جلسه پنجم سخنرانی یکشنبه (6-5-1398)
(مشهد حرم مطهر امام رضا(ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- گناهان و حرامخوری، عنصری سوزنده
- زندگی کافران در احاطهٔ آتش الهی
- -کتاب آفرینش در سینهٔ اولیای خدا
- -رفع عذاب پدر بهواسطهٔ فرزند
- -شعلههای آتش، همراه همیشگی حرامخوران
- اسارت دائمی گنهکار در آتش جهنم
- گناه رباخواری، سنگینتر از زنا در مسجدالحرام
- -ربا، اختراع یهودیان
- سفارش معصومین(علیهمالسلام) در فرار از حرام
- کلام آخر؛ پیکر غرق خون علیاصغر(ع) در آغوش پدر
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
گناهان و حرامخوری، عنصری سوزنده
قرآن مجید، روایات رسول خدا(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، هر کار حرام و هر معصیت و گناهی را آتش میدانند؛ چون روی گناه و معصیت پردهٔ دنیا کشیده شده و گنهکار و حرامخوار نمیبینند که آتش است، حس نمیکنند که نار و یک عنصر سوزنده است؛ اگر به آیات قرآن و روایت دقت بشود، انسانی که قرآن و روایات را ایمان و باور دارد، این معنا را قبول میکند که گناه و حرام در همان لحظهای که کسی مرتکب میشود، آتش است. برای نمونه، به این آیهٔ شریفه که در سورهٔ مبارکهٔ نساء است و به یکی از گناهان کبیره اشاره میکند، دقت کنید: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 10)، کسانی که اموال بچههای یتیم را به ناحق میخورند، زمین بچهٔ یتیم را بهنام خودشان میکنند و اموال یتیم را با سندسازی میبرند، در همان وقتی که مال یتیم را به ناحق میبرند، همان وقت در شکمهای خود آتش میریزند.این آتش که فعلاً بهصورت پول، غذا، زمین یا مغازه است، در وجود این مالِ یتیمخور ذخیره میشود و با ورود این آدم ستمکار به عالم محشر، بهصورت آتش از شکم او شعله میکشد. در آیهٔ دیگر هست که خداوند میفرماید: این همان آتشی است که در دنیا ذخیره کردید، ولی چون در دنیا بودید، حس نمیکردید که آتش است.
زندگی کافران در احاطهٔ آتش الهی
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید جمالالدین گلپایگانی که دو دورهٔ گذشته از مراجع کمنظیر شیعه بود و در ابتدای جوانی در اصفهان تحصیل میکرد، با آیتاللهالعظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی حاج شیخمرتضی طالقانی و امثال این بزرگان کمنظیر همدوره بود. ایشان خودشان نقل میکردند. البته من از آقازادهٔ بزرگوارشان هم دربارهٔ حالات این مرد الهی شنیدهام؛ یعنی چیزی را که برایتان نقل میکنم، به یک واسطه است و من از فرزند مرحوم آقا سید جمالالدین نقل میکنم.
آقا سید جمالالدین فرموده بودند: شبهای جمعه که درس تعطیل بود، من از اصفهان پیاده به تخت فولاد میرفتم تا خلوت و بیداریِ شبی داشته باشم. ایامی که هوا خوب بود، تقریباً بیرون از مقبرهها مشغول عبادت، قرآن، دعا و گریه بودم؛ اما فصلی که هوا خیلی سرد بود، گفتم شب جمعهٔ تخت فولاد را ترک نکنم؛ پیاده آمدم و در مقبرهای رفتم که کسی نبود. درِ مقبره را که باز بود، بستم تا سرما خیلی اذیتم نکند. به دعا و مناجات مشغول بودم. واقعاً خوشبهحال مردان و زنانی که ساعتی از شب را با پروردگار عالم راز و نیاز دارند! هرچه نصیب خیلی از بزرگان اسلام شده، از همین بیداری شب، خلوت شب، دعای شب، مناجات شب و نماز شب بوده است.
ایشان میفرمایند: من تنها گوشهٔ مقبره مشغول بودم. چندنفر تابوتی را که مرده در آن بود آوردند، نیمهٔ شب به گوشهٔ مقبره آوردند و یک قاری قرآن را هم بالای سر تابوت بود. به قاری گفتند: الآن که برف میآید و هوا خیلی سرد است، شما امشب را برای این میّت قرآن بخوان، ما فردا میآییم و او را دفن میکنیم. قاری گفت: عیبی ندارد! مرحوم آیتالله آقا سید جمال میفرمایند: اطرافیان این میّت رفتند و فقط من و آن قاری قرآن در مقبره بودیم که کنار تابوت مشغول قرآن خواندن بود. میّت یک خان بود که آدم زورگو، قلدر و ظالمی بود و حالا مرده بود و در تابوت است. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل به پروردگار عالم عرض میکند: «و لا یُمکن الفِرار من حکومتک» هیچکس قدرت فرار از حکومت و سلطنت تو را ندارد. شما وقتی به قبرستانها مراجعه میکنید، هم آدم فقیر زیر خاک است و هم آدم غنی، هم شاه، هم وزیر، هم وکیل، هم رئیسجمهور و هم مرجع تقلید. کسی نمیتواند از حکومت خدا فرار بکند، مرگ انسان را محکوم میکند و از پا درمیآورد، بعد تحویل عالم برزخ میدهد.
خان با همهٔ ظلم و زور، قدرت و قلدریاش بالاخره مُرد. مرحوم آقا سید جمال میفرمایند: شب کمکم از نیمه گذشت، من یکمرتبه دیدم از این تابوت تا جایی که چشم کار میکند، شعلهٔ آتش بیرون میزند. شما اگر در روایاتمان هم ببینید، وقتی مجرمان و بدکاران حرفهای، ستمکاران، بیدینان و متکبران میمیرند، تابوت و کفن آنها آتش است و آبی که غسلشان میدهند، آتش است؛ اگر بخواهید این مسئله را باور بکنید که همین است، شما را به یک آیهٔ قرآن ارجاع میدهم: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 54). جهنم منتظر نمیماند که دنیا تمام بشود تا کافران و دشمنان خدا وارد قیامت بشوند و آتش آنها را احاطه کند؛ بلکه جهنم، یعنی عذاب جهنم همین الآن بر مردم کافر احاطه دارد. برادران اهل علم که در جلسه حضور دارند، میدانند جملهٔ اسمیه بر حال و وقوع دلالت دارد. «إِنَّ جَهَنَّمَ» جملهٔ اسمیه است، یعنی کافر به انتظار عذاب در آینده نباشد! همین الآن هم عذاب او را احاطه کرده، اما چون در دنیاست، حس نمیکند؛ ولی اولیای خدا که چشمشان باز است، وقتی کافران را ببینند، میبینند در احاطهٔ آتش جهنم هستند. آنها خودشان نمیفهمند تا وقتی پرده کنار برود و نوبت زندگی دنیایشان تمام بشود، یکمرتبه خودشان را در احاطهٔ آتش الهی میبینند. آنچه مرحوم آقا سید جمال با چشم دیدند، مدرک قرآنی دارد؛ یعنی قبول کردنش برایتان سخت نباشد و مدرکش هم همین آیهای است که خواندم.
-کتاب آفرینش در سینهٔ اولیای خدا
حالا خدا به عدهای اجازه میدهد که نشانههایی از آخرت را در همین دنیا با چشمشان ببینند. به ما اجازه نداده، ولی این اجازه را به اولیائش داده است. «نهجالبلاغه» باب حکمتها، یعنی بخش سوم نهجالبلاغه را ببینید. بخش اول خطبهها، بخش دوم نامهها و بخش سوم حکمتهاست. حضرت میفرمایند: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا» عاشقان خدا باطن دنیا را میبینند. وقتی ظاهربینان فقط ظاهر دنیا را میبینند، کتاب آفرینش برای اولیای خدا در سینهشان است. امام هشتم که عاشق شیعیان واقعی بودند، وارد نیشابور شدند و روزی که خواستند از نیشابور بیرون بروند، مسیر حضرت از کنار قبرستان بود. همین قبرستانی که الآن فضلبنشاذان در آنجا دفن است. اگر به نیشابور رفتید، فضلبنشاذان و شطیطه خانم را زیارت کنید که واقعاً میارزد. این خانم مورد توجه حضرت موسیبنجعفر و امام هشتم(علیهماالسلام) بود و فضلبنشاذان مورد توجه امام هشتم بود.
وقتی محمل امام به کنار قبرستان رسیدند که راه مشهد و مرو از همان محل بود، امام به ساربان فرمودند: نگه بدار و شتر را بخوابان. مردم هم تعجب کردند که این نقطه در شهر نیشابور، چه نقطهای است و امام برای چه فرمودند شتر را بخوابانید! ساربان شتر را خواباند، حضرت پردهٔ محمل را کنار زدند و از محمل پیاده شدند. جمعیت کمی مردهای را تشییع جنازه میکرد، امام هشتم وارد تشییع جنازه شدند و تا کنار قبر میّت آمدند. البته مُرده را غسل داده و کفن کرده بودند. بعد که تابوت را کنار قبر گذاشتند، دیدند حضرت رضا(ع) وارد قبرِ آماده شدند، در قبر ایستادند و به تشییعکنندگان فرمودند جنازه را به من بدهید. جنازه را روی خاک گذاشتند، بند کفنش را باز کردند، صورت جنازه را رو به قبله گذاشتند، خم شدند و صورت جنازه را بوسیدند، از قبر بیرون آمدند و فرمودند: حالا درِ قبر را ببندید. بعد که از کنار قبر این شخص برگشتند، یکنفر به حضرت گفت: یابنرسولالله! شما که تا حالا نیشابور نیامده بودید، این مُرده را میشناختید؟ فرمودند: ما همهٔ شیعیانمان را با اسم پدران و مادرانشان تا زمان آدم(ع) میشناسیم. من به نیشابور نیامده بودم، اما شیعهٔ ما پیش ماست، شیعهٔ ما در قلب ماست، شیعهٔ ما همراه ماست. خیلی جالب است که در زیارت جامعهٔ کبیره میخوانیم: «ارواحکم فی الارواح و اجسادکم فی الاجساد» شما با همهٔ شیعیان هستید، روح شما با روح شیعیان و جسد شما با جسد شیعیان است. امام فرمودند: من تا حالا به نیشابور نیامده بودم، ولی این میّت را کاملاً میشناسم، او از شیعیان ماست و پدران و مادرانش را تا زمان آدم(ع) میشناسم. اولیای خدا در حد گسترهٔ وجودشان، کتاب خدا هستند؛ لذا تعجب ندارد اگر امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا» زمانی که مردم ظاهر دنیا را میبینند، اولیای الهی باطن دنیا را میبینند.
-رفع عذاب پدر بهواسطهٔ فرزند
پیغمبر اکرم(ص) از کنار قبرستانی عبور میکردند، به اصحابشان رو کردند و فرمودند: عجله کنید! عجله کردند و رد شدند. مدتی بعد برگشتند، قدمهایشان را کنار همان قبرستان آهسته کردند و آرامآرام آمدند. یکی به پیغمبر(ص) گفت: ما چند روز پیش به این قبرستان رسیدیم، شما فرمودید عجله و شتاب کنید، ما هم شتاب کردیم و زود رد شدیم؛ اما امروز فرمودید آرامآرام و قدمبهقدم بیایید. چرا؟ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: چند روز قبل، یکی از این قبرها را دیدم که صاحبش در عالم برزخش معذب بود. این چشم باطنبین است: «نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا». من چند روز پیش صاحب این قبر را در عذاب دیدم؛ اما امروز که برگشتیم، دیدم صاحب قبر راحت و آزاد است و عذاب ندارد. به جبرئیل گفتم: داستان صاحب این قبر را برای من بیان کن. گفت: یا رسولالله! آدم میزانی نبود و مُرد، بالاخره در حد گناهش دچار عذاب شد؛ ولی یک پسر از او باقی مانده بود که این بچه را به مکتب بردند و معلم مکتبخانه در همان روز، اولین مطلبی که به این بچه یاد داد، آیهٔ شریف «بسم الله الرحمن الرحیم» بود. وقتی بچه با راهنمایی معلمش گفت «بسم الله الرحمن الرحیم»، خطاب رسید: بچهٔ این آدم مرا به رحمانیت و رحیمیت خواند، عذاب پدرش را بردارید. این چشم اولیای خداست.
-شعلههای آتش، همراه همیشگی حرامخوران
آقا سید جمال میگوید: من دیدم تا چشم کار میکند، آتش از این تابوت بالا میرود و ترسیدم، زبانم بند آمد و نتوانستم با این قاری قرآن حرف بزنم. خودم را به زحمت و نشسته تا دم درِ مقبره کشاندم و در مقبره را باز کردم، قاری قرآن به من گفت: طلبه کجا میروی، برف میبارد و هوا سرد است. گفتم: نه من باید بروم؛ در برفهای تختفولاد زدم و به مدرسهٔ صدر و اتاق خودم برگشتم. تا صبح هم خوابم نمیبرد و این آتشی که از تابوت شعله میکشید، جلوی چشم من بود. باز هم آن دو آیه را بخوانم که راحتتر باور بکنید:
آیهٔ اول: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً» خورندهٔ مال حرام آتش میخورد، اما چشم ما باز نیست. خوب هم هست که باز نیست، ما طاقتش را نداریم و اگر چشم ما را باز بکنند، بیشتر در این بازارها، خیابانها، ماشینها، قطارها، هواپیماها و پارکها میبینیم که شعلهٔ آتش به آسمان بلند است و دیگر نمیتوانیم زندگی کنیم، دیگر نمیتوانیم خوش باشیم و دیگر زندگی برای ما شیرین نخواهد بود؛ اگر اولیای خدا میدیدند، طاقتش هم داشتند.
آیهٔ دوم: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» نه اینکه جهنم میخواهد در قیامت به کافران احاطه پیدا بکند، بلکه سبک آیه این است و میگوید جهنم همین الآن دور کافران را گرفته و به آنها احاطه دارد.
اسارت دائمی گنهکار در آتش جهنم
در هر صورت، قرآن و ائمهٔ ما، مخصوصاً امام سجاد، امام باقر، امام صادق و حضرت علیبنموسیالرضا(علیهمالسلام) شدید به ما هشدار دادهاند که با گناه و حرام همراه نباشید؛ زیرا گناه و حرام طبق آیات قرآن، آتش است، آیا طاقتش را دارید؟ یکجای بدن آدم میسوزد، چند وقت گرفتار است؛ یک زغال آتشین روی دست میافتد، آدم چند وقت گرفتار است؛ یک آبجوش روی پای آدم میریزد، آدم چند وقت گرفتار است. جهنم وقتی نیست! امیرالمؤمنین میفرمایند(این هم از روایات عجیب امام اوّل، امام متقین است): «لا یفک اسیرها» اگر کسی گرفتار جهنم شد، دیگر آزادی ندارد، «و لا یبرء ضریرها» اگر کسی با آتش جهنم زخمی و بیمار شد، تاول زده شد، دیگر درمان ندارد.
این آیه هم در قرآن عجیب است که خدا میفرماید: جهنمیها هر وقت میخواهند از جهنم بیرون بیایند، کارگردانان قیامت دوباره در جهنم برمیگردانند؛ اصلاً نمیتوانند بیرون بیایند و آزادی ندارند. جای خیلی سختی است! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اگر کسی بتواند بهاندازهٔ کف پا جایی پیدا بکند که بایستد، آدم راحتی است. برادران و خواهران! بیش از هزار آیهٔ قرآن دربارهٔ قیامت که کمی از آن دربارهٔ بهشت و بیشترش دربارهٔ دوزخ است؛ اگر قرآن با ترجمه دارید که ترجمهٔ خوبی داشته باشد، همین امشب آیهٔ آخر سورهٔ «عم یتسائلون»، آیات آخر سورهٔ مبارکهٔ واقعه و آیات سورهٔ مبارکهٔ غاشیه را ببینید و ببینید در قیامت چه خبر است! حداقل آدم اینها را باور بکند، از گناه و حرام محفوظ میماند. حرام خیلی بد است!
گناه رباخواری، سنگینتر از زنا در مسجدالحرام
من روایتی از پیغمبر اکرم(ص) دربارهٔ یک حرام مالی برایتان بخوانم که این حرام معروف است و ربا نام دارد. شما میدانید که پروردگار عالم در سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید: اگر رباخور حرف مرا گوش نمیدهد و به ربا خوردنش ادامه میدهد، اینقدر این گناه زشت و سخت است که پروردگار میفرماید: «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 279) به رباخور اعلام کنید که خدا و پیغمبر با تو در جنگ هستند. چقدر سنگین و سخت است!
این روایتی که میگویم، در کنار آیات ربای قرآن، در معتبرترین کتابهایمان است. خطاب پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ ربا، یعنی یکی از حرامهاست. من از شما -مرد و زن- درخواست میکنم که این روایت را حفظ کنید و به یاد داشته باشید. یادتان نرود به شهرهایتان هم که برگشتید، بهعنوان اینکه چیزی در کنار حرم حضرت رضا(ع) یاد گرفتهاید، حتماً برای دیدارکنندگان، اقوام و برادران و خواهران بگویید. پیغمبر(ص) فرمودند: «یا عَلی دِرْهَمٌ رِباً اعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ سَبْعینَ زَنْیةً کلُّها بِذاتِ مَحْرَمٍ فی بَیتِ اللَّهِ الْحَرامِ». یا علی، یک درهم ربا(درهم، نه دینار! الآن یک درهم را به ما بدهند تا خرید بکنیم، یک خرما یا نان به ما نمیدهند) که یکی از حرامهای خداست، سنگینیاش پیش خدا برابر با هفتاد بار عمل ننگین زنا در خانهٔ کعبه است. این را بانکها توجه کنند؛ آنهایی توجه کنند که طمع میکنند، میخواهند زندگی را گستردهتر کنند و پول و قرض ربایی میگیرند. پیغمبر فرمودند: خدا ربادهنده، رباگیرنده و آن دفتردار را لعنت کند که حساب دادوستد ربا را مینویسد.
-ربا، اختراع یهودیان
میدانید ربا اختراع چه امتی در این جهان بوده است؟! کتابها را بخوانید؛ من در این تفسیر قرآنم که 35 جلد است، در سورهٔ مبارکهٔ بقره، دربارهٔ ربا بیش از پنجاه صفحه مطلب آوردهام. ربا اختراع یهودیان بعد از موسیبنعمران(ع) است؛ یعنی ریشهٔ این امر اقتصادی برای یهود است و ربادهنده و رباگیرنده، کار یهود را در این امت انجام میدهد! فرقی نمیکند که ربا را مردم به مردم بدهند یا بانکها به مردم بدهد. حالا بعضی از بانکها جدیداً کارشان را علاج میکنند. وقتی مردم نمیتوانند پول بانک را بدهند، روی آن اضافه میآید، یعنی ربا میآید؛ این اضافه را هم نمیتوانند بدهند، روی این اضافه هم ربا میآید؛ اضافهٔ دوم را هم که نمیتوانند بدهند، روی آن هم ربا میآید. این دیگر در قیامت چه میشود؟ ربای ضربدر ربای ضربدر ربا؛ آنهم بار هر یک دینار و درهمش بهاندازهٔ هفتادبار زنا در خانهٔ پروردگار است.
سفارش معصومین(علیهمالسلام) در فرار از حرام
برادران و خواهران! از حرام فرار بکنید، بترسید، وحشت داشته باشید و نگران باشید. پیغمبر(ص) میفرمایند: کسی که یک درهم حرام در خانهاش بیاورد، تا زمانی که این یک درهم در خانهاش است، خدا دعای اهل آن خانه را مستجاب نمیکند و نظر رحمتش را از آن خانه برمیدارد. خیلی عجیب است! روز عاشورا وقتی این 72نفر برای جنگ آماده شدند، هنوز جنگ شروع نشده بود، حضرت سیدالشهدا(ع) سخنرانی کوتاهی برای این ارتش الهی کردند که یک حرفشان در آن سخنرانی این بود: اگر به کسی بدهکار هستید و اینجاست، بدهیتان را بدهید و اگر نیست، وصیت کنید تا بدهیتان را بعد از شهادتتان بدهند. شهید با داشتن بدهکاری گیر است! حالا اگر آدم با یک کوه مال حرام، یک کوه ربا، یک کوه رشوه، یک کوه تقلب، یک کوه اختلاس، یک کوه حق مردمخوری وارد برزخ بشود، چطوری میخواهد نجات پیدا کند و چه کسی میخواهد نجاتش بدهد؟
آخرین روایت را هم بخوانم و حرفم تمام. میدانید خدا پیغمبر(ص) را در قرآن مجید بهعنوان رحمةللعالمین ستوده است؛ یعنی وجود تو یکنفر اینقدر محبت در آن است که اگر بخواهی این محبت را به تمام جهانیان خرج بکنی، کم نمیآوری. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107). مردم مُردهای را کنار در مسجد آوردند، اطرافیان میّت آمدند و به پیغمبر(ص) گفتند: آقا نماز این مرده را بخوانید. به چه کسی گفتند نماز بخواند؟ به رحمةللعالمین! پیغمبر اکرم(ص) خیلی محترمانه به آنها فرمودند: به یکنفر دیگر بگویید نمازش را بخوانید، خودتان نمازش را بخوانید. گفتند: آقا ما میخواهیم شما نماز این میّت را بخوانید؛ شما که رحمةللعالمین هستید! فرمودند: این میّت دو درهم به مردم بدهکار بوده است؛ پول داشته و نداده و مرده است. من نمازش را نمیخوانم.
در فقهمان است پولی که به مردم بدهکار هستی، اگر سر وقت ندهی، نگه داشتن آن پول حرام است. دهمیلیون بدهکار هستی، دهم برج وقت پرداختش است، اما نمیپردازی و به طلبکار میگویی دهبیست روز دیگر میدهم. نگه داشتن این پول حرام است، کاسبی کردن با این پول هم حرام است. از حرام و گناه فرار کنید! حرام طبق قرآن، آتش است!
کلام آخر؛ پیکر غرق خون علیاصغر(ع) در آغوش پدر
بیا تا دست از این عالم بداریم ×××××××××× بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا همچو مردان ره حق ××××××××××× سراندازی کنیم و سر نخاریم
بیا تا از فراق کوی محبوب ××××××××××× چو ابر نوبهاری خون بباریم
میخواهم امشب از خانمهایی که بچه شیرخواره دارند و در آغوششان است، تقاضا کنم بچههایتان را چند دقیقه برای خاطر علیاصغر(ع) روی زمین بگذارید، سر بچهها به جانب پروردگار باشد، آنها هم گریه کنند تا رحمت خدا بر ما نازل بشود. بچه تشنه و بیشیر، سرش روی شانهاش افتاده و در بغل ابیعبدالله(ع) است. شروع به حرف زدن با مردم کرد.
کوفیان این قصد جنگیدن نداشت ×××××××××××× این گلوی خشک ببریدن نداشت
کوفیان اینکه با من سوی میدان آمده ××××××××××××× نیتی جز آب نوشیدن نداشت
لالهچینان دستتان ببریده باد ××××××××××× غنچهٔ پژمردهام چیدن نداشت
با سهشعبه غرق خونش کردهاید ×××××××××××× آنکه حتی تاب بوسیدن نداشت
گریهام دیدید و خندیدید وای ××××××××××××××× کشتن ششماهه خندیدن نداشت
از چه دادیدش نشان یکدیگر ×××××××××××× بچهٔ خونین من دیدن نداشت
بچهای که سبط ابنجوزی از علمای اهلتسنن نوشته است: تیر سهشعبه سرش را از بدن جدا کرد، سر روی خاک جلوی ابیعبدالله(ع) پرپر میزد. امام پیاده شدند، سر بریده را برداشتند، بچهٔ خونآلود را زیر عبا گرفتند و پشت خیمهها آمد که کسی بچه را نبیند. قبر کوچکی با نوک شمشیر کَندند، قبر آماده شد؛ بچه را که میخواستند روی خاک بگذارد، دیدند صدای رباب میآید:
مچین خشت لحد تا من بیایم ×××××××××× تماشای رخ اصغر نمایم
-دعای پایانی
خدایا! به حقیقت حضرت رضا(ع)، شرّ اسرائیل و آمریکا را ریشهکن کن؛ دشمنان قرآن و اسلام و شیعه را ذلیل کن؛ شرّ همهٔ دشمنان را به خودشان برگردان.
خدایا! این کشور، ملت، مساجد، حسینیهها و حرمها، مرجعیت، رهبری و حوزهها را در پناهت حفظ فرما.
خدایا! ما را با زیارت قبول برگردان.
خدایا! به حقیقت زهرا(س)، دعاهای ما را مستجاب و زیارتهای ما را قبول کن.
الهی! به حقیقت حضرت رضا(ع)، همین لحظه همهٔ گذشتگان ما را غریق رحمت بفرما؛ اگر در برزخ گرفتارند، گرفتاریشان را به حق ابیعبدالله(ع) برطرف کن.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
مشهد/ صحن جامع رضوی/ دههٔ سوم ذیالقعده/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی پنجم