82 - عبيد بن عازب انصارى "برادر براء بن عازب"، نامبرده از كسانى است كه در روز مناشده در رحبه براى على عليه السلام بحديث غدير گواهى دادند "
83 - ابو طريف عدى بن حاتم "در سال 68 در سن يكصد سالگى وفات يافته" حافظ ابن عقده در كتاب " حديث الولايه " از طريق محمد بن كثير از فطر و ابن جارود از ابى الطفيل با ذكر سند آورده كه نامبرده از آنهائى است كه در روز مناشده در رحبه براى على عليه السلام بحديث غدير شهادت دادند، و سيد نور الدين سمهودى در " جواهر العقدين " آنرا ذكر نموده و قندوزى در " ينابيع الموده " ص 38 از سمهودى نقل كرده و شيخ احمد مكى شافعى در " وسيله المال فى مناقب الال " از او روايت نموده و در تاريخ آل محمد صلى الله عليه و آله ص 67 در شمار راويان حديث غدير ثبت گرديده است
84 - عطيه بن بسر - ابن عقده در " حديث الولايه " واقعه غدير را با ذكر سند از او روايت نموده.
85 - عقبه بن عامر جهنى "از طرف معاويه بولايت مصر منصوب شد و سه سال در اين سمت باقى بوده و نزديك سال 60 وفات يافته" حافظ ابن عقده ضمن حديثى كه در مورد شهادت عدى بن حاتم باو نسبت داديم شهادت نامبرده را براى على عليه السلام بحديث غدير در روز رحبه روايت نموده، و قاضى در تاريخ آل محمد صلى الله عليه و آله ص 67 او را در شمار راويان حديث غدير ثبت نموده.
86 - اميرالمومنين على بن ابى طالب صلوات الله عليه - شعر آنجناب در غدير مشهور است و راويان مورد وثوق و اعتماد، آنرا ذكر نموده اند، در شعراى الغدير در قرن اول با ذكر راويان آن خواهد آمد، و داستان احتجاج آنجناب در روزهاى شورى و و جميل بحديث غدير و استنشاد آنحضرت "سوگند دادنش" به حديث غدير در روز رحبه - خواهد آمد.
و پيشواى حنبليان "احمد بن حنبل" در جلد 1 مسند خود صفحه 152 از حجاج شاعر از شبابه از نعيم بن حكيم با ذكر سند روايت نموده كه ابو مريم و مردى از همنشينان على عليه السلام شنيدم، از آنجناب نقل نمودند كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غديرخم فرمود : هر كس كه من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است، و ابن كثير در جلد 2 " البدايه و النهايه " ص 348 آنرا از او روايت نموده و سپس گفته كه : اين حديث از طرق متعدد. از على عليه السلام روايت شده و هيثمى در جلد 9 " مجمع الزايد " ص 107 از طريق احمد آنرا روايت نموده و گفته :
رجال آن مورد اعتماد و وثوق هستند و سيوطى در " جمع الجوامع " و در " تاريخ الخلفاء " ص 114 بطريق احمد و ابن حجر در جلد 7 " تهذيب التهذيب " ص 337 و بدخشانى در كتاب " نزل الابرار " ص 20 از طريق احمد و حاكم، و در " مفتاح النجا " نيز بطريق آندو، حديث مزبور را ذكر نموده اند.
و حافظ طحاوى در جلد 2 " مشكل الاثار " ص 307 از يزيد بن كثير از محمد بن عمر على "اميرالمومنين عليه السلام" از پدرش از على عليه السلام با ذكر سند روايت كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در خم زير درخت "پس از آنكه در آنجا ورود فرمود" از قرارگاه خود در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته بود بيرون آمد و خطاب بمردم فرمود : آيا شما نيستيد كه شهادت ميدهيد باينكه خداوند پروردگار شما است ؟ گفتند. بلى.
فرمود : آيا شما نيستيد كه شهادت ميدهيد باينكه خدا و رسولش اولى هستند بشما از خود شما ؟ و اينكه خدا و رسولش مولاى شما هستند ؟ گفتند. بلى فرمود : هر كس كه من مولاى او هستم پس على عليه السلام مولاى او است - همانا من واگذاردم در ميان شما چيزى را كه اگر آنرا بگيريد و از دست ندهيد هرگز بعد از من گمراه نشويد، كتاب خدا كه در دست شما است و اهل بيت من. و ابن كثير اين روايت را در جلد 5 " البدايه و النهايه " ص 211 بطريق ابن جرير و ابن ابى عاصم باسناد آندو از كثير بن زيد از محمد بن عمر بن على از پدرش از على عليه السلام روايت نموده و متقى هندى در جلد 6 " كنز العمال " ص 154 از مستدرك حاكم و احمد، و از طبرانى "در المعجم الكبير" و ضياء مقدسى و در همان جلد ص 397 نقل از ابن ابى عاصم و در ص 406 از ابن راهويه و ابن جرير و در ص 399 از ابن جرير و ابن ابى عاصم و از محاملى "در امالى او" روايت نموده و صحت آنرا احراز كرده است.
و در لفظ آنها اين جمله مذكور است : پس هر كس خدا و رسولش مولاى او هستند اين، على عليه السلام مولاى او است. و اين روايت را وصابى در " الاكتفا " نقل از سنن ابن ابى عاصم و سنن سعيد بن منصور "ابن شعبه نسائى" ثبت نموده است. و ذهبى در جلد 2 " ميزان الاعتدال " ص 303 از مخول بن ابراهيم از جابر ابن حر از ابى اسحاف - عمرو ذى مر از اميرالمومنين عليه السلام با ذكر سند روايت نموده و سپس گفته :
و اين روايت باسنادى بهتر از اين نيز رسيده و حموينى در " فرايد السمطين " از عمرو ذى مر از اميرالمومنين عليه السلام و همچنين از ابى راشد حرانى از آنجناب روايت مزبور را آورده است. و در " حليه الاولياء " تاليف ابى نعيم اصفهانى در جلد 9 ص 64 از عبد الله بن جعفر از احمد بن يونس ضبى از عمار بن نصر از ابراهيم بن يسع مكى از جعفر بن محمد از پدرش از جدش از على "اميرالمومنين عليه السلام" مذكور است كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله در جحفه خطبه خواند تا آخر حديث و حديث ديگر خواهد آمد كه آنرا حافظ عاصمى در مفاد حديث غدير از آنجناب با ذكر سند روايت نموده. 87 - ابو اليقظان عمار بن ياسر عنسى "در سال 37 در صفين شهادت يافته" احتجاج نامبرده بر عمرو بن عاص بحديث غدير قريبا از كتاب صفين تاليف نصر بن مزاحم ص 186 ذكر خواهد شد و در شرح نهج البلاغه جلد 2 ص 273 نيز مندرج است، و حموينى باسنادش در " فرايد السمطين " در باب چهلم و باب پنجاه و هشتم حديث غدير را بطريق خود از او روايت نموده و خوارزمى و شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " ص 4 او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده اند و او "عمار" از ركبان است كه براى على عليه السلام بحديث غدير شهادت دادند، در حديثى كه خواهد آمد.
88 - عماره خزرجى انصارى "در روز واقعه يمامه كشته شده" حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 107 از طريق بزار از حميد بن عماره روايت نموده كه گفت : از پدرم شنيدم كه ميگفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود :
هر كس من مولاى اويم پس اين مولاى او است. بار خدايا دوست بدار آنكه را كه على را دوست دارد و دشمن بدار آنكه را كه على را دشمن دارد، سپس گويد كه اين حديث را بزار روايت كرده و حميد را نشناختم و بقيه رجال اين روايت مورد اعتماد و وثوق شناخته شده اند و سيوطى حديث مزبور را در " تاريخ الخلفاء " ص 65 و بدخشانى در " مفتاح النجا " و " نزل الابرار " بطريق بزار از او روايت نموده اند.
89 - عمر بن ابى سلمه بن عبد الاسد مخزومى ربيب پيغمبر صلى الله عليه و آله" مادر او ام سلمه زوجه پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده و نامبرده در سال 83 درگذشته" حافظ ابن عقده باسناد خود حديث غدير را با ذكر سند از او روايت نموده است.
90 - عمر بن خطاب "در سال 23 كشته شد" حافظ ابن المغازلى در " المناقب " بدو طريق از عمران بن مسلم از سويد بن ابى صالح از پدرش از ابى هريره از عمر بن خطاب "رض" با ذكر سند روايت نموده كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كه من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است.
و اين روايت را سمعانى در " فضايل الصحابه " باسناد خود از ابى هريره از او ذكر نموده و محب الدين طبرى در جلد 2 " الرياض النضره " ص 161 نقل از مناقب احمد و ابن سمان بطريق آندو و از او آورد "زيادتى چاپ دوم" و در ص 244 بان اشاره نموده و در " ذخاير العقبى " ص 67 نقل از مناقب احمد و از شعبه باسناد آندو از او روايت شده و حافظ محمد خوارجه پارسا در كتاب " فصل الخطاب " آنرا ذكر نموده و خطيب خوارزمى در مقتلش و ابن كثير شامى در جلد 7 " البدايه و النهايه " ص 349 و شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " او را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده اند.
و در " موده القربى " تاليف شهاب الدين همدانى. از عمر بن خطاب مذكور است كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله - على عليه السلام بطور نمايان منصوب داشت و فرمود : هر كس كه من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است. بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد و خوار گردان آنكه را كه او را خوار گرداند و يارى فرما آنكه را كه او را يارى نمايد. بار خدايا تو گواه منى بر ايشان.
عمر بن خطاب برسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد : يا رسول الله در حاليكه شما اين سخن مى فرمودى جوان زيبا و خشبوئى پهلوى من بود و بمن گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله بطور تحقيق رشته اى را بست و استوار ساخت كه جز منافق "دو رو" آنرا نميگشايد، پس رسولخدا صلى الله عليه و آله دست مرا گرفت و فرمود :
اى عمر، اين جوان كه پهلوى خود يافتى و اين سخن را از او شنيدى از جنس آدميان نبود. بلكه او جبرئيل بود كه خواست گفتار مرا - درباره على عليه السلام - بر شما استوار و موكد نمايد و اين داستان را قندوزى حنفى در " ينابيع " ص 249 از عمر روايت نموده و ابن كثير در جلد 5 ص 213 از جزء اول از " كتاب غدير " تاليف ابن جرير روايت نموده كه در آنجا از قول محمود ابن عوف طائى و او از عبد الله بن موسى و او بطور اخبار از اسماعيل بن كشيط از جميل بن عماره از سالم بن عبد الله بن عمر "ابن جرير گويد : گمان دارم كه گفت :
از عمر، و اين جمله در كتاب من نيست". روايت نموده كه گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود : هر كس من مولاى اويم پس اين على عليه السلام مولاى او است. بار خدايا دوست دار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد.
91 - ابو نجيد عمران بن حصين خزاعى " در سال 52 در بصره درگذشته" ابن عقده در " حديث الولايه " حديث غدير را با ذكر سند از او روايت نموده و مولوى محمد سالم بخارى نقل از حافظ ترمذى نموده و خطيب خوارزمى و - شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " ص 4 او را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده اند.
92 - عمرو بن حمق خزاعى كوفى "در سال 50 درگذشته" ابن عقده حديث غدير را از او روايت نموده و خوارزمى در مقتلش او را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده. 93 - عمرو بن شراحيل - خوارزمى در مقتلش نامبرده را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده است.
94 - عمرو بن عاص - يكى از شعراى غدير است و شعر او ضمن ذكر شعراى قرن اول اسلامى ذكر شده است و قريبا خواهيد يافت استدلال و احتجاج "برد" را بر او بحديث غدير و اعتراف او بان، اين داستان را ابن قتيبه در " الامامه و السياسه " ص 93 با ذكر سند ثبت نموده، و خواهد آمد نامه كه او در مورد حديث غدير بمعاويه نوشت و خوارزمى آن را باسناد خود در " المناقب " ص 126 با ذكر سند ثبت نموده است.
95- عمرو بن مره الجهنى ابو طلحه "يا - ابو مريم" احمد بن حنبل و طبرانى "در المعجم الكبير" باسنادشان از نامبرده روايت نموده اند باينكه : رسول خدا صلى الله عليه و آله در غديرخم فرمود : هر كس من مولاى اويم. پس على عليه السلام مولاى او است. بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد و يارى و دستگيرى كن آنكه را كه او را يارى و دستگيرى نمايد. - و صاحب " كنز العمال " در جلد 6 ص 154 اين حديث را از طبرانى نقل كرده. و همچنين شيخ ابراهيم وصابى شافعى در " الاكتفاء " و محمد صدر العالم در " معارج العلى " و نيز بدخشانى در " مفتاح النجا " و " نزل الابرار " آنرا از احمد و از " المعجم " طبرانى نقل نموده است.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ف" شروع مي شود :
96 - فاطمه صديقه "سلام الله عليها" دختر پيغمبر بزرگ صلى الله عليه و آله - ابن عقده در " حديث الولايه " و منصور رازى - در " كتاب الغدير " واقعه غدير خم را از آن مخدره معصومه روايت نموده اند و احتجاج آن مخدره بحديث غديرم بطريق جزرى شافعى از استادش " حافظ مقدسى " خواهد آمد، و شهاب الدين همدانى در " موده القربى " از آن مخدره روايت نموده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس من مولاى اويم پس على عليه السلام مولاى او است و هر كس من پيشواى او هستم پس على عليه السلام پيشواى او است.
97 - فاطمه بنت حمزه ابن عبد المطلب، ابن عقده و منصور رازى " در كتاب الغدير " حديث غدير را از او روايت نموده اند.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ق- ك" شروع مي شود :
98- قيس بن ثابت بن شماس انصارى - نامبرده يكى از "ركبان" شهود اميرالمومنين عيه السلام است بحديث غدير كه داستان آن "ركبان" خواهد آمد. حافظ ابن عقده در " حديث الولايه " باسنادش از ابى مريم زر بن حبيش حديث غدير را با ذكر سند از او روايت نموده و ابن اثير در جلد 1 " اسد الغابه " ص 368 و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " ص 305 و شيخ محمد صدر العالم در " معارج العلى " آنرا از نامبرده "ابن عقده" و از ابو موسى نقل نموده اند.
99 - قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى - نامبرده يكى از شعراى غدير است در قرن اول اسلامى - كما اينكه يكى از شهود على عليه السلام است بحديث غدير در داستان ركبان كه خواهد آمد، و احتجاج او بر معاويه بن ابى سفيان بحديث غدير نيز خواهد آمد.
100 - ابو محمد كعب بن عجره انصارى مدنى "در سال 51 در گذشته" - ابن عقده حديث غدير را از او روايت نموده.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف م" شروع مي شود :
101 - ابو سليمان مالك بن حويرث ليثى "در سال 74 در گذشته" پيشواى حنبليان احمد بن حنبل در " المناقب " و حافظ ابن عقده در " حديث الولايه " باسنادشان از مالك بن حسين بن مالك بن حويرث از پدرش از جدش با ذكر سند روايت نموده اند كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غديرخم فرمود :
هر كس من مولاى اويم على مولاى او است. و اين حديث را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 108 از طريق طبرانى باسنادش از مالك روايت نموده و سپس گفته كه رجال اين روايت مورد اعتماد و وثوق هستند و در آنها خلافى است، و جلال الدين سيوطى در " تاريخ الخلفاء " صفحه 114 نقل از طبرانى - و بدخشانى در " مفتاح النجا " و در " نزل الابرار " ص 20 بطريق طبرانى و شيخ محمد صدر العالم نيز در " معارج العلى " از طبرانى - و وصابى شافعى در " الاكتفاء " نقل از ابى نعيم در " فضايل الصحابه " آنرا روايت نموده اند و خوارزمى در مقتلش نامبرده را از جمله راويان حديث غدير بشمار آورده است.
102 - مقداد ابن عمرو كندى زهرى "در سال 33 در سن هفتاد سالگى درگذشته" ابن عقده در " حديث الولايه " و - حافظ حموينى در " فرايد السمطين " حديث غدير را از او با ذكر سند روايت نموده اند.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ن" شروع مي شود :
103- ناجيه بن عمرو خزاعى - نامبرده از جمله كسانى است كه در روز مناشده در كوفه براى على عليه السلام بحديث غدير گواهى داد. و حافظ ابن عقده در " حديث الولايه " بطريق عمرو بن عبد الله بن يعلى بن مره از - پدرش از جدش داستان مزبور را با ذكر سند از او روايت نموده و ابن اثير در جلد 5 " اسد الغابه " ص 6 نقل از ابى نعيم و ابى موسى، و ابن حجر در جلد 3 " الاصابه " ص 542 از طريق ابن عقده داستان مزبور را با ذكر سند از او روايت نموده اند و خطيب خوارزمى او را از جمله روايان حديث غدير از صحابه بشمار آورده.
104 - ابو برزه فضله بن عتبه اسلمى "در سال 65 در خراسان در گذشته" ابن عقد در كتاب " حديث الولايه " واقعه غدير را بطريق خود با ذكر سند از او روايت نموده است.
105- نعمان بن عجلان انصارى، گواهى نامبرده درباره على عليه السلام بحديث غدير در روز مناشده بطريق اصبغ ابن نباته خواهد آمد و قاضى در " تاريخ آل محمد صلى الله عليه و آله " ص 67 نامبرده را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده است.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ه - تا آخر حروف" شروع مي شود :
106 - هاشم مرقال ابن عتبه ابن ابى وقاص زهرى مدنى "در سال 37 در صفين كشته شده است" حافظ ابن عقده باسنادش در " حديث الولايه " از ابى مريم زر بن حبيش گواهى نامبرده را درباره على عليه السلام بحديث غدير در كوفه در روز "ركبان" با ذكر سند روايت نموده و ابن اثير آنرا در جلد 1 " اسد الغابه " ص 368 بطوريكه آنرا يافته از ابن عقده نقل نموده و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " ص 305 آنرا روايت كرده و قسمتى از اول آنرا انداخته : و نام هاشم بن عتبه مر قال را ذكر ننموده و چه بسيار از اين قبيل "سقط و تحريف" در كتب و تاليف ابن حجر مشاهده ميشود.
107 - ابو وسمه وحشى بن حرب حبشى حمصى - ابن عقده در " حديث الولايه " حديث غدير را بلفظ او با ذكر سند روايت نموده و خطيب خوارزمى در مقتلش او را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده.
108 - وهب بن حمزه خطيب خوارزمى در فصل چهارم از مقتل خود نامبرده را از جمله راويان حديث غدير از صحابه بشمار آورده است.
109 - ابو حجيفه وهب بن عبد الله شوائى "بنامبرده وهب الخير نيز گفته ميشود، در سال 74 در گذشته" حافظ ابن عقده در " حديث الولايه " بطريق خود حديث غدير را از او با ذكر سند روايت نموده.
110 - ابو مرازم "بضم ميم" يعلى بن مره بن وهب ثقفى. حافظ ابن عقده و حافظ ابو موسى و حافظ ابو نعيم بطرق خودشان حديث غدير را از نامبرده با ذكر سند از او روايت نموده اند و ابن اثير در جلد 2 - " اسد الغابه " ص 233 و در جلد 4 ص 93 و در جلد 5 ص 6 - و ابن حجر در جلد 3 " الاصابه " ص 452 از آنها نقل كرده اند - عين لفظ او و طريقى كه منتهى باو ميشود در داستان مناشده روز رحبه خواهد آمد. اينها يكصد و ده تن از بزرگان ياران "صحابه" پيغمبر صلى الله عليه و آله اند كه روايت آنها را درباره داستان غديرخم يافته ايم - و شايد آنچه بدست نياورده ايم خيلى بيشتر از اينها باشد و طبيعت حال "نظر بخصوصياتى كه در اجتماع غدير خم وجود داشته" ايجاب ميكند كه راويان حديث مزبور چندين برابر نامبردگان باشند.
زيرا آنان كه در آن روز باين داستان گوش فرا داده و آنرا درك نموده اند زياده بر يكصد هزار تن بوده اند و بالطبع اين گروه عظيم پس از بازگشت باوطان خود - همه از اين واقعه سخن رانده اند، همانطور كه هر مسافرى پس از عود بوطن آنچه از حوادث مهم و غير عادى در طى مسافرت ديده بكسان و دوستان خود بيان ميكند، آرى اين گروه عظيم هم چنين بوده اند.
و اين داستان تاريخى و مهم را همگى بازگو كرده اند. منتهى آنانيكه كينه هائى در دل داشته اند - حقد درونى آنها مانع بوده از اينكه اين داستان مهم را از آنگروه بسيار نقل و اشاعه دهند بنابراين، اين تعداد كه نام آنها برده شد، از جمله اشخاصى هستند كه اين واقعه را از آنجماعت نقل نموده اند، و چه بسيار كسانى هم كه پس از درك اين مجمع بزرگ و شنيدن اين امر مهم قبل از آنكه بوطن و مسكن خود برسند و يا پيش از آنكه موفق ببيان مشهودات و مسموعات خود شوند دست حوادث آنها را نابود ساخته يا در - بيابان ها و پهنه صحراى حجاز مرگ گريبانشان را گرفته و يا سوانح و حوادث گوناگون آنها را از يادآورى و بيان اين خاطره بزرگ باز داشته.
و در روايت زيد بن ارقم تلويحا باين معنى اشاره شده كه قسمتى از حاضرين در آنروز و در آنمكان از جمله صحرانشينان بوده كه سخنى از آنان در دسترس ديگران قرار نگرفته و منشا نشر و اسناد اين خبر واقع نشده اند و با همه اين امور و عوائق و موانع در اثبات و تواتر اين حديث آنچه كه بان دست يافته و ذكر نموديم كافى است. فالحمد لله اولا و آخرا