قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نقش فرقه ضاله بابیه و بهائیه در نهضت مشروطیت

امام راحل, رحمة اللّه علیه, به نظرم هشتم خرداد سال 58, بعد از آن که جمهورى اسلامى در ایران مستقر شد, نظام ساخته شد, در سخنرانى فرمودند: این جمهورى اسلامى, اگر با ظلم مبارزه نکند و اگر در صدد استقرار عدالت برنیاید, یک لفظ است, یک نظامى هست مثل نظامهاى دیگر بشرى و بى محتوا, محتواى اسلامى ندارد, با این که اسم اش جمهورى اسلامى است.

 

و بر این اساس, ما اگر به مشروطیت و به نظام مشروطه نگاه کنیم, اگر این نظام احقاق حقى کرده است و ابطال باطل کرده است, نظام با محتواست و اگر نکرده, نیست, پوچ است, آن چیزى که در دو سه قرن اخیر در ایران جریان داشت. در ایران و عراق بود. مبارزان خیلى مهمى هم داشته است.

 

اجتهاد اصولى بود و مجتهدان اصولى بودند. از قرن دوازدهم اینها رو به رو بوده اند با یک جریان اخبارى به رهبرى میرزا محمد اخبارى, این فرد, حتى به فتحعلى شاه هم نزدیک مى شود و از او قول مى گیرد که اگر در یک کارى موفق شد, او مجتهدان اصولى را از عرصه سیاست عقب بزند واخباریان را به خودش نزدیک بکند که عملاً این کار را نکرد.

 

بعد از او شیخیه بودند. همین کار را شیخ احمد احسایى, بنیانگذار فرقه شیخیه, هم کرد, به فتحعلى شاه نزدیک شد و حتى به بعضى از شاهزاده ها نزدیک شد. او هم موفق نشد.

 

صوفیه هم بودند مرحوم محمدعلى کرمانشاهى, پس از مرحوم وحید بهبهانى, شدیداً با اینها مبارزه کرد.

 

و این سه جریان, یعنى, اخبارى گرى, شیخى گرى و صوفیه معتقد به یک نحوى از قطبیت بودند. در مقابل مجتهدان اصولى قد علم کرده بودند. بعد از شیخیه, ما شاهد چند جریان دیگر هستیم که اینها سایه به سایه مجتهدان اصولى, تحولات بعد از محمدشاه قاجار را در ایران شکل مى دهند.

 اولین آن بابیه است که بعد منشعب مى شود به ازلیه و بهائیه. و غیر اینهاجریان روشنفکران سکولار است, دین ستیزان. این جریانات سایه به سایه جریان اجتهاد اصولى, در تحولات ایران نقش آفرینى مى کنند. متأسفانه در مورد بابیه و ازلى و بهائیه ما منبع تاریخى جامعى نداریم. یعنى کار تاریخى جامعى نشده است. 

اهمیت جایگاه اینها در تاریخ معاصر ایران و در مشروطیت نادیده گرفته شده است, یا اصلا کسى متوجه این قضیّه نشده است, حتى این قدر در این مورد ما ضعف داریم که هنوز بحث است که آیا نام بنیانگذار این مرام, میرزا محمد على باب بوده, یا سید محمد على باب؟ در اصل میر محمد على باب بوده است. 

در شیراز کلمه میر را به جاى سید به کار مى بردند. وقتى که در امر خیلى ابتدایى, بین نویسندگان ما اختلاف است, حال در نظر بگیرید در باره نقش و جایگاه آنها در تحولات ایران, چقدر اختلاف و نظریه هاى گوناگون وجود دارد. على محمد باب از بدو ادعاى خود, یعنى 1260 کارى که انجام مى داده, معطوفِ به قدرت سیاسى بوده است. یعنى صریحاً این آدم خطاب به حاج میرزا آغاسى و محمدشاه مى نویسد: اگر به من ایمان بیاورید, قدرت شما و دولت شما وسعت پیدا مى کند.

حسینعلى نورى (بهاءاللّه) بنا به گفته خواهرش عزّیّه خانم, قصد داشته ناصرالدین شاه را ترور کند و خود به جاى او بنشیند. 

اینها از اول معطوف بودند به کسب قدرت سیاسى. یکى ـ دو مورد نمونه داریم از عبدالبهاء که گفته اگر علماى شیعه بابیت را قبول مى کردند اسلام نسخ نمى شد. چیزى که در بین اینها وجود دارد, مسأله محدودیت است. متقابلاً بابیت و همین طور شیخى گرى قبل از بابیت, چیزى که به عنوان محور کار خودشان انتخاب کردند, محدودیت است, یعنى در قبال محدودیت, محدودیت آوردند, در قبال نیابت عامه مجتهدان اصولى, بابیت را آوردند. و این را از پیشینیان فکرى شیخى ها استفاده کردند که حالا آن بحث مفصلى است.

 

ما براى شناخت نقش بابیت و ازلى گرى و بهائى گرى در مشروطیت مى توانیم تقسیم کنیم فعالیتهاى اینها را به دو قسمت تقسیم کنیم: یک قسمت, فعالیت تمهیدى و یک قسمت فعالیت به اصطلاح مباشرتى. براى شرکت در خود نهضت مشروطیت, فعالیت تمهیدى که اینها کردند, از دوره خود به اصطلاح باب بوده و آن نسخ شریعت اسلام بوده است. 

براى این که اسلام را مقدسات اسلام را نابود کنند, آمدند به انواع شگردها عمل کردند که یکى از آنها مسأله رجعت بود. میرزا حسینعلى نورى مدعى بوده است که: من امام حسین هستم که رجعت کرده ام به دنیا و براى ام سلمه زرّین تاج(قرة العین) مدعى بودند که این فاطمه زهرا(س) است که به دنیا رجعت کرده است.4 قرة العین در ماجراى بدشت5 در حین سخنرانى, کشف حجاب کرد. 
و در سخنرانى خود گفت:
( امروز مرکز وحى و الهام در قلعه ماکو مسجون است, یعنى باب و دست نیازمندى ما از دامان حضرتش کوتاه است. از انواع و آثارى که از قلم اعلا صادر شده, چنین ظاهر است که این روزگار از ایام فَطرت شمرده مى شود و امروز تکالیف شرعیه یکباره ساقط است. شریعت اسلام که به ظهور بیان منسوخ گردیده و احکام بیان کماکان هنوز به سمع ماها نرسیده است و این عادات سابقه, از قبیل: صوم و صلاة و دعا و صلوات کارى لغو و بیهوده است. آن گاه که حضرت باب, اقالیم سبعه را فرو گیرد و این ادیان منسوخه پوسیده را از بین ببرد, شریعت تازه بیاورد و تشکیل امتى دهد, هر تکلیفى که بیاورد بر تمامى خلق زمین واجب گردد. اینک اگر ما و شما در اموال و انفس یکدیگر شریک شویم و در عرض و ناموس سهیم یکدیگر گردیم, عقاب و نکالى نخواهد داشت. )

 

یعنى این جا نسخ شریعت را تصریحاً اعلام مى کند و در اصل, جهت گیرى اش هم مبارزه با گروهى بوده که در ایران قدرت داشته اند, یعنى گروهى که قدرت دینى داشته اند.

 

چند تفاوت و چند تشابه بین این جریان که موازى بوده با جریان دینى, وجود دارد:

1/یکى از آنها این است که عرض کردم محدودیت را محور قرار دادند.

2/تشابه دیگر این است که اینها ابراز عدالت خواهى مى کردند, ابراز حق طلبى مى کردند; یعنى همان چیزى که مجتهدان اصولى مى گفتند و بعداً تبدیل به نهضت مشروطه شد. همین را آنها هم ادعا مى کردند.

3/سومى این که تعرض به حکومت قاجار بود. مجتهدان اصولى هم تعارض داشته اند, در جریان امتیاز تنباکو در جریان مشروطیت. اینها هم تعارض داشته اند و درگیرى نظامى هم پیدا کردند. اما نکته مهم این است که جریان دینى با استعمار هم درگیر بوده, ولى اینها خودشان را با استعمار درگیر نمى کردند. اینها مى خواستند از استعمار امتیاز بگیرند. خود را درگیر با استعمار نمى کردند. این امر, اختصاص به بابیه هم ندارد. جریان غیر دینى خودشان را درگیر نمى کردند.

 

جریان غیردینى مسأله مساوات و آزادى را مطرح مى کردند; اما جریان دینى نمى توانست مساوات و آزادى را بپذیرد. این چیزى است که در لوایح مرحوم شیخ فضل الله نورى مشخص است. جریان دینى دغدغه شریعت داشت, جریان غیردینى دغدغه قانون داشت. اینها مشترکات و تفاوتهایى بود که بین طرفین وجود داشت. در دوره اى که اینها آمدند به صورت مباشرتى مشغول به فعالیت شدند که بعداً در نهضت مشروطه بالأخره حاکم شدند, ما شاهد شکل گیرى چهار تا حوزه هستیم. چهار تا حوزه غیر دینى که دو حوزه در جنوب ایران است, یک حوزه در مرکز است, یکى هم در خارج ایران است. حوزه کرمان, میرزا آقاخان کرمانى, شیخ احمد روحى و میرزا عبدالحق کرمانى. این حوزه بعداً منتقل مى شود به استامبول.

 

و حوزه اصفهان هم هست: میرزاهادى دولت آبادى, میرزا یحیى دولت آبادى و بقیه برادرهایش و میرزا نصراللّه بهشتى ملک المتکلمین و سیدجمال الدین واعظ اصفهانى. تصریحى که من به اسم اینها مى کنم, از آن روست که اولاً در منابع تاریخى, مثل تاریخ مشروطه کسروى ذکر شده است. 
ثانیاً در منابع خود بهائیت, در تاریخ ظهور الحق, جلد ششم و جلد هشتم ذکر شده است. و علاوه بر آن علماى بزرگ هم به بابیت اینها گواهى داده اند. ملک المتکلمین را علما از اصفهان بیرون کردند. مرحوم شیخ فضل اللّه نورى, به بابیت جمال الدین اصفهانى, گواهى داده است. بعضى ها هم که کاملاً مشخص بوده است که بابى هستند, از جمله آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى که دامادهاى میرزا یحیى صبح ازل, رئیس فرقه ازلیه بودند.

از اینها که بگذریم, حالا فعالیتهاى اینها به چه شکلى بوده است؟ ما رساله اى داریم از میرزا یحیى صبح ازل, رئیس ازلیه. رساله سلوک رئیس ها و سلاطین با مردم. اجمالاً در این رساله, ایشان توصیه مى کند به تشکیل حکومت با رأى مردم و چه به صورت جمهورى که وى جمهورى را توصیه مى کند, و چه به صورت پادشاهى. 

حلقه ازلیان اصفهان همان جور که عرض کردم یک عده شان از کرمان بودند و یک عده هم از خود اصفهان و اینها منتقل شدند به تهران و آنهایى که کرمانى بودند, منتقل شدند به استامبول و آنهایى که اصفهانى بودند در تهران باقى ماندند و فعالیتهاى مباشرتى مشروطه خواهى را اینها داشته اند. از اینها که بگذریم بهائیان هستند. 1907 و 1915 قراردادى بین روس و انگلیس امضا شده است که ایران را تقسیم مى کنند. فعالیت ازلیان, بیش تر در حوزه نفوذ انگلستان بوده است, همان حوزه کرمان و اصفهان. اینها در حوزه نفوذ انگلستان بوده است. فعالیت بهائیان در قسمت شمالى کشور و در عراق بوده است. 

 

فعالیّت اینها, بیش تر سه جهت داشته است:

الف /یک جهت آن, کار ترانزیتى بوده است براى انقلابیون ازلى و غیرازلى.

ب / و فعالیت دیگرشان زمینه سازى فکرى بوده است, براى انتشار تفکر سکولار.

ج / و فعالیت سوم شان هم فعالیت تبلیغى بوده است که با سران تحول خواه بهائى و غیربهائى تماس داشته اند, مخصوصاً در رشت و قفقاز.

 

نکته مهمى که لازم است خدمت شما عرض کنم: عبدالبهاء(عباس افندى) به سال 1328, میرزا اسداللّه فاضل مازندرانى, از مبلغان بهائیت را مأمور مى کند6 که به نجف برود و با مرحوم آخوند خراسانى تماس بگیرد و به آخوند خراسانى مطالبى را گوشزد بکند. حالا من لوحى را که وى براى نماینده بهائیان در رشت مى فرستد, که وى به اطلاع میرزا اسداللّه فاضل مازندرانى برساند تا برود به نجف و با مرحوم آخوند خراسانى ملاقات کند, مى خوانم.

 

( فاضل مازندرانى, محرمانه و با عزمى ملکوتى و قوه رحمانى و مقصدى ربانى و نفحه سبحانى و تأییدى روح القدسى نزد ایشان, [مرحوم آخوند خراسانى] برود و بیان حجج و براهین فرمایند که شاید نور هدایت کبرى, در دل و جان بتابد و او را از خود برباید. و به دلایل براهین او را بفهماند که مِن بعد دستگاه حکمرانى علما و مرافعه در نزد مجتهدین و تمسک عوام به ایشان و صف جماعت, و ریاست رؤساى دین پیچیده خواهد شد. 
جمیع خلق, اروپا مشرب گردند و به آسایش این جهان پردازند. اساس دین به کلى مضطرب و متزلزل گردد, چنانکه در این مدت قلیل چقدر سستى و فتور حاصل گردیده, معلوم است که در مدت قلیله, عن قریب مثل اروپا, دین و مذهب نسبیاً و نسیاً خواهد شد, مگر آن که به نفحات روح القدس, دلها زنده, و نفوس آزاد شوند و دور جدید به میان آید. این قضیه اى است واضح و مشهود دلیل و برهان لازم ندارد. )

 

دور جدید, مقصود انقضاى شریعت اسلام و شروع دور بهائیت است. فاضل مازندرانى, دوم رجب سال 1328, یک سال بعد از فتح تهران به نجف مى رسد. البته مرحوم آخوند راهش نمى دهد و وى را نمى پذیرد. مأموران وى را مى گردانند به ایران. اما او در صدد رخنه در پایگاه مرجعیت شیعه است.

 

به نظرم مى رسد مى توانیم همان گونه که اجتهاد شیعى را, که در نهایت به دولت جمهورى اسلامى ایران و به ولایت فقیه ختم شده است, دولت عقل بنامیم, ظهور عقل شیعه بنامیم, مى توانیم بابیت را ظهور قوه غضب بنامیم و ازلیه را ظهور قوه وهم بنامیم. به دلیل این که اینها دنبال موهومات بوده اند. از جمله آقاخان کرمانى در رساله اى, پیشنهاد مى کند که خوزستان را به پارسیان هند بفروشید که آنها بیایند این جا را آباد کنند و از پول آن بقیه ایران را آباد کنید. اگر پذیرفته مى شد یک چیزى مثل اسرائیل در این جا تأسیس مى شد.

 

در آیین بهائیت با تأکیدى که بهائیان روى مسأله عشق دارند به گونه اى که به پیروان شان را نمى گویند وهابى, مى گویند اهباء, ما مى توانیم آنها را ظهور قوه شهوت در تاریخ معاصر ایران بدانیم. والسلام

 

 

 

منبع :
http://old.aviny.com/occasion/jang-narm/bahaeiat/siasat-bahaeiiat/bahaeiat-siast-nemoone.aspx

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه