قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سپاه صحابه!!!

سپاهی که روانه نشد!    

  

پس از رویداد غدیر و تاکید رسول اکرم صلی الله علیه وآله بر پیروی از علی بن ابی طالب علیه السلام سیاستهای پنهان منافقان به جنبش افتاد وتحرکاتی ویژه دنبال شد. کوشش برای ترورپیامبرصلی الله علیه وآله در میان راه غدیر تا مدینه یکی ازآن توطئه هاست که با همکاری جبرئیل خنثی شد. این رفتارهای فتنه انگیز از نظرحضرت دور نبود و پیوسته به شیوه هایی مصلحت آمیز از تاثیر آن ها جلوگیری می کرد.

 

تصمیم های حضرت نشان می دهد که آن تحرکات به طور جدی در حال سازماندهی وگسترش بوده است و بایست اقدامات ویژه ای برای مقابله صورت می گرفت. در میان این اقدامها پیگیری سه امر اهمیت داشت:

1 - دور ساختن مخالفان از مدینه.

2 - زمینه سازی برای پذیرش زمامداری علی علیه السلام; هرچند وی نسبت به بسیاری ازصحابیان سرشناس کم سن تر است.

3 - بی اعتبار ساختن کسانی که در کمین فرصت اند و بدون صلاحیت، زمینه زمامداری آن ها فراهم است.

البته شکی نبود که این همه بایست زیرکانه دنبال می شد، نه با جنجال. یکی از راه ها برای این هرسه هدف اعزام سپاه اسامة بن زید به خارج از مرزهای شبه جزیره بود که از سوی حضرت انجام گرفت.

 

جز این اقدام که تا حدود زیادی سبب دورکردن مخالفان علی علیه السلام از مدینه می شد،چند کار دیگر نیز صورت گرفت:

1 - تاکید بر نوشتن وصیت بر پیشوایی علی علیه السلام.

2 - وصیت شفاهی در خانه به لزوم پیروی ازعلی بن ابی طالب علیه السلام.

3 - سخنرانی عمومی در مسجد و بیان حدیث ثقلین.

جز مورد اول که مخالفان از انجام آن جلوگیری کردند، دو اقدام دیگر به خوبی دنبال شد و حجت بر مسلمانان تمام گردید.نگاشتن وصیت هم گرچه انجام نگرفت، هدف حضرت از آن تا حدی تامین شد.

 

ابن ابی الحدید در شرح خطبه 156 نهج البلاغه از قول استادش شیخ ابویعقوب معتزلی می نویسد:

چون بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شدت یافت،دستور داد سپاه اسامه (×) به سوی شام حرکت کند و ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجر و انصار درآن شرکت جویند. در آن صورت اگر حادثه ای برای رسول خداصلی الله علیه وآله پیش آید، دستیابی علی علیه السلام به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود. (1)

 

در جایی دیگر ضمن اشکال بدین سخن می نویسد:

بهتر است بگوییم پیامبر نه قطعا بلکه گمان می کرد اگر بمیرد و ابوبکر و عمر درمدینه باشند پسرعمویش (علی علیه السلام) را کنارمی زنند. از این رو آن ها را دستور داد تا ازمدینه خارج شوند. چنانچه ما نیز این کار را درمورد فرزندان خود در هنگام مرگ انجام می دهیم; در صورتی که ترس داشته باشیم یکی از آن ها بعد از مرگ ما همه اموال راتصرف کند و دیگران را محروم نماید، او را به مسافرتی دور دست می فرستیم. (2)

از این همه به خوبی برمی آید که تاکید براعزام سپاه اسامة بن زید واکنشی به موقع برای دورساختن مخالفان علی بن ابیطالب علیه السلام و فراهم ساختن زمامداری آن حضرت بوده است. برای آنان که دانش و درک داشتند این برنامه ریزی ده هاپیام داشت و می دانستند که رسول خداصلی الله علیه وآله بدین وسیله مسلمانان را به قانون «کفایت درسرپرستی » به جای «شهرت و سن بیشتر»درس می آموزد تا بدانند همه آن ها که مامور ومطیع یک جوان نورسیده اند و حتی برای فرماندهی یک غزوه کوتاه مدت صلاحیت ندارند، برای امر عظیم سرپرستی امورمسلمین که همطراز مقام نبوت است،شایسته نیستند.

 

 

اعزام سپاه اسامة بن زید

در سال هشتم هجرت از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله سپاهی به فرماندهی جعفربن ابی طالب و زیدبن حارثه و عبدالله بن رواحه برای مقابله باهجوم رومیان روانه آن سرزمین شد اماهرسه فرمانده اسلام در این جنگ به شهادت رسیدند. در سال نهم نیز که خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز درمدینه انتشار یافت، پیامبر خود با سی هزار تن عازم تبوک شد ولی بدون درگیری به مدینه بازگشتند. 

 

حال احتمال خطر، جدی بود. و به همین علت رسول خداصلی الله علیه وآله در آخرین روزهای زندگی، در اواخر ماه محرم سال یازدهم هجری، پیش از این که در بستربیماری افتد، سپاهی عظیم به فرماندهی اسامة بن زید برای گسیل بدین ناحیه فراهم آورد.

 

ویژگی های سپاه

1 - سپاه زمانی راهی بود که حجاز و به خصوص مدینه از سوی دشمنان داخلی شبه جزیره به شدت تهدید می شد. (3)

2 - فرماندهی آن را جوانی هجده ساله برعهده داشت.

3 - سپاهیان آن از مهاجران - به ویژه مهاجران نخستین (4) - و افراد سرشناس بودند.

4 - علی بن ابی طالب علیه السلام به دستور پیامبردر این لشکر حضور نیافت.

5 - بازگشت این سپاه نزدیک به دو ماه به طول می انجامید. (5)

6 - پیامبر سرپیچی کنندگان از حرکت لشکر را لعن و نفرین کرده است. (6)

در فردای روز اعزام، رسول اکرم صلی الله علیه وآله به شدت تب کرد و در بستر افتاد. (7) و همین امرو نیز تهیه ساز و برگ جنگ و کمی سن فرمانده بهانه سرپیچی عده ای را سبب شد واز این زمان حرکت سپاه دچار وقفه گردید. (8)

 

چون جمعی به فرماندهی اسامه اعتراض کردند و آن را نکوهیدند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:شما در گذشته نیز مانند امروز که این فرمانده را سرزنش می کنید، فرماندهی پدرش را موردملامت قرار دادید ولی آگاه باشید به خداسوگند که او شایستگی فرماندهی راداراست. (9) سپس نیز فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة »; خدای لعنت کندکسی را که از شرکت در سپاه اسامه سربتابد. (10)

 

با این همه، سپاهیان از اردوگاه جرف ×قدمی پیش ننهادند. به خوبی معلوم بود که علت درنگ سپاه سرپیچی تنی چند ازصحابیان با سابقه بود و نه افراد عادی سپاه.زیرا در آن صورت رفتار سپاهیان به شورش عمومی تعبیر می شد و نه سرکشی فردی.

 

ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح و کسانی دیگر، همه به مدینه بازگشتند و اسامه چون سپاه را آشفته و حال پیامبر را وخیم دید، درمدینه به رسول خداصلی الله علیه وآله عرضه داشت: پدر ومادرم به فدایت باد، آیا اجازه می دهید چندروزی درنگ نمایم تا این که خداوند شما راشفا عنایت فرماید؟ 

 

حضرت فرمود: (خیر)حرکت کن و درنگ منما. عرض کرد: ای رسول خدا اگر حرکت کنم و شما در این حال باشید،قلبم اندوهگین خواهدبود. فرمود: حرکت کن به سلامتی و پیروزی. عرض کرد: دوست ندارم حال شما را از مسافران جویاشوم. فرمود: فرمان مرااجرا کن.

آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله بی حال گردید و اسامه مهیای حرکت شد. چون پیامبرصلی الله علیه وآله به حال خود آمد، از موقعیت اسامه و سپاه سؤال نمود، به او گزارش دادند: او خود را آماده حرکت می کند. پس پیوسته می فرمود: سپاه را بفرستید. خداوند لعنت کند کسی را که درسپاه شرکت ننماید!

با این همه، کسان حاضر در پیرامون بستررسول خداصلی الله علیه وآله به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتی نداشته و گاه فرمانهای وی رابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف می کردند. (11) به خوبی معلوم بود که این اخلال و تمرد، جدی و فراتر از بهانه است.

رسول خداصلی الله علیه وآله با مشاهده کارشکنی درحرکت سپاه، با آن که در تب شدیدی به سرمی برد، دیگر بار با حالت خشم به مسجد آمد وضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان ازحرکت سریع سپاه را ملعون خواند. (12)

برای پیامبرصلی الله علیه وآله جای تردید نبود که جمعی در انتظار مرگ اویند، اما هرچه تاکیداو برحرکت سپاه بیشتر می شد، سرپیچی قوت می گرفت.

 

اسامه خارج شد در حالی که اصحاب درپیشاپیش او در حرکت بودند. در پایگاه «جرف » در حالی که ابوبکر و عمر و بیشترمهاجران (13) و نیز از انصار اسیدبن حضیر،بشیربن سعد و دیگر چهره های سرشناس درلشکر بودند، فرستاده ام ایمن آمد و به اسامه گفت: به مدینه بیایید که رسول خداصلی الله علیه وآله وفات یافت. اسامه بی درنگ بازگشت و پرچم را در خانه رسول خداصلی الله علیه وآله گذارد و در آن ساعت، پیامبرصلی الله علیه وآله وفات یافته بود. (14)

 

حکمت اعزام سپاه اسامه

حرکت سپاه اسامه در زمانی رخ می داد که سرزمین حجاز و به خصوص مدینه موقعیتی ویژه داشت. آوازه اسلام سرزمین های دور ونزدیک را فراگرفته بود. برای آنان که آهنگ مخالفت و ستیز در سرداشتند در این زمان بهترین موقعیت برای شورش و هجوم به مرکزحکومت نوپای اسلامی فراهم بود، در نواحی واطراف تنی چند ادعای نبوت کرده و شماری را به گرد خویش داشتند. از اینان برخی به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله سرکوب شدند. (15)

اسامه هجده ساله در حالی فرماندهی بزرگ ترین سپاه آن روز را برعهده می گیرد که بادارابودن کاردانی و توان فرماندهی، هنوزتجربه نظامی ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله در حال احتضار است و چون او رحلت کند و بیشترمهاجران و انصار در مدینه نباشند و خاندان اونیز سرگرم تجهیز پیامبر شوند، بهترین فرصت برای ضربه زدن از سوی مخالفان فراهم خواهد بود. با این همه، پیامبرصلی الله علیه وآله درسخت ترین حال بدون هیچ تردید برگسیل این لشکر تاکید می ورزد.

حایز اهمیت این که رسول خداصلی الله علیه وآله کسانی چون ابوبکر، عمر و تنی چند از دیگرمهاجران و انصار را که عامل هیچ گونه پیروزی در جنگ ها نبوده اند، در زمره سپاه قرارمی دهد. و حضور آنان را در مدینه لازم نمی شمرد و بلکه به تاکید می خواهد که اینان هرچه زودتر مدینه را ترک گویند. از طرفی علی علیه السلام را که عامل پیروزی های متعدد بوده است، در مدینه نزد خود نگاه می دارد. 

 

بایدپرسید: اگر پیران سالخورده لشکر اسامه بادارندگی تجربه نظامی و شجاعت ویژه در این سپاه حضور یافته بودند، چرا به عنوان فرمانده بر گزیده نشدند؟! چنان که نوشته اند،کسی از مهاجران اولیه نماند مگر این که به سپاه پیوست. از چهره های سرشناس شهر ازجمله عمر، ابوبکر و ابوعبیده جراح و سعدبن ابی وقاص همه جزو سپاه بودند. (16)

جای شگفتی است که اعتراض به کمی سن اسامه در زمان حیات پیامبرصلی الله علیه وآله، بهانه سرپیچی مهاجران قرار می گیرد و سپاه بیش از پانزده روز بدین سبب و نیز عذر بیماری پیامبرصلی الله علیه وآله از رکت باز می ماند و پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، در کمتر از نیم روز،این بهانه با یک جمله پاسخ داده می شود وسپاه حرکت می کند! (17) 

 

آیا علت این امر جزاین است که هم اینک سران گروه مخالف همه در مدینه اند و فرد سرشناس دیگری در سپاه باقی نمانده است تا پرچم مخالفت برافرازد؟!زمانی نیز از ابوبکر شنیده می شد که: حتی اگربپندارم که درندگان مرا پاره پاره کنند،ماموریت سپاه اسامه را چنانچه رسول خداصلی الله علیه وآله دستور داده است، به انجام می رسانم، گرچه جز من کسی باقی نماند. (18)

اگر عذر تاخیر نخست آن ها نگرانی ازرحلت پیامبرصلی الله علیه وآله است، بایست به موجب این اندوه، دست کم سران ایشان در تشییع وغسل و دفن پیامبرصلی الله علیه وآله شرکت می جستند;حال آن که محققان و تاریخ نویسان اشاره ای به شرکت ایشان در تجهیز پیامبرصلی الله علیه وآله نکرده اند!

افزون براین، چگونه می توان پذیرفت که آنان در زمان حیات حضرتش به عذر اندوه رحلت پیامبر، آن بزرگوار را با سرپیچی ازشرکت در سپاه چنان بیازارند که حضرت،ایشان را لعن و نفرین کند!

دیگر آنکه تمرد برخی از صحابیان ازپیروی دستور اکید رسول خداصلی الله علیه وآله آن ها رابیش از پیش به مسلمانان می شناساند و مرزنفاق و ایمان را برایشان روشن می ساخت. درآن صورت هرکس نمی خواست از علی علیه السلام درآینده جانبداری کند، بهانه ای نداشت. زیرارسول اکرم صلی الله علیه وآله دوستداران راستین خود وافراد متظاهر را به ایشان شناسانده بود .


-------------------------------------------------------------------------------

پی نوشتها:

1 - شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.

2 - همان، ج 12، ص 83.

اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در عصر جاهلیت،در یکی از نبردهای قومی اسیر شد و در بازار عکاظ به حکیم بن حزام فروخته شد. حکیم او را به خدیجه داد و او نیز زیدرا به پیامبر(ص) بخشید. پدر زید فرزندش را از آن حضرت طلب کرد. پیامبر(ص) زید را به اختیار خود نهاد و او ماندن نزد رسول خدا(ص) را برگزید. زید بن حارثه پس از علی(ع)اولین مردی بود که اسلام آورد و نماز گزارد. (سیره ابن هشام، ج 1، ص 264) مادرش ام ایمن کنیز آزاد شده رسول خدا(ص) است. اسامه در اواخر سلطنت معاویه درگذشت.

3 - الکامل، ج 2، ص 318; تاریخ طبری، ص 225.

4 - سیره ابن هشام، ج 2، ص 642; النص و الاجتهاد، ص 12.

5 - در ایام خلافت ابوبکر، سپاه اسامه راهی شام شد وپس از چهل یا هفتاد روز به مدینه بازگشت.

6 - شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275و 276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.

7 - اعزام رسمی سپاه در ماه صفر و تدارک لشکر در ماه محرم بوده است.

8 - تاریخ طبری، ج 3، ص 186; شرح ابن ابی الحدید، ج 1،ص 159 - 162، به نقل دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 225.

9 - البدایة و النهایة، ج 5، ص 222; تاریخ طبری، ج 2، ص 224، چاپ بیروت; دارالکتب، ج 3، ص 184; الکامل، ج 2، ص 317، دار صادربیروت.

10 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 52;داراحیاءالکتب العربیة، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.

محلی در پنج کیلومتری مدینه در راه شام.

11 - مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 356; الطبقات الکبری،ج 2، ص 217، 242 - 245; تاریخ طبری، ج 3، ص 192 و 193.ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه می گوید: می توان احتمال داد که فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حرکت سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بسترپیامبر(ص) به قصد اعمال برخی اغراض انجام گرفته باشد.(شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 - 90.

12 - شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و 276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.

13 - انساب الاشراف، ج 1، ص 474، حدیث 955، تحقیق دکتر محمد حمیدالله، دارالمعارف مصر، 1359 ق. پنج مجلد.

14 - الطبقات الکبری، ج 2، قسمت اول، ص 136 و 137،چاپ لیدن، ج دوم، ص 189 - 191، چاپ بیروت; المغازی، ج 3،ص 856، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشردانشگاهی، پنج مجلد; شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6،ص 52 و ج 1، ص 160، 20 جلدی.

15 - تاریخ طبری، ج 2، ص 224 - 226، دارالکتب بیروت;الکامل، ج 2، ص 318، دارصادر.

16 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 159، چاپ دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 2، ص 21 و ج 17، ص 177;الکامل، ج 2، ص 317; الطبقات، ج 4، ص 46 و 136; تهذیب ابن عساکر، ج 2، ص 391، ج 3، ص 215; کنزالعمال، ج 5، ص 312;تاریخ خمیس، ج 2، ص 172; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 93;حیاة محمد، حسنین هیکل، ص 467; الاصابة، ابن حجر، ج 8،ص 124; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 317 - 321; المغازی، ج 3،ص 1118، چاپ اعلمی، بیروت; تاریخ طبری، ج 2، ص 224:چاپ بیروت.

17 - گروهی عمر را به وساطت نزد ابوبکر فرستادند که به جای اسامه فرد دیگری را نصب کند. ابوبکر خشمناک می گوید: ای فرزند خطاب! پیامبر(ص) او را به فرماندهی نصب فرموده و تو به من فرمان می دهی او را عزل کنم! آنگاه خود به اردوگاه می رود و بی درنگ اسامه را راهی می سازد.(الکامل، ج 2، ص 335; الطبقات الکبری، ج 2، قسمت 1، ص 137; البدایة و النهایة، ج 6، ص 305; تاریخ طبری، ج 2، ص 246; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 117.

18 - تاریخ طبری، ج 2، ص 245، دارالکتب بیروت; الکامل،ج 2، ص 334، دارصادر، بیروت.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه