آيا ذكر شرط عمل به سيره خلفا ، در صلح نامه امام حسن عليه السلام صحت دارد ؟
روایت:
و كان الحسن يُجل أبابكر وعمر رضي الله عنهما حتى أنه أشترط على معاوية فى صلحه معه أن يسير بسيرتهما فمن ضمن شروط معاهدة الصلح " إنه يعمل و يحكم فى الناس بكتاب و سنة رسول الله و سيرة الخلفاء الراشدين "
منتهى الآمال للعباس القمى ج2/212 ط إيران .
اولاً : اين روايت كه در برخي از كتابهاي شيعه نقل شده است ، مصدر همگي آنها كتاب الصواعق المحرقه ابن حجر هيثمي و شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد و... از كتابهاي اهل سنت است و حتي در خود صواعق المحرقه و شرح ابن أبي الحديد براي اين روايت سندي ذكر نشده است .
ثانياً : بدون شك جمله « و سيرة الخلفاء الراشدين » از تحريفاتي است كه تاريخ نويسان اهل سنت وارد اين صلح نامه كردهاند ؛ زيرا اين صلح نامه در بسياري از كتابهاي ديگر نقل شده است ؛ اما اين گزينه در آن ديده نميشود ؛ از جمله ابن شهر آشوب در كتاب مناقب آل أبي طالب ، ج3 ، ص195 مواد صلح نامه را اينگونه مينويسد :
أن يعمل فيهم بكتاب الله وسنة نبيه والأمر من بعده شورى ، وأن يترك سب علي ، وأن يؤمن شيعته ولا يتعرض لأحد منهم ، ويوصل إلى كل ذي حق حقه ، ويوفر عليه حقه كل سنة خمسون ألف درهم .
البته وارد كردن جمله « وسيرة الخلفاء الراشدين » از تحريفاتي است كه در جاهاي ديگر نيز سابقه دارد ؛ از جمله ابن اعثم در الفتوح 5 / 34 ، و خوارزمي ، در مقتل الخوارزمي 1 / 188 در وصيت نامه امام حسين عليه السلام به برادرش محمد حنفيه ، جمله « وسيرة الخلفاء الراشدين المهديين رضي الله عنهم» اضافه كردهاند ؛ در حالي كه در هيچ يك از كتابهاي ديگر اين جمله ديده نميشود .
ثالثاً : « الراشدين » از كلماتي است كه بعدا و در زمان حكومت بني العباس وارد فرهنگ لغت مردم شده است و قبل از آن حتي در زمان بني اميه سابقه نداشته است ؛ پس چگونه ممكن است كه چنين شرطي در آن زمان در معاهده ذكر شده باشد ؟
رابعاً : امكان ندارد كه امام حسن عليه السلام چنين شرطي را وارد صلح نامه كند ؛ چرا پدرش امام علي عليه السلام كه اسوه او در تمام امور زندگي بوده است ، در شوراي شش نفره بعد از عمر بن الخطاب ، فقط به اين خاطر كه اين شرط را نپذيرد ، دست از خلافت برداشت و قبول نكرد كه چنين بدعتي وارد دين اسلام بشود . چگونه ممكن است امام حسن عليه السلام بر خلاف سنت پدر بزرگوارش ، چنين بدعتي را وارد اسلام كند ؟
يعقوبي قضيه امتناع امام علي عليه السلام از پذيرفتن شرط عمل به سيره شيخين را اينگونه نقل ميكند :
فقال ( عبد الرحمن بن عوف ) : لنا الله عليك إن وليت هذا الأمر أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر ؟ فقال ( علي ( عليه السلام ) ) : أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه ما استطعت . فخلا بعثمان فقال له : لنا الله عليك إن وليت هذا الأمر أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر ؟ فقال : لكم أن أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر ، ثم خلا بعلي فقال له مثل مقالته الأولى فأجابه مثل الجواب الأول ، ثم خلا بعثمان فقال له مثل المقالة الأولى ، فأجابه مثل ما كان أجابه ، ثم خلا بعلي فقال له مثل المقالة الأولى ، فقال : إن كتاب الله وسنة نبيه لا يحتاج معهما إلى إجيري أحد ! أنت مجتهد أن تزوي هذا الأمر عني . فخلا بعثمان فأعاد عليه القول فأجابه بذلك الجواب ، وصفق على يده ) .
تاريخ اليعقوبي : 2 / 162 .
اضافه بر اين كه ، وقتي در نامه شرط شده است كه به كتاب خدا و سنت رسول عمل شود ، ديگر سنت خلفا چه ارزشي ميتواند داشته باشد . اگر آنها بر طبق كتاب و سنت رسول خدا عمل كرده باشند ، نيازي به اضافه كردن اين شرط نيست و اگر بر خلاف كتاب خدا و سنت رسول او عمل كرده باشند ، ارزشي ندارد ؛ چنانچه امام علي عليه السلام نيز در جواب ربيعة بن شداد خثعمي كه گفته بود من با تو بيعت ميكنم به شرطي كه به سنت ابوبكر و عمر عمل كني ، به همين نكته اشاره ميكند :
فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع على كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ربيعة على سنة أبى بكر وعمر قال له على ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكونا على شئ من الحق فبايعه ... .
تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 4 ، ص 56 .
همان طوري كه در شوراي شش نفره حاضر شد كه خلافت را 12 سال ديگر از دست بدهد ؛ اما قبول نكند كه بر طبق سنت ابوبكر و عمر عمل كند .
آيا امكان دارد كه امام حسن عليه السلام سنت پدرش را رها و سنت شيخين را زنده كند ؟
خامساً : بر فرض صحت روايت ، امام مجتبي عليه السلام اين عهد نامه را نوشت و اين گزينهها را در آن اضافه كرد تا معاويه بن أبي سفيان را كه ادعا ميكرد طرفدار سنت عمر و ابوبكر است ، رسوا كند و به مردم بفهماند كه اين معاويه به هيچ چيز پايند نيست ؛ حتي به سنت ابوبكر و عمر .
شاهد بر اين مطلب اين است كه امام عليه السلام قبل از نوشتن اين صلح نامه ، نامه ديگري به معاويه مينويسد و او را اينچنين خطاب ميكند :
من مى خواستم حق را زنده گردانم و باطل را بميرانم و كتاب خدا و سنّت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را جارى گردانم ، مردم با من موافقت نكردند اكنون با تو صلح مى كنم به شرطى چند كه مى دانم به آن شرطها وفا نخواهى كرد ، شاد مباش به اين پادشاهى كه براى تو ميسّر شد به زودى پشيمان خواهى شد چنانچه ديگران كه غصب خلافت كردند پشيمان شده اند و پشيمانى بر ايشان سودى نمى بخشد .
منتهى الآمال للعباس القمى ج2/212
امام در اين نامه به صراحت تمامي خلفاي قبلي را غاصب خطاب ميكند و اين نشان ميدهد كه براي سنت آن دو هيچ ارزشي قائل نيست .
سادساً : امام مجتبي عليه السلام اين عهد نامه را نوشت و اين گزينهها را در آن اضافه كرد تا معاويه بن أبي سفيان را كه ادعا ميكرد طرفدار سنت عمر و ابوبكر است ، رسوا كند و به مردم بفهماند كه اين معاويه به هيچ چيز پايند نيست ؛ حتي به سنت ابوبكر و عمر .