در خدمت به مردم ،با دینشون کاری نداشته باشین
حکایت شنیدنی کمک متواضعانه خلیفه مسلمین به یک مسافر مسیحی
وقتی محبت امیرالمومنین زمینه ساز رستگاری یک مسیحی می شود!
بمناسبت ایام غدیر
امیرالمومنین(ع) روزگار حکومتش تک و تنها از کوفه بیرون به دنبال کاری رفته بود. چند کیلومتر با کوفه فاصله داشت. کارش را انجام داده و حالا تک و تنها دارد برمی گردد. می بیند بار یک کسی از روی مَرکب افتاده و آن هم پنجاه شصت کیلو است، بنده ی خدا در راه ایستاده و منتظر است یکی برسد کمکش کند تا بار را روی مرکب بگذارد. (امیرالمومنین(ع) در روزگار حکومتش را می گویم) دید این شخصی که بارش افتاده مسیحی است، خیلی جالب است که روایات شیعه و آیات می گوید در خدمت کردن به مردم دین مردم را لحاظ نکنید! الان ببین مشکلش چیست، آن را حل کن.امیرالمومنین(ع) دید این بنده ی خدا معطل بار است، بارش را بلند کرد و تنهایی روی مرکب گذاشت. مرد به امیرالمومنین(ع) گفت: آقا شما چه کسی هستید؟ من عبد خدا هستم، مرد پرسید: کجا می روی؟ امام فرمود: به کوفه می روم. سر دو راهی ای رسیدند که این مسیحی می خواست به ده خودشان برود و امیرالمومنین(ع) هم باید به کوفه می رفت. مسیحی دید امیرالمومنین(ع) دارد به دنبالش می آید، گفت: آقا مگر نفرمودی به کوفه می روم؟ امام فرمود: چرا، مرد گفت: پس چرا دنبال من می آیی؟ این طرف ده است، امام فرمود: پیغمبر(ص) ما به ما سفارش کرده است که اگر با شخصی سلام و علیک کردی وقت جدا شدن چند قدم او را بدرقه کن. این هم سفارش پیغمبر(ص) است. به امیرالمومنین(ع) گفت: از من خداحافظی نکن، من را مسلمان کن و بعد به کوفه برو. مسلمان شد و بعد به امیرالمومنین(ع) گفت: من اگر به کوفه آمدم، تو را کجا ببینم؟ فرمود: در مسجد، مرد پرسید: تو چه کسی هستی؟ فرمود: من علی بن ابیطالب هستم. مرد داشت جان می داد که رئیس جمهور یک مملکت به این پهناوری آمده بار افتاده ی من را تنها بلند کرده و روی مرکب گذاشته! این خیلی مهم است.