قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جوهره ی مفهوم مهدویت 2

مهدویت از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام و غیر ایشان (2)

 

سرگردانی پیروان خلفاء در تفسیر حدیث

سؤالي كه در مورد حديث مطرح مي شود، اين است كه اين جانشينان دوازده گانه چه كساني هستند؟ 

قبل از آنكه جواب اين سؤال را بدهيم، احتمالات متصور در مورد جواب آن را مطرح كنيم. 

روشن است كه در اين جا دو احتمال داده مي شود: 

1. احتمال دارد كه مقصود پيامبر صلي الله عليه و آله بيان واقعيت سياسي جامعه باشد كه بعد از وي اتفاق خواهد افتاد، چنان كه پيشگويي هاي بسياري از آن حضرت صلي الله عليه و آله در مورد حوادث ديگري صادر شده بود و اين هم يكي از پيشگويي هاي آن حضرت صلي الله عليه و آله درباره آينده سياسي امت اسلامي بوده است كه مي توانيم اسم اين احتمال را ((تفسير خبر از آينده)) بگذاريم. 

2. احتمال دارد كه مقصودِ پيامبراكرم صلي الله عليه و آله صدور بيانيه اي براي تعيين ائمه و جانشينان دوازده گانه بعد از خود باشد و مفاد اين حديث، مفاد انشا و نصب بر طبق اقتضاي شريعت اسلامي بوده است، نه فقط خبردادن از آينده سياسي امت اسلامي كه مي توانيم اين احتمال را ((تفسير عقايدي)) بناميم. 

 

بحث علمي چنين اقتضا مي كند كه هر دو احتمال را بررسي كنيم و هر كدام را كه مورد تأييد شواهد، ادله و براهين عقلي و نقلي قرار گرفت، اختيار كنيم; اما از آنجا كه پيروان خلفا از همان ابتدا به شرعيت نظام خلافت ملتزم شده اند، نظريه تعيين و نصب را كنار گذاشته اند! و بر اين اساس نظام كلامي و فقهي خويش را بنيان نهاده اند! چون در جلوي خود فقط يك احتمال را ديده اند كه راه فراري از آن نداشته اند; لذا به تأويل و توجيه احتمالات ديگر پرداخته اند، اگر چه اين توجيهات ضعيف و به دور از عقل و منطق باشد! 

 

در حالي كه مي بايست با نگاهي عالمانه و به دور از هر گونه قضاوت قبلي به بررسي حديث مي پرداختند تا خود به عدم صحت ((تفسير خبر از آينده)) پي ببرند. در اين جا از آنها سؤال مي شود كه اگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در صدد پيشگويي و بيان واقعياتي كه اتفاق مي افتد، بوده است، چه انگيزه اي داشته است كه تعداد خلفا را در دوازده نفر محدود كند، در حالي كه در آينده بيش از اين تعداد به حكومت رسيده اند؟ و اگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به خلافت صحيحي كه مطابق با موازين شرعي باشد، اشاره داشته است، پيروان خلفا بر شرعيت و صحت حكومت هيچ كدام از خلفا، غير از خلفاي چهارگانه اجماع و اتفاق نظر پيدا نكرده اند; از اين رو در تشخيص و تعيين خلفاي دوازده گانه دچار حيرت و سرگرداني شده اند. 

براي مثال خلفاي دوازده گانه در نظر ابن كثير عبارتند از: خلفاي چهارگانه، عمربن عبدالعزيز، بعضي از بني عباس و گفته است كه ظاهراً مهدي نيز از اين افراد مي باشد. (1) 

و قاضي دمشقي گفته است كه اين دوازده نفر عبارتند از: خلفاي چهارگانه، معاويه، يزيد بن معاويه، عبدالملك بن مروان و فرزندان چهارگانه اش: وليد، سليمان، يزيد و هشام و آخرين آنها عمربن عبدالعزيز بوده است. (2)

 

و به نظر ولي الله محدث چنان كه در قرة العينين گفته و در عون المعبود از آن نقل گرديده است، اين ها عبارتند از: خلفاي چهارگانه، معاويه، عبدالملك بن مروان، فرزندان چهارگانه اش، عمربن عبدالعزيز و وليدبن يزيد بن عبدالملك. سپس از مالك بن أنس نقل كرده است كه او عبدالله بن زبير را نيز در اين جمع داخل كرده است; اما خودش سخن مالك را رد كرده و گفته است: از عمر و عثمان، از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله روايت شده است كه حكومت ابن زبير يكي از مصيبت هاي بزرگ اين امّت است. سپس قول كساني كه يزيد را در اين جمع داخل كرده اند رد نموده و گفته است: او مردي فاسق و بدنام بود. (3) 

ابن قيم جوزيه گفته است: ((و اما جانشينان آن حضرت صلي الله عليه و آله دوازده نفر هستند. عده اي از علما و از جمله ابوحاتم و ابن حيان و غيره گفته اند: آخرين آنها عمربن عبدالعزيز بوده است. به اين تركيب كه خلفاي چهارگانه، معاويه، يزيد بن معاوية، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان، وليد بن عبدالملك، سليمان بن عبدالملك و سپس عمربن عبدالعزيز را شمرده اند. عمر بن عبدالعزيز در صدمين سال هجري از دنيا رفت و اين قرن از بهترين قرن هاي امت اسلام بود و كساني كه در اين قرن زندگي مي كردند، در نهايت عزت و سربلندي بودند و بعد از آن مصيبت ها و رنج ها جهان اسلام را فرا مي گرفت)).(4) 

 

نور بشتي مي نويسد: ((مفهوم اين حديث و امثال آن اين است كه خلافت دوازده گانه بر كساني كه عادل بوده اند، حمل شود، زيرا تنها آنها هستند كه مستحق خلافت واقعي هستند)).(5) 

مقريزي مي نويسد: ((آنها عبارتند از خلفاي چهارگانه، سپس امام حسن عليه السلام كه به وسيله او خلفاي راشدين به اتمام مي رسد)). او هيچ كدام از بني اميه را داخل اين دوازده نفر نكرده است. و تصريح كرده است كه خلافت پس از امام حسن عليه السلام به سلطنت و پادشاهي ظالمانه تبديل شد و در آن انواع مشكلات و سختي ها بر مردم تحميل گرديد. چنان كه هيچ كدام از بني عباس را جزء اين دوازده نفر ندانسته و تصريح كرده است: ((در زمان ايشان اتحاد اسلام از هم متلاشي شد و اسم عرب ها از ديوان حذف و اسم ترك ها ثبت شد و ديلميان و سپس ترك ها بر ممالك اسلامي حاكم شدند و دولت هاي بزرگ تشكيل دادند و سرزمين پهناور اسلامي تقسيم شد و هر كس گوشه اي از آن را زير سلطه خود گرفته و با زور چماق بر آنها حكومت مي كرد)).(6)

 

با اين اوضاع مشاهده مي شود كه پيروان خلفا در تفسير اين حديث تا چه ميزان دچار اضطراب و اختلاف شده اند و در باتلاق هايي افتاده اند كه خروج از آن برايشان ممكن نبوده است، و اين بدان خاطر بوده است كه بر ((تفسير خبر از آينده)) اصرار ميورزيده اند. 

سيوطي مي نويسد: ((تا كنون دوازده خليفه شناخته نشده اند كه تمام امت اسلام بر آنها اتفاق نظر داشته باشند.)) (7) 

اگر ((تفسير خبر از آينده)) صحيح و مورد قبول بود، هر آينه صحابه آن حضرت صلي الله عليه و آله قبل از ديگران بدان ايمان مي آوردند و آثار آن بلافاصله پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله بر زبان خلفا ظاهر مي گشت و اولي مي گفت: من اولين خليفه دوازده گانه هستم و همين طور تا دوازدهمي اين را اعلام مي كردند. و اين ادعا را افتخاري براي خود و شاهدي براي اثبات شرعيت خلافت خود مي پنداشتند، در حالي كه تاريخ هيچ گونه ادعايي را از افرادي كه در سلسله ي فرضي خلفاي دوازده گانه آمده اند، ثبت نكرده است. 

 

علاوه بر اين بايد گفت: احاديثي دلالت مي كند كه زمان خلافت اين خلفاي دوازده گانه تمام طول تاريخ را در بر مي گيرد و در نهايت خلافت آنها، زمين اهل خود را فرو مي برد و مي بلعد; چنان كه اهل سنّت از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله روايت كرده اند: ((اين دين تا زماني پابرجا مي ماند كه دوازده نفر از قريش بر آن حكومت كنند. پس از آنكه همگي از دنيا رفتند، زمين اهل خودش را فرو مي برد)).(8)

اين در حالي است كه پس از مرگ عمربن عبدالعزيز، زمين اهل خودش را فرود نبرد، بلكه انتشار علوم ديني از قبيل: فقه، حديث، تفسير در قرن هاي سوم و چهارم گسترش يافت و پس از مرگ خلفاي دوازه گانه در نظر پيروان خلفا، علوم ديني گسترش و شمول بيشتري يافت، در حالي كه فرض بر اين بوده است كه پس از مرگ اين دوازده نفر، زمين ساكنان خود را ببلعد.

همچنين از جابر بن سمره روايت كرده اند: ((امور اين امت همچنان پابرجا است و بر دشمن خود غلبه پيدا مي كنند تا دوازده خليفه، كه همگي از قريش هستند، خلافت كنند. پس از آن هرج و مرج عالم را فرا مي گيرد)).(9)

اگر منظور از هرج و مرج، فشار و اختناق است، امت اسلام نيرنگي را عظيم تر از فتنه معاويه و خروج او عليه خليفه مسلمين نمي شناسد. همين دلالت مي كند كه منظور از هرج و مرج، فتنه بزرگ تري است و شايد كه منظور كنارگذاشتن دين به طور كلي باشد و اين اتفاق نمي افتد، مگر در نزديكي هاي قيامت كه در آن هنگامه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور مي كند و پس از حوادث و جرياناتي به شهادت مي رسد و به رفيق أعلي مي رود. 

 

در اين جا بايد از پيروان خلفا پرسيد كه وارد كردن پادشاهان در فهرست خليفه هاي دوازده گانه پيامبر صلي الله عليه و آله چه معنايي دارد؟ اهل سنت از سعد بن ابي وقاص كه يكي از عشره مبشره و از اعضاي شورايي است كه عمر بن خطاب آنها را معين كرده بود، نقل كرده اند كه وي بر معاويه وارد شد، در حالي كه از بيعت با او خودداري ورزيده بود. او پس از ورود گفت: ((سلام بر تو اي پادشاه! معاويه گفت: آيا غير از اين نمي توانستي بگويي؟ شما مؤمن هستيد و من امير شما هستم. گفت: درست است، در صورتي كه ما تو را امير خود كرده بوديم! و در لفظ ديگري آمده است كه گفت: ما مؤمن هستيم، اما تو را امير خود قرار نداديم)).

عايشه نيز ادعاي خلافت معاويه را انكار مي كرد، چنان كه ابن عباس و امام حسن عليه السلام ، حتي بعد از صلح آن را انكار مي كردند. (10) او به اتفاق نظر از بغاة و طغيان گران بوده است. چنان كه پيامبر صلي الله عليه و آله در روايتي فرموده بود: ((اي عمار، تو را گروه طغيان گر به شهادت مي رسانند)). با اين حال نمي دانيم كه چه طور عده اي، فردي طغيان گر را، خليفه شرعي پيامبراكرم صلي الله عليه و آله بر مؤمنين مي دانند؟!

 

همچنين بايد پرسيد كه معناي بر شمردن يزيد در فهرست خلفاي دوازده گانه چيست؟ مگر او فاجر و فاسق و شراب خوار علني نبوده است؟! چگونه يك مسلمان مي تواند، متجاهر به فسقي را كه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله را در كربلا به شهادت رسانيد و بعد از واقعة حرة، ده هزار نفر از مردم مدينه را قتل عام كرد و هيچ يك از بدريون را باقي نگذاشت، جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله بداند؟ 

همين سؤال در مورد شجره ملعونه بني اميه مطرح مي شود كه قرآن به آنها تصريح كرده است و رسول خدا صلي الله عليه و آله در رؤياي صادقه مشاهده كرد كه بني اميه همانند ميمون بر منبرش بالا مي روند و اين مطلبي است كه اكثر مفسران اهل سنت در ذيل آيه شصت از سوره إسرا بدان اشاره كرده اند و نيازي به نقل قول يكايك آنها نيست. 

پس از اين توضيحات مي توان سه نتيجه گرفت: 

1. قولي كه تفسير حديث خلفاي دوازده گانه قريش را ((تفسير خبر از آينده)) مي داند، قولي مردود و ادعايي باطل است.

2. عوامل سياسي باعث شده است كه پيروان خلفا به اين تفسير روي بياورند. 

3. حقيقت شرعي تنها در گروي ((تفسير عقايدي)) از اين حديث مي باشد كه قائل به انشايي بودن حديث و دلالت آن بر انتصابي بودن دوازده جانشين از سوي خداي متعال دارد. و اين تفسير به وسيله ادله عقلي و نقلي از قرآن و روايت مورد تأييد است و به طور مبسوط در علم تفسير و حديث و كلام و تاريخ مطرح گرديده و بر صحت آن استدلال شده است. 

 

در تاريخ معلوم شده است كه ائمه ي دوازده گانه از اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله تنها مصداق روايت پيامبر صلي الله عليه و آله هستند كه هيچ كس حتي در مقام ادعا با آنها منازعه نكرده است. اولين آنها حضرت علي عليه السلام و آخرين آنها حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است و در اين زمينه روايات بسياري وارد شده است و در اين جا به يكي از آنها اشاره مي كنيم. جويني شافعي در فرائد السمطين، از ابن عباس، از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله روايت كرده است: ((من سيد الانبياء هستم و علي بنابي طالب، سيد الوصيين است و جانشينان من دوازده نفر هستند كه اولين آنها علي بن ابي طالب و آخرين آنها مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است)).(11) 

 

از همين روايات، بعضي از محققان(12) احتمال داده اند كه آنچه كتاب هاي روايي نقل كرده اند، مبني بر اينكه بعضي از سخنان پيامبراكرم صلي الله عليه و آله بر جابربن سمره مخفي ماند و او از پدرش درباره آن سؤال كرد و پدرش گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: ((همگي از قريش هستند)); مورد تحريف واقع شده است; زيرا روايات، دليل مخفي ماندن سخن پيامبر صلي الله عليه و آله را شلوغ كردن مردم و فريادكشيدن آنها و ضجه و ناله كردن مردم و تكبير گفتن ايشان و از جاي برخاستن مردم و... دانسته است، در حالي كه اين تعليل ها با عبارتي كه جابربن سمره آن را نشنيده است، هيچ تناسبي ندارد; زيرا قراردادن خلافت در قريش، امري بوده است كه آنها را خوشحال مي كرد و باعث داد و فرياد و به هم ريختن جلسه نمي شده است. و آنچه كه متناسب با اين حالت مي باشد، اين است كه امامت و خلافت را در گروه خاصي غير از قريش قرار داده باشد و اين، همان چيزي است كه قندوزي در ينابيع المودة آن را روايت كرده است. او نقل مي كند عبارتي را كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود، اين بود: ((همه آنها از بني هاشم هستند)).(13) 

پس از آنكه بطلان ((تفسير خبر از آينده)) براي حديث خليفه هاي دوازده گانه از سويي ثابت شد و از سوي ديگر حقانيت تفسير عقايدي به اثبات رسيد و همچنين معلوم شد كه اسم امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در اين سلسله دوازده گانه است كه خدا به وسيله او زمين را پس از آن پر از ظلم و جور شده است، اصلاح مي كند و پر از عدل و داد مي نمايد، ديگر مجالي براي شك در ثبوت مفهوم عقايدي براي مهدويت كه اهل بيت عليهم السلام بر آن اصرار ميورزند، باقي نمي ماند. 

 

ارتباط عميق مسأله مهدويت با مسأله خلافت ائمه ي دوازده گانه باعث مي شود كه بگوييم: ((تفسير خبر از آينده)) با حديث پيامبراكرم صلي الله عليه و آله درباره جانشينان دوازده گانه، تناسب ندارد و مسائل سياسي باعث شده است كه پيروان خلفا به اين تفسير روي بياورند و از ((تفسير عقايدي)) كه امامت و جانشيني را منصوص مي داند، كناره گيري كنند. درواقع آنها حديث را بيانگر خبر از آينده قرار داده اند، تا بتوانند مسأله سقيفه و شرعيت خلافت خلفاي سه گانه را توجيه كنند. به دنبال آن مجبور شده اند كه مسأله مهدويت را نيز به عنوان خبر از آينده و يك پيشگويي صرف تلقي كنند تا بدين ترتيب از قبول امامت ائمه دوازده گانه طفره بروند; چون قبول حقانيت و صحت تفسير عقايدي در مورد حديث خلفاي دوازده گانه، ثبوت حقانيت مفهوم عقايدي براي مسأله مهدويت را به دنبال دارد و اين چيزي است كه مي خواهند از آن فرار كنند.


ادامه دارد....

-----------------------------------------------------------------

1. . تفسير القرآن الكريم، ابن كثير: ج 2، ص 34، در تفسير آيه دوازدهم سوره مائده. 

2. . شرح العقيدة الطحاويه، قاضي دمشقي: ج 2، ص 736.

3. . عون المعبود في شرح سنن ابي داود: ج 11، ص 246، شرح حديث 427؛ كتاب المهدي، چاپ دارالكتب الاسلامية. 

4. . همان: ج 11، ص 245.

5. . عون المعبود في شرح سنن ابي داود: ج 11، ص 244.

6. . السلوك لمعرفة دول الملوك: ج 1، ص 13ـ15، قسمت اول. 

7. . الحاوي للفتاوي: ج 2، ص 85.

8. . كنزالعمال: ج 12، ص 34، ح 33861، اين روايت را ابن نجار، از أنس نقل كرده است.

9. . همان: ج 12، ص 32، ح 33848.

10. . الغدير، علامه اميني، ج 1، ص 26ـ27.

11. . فرائد السمطين: ج 2، ص 313، ح 564.

12. . الغدير و المعارضون، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص 70 ـ 77.

13. . ينابيع المودة: ج 3، ص 104، باب 77.

 

جوهره ی مفهوم مهدویت 1

جوهره ی مفهوم مهدویت 3

 

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه