بزرگترین اختلافی که در میان امت اسلامی صورت پذیرفت، مسئلهی خلافت و جانشینی بعد از پیامبر است که شیعه معتقد است که خلافت یک امر الهی و انتصابی است، اما اهل سنت هرگونه نصی در مورد آن را تکذیب کرده و مدعیند که امیرالمؤمنین هم نصی برای خود قبول نداشت، درحالیکه آیات فراوانی از قرآن و روایات پیامبر این امر را انتصابی از طرف خدا میداند.
وهابیت با برداشت غلط و تفسیر به رأی، از ظاهر عبارت حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهای از نهج البلاغه، مدعیند که امیرالمؤمنین هم خلافت را منصب الهی نمیداند. فلذا با طرح این شبهه سعی در القاء این سخن دارند که نظر شیعیان امامیه باطل بوده، چرا که این سخن خود علی (علیهالسلام) دربارهی خلافت است که فرمودند:
«ندعونی و التمسوا غیری... و ان ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلیّ اسمعکم و أطوعکم لمن ولّیتمو امرکم و انا لکم وزیراً خیر لکم منّی امیراً.[1] مرا رها کنید و واگذارید و دیگری را طلب کنید... اگر مرا رها کنید من هم همانند یکی از شماها، شاید شنواتر و مطیعتر نسبت به رئیس حکومت خواهم بود، و در چنان حالی من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم.»
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، با استناد به این بخش از کلام امیرالمؤمنین این چنین شبهه افکنی میکند که: «و هذا الکلام یحمله اصحابنا علی ظاهره و یقولون انّه رضی الله عنه لم یکن منصوصاً علیه بالامامه من جهه الرسول...[2] علمای ما این کلام را به ظاهرش حمل کرده و میگویند، هر چند آن حضرت سزاوارترین مردم و شایستهترین آنها نسبت به امامت تعیین شده بود، اما از جانب پیامبر به امامت تعیین نشده بود، چرا که اگر از طرف پیامبر به امامت تعیین شده بود، جایز نبود بگوید: مرا رها کنید و غیر مرا بجویید و یا بگوید من را در برابر هر که رهبری خود را به او بسپارید، شنواتر و مطیعترم...»
در ردّ گفتار ایشان در جاهای مختلف قرآن، خداوند خلافت را الهی و انتصابی میداند از جمله میفرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً.[بقره/30] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود، من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد.»
و همچنین قرطبی ذیل همین آیه شریفه مینویسد: «هذه الآیه اصل فی نصب امام و خلیفه یسمع له و یطاع...[3] این آیه اصلی است در نصب امامت و خلیفه تا اینکه مردم از او حرف شنوی و اطاعت کنند،... در وجوب نصب امام در میان امت و پیشوایان اسلامی اختلافی نیست.» و آیات فراوان دیگری مانند: [انعام/124]، [انبیاء/73]، [قصص/5]، [ص/26]، [طه/29]، [مائده/72]، [سجده/24]، [آل عمران/33]، [فرقان/74]، و... که هر یک از اینها تعیین امامت و خلافت را الهی و انتصابی بیان میکنند، در نتیجه سخنان منکرین نص بر امامت با استناد به گفتار حضرت علی (علیهالسلام) در نهج البلاغه، باطل و پوچ خواهد بود.
از طرف دیگر پیامبر اکرم خلافت را الهی و انتصابی میداند، نه انتخابی و اجماعی از سوی مردم؛
از باب نمونه:
وقتی پیامبر برخی از سران قبائل را به اسلام دعوت کرد، آنان پذیرش دعوت را مشروط به ریاست پس از او برای خود دانستند که پیامبر در پاسخ آنان فرمودند: «حدثنا... انّه -النّبی- أتی بنی عامر بن صعصعه... قال(ص): ... الامر الی الله یضعه حیث یشاء.[4] ... جانشینی پس از من، موضوعی الهی و خارج از اختیار من است و خداوند آن را به صلاحدید خود در جایگاه واقعی خود قرار خواهد داد.»
همچنین اگر حضرت علی (علیهالسلام) در این خطبه فرمودند: «مرا رها کنید و دیگری را طلب کنید... اولاً: به خاطر این بود که بعد از مرگ عمر بن خطاب وقتی شورای شش نفره پیشنهاد خلافت را به حضرت دادند، قید کردند که ملزم به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل شود، حضرت دو شق اول را پذیرفت و سیرهی ابوبکر و عمر را قبول نکرد و گفت به رأی و اجتهاد خود عمل میکنم و این باعث گردید که باز خلافت از حضرت دور شود، چرا که حضرت اعمال و رفتار شیخین را همانند ابری سیاه توصیف کرد که بر روشنایی غلبه کرده و...»
ثانیاً: پس از کشته شدن عثمان و تحت فشار قرار گرفتن آن حضرت از طرف مردم برای پذیرش خلافت این طور سخن بیان فرمودند تا اتمام حجت دیگری کرده باشد.
ثالثاً: طبق مدارک و منابع کتب فریقین حضرت هیچگاه خلافت خود را نفی نکردند، بلکه در مناسبتهای مختلف به آن اشاره میکردند و از اصحاب شاهد، بر ادعای خود استفاده میکردند.
و رابعاً:... و خامساً:...»[5]
فاعتبروا یا اولی الابصار
---------------------------------------------------------------------
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، سید رضی، ، قم، ایران، ج1 ص181 خطبه 92.
[2]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج7 ص20.
[3]. جامع الاحکام القرآن، قرطبی، دار الشعب، قاهره، مصر ج1 ص264.
[4]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص609.
تفسیر بغوی، بغوی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، ج3 ص10.
[5]. مسند، احمد بن حنبل، موسسه قرطبه، قاهره، مصر، ج1 ص75 حدیث557.
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دار المعرفه، بیروت، لبنان، ج39 ص202.
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دار صادر، بیروت، لبنان، ج2 ص162.
شرح مقاصد، تفتازانی، دار المعارف، پاکستان، ج2 ص296.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج12 ص166.
منبع : پایگاه جامع فرق و ادیان