قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

غدیر خم و سقیفه بنی ساعده (2)

ادامه از مقاله غدیر خم و سقیفه بنی ساعده (1)

 

مناشده های حضرت علی(علیه السلام)

حضرت علی(علیه السلام) در یکی از مناشده (سوگندیه)های خود در روز شورا (شورای شش نفره عمر) به سال 23 یا آغاز سال 24 از هجرت، ابتدا از فضایل و امتیازهایی که آن حضرت و خاندانش به آن ها مفتخر بوده سخن به میان آورد و با حاضران با قید سوگند، احتجاج و استدلال نمود و جمع حاضر در هر مورد با سوگند تأیید نمودند. آن گاه فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد:

من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه، به خدا قسم.39آن حضرت در ایام خلافت عثمان بن عفان نیز مناشده ای دارد که در اجتماعی بیش از دویست تن در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیان شده است. در آن مناشده، ایشان از فضایل خود و اهل بیت سخن می گوید و سخنانی که از رسول خدا درباره اهل بیت بیان شده و نیز آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده یا مدلول آن ها ایشان بوده است، مطرح می کند و حاضران بر آن سخنان، صحه می گذارند.سپس واقعه غدیر را یادآوری می کند که پیامبر نماز جماعت برگزار کرد، پس از نماز، خطبه خواند و آن گاه فرمود: «ای مردم! آیا می دانید که خدای عزوجل مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و من اولی هستم بر مؤمنین از خودشان».


گفتند: آری چنین است. پس فرمود: «یا علی برخیز، پس برخاستم. در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاءٌ کماذا؟; ولاء درباره علی(علیه السلام) چگونه ولایی است؟ فرمود: ولاءٌ کولائی; ولایی مانند ولای من، هر کس که من اولی هستم به او از خودش، علی به او اولی است از خودش، پس خدای متعال این آیه را فرو فرستاد: «الیوم اکملت لکم دینکم...» پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت: الله اکبر، تمامی نبوت من و تمامی دین خدا ولایت علی است...».


چون حضرت علی(علیه السلام) واقعه غدیر و سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آن روز درباره او و اوصیای خود خطاب به آن جتمع یادآوری کرد، همگی با قید قسم گفتند: آری به خدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و به طوری که گفتی بدان شهادت می دهیم... سپس برخی از آن افراد برخاستند و آن چه در خاطر داشتند بیان کردند.40چون به حضرت علی(علیه السلام) خبر رسید که برخی در امر خلافتِ آن حضرت نسبت به آن چه از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)درباره وی رسیده با تردید و انکار می نگرند، ایشان در میدان وسیع کوفه حضور یافت (سال 35 ق) و در میان گروه بسیاری که در آن جا گرد آمده بودند با آن ها استدلال و مناشده نمود.


این موضوع به حدی جلب اهمیت کرده که چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعان آن را روایت کرده اند. در این جمع، حضرت علی مردم را سوگند داد که هر کس از آن ها این فرموده رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را شنیده که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه...» گواهی دهد. پس جمعی بالغ بر هفده تن برخاستند و گفتند ما شهادت می دهیم که رسول خدا در روز غدیر خم در حالی که دست تو را گرفته و بلند نموده بود فرمود:


من کنت مولاه فعلی مولاه... و حدیث را به صورت کامل بیان کردند.41.جای دیگری که حضرت علی حدیث غدیر را یادآوری کرده، روز جمل در برابر طلحه بوده است (سال 36 ق) آن حضرت به طلحه فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم آیا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدی که می فرمود: «من کنت مولاه...؟»، طلحه گفت: آری. فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد می کنی؟ گفت: متذکر نبودم. راوی گفت که طلحه از خدمت آن جناب بازگشت نمود.42
آن گاه بنابه روایت مسعودی، حضرت علی(علیه السلام) هنگام بازگشت زبیر، بر طلحه بانگ زد و فرمود: «ای ابامحمد! چه امری تو را به میدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خون خواهی عثمان. علی(علیه السلام) فرمود: خداوند بکشد از ما و شما کسی را که بدین امر سزاوارتر است. آیا نشنیدی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و تو اول کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس بیعت را شکستی، در حالی که خداوند می فرماید:
«و من نکث فانّما ینکث علی نفسه».43 در این هنگام طلحه گفت: استغفرالله و سپس برگشت».44حضرت در چند جای دیگر، از این گونه مناشده های غدیریه دارد، از جمله در کوفه در سال 36 و 37ق و در روز صفین در سال 37 ق.45 حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، حضرت امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن جعفر و کسانی دیگر نیز با حدیث غدیر، احتجاج یا مناشده کرده اند که متن این روایات را علامه امینی در اثر ارزش مند خویش آورده است.46

 

خطبه های اعتراضی حضرت فاطمه(علیها السلام)

دختر رسول گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا از جمله کسانی است که با موضع گیری صریح در برابر اقدام سقیفه و خلیفه اول، از حق اهل بیت در امر جانشینی، به ویژه از امامت حضرت علی(علیه السلام)دفاع نمود و در راه این عقیده، دچار مصایب و مشکلاتی شد که با نارضایتی از سردمداران جامعه اسلامی در مدت کوتاهی پس از مرگ پدر، روی در نقاب خاک کشید.


او در خطبه مشهور خود در مسجد مدینه در حضور خلیفه مسلمانان (ابوبکر) و جماعت انبوه مهاجر و انصار حاضر در مسجد مدینه، بر موقعیت ممتاز خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شأن و منزلت آن ها و نیز فلسفه وجودی این خاندان و برکاتشان در جامعه سخن گفته و بر چند نکته مهم تأکید ورزیده است:
1 جانشینی و خلافت اهل بیت در میان مردم (نظریه امامت)،
2 عهده داری تأویل کتاب خدا،
3 حجت بودن آنان در جامعه.


سپس پیروی از اهل بیت را مایه وفاق، امامت ائمه را مانع افتراق جامعه، و دوستی اهل بیت را مایه عزّت مسلمانی ذکر کرده است. ایشان در ادامه سخنان خود بر فداکاری ها و رشادت های حضرت علی در راه دین خدا و سرکوب مخالفان به شمشیر حق تأکید میورزد و این که آن حضرت، این رنج ها و مشقات را برای خدا متحمل می شد و برای رضایت خدا و خشنودی پیامبر(صلی الله علیه وآله)به فداکاری می پرداخت، در حالی که دیگران در آن روزها در زندگانی راحت، آسوده غنوده بودند.


او مهاجران و انصار را به دفاع از حق و پشتیبانی از ستمدیده ترغیب می کند و آن ها را به قیام در برابر ربوده شدن میراث او و عدم رعایت حرمت وی فرا می خواند، در حالی که آنان بی اعتنا نشسته اند. او از آنان می خواهد که حقش را گرفته و به ستمی که بر او رفته، دیده بر هم نگذارند:چه زود رنگ پذیرفتید و بی درنگ در غفلت خفتید. پیش خود می گویید محمد(صلی الله علیه وآله)مُرد، آری مُرد و جان به خدا سپرد. مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ.
حرمت ها تباه و حریم ها بی پناه ماند. اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بی خبر مانید. قرآن در دست رس شماست شب و روز می خوانید، چرا و چگونه معنای آن را نمی دانید؟ که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند... .آن بانوی بزرگ، دگرگونی اوضاع پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بررسی کرده و با آسیب شناسی انحراف های جامعه، به مواردی از این دگرگونی اشاره می کند:


1 آشکار شدن دورویی و نفاق،
2 به کهنگی گراییدن لباس دین و بی خریدار شدن آن،
3 دعوی دار شدن گمراهان و بدنامان،
4 بازار گرمی کردن تبهکاران یاوه گو،
5 به میدان آمدن شیطان و فراخواندن مردم به خود، و تبعیت مردم از خدعه های او،
6 پدید آمدن بدعت ها و تن دادن به غصب حقوق،


7 فرو افتادن مردم در فتنه ها و تباهی ها.پس از این آسیب شناسی، مردم را به دلیل مورد ذیل، سرزنش می کند:
1 /سستی در کار دین،
2 / فرو افتادن در دام شیطان،
3 /شتاب برای غصب حقوق خاندان پیغمبر خود،
4/ رو آوردن به شیوه های جاهلی:هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آن چه نبایست، کردید و آن چه از آنتان نبود بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه فتادید و آن چه کِشتید به باد دادید... شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟


دروغ می گویید، و راهی جز راه حق پویید. و گرنه این کتاب خداست میان شما، نشانه هایش بی کم و کاست هویدا، و امر و نهی آن روشن و آشکارا. آیا داوری جز قرآن می گیرید... چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش، رام، و کار نخستین ]غصب خلافت[ تمام گردد. نوایی دیگر ساز و سخنی جز آن چه در دل دارید آغاز کردید! می پندارید ما میراثی نداریم.
در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم. مگر به روش جاهلیت می گرایید؟ و راه گمراهی می پیمایید؟ برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان؟.47

 

ایشان در مجالس دیگر نیز بر حق جانشینی حضرت علی و خدمات برجسته او تأکید کرده است. او مسلمانان را از انتخاب شتاب زده سرزنش می کرد که چگونه بازگشت به خصلت های جاهلی، زمینه ساز انحرافات اجتماعی در جامعه اسلامی شد. آن حضرت طی سخنانی در برابر گروهی از زنان مهاجر و انصار که برای عیادتش به منزل آمده بودند، گفت:... وای بر آنان، چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟ آن جا که فرود آمد نگاه جبرییل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است.


به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند; دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد. به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند، و علی را بر کاری که پیامبر به عهده او نهاد می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حقِ هر یک را بدو می سپرد، چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آن چه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیراب، و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می گشود.


اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آن چه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود... راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدّار، در حق دوستان، ستم کار و سرانجام به کیفر ستم کاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دُم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالِم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبه کارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری می پندارند. وای بر آنان، آیا آن که مردم را به راه راست می خواند، سزاوار پیروی است یا آن که خود راه را نمی داند؟ در این باره چگونه داوری می کنید؟48

 

ایشان در قسمت دیگری از سخنان خود خطاب به زنان مهاجر و انصار می گوید:به خدا! دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم. درون و برونشان را آزمودم و از آن چه کردند ناخشنودم... خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند. ناچار کار را بدان ها واگذار و ننگ عدالت کشی را برایشان بار کردم. نفرین بر این مکاران، و دور باشند از رحمت حق این ستم کاران... به خدایتان سوگند! آن چه نباید بکنند کردند.


نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند، تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون ها بریزد. شهد زندگی در کام ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. اکنون آماده باشید که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته... بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می دارید.49بنابراین، آن حضرت در حد توان در دیدارهای خود با سرشناسان انصار و مهاجر، فداکاری ها و از خودگذشتگی هایی را که علی(علیه السلام) از آغاز طلوع اسلام در راه آن داشت، خاطر نشان می کرد و گفته های پیامبر را درباره او و جانشینی اش یادآور می شد.

 

نقل غدیر در منابع

کتاب ها و آثار حدیثی، تفسیری، تاریخی و کلامی امامیه مشحون از واقعه غدیر و اثبات این قضیه و استدلال و احتجاج به مدلول و محصّل آن است. دانشمندان اهل سنت نیز این واقعه را محقق دانسته و به صحت آن معترف و به تواتر آن اذعان دارند. در واقع، موضوع غدیر خم در نظر علمای اهل سنّت نیز ثابت و محقق و از متواترات و مسلمیات است.50 از این رو، حدیث غدیر در غالب منابع روایی اهل سنت نقل شده و هیچ کدام از بزرگان مذاهب اربعه در اصالت و اعتبار آن تردید ندارند. تفاوت علمای اهل سنت و شیعی درباره حدیث غدیر به اختلاف در باب دلالت حدیث مربوط می شود نه اعتبار آن.علامه امینی که بررسی مفصلی درباره غدیر انجام داده، به این موضوع در تاریخ، حدیث، لغت و ادب توجه کرده است.


وی 110 نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله)51 و 84 نفر از تابعان52 را از جمله راویان حدیث غدیر دانسته، و از تابعان طبقات راویان حدیث غدیر را از علما و استادان و حُفّاظ از قرن دوم تا چهاردهم هجری شامل 360 نفر شمرده و مأخذ و عبارت هر کدام را ذکر کرده است.53
در بخش اعظمی از این اثر به بررسی حدیث غدیر در اشعار شاعران سده اول تا یازدهم هجری قمری پرداخته و تعداد بسیاری از شاعران این ده سده را که اشعار غدیریه سروده اند نام برده و غدیریه های آن ها را آورده است.54 علامه امینی در مبحث اهمیت غدیر خم در تاریخ به تعداد 24 مورخ،55 27 محدث،56 14 مفسر،57 7 متکلم58 و تعدادی از علمای علم لغت59 که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت نموده، اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر ،کلام و لغت دانسته است که علمای هر فن در موضوع مربوط به واقعه تاریخی غدیر خم (از نظر مورخ)، تفسیر آیات مربوط به غدیر (از نظر مفسر)، بیان حدیث مشهور غدیر (از نظر محدث)، اقامه دلیل و برهان در موضوع امامت (از نظر متکلم)، و در بیان لغاتی چون مولا، خم، غدیر (برای علمای علم لغت) ناگزیرند به آن بپردازند.60

 

او از مورخان زیر که این واقعه را در کتاب خویش ثبت نموده اند نام برده است:بلاذری (متوفای 279 ق) در انساب الاشراف، ابن قتیبه (متوفای 276ق) در المعارف، و الامامة و السیاسه، طبری (متوفای 310ق) در کتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، ابن زولاق لیثی مصری (متوفای 378ق) در تاریخ خود، خطیب بغدادی (متوفای 463ق) در تاریخ بغداد، ابن عبدالبرّ (متوفای 465ق) در الاستیعاب، شهرستانی (متوفای 548ق) در الملل و النحل، ابن عساکر (متوفای 571ق) در تاریخ دمشق، یاقوت حموی (متوفای 626ق) در معجم الادبا، جلد 18، ابن اثیر (متوفای 630ق) در اُسد الغابه، ابن ابی الحدید (متوفای 656ق) در شرح نهج البلاغه، ابن خلّکان (متوفای 512ق) در وفیات الأعیان، یافعی (متوفای 768ق) در مرآت الجنان، ابن الشیخ البلوی (متوفای حدود 605ق) در الف باء، ابن کثیر شامی (متوفای 774ق) در البدایة و النهایه، ابن خلدون (متوفای 808ق) در مقدمه تاریخ خود، شمس الدین ذهبی (متوفای748ق) در تذکرة الحفّاظ، نویری (متوفای حدود 833ق) در نهایة الإرب فی فنون الأدب، ابن حجر عسقلانی (متوفای 852ق) در الاصابه، و تهذیب التهذیب، ابن صباغ مالکی (متوفای 855ق) در الفصول المهمّه، مقریزی (متوفای 845ق) در الخطط، جلال الدین سیوطی (متوفای 911ق) در کتاب های متعدد، قرمانی دمشقی (متوفای 1019ق) در اخبار الدّول، نورالدین حلبی (متوفای 1044ق) در السیرة الحلبیّه، و دیگران از مشاهیر فن تاریخ.61

 

محدثان بزرگی که واقعه غدیر خم را حدیث نموده، عبارت اند از:ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل در مسند، و مناقب، ابن ماجه در سنن، ترمذی در سنن، نسایی در خصایص، ابویعلی موصلی در مسند، بغوی در مصابیح السنه، دولابی در الکنی و الاسماء، طحاوی در مشکل الآثار، حاکم در المستدرک، ابن مغازلی شافعی در مناقب، ابن مَنده اصفهانی در تألیفات خود، اخطبِ خوارزمی در مناقب، و مقتل ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)، گنجی در کفایت الطالب، محب الدین طبری در الریاض النضره، و ذخایر العقبی، جوینی در فراید السمطین، ذهبی در تلخیص، هیثمی در مجمع الزواید، جزری در اسنی المطالب، ابوالعباس قسطلانی در المواهب اللدنیّه، متّقی هندی در کنزالعمّال، هروی قاری در المرقاة فی شرح المشکات، تاج الدین مناوی در کنوز الحقایق فی حدیث خیر الخلایق، و فیض القدیر، شیخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، با کثیر مکی در وسیلة المآل فی مناقب الآل، ابوعبدالله زرقانی مالکی در شرح المواهب، ابن حمزه دمشقی حنفی در البیان و التعریف،62 و...

 

از مفسران مشهور که در تفاسیر خود واقعه غدیر را ذکر کرده اند نیز از طبری، ثعالبی، واحدی، بغوی، قرطبی، فخر رازی، قاضی بیضاوی، ابن کثیر شامی، نیشابوری، جلال الدین سیوطی، ابو سعود عمادی، خطیب شرمینی، قاضی شوکانی، آلوسی بغدادی نام برده است.63
از متکلمان برجسته نیز از این افراد یاد کرده است: قاضی ابوبکر باقلانی بصری (متوفای 403ق) در التمهید، قاضی عبدالرحمن ایجی شافعی (متوفای 756ق) در المواقف، سید شریف جرجانی (متوفای 816ق) در شرح المواقف، بیضاوی (متوفای 685ق) در طوالع الانوار، شمس الدین اصفهانی در مطالع الانظار، تفتازانی (متوفای 792ق) در شرح المقاصد، قوشچی مولی علاء الدین (متوفای 879ق) در شرح تجرید، قاضی نجم محمد شافعی (متوفای 876ق) در بدیع المعانی، سیوطی در اربعین، حامد بن علی عمادی در الصلاة الفاخره بالاحادیث المتواتره، آلوسی بغدادی (متوفای 1324ق) در نثراللئالی64 و دیگران.

 

تبیین شیعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله)

محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید از عالمان شیعی سده چهارم و اوایل پنجم هجری (8 یا 336 - 413ق) که در اثر خود به معرفی حجت های خدا (اأمة اثنی عشر) بر بندگان پرداخته است، در بیان زندگی حضرت علی(علیه السلام) از دیدگاه شیعی، امامت آن حضرت را بر اساس آیات و روایات تبیین نموده و بهویژه به حدیث غدیر استدلال می کند.


بنا به نوشته وی، روزی که پیغمبر(صلی الله علیه وآله)رحلت کرد، امت درباره امامت آن حضرت دو دسته شدند: یک دسته، پیروان آن حضرت، یعنی تمامی بنی هاشم و نیز سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری، جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و مانند ایشان از بزرگان مهاجران و انصار که گفتند: او پس از رسول خدا خلیفه و امام است.


شیخ مفید از دسته دیگر بحثی نمی کند که طبیعی است این گروه، دیدگاه دسته اول را قبول نداشته اند. وی سپس در دفاع از نظریه دسته اول و شایستگی حضرت علی(علیه السلام) برای امامت جامعه، به آیات و روایاتی که در شأن و منزلت حضرت علی صادر شده است و نیز خدمات او در راه دین و نسبت نزدیک او به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) استدلال می کند.


از دیدگاه وی، حضرت علی(علیه السلام) برتر از دیگران بود; تمام جهات فضیلت و رأی و کمال در او گرد آمده بود; در ایمان به خدا، گوی سبقت را از همگی ربوده بود; در دانش و علم به احکام، سرآمد دیگران شد; در جهاد پیشرو آنان بود; در پارسایی و زهد و خیر و نیکی قابل مقایسه با دیگران نبود; در نزدیکی به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و قرابتش با آن حضرت کسی از نزدیکان همتای او نگشت;65

 

او برادر رسول خدا، پسر عمو، و داماد وی بود;66 در میان خاندان پیامبر و یارانش، نخستین کسی است که به خدای تعالی و پیامبر گرامیش ایمان آورد و نخستین مردی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به اسلام دعوت کرد و او پذیرفت; همواره یاری دین کرد; از ایمان دفاع نمود; با مغرضان و سرکشان جنگید; دستورات و احکام دین و قرآن را به مردم رسانده و منتشر ساخت; به عدالت حکم فرمود و به نیکی و احسان دستور می داد; در تمامی گرفتاری ها و بلاهایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیش می آمد شریک بود و به خاطر آن حضرت، بسیاری از سختی ها را بر خود هموار ساخت و در دوران مدینه، در برابر دشمنان، تن خود را سپر بلا ساخت.67

 

علاوه بر این خدمات، شیخ مفید معتقد است که خداوند به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در قرآن تصریح فرموده است آن جا که می فرماید: «اِنّما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون».68 او در تفسیر آیه می گوید: معلوم است که کسی جز او در حال رکوع، زکات نداد، و در علم لغت نیز ثابت شده و اختلافی درباره این نیست که «ولی» به معنای «اولی» (یعنی برتر و سزاوارتر) است (نه به معنای دوست که برخی گفته اند). و آن گاه که به حکم قرآن ثابت شد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از مردمان به خود آن ها سزاوارتر و اولی است، اطاعت او بر همه مردمان واجب است، چنان که اطاعت خدای تعالی و رسول او نیز واجب است، زیرا آیه شریفه از اولی بودن خدا و رسول نسبت به مؤمنان خبر می دهد.69

 

شیخ مفید سپس با برخی روایات بر امامت آن حضرت استدلال می کند، از جمله گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله)در یوم الدار که فرمود: هر که مرا درباره پیشرفت این دین یاری کند او برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از رفتن من است: «من یوازرنی علی هذا الأمر یکن أخی و وصیّی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی».و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که از میانه آن ها برخاست با این که کوچک تر از همه آن ها بود عرض کرد: ای رسول خدا من تو را یاری می کنم. پس پیامبر به او فرمود:

«اجلس فانت أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی من بعدی; بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از من هستی». و این گفتاری است صریح و روشن درباره جانشینی آن حضرت.70دلیل دیگری که شیخ ارائه می کند، گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در روز غدیر خم آن گاه که مردمان را گرد آورد تا گفتارش را بشنوند، فرمود: آیا من از شما نسبت به خودتان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند:


چرا، خدا گواه است. پس آن حضرت بدون تأمل فرمود: «من کنت مولاه فعلیُّ مولاه; هر که من مولایش بوده ام علی مولای اوست». و با این جمله، اطاعت و پیروی از او و ولایتش را بر ایشان واجب فرمود، هم چنان که اطاعت خودش بر آن ها واجب بود و در این باره از آن ها اقرار گرفت و آن را ثابت کرد و آن ها نیز انکار نکردند. این گفتار نیز از دلیل هایی است که صراحت آن در امامت و جانشینی آن حضرت روشن است.71استدلال دیگر شیخ مفید، گفتار پیامبر درباره علی(علیه السلام) هنگام حرکت به جانب تبوک است، که فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی إلاّ انّه لا نبیَّ بعدی; نسبت تو به من، همانند نسبت هارون است به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست». و بدین وسیله مقام وزارت، و اختصاص در دوستی، و برتری بر همگان، و جانشینی او را در زمان زندگی و پس از مرگش، برای او ثابت کرد، زیرا قرآن کریم به همه این ها درباره هارون نسبت به موسی(علیه السلام)گواهی می دهد.


او سپس در شرح این حدیث به آیات قرآن که در آن ها موسی درخواست هایی را از خدا مطرح می کند و اجابت می شود استناد می کند. موسی گفت: پروردگارا! برای من وزیری از خاندان خودم قرار ده، برادرم هارون را، و پشت مرا به وسیله او استوار ساز، و در کارم شریکش کن تا بستایمت بسیار و یادت کنم بسیار، و همانا تو به ما بینا بوده ای. و خدا فرمود: «خواسته تو به تو داده شد ای موسی».72

 

شیخ مفید از این آیات، شرکت هارون با موسی در نبوت، نیز وزارت او برای موسی در رساندن رسالت، و استوار کردن پشتش را به وسیله او در یاری استنتاج می کند. هم چنین درباره جانشینی هارون نیز به آیه دیگری استناد می کند: «اُخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین;73
جانشین من باش در میان قوم من و اصلاح کن و از راه فساد کاران پیروی مکن».او سپس در جمع بندی از این آیات می گوید: با این بیان، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تمامی مقامات هارون را به جز مقام نبوت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داد. بنابراین، برای علی(علیه السلام) وزارت رسول(صلی الله علیه وآله)، استواری پشت آن حضرت به وسیله یاری او، و برتری اش بر دیگران ثابت می گردد، زیرا این گفتار، همه این رتبه ها را در بر دارد. پس خلافت آن حضرت نیز با همین بیان، ثابت می شود. اما در حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به صراحت کلام آن حضرت، و بعد از حیات و سپری شدن دوران نبوت، نیز جانشینی علی(علیه السلام) از گفتار رسول خدا روشن شود.74

 

نتیجه گیری

براساس آگاهی های تاریخی، واقعه غدیر خم یکی از حوادث مهم و مشهور صدر اسلام است که در ذیحجه سال دهم هجری رخ داده و در اجتماعی بزرگ، جانشینی حضرت علی(علیه السلام)توسط رسول الله(صلی الله علیه وآله) به مردم ابلاغ شد. به رغم تعیین جانشین، اندکی بعد اجتماع سقیفه بنی ساعده برای تعیین زمام داری پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بر پا شد، اما مورخانی که این واقعه را گزارش نموده اند به صراحت بازگو نکرده اند که آیا در سقیفه به حدیث غدیر استناد شد یا خیر؟


البته مورخان، از عده بسیاری از هاشمیان و هواخواهان آن ها نام می برند که به بیعت انجام شده با خلیفه اول اعتراض کرده اند، اما این روشن نمی کند که آیا این ها براساس استناد به غدیر و مشخص بودن جانشین به این امر رضایت نداشته اند یا این که به دلیل عدم حضور نامزد مورد نظر خود (حضرت علی(علیه السلام)) در آن اجتماع به عنوان یکی از گزینه های مورد انتخاب شورا، اعتراضی داشته اند؟ این سکوت و عدم اعتنا در نوشته های مورخان، چگونه باید ارزیابی شود، آیا آن را باید به تغافل یا تعمد آنان نسبت داد یا به گواهان اولیه ای که روایت گر این وقایع برای تاریخ نویسان بعدی بوده اند؟


به نظر می رسد با تحولاتی که پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جامعه اسلامی رخ داد و در اثر آن، عصبیت های جاهلی ظهور دوباره ای یافت و وسوسه رهبری حکومت، دنیاطلبان را فریفت و رقابت قدرت میان سران گروه های موجود در مدینه پدید آمد، اقداماتی نیز به کار بسته شد تا طرح شیوه انتخاب جانشین پیامبر در شکل سقیفه ای آن به صورت یک بنیان دینی و مشروع زمام داری جامعه اسلامی در اذهان پذیرفته شود و به گزینه منصوص بودن جانشین و ارتباط واقعه غدیر با موضوع پیشوایی مسلمین توجه نشود.


از این رو، آگاهی هایی که راویان اولیه در اختیار داشتند و از گزینش دو نظام اموی و عباسی که هر دو ضد علوی بودند، گذشته بود و نیز از پایه های تعصبات، دشمنی ها، تفاخرها، فرقه گرایی ها و دسته بندی های قومی و قبیله ای تأثیر پذیرفته بود، به مورخان مسلمان رسید که بعضی از آن ها از روی غفلت و کسانی نیز به عمد از استناد به غدیر در سقیفه سخنی به میان نیاوردند و گویی کسی خبر نداشت که کمتر از سه ماه پیش از سقیفه در غدیر چه گذشت!


--------------------------------------------------------
1 دکتری تاریخ ایران اسلامی، استادیار .
2 . انبیاء(21) آیه 107.
3 . احزاب(33) آیه 21.
4 . مائده(5) آیه 70.
5 . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 225; مقریزی، امتاع الأسماع، ص 511; علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1، ص 29.
6 . حلبی، السیرة الحلبیه، ج 3، ص 283; ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 18 و علامه امینی، همان، ج1، ص 29 30.
7 . مائده(5) آیه 70.
8 . همان، آیه 3.
9 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 1، ص 30 34.
10 . همان، ص 34 38.
11 . ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 310; ابن سعد، همان، ج 3، ص 181 188; ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 4 9، ج4، ص 1342 1351; تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 522 523; مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 261 و کامل ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 372 374، 395 404 و ج 2، ص 12 22.
12 . ر.ک: یعقوبی، همان، ج1، ص 522; ابن اثیر، همان، ج 2، ص 12 و نخجوانی، تجارب السلف، ص 8.
13 . ابن هشام، همان، ج 4، ص 308; سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 67; یعقوبی، همان، ج 1، ص523 و طبری، همان، ج 4، ص 1351.
14 . ابن اثیر، همان، ج 2، ص 15.
15 . ر. ک: یعقوبی، همان، ج 1، ص 523 527.
16 . مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657.
17 . شوری(42) آیه 23.
18 . «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» (احزاب(33) آیه 33).
19 . حجرات(49) آیه 10.
20 . فتح(48) آیه 29.
21 . مائده(5) آیه 54.
22 . نجم(53) آیات 3 4.
23 . ر. ک: صادق آیینه وند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 91 92.
24 . همان، ص 92 93.
25 . همان، ص 96.
26 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 67، ص 117.
27 . «ای معاویه... آیا نمی بینی جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر کدام دارای فضیلتی بودند؟ اما آنگاه که شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید، او را سیدالشهداء خواندند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نماز بر پیکر او به جای پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت؟ آیا نمی بینی گروهی که دستشان در جهاد قطع شد و هر کدام فضیلتی داشتند، اما چون بر یکی از ما ضربتی وارد شد و دستش قطع گردید طیارش خواندند که با دو بال در آسمان بهشت پرواز می کند! و اگر خدا نهی نمی فرمود که انسان، خود را بستاید، فضایل فراوانی را بر می شمردم که دل های آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوش های شنوندگان با آن آشناست.
معاویه! دست از این ادعاها بردار که تیرت به خطا رفته است، همانا ما، دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم و مردم، تربیت شدگان و پرورده های مایند... شما چگونه با ما برابرید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماست و دروغ گوی رسوا از شما، حمزه شیر خدا (اسدالله) از ماست، و ابوسفیان (اسدالاحلاف) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شما از شما، و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم کش دوزخیان از شما، از ما این همه فضیلت ها و از شما آن همه رسوایی هاست. اسلامِ ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا برای ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده...».
28 . نهج البلاغه، نامه شماره 28، ص 515.
29 . همان، حکمت 190، ص 669.
30 . همان، خطبه 2، ص 45.
31 . همان، خطبه 3، ص 43 47.
32 . همان، خطبه 172، ص 325 327.
33 . همان، خطبه 217، ص 445 447.
34 . همان، خطبه 173، ص 327.
35 . همان، نامه 62، ص 601.
36 . همان، خطبه 1، ص 39.
37 . همان، خطبه 33، ص 85.
38 . همان، خطبه 74، ص 123. آن حضرت سخنان ارزنده ای در فضایل خود در خطبه های 4، 37، 87، 131، 192 و 197 دارد و نیز ویژگی های خاندان رسالت را در خطبه های 2، 4، 109، 144، 147، 154، 239 و... بیان کرده است که همه برشایستگی آن ها جهت زمام داری و رهبری جامعه اسلامی دلالت دارد.
39 . بنابه نقل علامه امینی این حدیث را بسیاری از محدثان در آثار خود آورده اند، از جمله اخطب خوارزمی حنفی، مناقب، ص217; جوینی، فراید السمطین، باب 58; ابن حاتم شامی، الدرالنظیم; شیخ طوسی، امالی، ص 7 و 212; ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 205; ابن حجر، لسان المیزان، ج 2، ص 157 و...، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 2 3 و اسناد آن ص 3 8.
40 . جوینی، فراید السمطین، باب 58 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 9 13.
41 . این روایت را علامه امینی از چهارتن از صحابه و چهارده نفر از تابعان به تفصیل ذکر کرده است. ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 14 43.
42 . حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 371; اخطب خوارزمی حنفی، المناقب، ص 112; سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 42; ابن حجر، تهذیب، ج 1، ص 391 و دیگران...، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 44 46.
43 . فتح(48) آیه 10.
44 . مسعودی، همان، ج 2، ص 11 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 45.
45 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 2، ص 46 60.
46 . ر. ک: همان، ص 60 به بعد.
47 . احمد بن ابی طیفور مروزی، بلاغات النسا. این خطبه در علل الشرایع صدوق و احتجاج طبرسی نیز آمده است. قسمت هایی که در این مقاله نقل شد از ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی استفاده شده است در کتاب: زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 126 135.
48 . این خطبه در کتاب های ذیل آمده است: مروزی، بلاغات النساء، ص 32; مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص 158; شیخ طوسی، امالی; اربلی، کشف الغمه و طبرسی، احتجاج، دکتر شهیدی بر اساس متن بلاغات النساء، آن را در کتاب زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام) آورده و ترجمه نموده است (ص 150 153). در این مقاله از ترجمه مذکور استفاده شده است.
49 . زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 150-153.
50 . علامه امینی، همان، ج 1، ص 39.
51 . همان، ص 40 112.
52 . همان، ص 113 128.
53 . همان، ص 129 241.
54 . ر. ک: علامه امینی، همان، جلدای 3 20.
55 . همان، ج 1، ص 23 24.
56 . همان، ص 25 26.
57 . همان، ص 26 27.
58 . همان، ص 27 28.
59 . همان، ص 28 29.
60 . ر. ک: همان، ص 22 28.
61 . ر. ک: همان، ص 23 24.
62 . همان، ص 25 26.
63 . همان، ص 27.
64 . همان، ص 27 28.
65 . شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 4.
66 . همان، ص 2.
67 . همان، ص 3 4.
68 . مائده(5) آیه 55.
69 . شیخ مفید، همان، ص 5.
70 . همان.
71 . همان، ص 6.
72 . طه(20) آیات 29 36: «واجعل لی وزیراً من اهلی* هارون اخی* اشدد به ازری* و اشرکه فی امری * کی نسبحک کثیراً* و نذکرک کثیراً * انک کنت بنا بصیراً* قد اؤتیت سؤلک یا موسی».
73 . اعراف(7) آیه 142.
74 . شیخ مفید، همان، ص 6 7.

کتاب نامه
1 . قرآن کریم
2 . آیینهوند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ پنجم: ]بی جا[، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371.
3 . ابن اثیر، عزالدین، کامل (وقایع بعد از اسلام)، ترجمه عباس خلیلی، ج 1، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ]بی تا[.
4 . ابن جوزی، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوی، ]بی تا[.
5 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارصادر .
6 . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق/ 1983م.
7 . ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1405ق.
8 . ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
9 . اربلی، علی بن عسیی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز، ]بی تا[.
10 . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمدتقی واحدی، ج 1 و 2، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1362.
11 . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرایدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحودی، ]بی تا[.
12 . حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.
13 . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج 3، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ]بی تا[.
14 . خوارزمی، اخطب، المناقب للخوارزمی، نجف، چاپ حیدریه، 1385ق.
15 . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، مصر، 1388ق.
16 . ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.
17 . سیدرضی، نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ترجمه محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1379.
18 . سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق.
19 . شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، چاپ پنجم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.
20 . طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، شرح و ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، تهران، المکتبة المرتضویه، ]بی تا[.
21 . طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، چاپ سوم: تهران، انتشارات اساطیر، 1363.
22 . طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، امالی، تصحیح محمدصادق بحرالعلومی، بغداد، المکتبة الأهلیه، 1384ق/ 1964م.
23 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983م.
24 . مروزی، احمدبن ابی طیفور، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثه، 1972م.
25 مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
26 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
27 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، تاریخ مقدمه 1346.
28 . مقریزی، امتاع الأسماع بماللرسول من الأبناء و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمدعبدالحمید نمیسی، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق / 1999م.
29 . نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهوری، 1357.
30 . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج 1، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363


منبع : سنت
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه