدين و تمام النعمة، ص431.

(4) الأصول من الكافي، ج1، ص330.

(5)فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 355، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني.

(6)رجال النجاشي، ص 353.

(7) رجال النجاشي، ص 219.

(8)رجال النجاشي، ص 91.

(9) رجال الطوسي، ص 401، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني.

(10) كمال الدين و تمام النعمة، ص435و  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 19، تحقيق: محمد الباقر البهبودي.

(11)كمال الدين و تمام النعمة، ص 435،‌ ح3.

(12) كمال الدين و تمام النعمة، ص431، باب 42، ح 8 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‌51، ص6، باب ولادته و احوال امه، ح11.

(13) الدين و تمام النعمة، ص 384 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص24.

(14)خاتمة المستدرك، ج12، ص281 ومعجم أحاديث الإمام المهدي (ع) ج 4 ص 238 و مكيال المكارم ج 1 ص 237.

(15)كمال الدين و تمام النعمة، ج‌2، ص435 وبحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 18.

(16)كمال الدين و تمام النعمة، ص407 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52، ص 25.

(17) الأصول من الكافي، ج،1 ص332،‌ح12و الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص354.

(18)الأصول من الكافي، ج‌1، ص330 باب تسمية من رآه، ح2.

(19) كمال الدين و تمام النعمة، ص441، ح12و كتاب الغيبة، ص 246، ح 215.

(20) الأصول من الكافي، ج‌1، ص329.

(21) كمال الدين و تمام النعمة، ص441، باب 41،‌ ح13و تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج12، ص89.

(22) الأصول من الكافي، ج 1، ص329، ح 6.
(23) كتاب الغيبة، ص247، تحقيق: الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69، ص163.







ادامه دارد.....


منبع : پایگاه ول
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه