عنايات امام عصر(عج)، ص: 23

و تو جوانی و من دلم می خواهد، بيايی و پرونده ام را ببينی و خودت نظر دكترها را درباره من ببينی. بعد من برايت بگويم كه چه اتفاقی افتاده است. اگر هم وقت نداری كه با من به بيمارستان بيايی و اسناد پزشكی من را نگاه كنی، همين ايشان، صاحب كتاب شب های پيشاور، راست بودن ماجرای من را می داند؛ چون ما با ايشان رفت و آمد داريم و ايشان از جريان من اطلاع دارد، و چنانچه خودت خواستی درباره صحت گفته هايم تحقيق كنی، همان طور كه گفتم، پرونده من در بيمارستان پارس است. بعد ماجرای خود را چنين تعريف كرد:

صبح كه بيدار شدم و خواستم بروم وضو بگيرم، ديدم نمی توانم از جايم بلند شوم. خانمم را صدا كردم و گفتم نمازم دارد دير می شود و من نمی توانم بلند شوم. خانمم آمد و زير بغلم را گرفت و بلندم كرد. ولی ديدم با كمك خانم هم نمی توانم بلند شوم و همان جا افتادم. به او گفتم بهتر است آب بياوری و من در رختخواب وضو بگيرم. نمازم را كه خواندم، به خانم گفتم برو دكتر بياور. دكتر