قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آشنایی با فرقه صوفیه

بنابر گزارش‌هاى تاريخى، امورى چون پرهيز از لذايذ دنيوى، كشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقيقت و فناى در روح كلى - كه اركان عمده عرفان و تصوف را تشكيل مى‌دهد - داراى سابقه ديرين بوده و هزاران سال از پيدايش آن مى‌گذرد. تصوف هندى، چينى و يونانى از جمله مكاتب عرفانى قبل از اسلام است.نگا: التصوف الاسلامى، صص 24 - 69؛ عرفان نظرى، صص‌71 - 111.

گفتنى است عرفان و تصوف حقيقى در اسلام، مراحلى را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن در زمان پيامبر«صلى الله عليه وآله» بود كه با بهره‌گيرى از برخى آموزه‌هاى اسلام - مانند ترجيح آخرت بر دنيا، مبارزه با نفس و هواهاى نفسانى و اخلاق و توكل - شكل گرفت و مرحله ديگر پس از رحلت رسول گرامى اسلام«صلى الله عليه وآله» يعنى، زمان امام على«عليه السلام» است. آن حضرت نخستين كسى بود كه در توسعه عرفان و تصوف اسلامى، نقش مهمى ايفا كرد و به همين دليل، تمامى عرفا و صوفيان حقيقى، سرسلسله خود را به ايشان مى‌رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقى مى‌كنند.ابن ابى الحديد، تفسير نهج‌البلاغة، ج‌1، ص‌17.

مرحله ديگر، دوران پس از امام على«عليه السلام» است كه مى‌توان آن را به «عصر اهل صفه» نام نهاد؛ با وجود عارفانى چون: ابن عباس، سلمان فارسى، ابوذر، بلال، اويس قرنى، حسن بصرى، سعيد بن جبير و ...

گرايش و بينش عرفانى در اسلام، مراحل جوانى خود را با شخصيت‌هايى چون رابعه عدويه (م 135 ق)، پشت سر گذاشت و با عارفانى چون بايزيد بسطامى (م بين 261 و 264 ق)، مرحله رشد و رواج خود را طى كرد و با صوفيان حقيقى‌اى چون ابن فارض (م 632 ق) و ابن عربى (م 638 ق) مرحله نظم و كمال خود را به انتها رساند.نگا: عرفان نظرى، صص‌121 - 123 و 183؛ تصوف در اسلام، صص‌60 - 61.

از قرن دهم به بعد، عرفان و تصوف در اسلام شكل ديگرى مى‌يابد و همه يا اغلب اقطاب صوفيه، آن برجستگى علمى و فرهنگى پيشينيان را ندارند. تصوف رسمى، از اين به بعد غرق در آداب و ظواهر و احياناً بدعت‌هاى گوناگون مى‌شود. از سوى ديگر عده‌اى كه داخل در هيچ يك از سلسله‌هاى تصوف و عرفان نيستند، در عرفان نظرى محى الدين ابن عربى متخصص مى‌شوند؛ مانند: صدرالمتألهين شيرازى (م‌1050ق)، ملامحسن فيض كاشانى (م‌1091ق)، قاضى سعيد قمى (م‌1103ق) و ...عرفان نظرى، ص‌193؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، صص‌664 - 665..

تصوف حقيقى در آغاز كار، روش كسانى بود كه مسجد و مدرسه، آتش طلبِ ايشان را فرو نمى‌نشاند و سيرابشان نمى‌كرد. آنان بيرون از رسومِ متداول در صفوف نماز و حلقه‌هاى تدريس، راهى به سوى حقيقت مى‌جستند و گروهى بودند كه خوشى‌هاى اين جهانى - مانند رياست و حكومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوى و منبر و كرسى تدريس، داشتنِ مال فراوان و زنان زيبا رو - دام بر سرِ راهشان نمى‌گسترد.

آنان داراى همتى بلند بوده و تنها در سر، سرّ سويداى دوست داشتند. بدين جهت عده‌اى از ايشان مى‌رميدند و دنياداران از ديدارشان دورى مى‌گزيدند! امّا هنگامى كه اين طريقت رواج يافت و مردم از علماى بدون عمل سرخورده شدند، مشمولان و صاحبان قدرت به تصوّف و صوفيان روى آوردند و به سبب نفرت از علماى ظاهربين و رهايى از جور حاكمان، به طرف صوفيان دست دراز نموده و خواسته‌ها و تقاضايشان را با آنان طرح كردند.

اين روى آورى و اهميت يافتن تصوف، موجب شد عده‌اى سودجو خرقه درويشى به تن كنند و با حيله و فريب‌كارى، بر مسند ارشاد و تعليم و تربيت بنشينند.شرحى بر مقامات اربعين، صص‌283 - 284. از اين رو از آغاز قرن چهارم هجرى، اين دگرگونى در تصوف حقيقى راه يافت و به تدريج بالا گرفت.

از سوى ديگر در قرن هفتم هجرى، تصوّر خاصى در ميان عده‌اى از تصوف به وجود آمد. اين گروه فرد را بر جمع برترى داده، او را از جمع جدا مى‌كردند و به خود مشغول مى‌داشتند! مى‌گفتند: شخص به اطراف خويش نگاه نكند؛ چون تمركزش را از انديشه درباره خدا از دست مى‌دهد.

اين گروه با برداشت افراطى از آيات «مذّمت دنيا» و نيز آياتى كه دعوت بر زهد و تقوا مى‌كند؛ بخش عمده‌اى از فقه اسلامى را - كه دانش اجتماعى زيستن اسلام است - بى اعتبار ساختند! بريدن از خلق خدا، گريز از مسؤوليت‌هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سياسى جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، كمترين آموزه‌هايى بود كه اين طيف بر آن پاى مى‌فشردند. اين دو جريان بستر را براى پديد آمدن «تصوف دروغين» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند.نگا: مقالات تاريخى، ج‌1، صص‌260 - 272.

برخى از اين گروه‌ها، پيامبر«صلى الله عليه وآله» و مردم عصر بعثت را چنان نشان داده‌اند كه گويى آن حضرت درويشى بوده است كه در خانقاهى در مكه مى‌نشست و براى درويش‌هاى ديگر درس تصوف مى‌داد! تصويرى كه اينان از قرآن و شخصيت پيامبر«صلى الله عليه وآله» و امام على«عليه السلام» عرضه كرده‌اند، تحريف عمدى در تعليمات اسلامى نبود؛ بلكه ريشه در نگرش يكسويه به دين و آموزه‌هاى آن داشت. چنين نگاهى به دين، بى اعتنايى مطلق به دنيا و به فكر خود بودن را تقويت مى‌كرد و بى اعتنايى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبيعت، به دنبال مى‌آورد!

آموزه‌هاى اسلامى، با تصوف دروغين - با رويكردى كهبيان شد - به شدّت مخالف است؛ ولى با عرفان و تصوف حقيقى، كاملاً موافق است. علامه طباطبايى«رحمه الله» در اين خصوص مى‌نويسد:

«از سوى ديگر مى‌بينيم قرآن كريم با بيانى جالب، روشن مى‌سازد كه همه معارف حقيقى، از توحيد و خداشناسى واقعى سرچشمه مى‌گيرد و استنتاج مى‌شود؛ و كمالِ خداشناسى از آنِ كسانى است كه خداوند آنان را از هر جاى جمع‌آورى كرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند كه خود را از همه كنار كشيده و همه چيز را فراموش كرده‌اند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، ديده به نور پروردگار پاك روشن ساخته‌اند و با چشم واقع بين، حقايق اشياء و ملكوت آسمان و زمين را ديده‌اند؛ زيرا در اثر اخلاص و بندگى به يقين رسيده‌اند و در اثر يقين، ملكوت آسمان و زمين و زندگى جاودانى جهان ابديت، برايشان مكشوف شده است».شيعه در اسلام، ص‌33.

تصوف، به عنوان يك گرايش خاص، در اواسط قرن دوّم هجرى آغاز شد و در نيمه دوّم قرن چهارم، به صورت يك مكتب مطرح گرديد؛ امّا بسيارى از اصول و مسائل آن، در قرن ششم و هفتم تبلور يافت و تازه همين اصول هم داراى ابهام بود.پژوهشى در نسبت دين و عرفان، صص 41 - 43. از اين رو برخورد امامان«عليهم السلام» به طور عمده با رفتارها و كردارهايى بود كه با روح اصيل اسلام منافات داشت و اين قبيل رفتار و اعمال را نبايد به پاى گرايشى خاص چون عرفان و تصوف راستين و حقيقى گذاشت.

در احاديث مستند و موثق،نگا: سفينةالبحار، ج‌2، صص 65-64. روايتى وجود ندارد كه به طور مستقيم اين مشرب فكرى را با همين عنوان مطرح و تخطئه كند؛ چرا كه اصلاً اين گرايش در جهان اسلام به تدريج شكل گرفت. امّا در عين حال برخى از كسانى كه با روح و جامعيت اسلام چندان آشنايى نداشتند، دست به اعمالى مى‌زنند كه در اسلام تخطئه شده است. «اسلام» دين عملى، حقيقت بين و معتدلى است كه پيروان خويش را به «ميانه‌روى» و «اعتدال» توصيه مى‌كند؛ يعنى دستور مى‌دهد كه مسلمانان به نعمت‌هاى اين دنيا به حد اعتدال متنعم شوند؛ ولى آخرت را هم فراموش نكنند و جامعه مسلمين بر اساس احكام الهى اداره شود. به هر روى، منظور نظر اسلام سعادت دنيوى و اخروى است: «ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا ...»؛ قصص (28)، آيه 77. «و با آنچه خدايت داده، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن».

و نيز:«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»؛ اعراف (7)، آيه 32.؛ «[ اى پيامبر! ]بگو: «زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و [ نيز ]روزى‌هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده است؟ «بگو» اين [ نعمت‌ها] در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده‌اند و روز قيامت [ نيز ]خاص آنان مى‌باشد» اين‌گونه آيات [ خود ]را براى گروهى كه مى‌دانند به روشنى بيان مى‌كنيم».

بر اين اساس احاديث فراوانى كه دلالت مى‌كند بر اينكه پيامبر«صلى الله عليه وآله» و امامان معصوم«عليهم السلام» از افراط و مبالغه در زهد و رياضات سخت و عبادات به حد افراط - كه با روح عرفان و تصوف راستين منافات دارد - جلوگيرى مى‌كردند؛ به عنوان مثال وقتى عثمان بن مظعون به تقليد برخى از زهّاد مسيحى، مى‌خواست خود را اخصا نموده و زنش را طلاق دهد و سر به بيابان‌ها بگذارد؛ پيامبر«صلى الله عليه وآله» مانع كار او شد و او را به اعتدال دعوت فرمود. يا وقتى ابن عمر روزه‌هاى طولانى مى‌گرفت و تمام شب را به مناجات مى‌گذرانيد، آن حضرت «صلى الله عليه وآله» او را از افراط نهى كرد.نگا: تاريخ تصوف در اسلام، صص 10 و 11.

امام صادق«عليه السلام» نيز روزى سراغ يكى از صوفيان افراطى را گرفت كه در جواب گفتند: «وى گفته است: در خانه مى‌نشينم، روزه مى‌گيرم و عبادت خداى مى‌كنم روزى من خواهد آمد!! امام فرمود: اين از كسانى است كه دعايشان مستجاب نمى‌شود»امام صادق و تصوف اسلامى، صائب عبدالحميد، ترجمه عبدالله امينى؛ نگا: روزنامه جام جم، صفحه‌انديشه شماره 871.. همچنين به حضرت گفتند: فلانى نيازمند شده، فرمود: اينك چه مى‌كند؟ گفتند: در خانه‌اش مانده، خدا را عبادت مى‌كند. پرسيد: غذا و خوراك از كجا مى‌آورد؟ گفتند: يكى از دوستانش به او مى‌دهد. فرمود: به خدا سوگند! آن كه غذا مى‌دهد، از او عابدتر است»همان..

به هر حال، تخطئه چنين روش‌هايى از سوى معصومين«عليهم السلام» براى اين بود كه مردم از راه هدايت و صراط مستقيم خارج نشوند و به دنبال افرادى كه اسلام را در تمام ابعاد آن مطرح نكرده و برداشت درستى از آن نداشته‌اند، نروند و راهبران اصلى را - كه همان ائمه«عليهم السلام» بودند - فراموش نكننددر اين خصوص نگا: تصوف و تشيع، صص 548 - 550.. چنان كه بعدها در تاريخ ،تصوف دروغين رشد نموده و عده‌اى مردم را از روح اصلى آموزه‌هاى دينى و اسلامى دور نگه داشتند.نگا: تاريخ ايران اسلامى، ج‌2، صص 208، 213، 234 و 237. البته اين شيوه برخورد نبايد به صورت عام و فراگير نسبت به عرفان راستين و تصوف حقيقى مطرح شود؛ چراكه بسيارى از آموزه‌هاى اصيل عرفانى، ريشه در گفتار و كردار ائمه و معصومين«عليهم السلام» دارد.

بنابراين در مورد دراويش و فرقه‌هاى مختلفى که دارند, نمى‌شود درباره همه آنها يكسان قضاوت كرد؛ بلى اگر منظور از درويش‌گرى، صِرف ذكر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت على(ع) باشد وانحرافى در اعتقادات (مخصوصا توحيد و معاد) وجود نداشته باشد و از نظر عملى هم خود را سربار مردم نگردانند و پايبند به انجام واجبات و ترك محرمات باشند؛ اين نه تنها بد نيست، بلكه بسيار عالى نيز مى‌باشد.

امام خمينى(ره) نيز فرمودند: «اگر اهل حق (گروهى از دراويش) مى‌گويند على حق است پس ما هم اهل حق هستيم»؛ ولى آنچه اهميت دارد اين است كه مسأله به اينجا ختم نمى‌شود؛ زيرا انحرافات اعتقادى فراوانى در بين آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهى از آنها ذكر مى‌گويند؛ ولى نماز نمى‌خوانند و مى‌گويند انسان مى‌تواند به جايى برسد كه نيازى به شريعت نداشته باشد و گروهى ديگر حضرت على(ع) را خدا مى‌دانند و گروهى هم مى‌گويندحضرت على(ع) خدا نيست؛ ولى مخلوق هم نيست و به جاى روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه مى‌گيرند و... كه همه اينها مخالف صريح آيات قرآن وادله معتبر شرعى است.

علاوه اين كه ما چيزى در اسلام به عنوان درويش‌گرى نداريم و نفس تفرقه انداختن بين مسلمان و درست كردن فرقه‌هاى متعدد كار صحيحى نيست.

البته ممكن است، شخص خاصى از دراويش، هيچ يك از اشكالات ذكر شده را نداشته باشد و مقيد به اصول و فروع دين باشد كه در واقع خارج از آن مسلك خواهد بود.

در خصوص راهنمائي براي شناخت گروه صوفيه و راهکارهاي مقابله با آن ابتداءً بايد اين نکته را يادآور شوم که اگر بخواهيم ما يک انديشه و مکتبي را قبول و يا رد کرده و با آن مقابله کنيم بايد حقيقت آن انديشه و مکتب را خوب بفهميم و در مرحله بعد به نقادي عقل گذارده و اينکه آيا با ضروريات علمي و عقلي منافات دارد يا خير و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دين بايد ملاحظه کند که اين انديشه و مکتب آيا با حقايق قطعي دينش همخواني و سازگاري دارد يا خير؟

بررسي مکتب تصوف هم از اين قاعده مستثني نيست. از اين رو بايد در مرحله اول تعريفي از اين مکتب ارائه کنيم. درباره طريقه تصوف که تقريباً از قرن دوم به صورت يک مسلک معيني درآمده و تا قرن هفتم رو به تکامل بوده و قرنهاي 7 و 8 اوج اين مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته ما اگر نگوييم که تعريفش غيرممکن است بايد اعتراف کرد که بسيار مشکل است. که در روشن شدن اين مطلب کافي است که بدانيم که ابوالمنصور بغدادي حدود 1000 تعريف درباره تصوف جمع آوري کرده، (تاريخ تصوف، دکتر مهديزاده، ص 4) و علت اين مطلب اين است که در تصوف در طول تاريخ دگرگوني هاي بسيار زيادي حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائي شروع تا اوج عرفان که امروزه بعضي عرفان را تکامل يافته تصوف مي دانند علاوه بر اينکه در هر دوره در تصوف فرقه هاي گوناگون که حتي گاه در مقابل هم بودند پيدا شده اند که همين مکاتب متعدد گاه متضاد نشان مي دهد که تصوف واقعاً داراي چهارچوب منظم و قابل تعريف نيست و رد کردن آن بصورت مطلق و يا قبول کردنش بنحو مطلق درست نيست لهذا بايد آراء و عقايد فرقه خاصي از صوفيه را که ما شخصاً با آن مواجه هستيم مورد شناخت قرار دهيم تا بتوانيم بصورت مستدل قبول يا رد کنيم.

ولي با تأمل و کنجکاوي در آثار و نوشته هاي صوفيه اشاره به دو نوع مطلب بر مي خوريم:

 1. مطالب ساده و در خور مطالعه و احياناً سودمند که از مذاهب و اديان و انديشه هاي مختلف چه از اسلام، مسيحيت، بودا، خسرواني، زردشت و افلاطون و ديگران، گرفته اند.

  1. مطالبي نادرست و نابخردانه و خرافات آشکار و مطالب ضد دين و عقل و ادعاهاي عجيب و غريب که گاه به خواب پريشان بيشتر شباهت دارد مانند معراج نامه بايزيد بسطامي، شطحيات حلاج، دعاوي ابن عربي و کرامات شيخ احمد جامي که بسياري از اين مفاهيم در صورتي که به ظاهر آن اخذ کنيم با قرآن و حديث و حتي عقل در تضاد هستند و واضح است که با اين چند سطر نمي توان فرقه ها و عقايد و آداب و رسوم مصوفه را بيان کرد. بنابراين اگر خواسته باشيد به صورت کامل پي به حقيقت اين فرقه ببريد.

با اين حال به صورت مختصر بعضي کليات که تقريباً مورد قبول فرق گوناگون تصوف است را ذکر مي کنيم:

الف: التقاطي بودن اين مکتب
يکي از ويژگيهاي اين فرقه که همه محققين به آن اعتراف کرده اند التقاطي بودن اين مکتب است. بدين معنا که مباني خود را از اديان و مذاهب و انديشه هاي گوناگون مانند اسلام، مسيحيت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اينها تصوف ايجاد شده که همين التقاطي بودن باعث ايجاد تضادهاي در درون اين مکتب شده، (جلوه حق، آيت الله مکارم شيرازي، ص 24) و اينکه بعضي دعاوي آنها با عقل و بعضي با دين و بعضي با هر دو در تضاد باشد که به مواردي اشاره مي کنيم.

اين مخالفت با علم و دانش و اموري از علم و مدرسه و اينکه بشوي اوراق دفتر اگر در مدرس مائي چنانچه جنيد بغدادي که از بزرگترين مشايخ تصوف است مي گويد: خواندن و نوشتن سبب پراکندگي انديشه صوفي مي شود، (آثار ادبي صوفيه، دکتر قاسم غني، ص 506) و شيخ عطار در حالات بشر حافي که از عرفاي بزرگ است نقل مي کنند که هفت صندوق از کتب حديث داشت که همه را زير خاک پنهان کرد، (تذکره الاولياء، جلد 11، ص 108). و بگونه اي تعليم و تعلم بين آنها زشت بود که بدست گرفتن قلم را ننگ مي دانستند، (نقد العلم و العلماء، ص 317).

ب: شکستن حريم احکام دين
که در زمينه هاي گوناگون احکام صريح و قطعي اسلام را زير پا مي نهند. مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، رياضت کشيهاي سخت عزلت و گوشه نشيني، ايجاد خانقاه، خرقه پوشي، خرد کردن شخصيت خود ، در کتاب اسرار التوحيد در حالات ابو سعيد ابوالخير که از بزرگان صوفيه است نوشته شده روزي بعد از دعوت به مهماني سماع کردند و شيخ ما را حالتي پديد آمد... مؤذن بانگ نماز ظهر گفت و شيخ همچنان در حال بود و جمع در وجد و رقص مي کردند. امام محمد قايني (ميزبان) گفت وقت نماز است شيخ گفت ما در نمازيم و همچنان در رقص بود امام ايشان را بگذاشت و در نماز شد. در رياضت کشيهاي ايشان درباره ابوبکر شبلي از بزرگان صوفيه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهاي دراز نمک در چشم کشيدي تا در خواب نشود و گويند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولياء، شيخ قربه الدين عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالي از يکي از شيوخ بنام ابن کزيني نقل مي کند که: من زماني وارد يکي از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه اي پيدا کردم. براي نجات از اين حسن شهرت روزي به گرمابه اي رفتم و لباس گرانبهائي را دزديده از گرمابه خارج شدم مردم دويدند مرا گرفته جامعه هاي گرانبها از من برکندند پس از اين واقعه در ميان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به اين وسيله نفس من راحت شد!! و غزالي هم اين عمل را تأييد کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزي شده که مي گويد آيا هيچ راهي صحيح براي اصلاحي قلب نبود که به اين گونه امور بپردازند و آيا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. که بايد گفت اين نهايت شکستن حريم احکام دين است اما از نظر دين حکم اين گروه چيست کتابهايي در اين زمينه نوشته شده و به جمع آوري رواياتي که درباره صوفيه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر 2 کتاب است يکي کتاب حديقه الشيعه محقق اردبيلي و يکي کتاب الاثني عشريه شيخ حر عاملي که هر 2 از دانشمندان بسيار معروف شيعه هستند. براي نمونه فقط يک حديث معتبر و صحيح که در هر 2 کتاب ذکر شده بسنده مي کنيم.

بزنطي و اسماعيل ابن بزيع از امام رضا(ع) نقل مي کنند، قال علي ابن موسي(ع) من ذکر عنده الصوفيه و لم ينکرهم بلسانه و قلبه فليس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بين يدي رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفيه ذکري بشود و به زبان و دل ايشان را انکار ننمايد چنين کسي از ما نيست و هر کسي صوفيه را انکار کرد مانند کسي است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثني عشريه، شيخ حر عاملي، ص 32 و حديقه الشيعه، محقق اردبيلي، ص 563).

که به خاطر اين روايات و بعضي دعاوي بزرگان اين گروه، و فتاواي خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شيعه با اين فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقايد آنان پرداخته اند و در رد عقايد آنان کتاب نوشته اند.

در اينجا برخي از ادعاهاي بزرگان صوفيه را يادآور مي شويم:

درباره بايزيد بسطامي که در ميان صوفيه مقام فوق العاده اي دارد بطوري که او را سلطان العارفين ملقب کرده اند نقل شده روزي مردي پيش او آمد بايزيد گفت: کجا مي روي؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داري گفت دويست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عيالم و هفت بار دور يمن بگرد و باز گرد که حج تو همين است!

و بالا تر از اين شيخ عطار نقل مي کند. که بايزيد را گفتند روز قيامت که مي شود مردم در زير لواي محمد(ص)، جمع مي شوند گفت به خدا قسم که لواي و پرچم من از لواي محمد بزرگتر است، (تذکره الاولياء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأني که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود هميشه ورد زبان او بوده به اين معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از اين قبيل کفريات از اين شخص که به عقيده خود صوفيها بعنوان بزرگترين صوفي مطرح شده داريم.

 


منبع : پرسمان دانشجویی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه