پاسخهای قاسم تبریزی(*) به ادعاهای قطب خانقاه ظهیرالدوله
فراموشخانۀ دراویش
حتی ساواک نمیتوانست به لژهای فراماسونری نفوذ کند!!!
هیچ سندی پیرامون تایید انجمن اخوت یا صفیعلیشاهیها توسط آیتالله بروجردی وجود ندارد!!!
انجمن اخوت فرقهای ماسونی بود که مانند حزب اداره میشد!!!
اسماعیل رائین نیمی از حقیقت را گفت، نه همه آن را!!!
مشی سیاسی عبدالله انتظام در تناقض با منش درویشمآبانه و خانقاهی بود!!!
دراویش، روشنفکران سنتی و سازشهای ماسونی:
لژهای فراماسونری از طریق اعضای خود در محافل مختلفی به فعالیت میپرداختند. از جمله این محافل انجمن اخوت بود که در درون فرقه صفیعلیشاهیها قرار داشت و یک تشکیلات فراماسونری بهشمار میرفت. دفتر انجمن در خیابان فردوسی و دفتر خانقاه در خیابان صفیعلیشاه قرار داشت.
این انجمن توسط ظهیرالدوله داماد ناصرالدین شاه تاسیس شد. ظهیرالدوله بعد از صفیعلیشاه، قطب این فرقه بود. ظهیرالدوله چهرهای سیاسی بود که در مسائل سیاسی تحتتاثیر عبدالرحیم طالبوف قرار داشت. در اواخر عمر او، هیأت امنایی برای اداره انجمن جانشین او شد. با وجود هیأت امنا، انجمن به حزب شباهت پیدا کرد و اساساً رویکرد سیاسی در آن بهوجود آمد. بعضی از دراویش هم با نام مستعار به این گروه پیوستند.
حضور عبدالله انتظام بهعنوان رئیس انجمن اخوت در خانقاه موجب شد تا پیوند فراماسونها و انجمن اخوت محکمتر شود. او که خود را از جمله دراویش صفیعلیشاهی میدانست، فرزند انتظامالسطنه از اعضای تشکیلات فراماسونری در ایران بود.
انتظام بعد از گرفتن لیسانس علوم سیاسی از آمریکا، در سال ۱۳۰۰ بهطور رسمی کار در وزارت خارجه را آغاز کرد. وزارت خارجه یکی از تشکیلاتی بود که از ابتدا در اختیار فراماسونرها قرار داشت.
فریدون آدمیت، امیر عباس هویدا و... همیشه در این وزارتخانه حضور داشتهاند. انتظام از همان سال در مناصب مختلفی مشغول به کار شد. از جمله این مناصب کارشناسی ترجمه در وزرات امور خارجه در سال ۱۳۰۶، مدیریت شعبه اداره سوم سیاسی در سال ۱۳۰۷، نائب اولی سفارت ایران در آمریکا در سال ۱۳۱۰ و... بود.
انتظام در سال ۱۳۲۰ رئیس اداره سیاسی و در سال ۱۳۲۵ رئیس اداره حفاظت منافع اتباع ایرانی در آلمان در جنگ جهانی دوم شد و مسئولیت رسیدگی به وضعیت اتباع بعد از جنگ را بر عهده گرفت.
او در همین دوره با هویدا و حسنعلی منصور آشنا شد و اگرچه فاصله سنی او با هویدا ۳۰ سال بود، اما این آشنایی تا آخر عمر باقی ماند. رابطهای که چندان عادی نبود و در سالها بعد در کتاب «قصه هویدا» به زوایای این ارتباط پرداخته شد.
او در سال ۱۳۲۸ وزارت خارجه را ترک کرد و بهعنوان نائب سوم سفارت به لاهه رفت. دو سال بعد، در سال ۱۳۳۰ در کابینه حسین اعلا و قبل از روی کار آمدن مصدق، به وزارت خارجه رسید.
او در سال ۱۳۳۱ به سِمت مشاور عالی وزارت امور خارجه منصوب و در کمیسیون اقتصادی سازمان ملل مشغول فعالیت شد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دیدار با وزیر مختار جدید آلمان غربی، مجدد به وزارت خارجه رسید و درباره قانون ملی شدن صنعت نفت اظهارنظر کرد و درباره تذکرهای شوروی به ایران نسبت به اینکه ایران به پایگاهی برای آمریکا تبدیل شده است، موضع سختی گرفت و آن را رد کرد.
انتظام همچنان در مناصب حکومتی دیگر حضور چشمگیری داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۴ بهدنبال سفر حسین اعلا نخستوزیر وقت به خارج از کشور برای انجام معالجات پزشکی، نائب او شد. آنچه در این میان باید مورد توجه قرار داد، جایگاهها و مناصبی بود که انتظام در طول سالهای حضور در حکومت پهلوی داشت و در تناقض با روش و منش درویشمآبانه و خانقاهی مورد ادعایش در انجمن اخوت بود.
او در سال ۱۳۵۰ با اعلام اینکه از سیاست کنارهگیری کرده است به ریاست هیأت مدیره شرکت ملی نفت رسید و رسماً مدیر عامل این شرکت شد. در سال ۱۳۳۸ و در جریان کنسرسیوم برای مذاکره با روسای آن در رأس شرکتهای هفتگانه طرف قرارداد با ایران، عازم اروپا شد. او که نزدیکترین فرد به علی امینی در این سفر برای مذاکره با کنسرسیوم بود، برای دریافت مبلغی بهعنوان قرض از کمپانیهای نفتی به لندن رفت.
برخی عبدالله انتظام را بهدلیل آنکه پسر میرزا سید محمدخان انتظامالسلطنه فراماسون و عضو شبکه اردشیر دی از رهبران بالای فراماسون بود، فراماسون میدانند. او در روزهای پایانی رژیم پهلوی، عضو شورای سلطنت بود و در کنار افرادی مانند محمد سجادی رئیس مجلس سنا، جواد سعیدی رئیس مجلس شورای ملی، ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش و سید جلال الدین تهرانی رئیس شورا، قرار داشت.
انتظام هرگز جایگاه خود را در ردههای بالای حکومت از دست نداد. با آنکه او خود را مستقل و درویش مسلک نشان میداد، اما اسناد بسیاری از اقدامات او در هفت سال مدیر عاملیاش در شرکت نفت وجود دارد که نشان از نفوذ او در حکومت بود. از طرف دیگر ارتباط او با علی امینی از چشم آمریکاییها دور نماند و در اسناد لانه جاسوسی موارد متعددی در اینباره ذکر شده بود.
در سال ۱۳۴۲ آمریکاییها تحلیلی درباره انتظام ارائه دادند که در ارزیابی وضعیت روشنفکران و تقسیمبندی آنان به گروههای مختلف، انتظام از جمله روشنفکران سنتی بهشمار میرفت که در کنار علی اکبر سیاسی و علی امینی قرار داشت.
در این تحلیل آمده بود که او در جریان حرکتهای بعدی روشنفکران نسل جدید و کارگزاران حکومت پهلوی از عناصر وابسته به محافل ماسونی است که علاوه بر حضور در لژ، به همراه برخی دیگر از رجال سیاسی محافل خصوصی داشتهاند. طبق اسناد، خانقاه از جمله محافل کوچکی بود که انتظام و بعضی از رجال در آن گرد هم میآمدند.
اگرچه در ظاهر خانقاهها محلی برای تفکر و تمعق صوفیان بود، اما عمدتاً بحثهای سیاسی در آن جریان داشت. ژنرال فرجالله آق قولا رئیس بانک سپه، دکتر حسین نواب وزیر سابق امور خارجه در کابینه مصدق، عبدالله انتظام، ابراهیم خواجهنوری حقوقدان و کارمند سابق دولت از اعضای خانقاه بودند.
علیرغم این واقعیت که اعتقادات سیاسی این اشخاص با یکدیگر تفاوت داشت، اما منافع مشترک آنها در عرفان و صوفی و بحثهای سیاسی موجب حضور آنان در کنار هم شده بود و سازش سیاسی آنها را بهصورت واقعیت در میآورد.۱
این در حالی بود که اطلاعات مربوط به لژهای فراماسونری به خارج از این محافل راه پیدا نمیکرد و صرفاً اطلاعات به دست آمده از طریق ساواک در محافل کوچکتری مانند خانقاهها ممکن میشد. در واقع شرایط بهگونهای بود که ساواک نیز نمیتوانست به لژ راه پیدا کند.
آمریکاییها در یک تحلیل مفصل دیگر از نخبگان عصر پهلوی در سال ۱۳۴۹ در مورد عبدالله انتظام نیز نوشته بودند: عبدالله انتظام عضو خانواده مهمی در زمان قاجار بود که سریعاً به مدارج بالای دیپلماتیک رسید و بر خلاف ادعای خودش در سال ۱۹۵۸ و کنارهگیری از جامعه دیپلماتیک، مدیریت شرکت ملی نفت ایران را بر عهده گرفت.۲
بر اساس این تحلیلها این سوال مطرح شد که چگونه شخصی که ادعای درویش مسلکی داشت میتوانست در چنین مناصبی فعالیت کند و با وجود ادعای کنارهگیریاش از سیاست و امور دیپلماتیک، به ریاست شرکت ملی نفت برسد و شریان نفتی که شوروی و آمریکا و انگلیس بر سر آن مجادله داشتند بهدست گیرد!!!
آنهم در زمانی که اساساً محمدرضا پهلوی، هویدا و دیگران هم در اداره کشور کارهای نبودند. خصوصاً در این زمان نه تنها منافع انگلیس محفوظ بود، بلکه سلطه غالب از آنِ آمریکاییها بود و در این میان حضور اسرائیلیها در بدنه حاکمیت نیز امری جالب توجه بود.
مشی علما در برابر دراویش:
ادعا میشود که آیتالله العظمی سید حسین بروجردی فرقه صفیعلیشایها را تایید کرده بود! این در حالی است که علما و مراجع هیچگاه فرقههای درویشی را مورد تایید قرار ندادند. اساساً شیوه علما و مراجع در قبال اتفاقات جاری کشور به اینصورت بود که پیرامون آنچه نمیشناختند سکوت میکردند و درباره آنچه نسبت به آن شک داشتند حرفی نمیزدند.
آنان صرفاً وقتی که درباره موضوعی به یقین میرسیدند آن را تایید میکردند و در رابطه با مسالهای که عامل انحطاط جامعه میشود، اظهارنظر میکردند. آیتالله بروجردی از جمله مراجعی بود که در مورد بهائیت اظهارنظر کرد، اما هیچگاه وارد موضوع نهضت نفت نشد؛ چراکه میگفت از پشت پرده جریانات آن اطلاع ندارد، اما ایشان در مورد اعدام آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در جریان قضیه نهضت نفت معترض به حکومت شد.
بررسی اسناد نشان میدهد، هیچ سندی دال بر اینکه آیتالله بروجردی کسانی از انجمن اخوت و دراویش را تایید کرده باشد، وجود ندارد. در واقع نه تنها هیچ نوشته مستقیم، صوت یا تصویری از آیتالله بروجردی نیست تا مشخص کند ایشان این فرقه را تایید کرده است، بلکه ناقل یا راوی صالح و سلیمالنفسی مانند آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی یا امام خمینی نیز از سوی ایشان چنین مطلبی را نقل قول نکردهاند.
بنابراین، صرف یک ادعا نمیتوان موضوعی را بهطور متقن تایید کرد که وجود داشته است. این یک اصل در تاریخنگاری و نقل مباحث تاریخی است. بر همین اساس باید پرسید که این ادعا بر اساس کدام سند مطرح شده است؟
آیا رائین دروغ گفت؟
اسماعیل رائین روزنامهنگار و مورخ، محقق و نویسنده دوره پهلوی دوم بود که از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ در جهت تایید، حفظ، تقویت و تمجید نظام شاهنشاهی و خاندان پهلوی به فعالیت مطبوعاتی پرداخت.
او در سال ۱۳۱۸ کار در مطبوعات را آغاز کرد و اگرچه در چند سال اول صرفاً یک روزنامهنگار عادی بود، اما بعدها همکاری با مجلاتی مانند خواندنیها، روشنفکر، تهران مصور، آتش و روزنامه کیهان موجب شد تا با محافل روزنامهنگاری و شخصیتها و برخی وابستگان به دربار آشنا شود و به شهرت برسد.
از جمله مواردی که باعث شهرت او شد، انتشار مقالهای از او علیه فرقه دموکرات و پیشهوری و اقدامات شوروی در ایران در سال ۱۳۲۴ بود. در دوره پهلوی اصولاً روزنامهنگارها از موقعیت خوبی برخوردار بودند و ساواک نیز فعالیتهای آنان را تایید میکرد.
بنابراین، از همین طریق با رجال دربار مرتبط میشدند. محمود طلوعی، مسعود بهنود و علی بهزادی و اسماعیل رائین از جمله این روزنامهنگاران بودند. به این ترتیب او نیز مانند بقیه راهی به دربار پیدا کرد. در این میان رابطه او با دکتر مظفر بقایی کرمانی و اسدالله علم، چهره برجسته دربار و بنیانگذار حزب مردم نزدیکتر بود. در میان رجال نظامی هم رابطه خوبی با سرتیپ علویکیا معاون ساواک داشت و در سالهای ۱۳۳۰ و اوج نهضت ملی شدن نفت با رکن دو ارتش همکاری میکرد.
رائین در سال ۱۳۴۰ جذب ساواک شد و کد گرفت و به این ترتیب از همان زمان فعالیت او علیه کمونیسم و جریان انگلیسی داخل کشور شکل رسمیتری به خود گرفت. بهدلیل استبداد حکومت پهلوی، کتابهای بسیاری ممنوع الچاپ و بسیاری از نویسندگان ممنوع القلم شدند، اما رائین آزادانه مقاله و کتاب مینوشت.
دوستی او با اسدالله علم و به دنبال آن محمد باهری، رسول پرویزی و عدهای از اعضای حزب مردم و علینقی عالیخانی بهعنوان کارمند عالی رتبه ساواک و پرویز ناتل خانلری زمینه گسترش فعالیتهای او را فراهم کرد. بهطوری که در سال ۱۳۴۴ به عضویت هیأت مدیره سندیکای خبرنگاران و نویسندگان در آمد.
در آن زمان قدرت این سندیکا در اختیار داریوش همایون و برخی افراد دیگر بود. عضویت رائین در ساواک ماموریتهایی را برای او در سوریه، لبنان، ایتالیا و شوروی رقم زد و از این تاریخ به بعد فعالیتهایش شکل دیگری به خود گرفت.
اگرچه ساواک پس از کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد با طراحی و مدیریت کامل آمریکاییها تاسیس شده بود و شاکله و مدیریت اصلی ساواک با آنها بود، اما انگلیسیها هم از طریق افرادی مانند ناصر مقدم، منوچهر هاشمی و... در ساواک نفوذ داشتند.
رائین از یک طرف با ساواک و از طرف دیگر با سازمان سیا در ارتباط بود و همین امر قدرت بیشتری برای او بهوجود آورده بود. از آنجا که سیاست آمریکاییها افشای انگلیسیها بود، امکاناتی را برای تشکیل یک موسسه تحقیقاتی توسط رائین در اختیار او قرار دادند.
دفتر موسسه در خیابان روزولت بود. رائین وظیفه داشت با استفاده از اسنادی که ساواک در اختیار او قرار میدهد کتابی پیرامون فراماسونری بنویسد. عمده این پروندهها مربوط به فراماسونهای انگلیسی بود. این پروژه در بحبوحه سالهای ۱۳۴۵-۱۳۴۹ که درگیری میان جریان آمریکایی و انگلیسی در ایران به اوج خود رسیده بود، کلید خورد.
رائین، زیر نظر اسدالله علم کار نگارش کتاب را انجام میداد. بالاخره در سال ۱۳۴۷ تحقیقات او در قالب کتاب سه جلدی «فراموشخانه» و «فراماسونری» به چاپ رسید.
انتشار کتاب در همان زمان تحلیلهایی را در جامعه بهوجود آورد. برخی معتقد بودند که او در کار تدوین کتاب مستقل عمل کرده است، اما عدهای دیگر آن را پروژهای هدایتشده از سوی ساواک میدانستند.
ساواک با مشاهده اوضاع پیش آمده و برای تبرئه رائین از این اتهام، در یک جریانسازی مطبوعاتی اعلام کرد که کتاب در ایتالیا چاپ شده است. در صورتیکه کتاب در ایران و توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شده بود.
از طرفی از آنجا که در این کتاب صرفاً اسامی ماسونهای انگلیسی منتشر شده بود، ساواک برای ممانعت از افشای جریان یکسویه انتشار این اطلاعات، شایعه کرد که این کتاب جلد چهارمی هم دارد و برای تایید به دست شاه سپرده شده است، اما طبق اسناد ساواک مشخص شد که هرگز جلد چهارمی وجود نداشته است.
مدیریت این جریان کاملاً حساب شده بود و اگرچه در آن زمان افرادی مانند شریف امامی رئیس مجلس سنا یا هویدا عضو لژ فراماسونری بهشدت از آن ناراحت بودند، ولی نمی توانستند علناً مخالفتی داشته باشند.
هدف آمریکاییها از انتشار این کتاب شناساندن چهرههای قدیم فراماسونی مانند حسین اعلا بود و پنهان کردن چهرههای جدید این تشکیلات که در بدنه هیأت حاکمه وقت مشغول فعالیت بودند. در حقیقت آمریکاییها قصد داشتند با این کار چهره جریان انگلیسی را بیش از گذشته در ایران مفتضح کنند.
بر اساس اسناد ساواک این کتاب مقدمه تشکیل لژ بزرگ فراماسونری ایران بود.۳ زیرا پس از انتشار کتاب، شاه به شریف امامی پیشنهاد داد تا تمامی لژهای فراماسونری را در یک جا جمع و اتحادی میان لژ آمریکایی و انگلیسی به وجود آید.
---------------------------------------------------
پی نوشتها:
۱.«تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران»، محمد تقی بهار (ملکالشعرای بهار)، چاپ نگین، ۱۳۶۳، جلد دوم، بخش اول، ص ۵۸
۲.«از ظهور تا سقوط»، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان پیرو خط امام، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسی امریكا،۱۳۷۲، ج اول
۳. «ساواک»، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،۱۳۸۶
منبع:
http://www.didehbancenter.com
به نقل از عصر اندیشه، شماره ۹، صفحه ۱۳۱
(*)قاسم تبریزی نویسنده و تاریخپژوه از دهه ۱۳۵۰ در موسسه بعثت و كانون نشر و پژوهشهای اسلامی فعالیت داشته و اکنون از مدیران موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و فصلنامه مطالعات تاریخی، موزه عبرت به شمار میرود.