جلسه هشتم پنجشنبه (24-7-1399)
(قم جلسه مجازی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- حقیقت معنایی خسارت
- -اهل خسارت در دنیا
- -ضررهای اهل خسارت در قیامت
- بازگشت حر از پرتگاه خسارت به دو دلیل
- الف) ادب حر و اقتدای نماز به ابیعبدالله(ع)
- ب) سکوت حر در برابر عتاب امام
- نعمت ویژۀ پروردگار به بندگان مؤمن
- -خطاب رسول خدا(ص) به مردگان بقیع
- -سنگینترین فتنۀ عالم
- سعادت ابدی حر و مزد توبۀ او
- بسته شدن راه نجات بر قلب مریض
- اهل خسران در کلام وحی
- -سرنگونی در چاه خسارت
- -خبر خداوند از بدترین خسارتدیدگان
- -عبادت ناخالص و بیریشه، عامل خسران
- خسران آشکار در روز عاشورا
- -سعادت کامل در پرتو پیوند با ابیعبدالله(ع)
- کلام آخر؛ شب جمعه، شب گدایی و توسل
- -غیر از این خاکِ بلاکش، وطنی نیست تو را
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
حقیقت معنایی خسارت
-اهل خسارت در دنیا
هم از آیات تورات و انجیل که گاهی پیغمبر اکرم(ص) و گاهی ائمه(علیهمالسلام) آن آیات را برای ما نقل کردهاند و در روایاتمان هم کم نیست، هم از قرآن مجید و هم از روایات، صریحاً استفاده و دریافت میشود که چه مرد و چه زن در هر مقامی، اگر جدای از پروردگار، نبوت، ولایت، اهلبیت(علیهمالسلام)، قرآن، احکام الهی و اخلاق حسنه زندگی کنند، اهل خسارت هستند. خسارت یعنی چه؟ یعنی بربادرفتن تمام سرمایههایی که خدا برای رسیدن به سعادت به انسان عنایت کرده است؛ سرمایهٔ عقل، فطرت، ایمان، نبوت انبیا و امامت امامان.
-ضررهای اهل خسارت در قیامت
اگر این خسارت به لحظهٔ خروج انسان از دنیا وصل شود، به هیچصورت، تا ابد قابلجبران، علاج و درمان نخواهد بود؛ یعنی تبعات، ضررها و زیانهایش میماند. در قیامت، محرومیت از شفاعت، جنت و رضایت پروردگار برای اهل خسران، یقینی است و هیچ روزنهٔ نجاتی برای خسارتدیدگان نخواهد ماند. فرصتی نیست تا هر جملهای که نقل میشود، آیهای برای آن بخوانم یا روایتی ذکر کنم. اینقدر این خسارت خطربار است که امام چهارم، یعنی علم محض، مقام محض، توحید محض، عصمت محض، در «صحیفهٔ سجادیه» به پروردگار عالم عرض میکنند: «و فَإِذَا کَانَ عُمُرِى مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِى» خدایا! بهمحض اینکه دیدی سرزمین عمر من، همین اوقات شبوروز، ساعات و دقایقم، میخواهد چراگاه شیطان بشود؛ هنوز نشده، ولی زمینهای فراهم میشود که شیطان این اوقاتِ عمر مرا چراگاه خودش قرار بدهد، همان لحظه جانم را بگیر که حتی من در یک بند شیطان هم نیفتم!
بازگشت حر از پرتگاه خسارت به دو دلیل
آنهایی که قابلیت خودشان را بهطور کامل ازدست ندادهاند، پروردگار عالم لطفی به آنها میکند که متوجه وضع خطرناک خودشان بشوند. اینها موفق به توبه میشوند، آنهم به توبهٔ واقعی؛ مثل حربنیزید که در لبهٔ پرتگاه قطعی خسارت بود، ولی همهٔ قابلیت خودش را از دست نداده بود. شما ممکن است سؤال کنید که به چه دلیل همهٔ قابلیتها را از دست نداده بود؟ به دو دلیل؛ این دو دلیل هم مربوط به شخص خودش است.
الف) ادب حر و اقتدای نماز به ابیعبدالله(ع)
روز دوم محرم در اولین برخوردش با ابیعبدالله(ع)، سخن آنها تا اذان ظهر طول کشید، تمام نشد و باید ادامه پیدا میکرد. امام به او فرمودند: وقت ظهر و اقامهٔ نماز است. امام و یارانشان بسیار به نماز اهمیت میدادند! کسی که به نماز اهمیت ندهد، شیعهٔ ابیعبدالله(ع) نیست. امام در عصر تاسوعا اعلام کردند و فرمودند: پروردگار میداند که من عاشق قرائت قرآن، استغفار و نماز هستم. امام به حر فرمودند: من نماز جماعت ظهر را با یاران خودم میخوانم و شما هم با یاران خودت بخوان؛ دوباره بعد از نماز بیا تا به صحبت ادامه بدهیم. این یک روزنهٔ باز قابلیت است؛ حر گفت: با بودن شما، من جلو بایستم و بگویم به من اقتدا کنید؟! این ادب حر به حضرت، همان روزنهٔ قابلیت است که بسته نشده بود.
-بیادبی قوم یهود در مقابل مائدۀ الهی
از خدا جوییم توفیق ادب ××××××××× بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب، تنها نَه خود را داشت بد ×××××××× بلکه آتش در همه آفاق زد
مائده از آسمان در میرسید ×××××××××× بیشری و بیع و بیگفت و شنید
در میان قوم موسی چند کَس ××××××××× بیادب گفتند کو سیر و عدس
این مطلب در سورهٔ بقره است؛ در مقابل مائدهٔ الهی که بدون رنج و زحمت به آنها میرسید، بیادبی کردند و به موسی(ع) گفتند: به پروردگار بگو که وقتی این مائدهٔ آسمانی را میفرستد، سیر و عدس هم قاتی آن بکند.
در میان قوم موسی چند کَس ××××××××× بیادب گفتند کو سیر و عدس
مُنقطع شد خوان و نان از آسمان ×××××××× ماند رنج زَرع و بیل و داسمان
خداوند بهکل مائدهٔ آنها را برید و به موسی(ع) فرمود: اگر اینها پیاز و سیر و عدس میخواهند، بگو بیل و کلنگ بردارند و زمین را آماده کنند، بکارند و بخورند. دیگر به آنها محبت نشد!
-فیوضات الهی به مقدار ادب انسان به پروردگار
این یک ادب حر یا یک روزنهٔ قابلیت بود. شما مردم، جوانها، مردان، زنان، مقامداران و پیرمردها(نگویید سن ما گذشته و دیگر فایدهای ندارد؛ نه فایدهای دارد)، هر مقداری که به پروردگار ادب کنید، یعنی اطاعت کنید و به هر مقداری که به پیغمبر(ص)، ائمه(علیهمالسلام) و قرآن ادب کنید، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: بههمان اندازه نیز فیوضات پروردگار به شما میرسد؛ اما اگر ادب نکنید، تمام درهای فیوضات بسته میشود و مثل بنیاسرائیل، شما میمانید و شکم، هیچچیز دیگری برای شما نمیماند.
ب) سکوت حر در برابر عتاب امام
اما ادب دوم حر که همین دوتا ادب او در روز دوم محرم، یکمرتبه در صبح عاشورا خورشیدوار از قلبش طلوع کرد و فهمید که در خسارت است. اگر مثل بقیه نفهمیده بود، او هم قاتل ابیعبدالله(ع) میشد! بقیه نفهمیدند که کافر، مشرک و قاتل ماندند. ادب دوم حر این بود که وقتی صحبت طولانی شد و پیشنهادهای ابیعبدالله(ع) را قبول نکرد، حضرت به رسم عرب فرمودند: «ثَکلَتْکَ أمّک» اگر مُرده بودی و مادر به عزای تو گریه میکرد، بهتر از این بود که الآن در این موقعیت باشی. گاهی مرگ سعادت است؛ یعنی وقتی آدم میمیرد و از خطراتی که او را در آینده تهدید قطعی میکند، آزاد میشود. پیغمبر(ص) میفرمایند: این مرگ هم هدیهٔ خدا به مؤمن است و رنج و ناراحتی نیست. درحقیقت، میخواهد خطری پیش بیاید که مرا بیدین میکند، خداوند مرگم را میرساند؛ چون خدا حیفش میآید که من بیدین بشوم، با آن مرگ به سعادت ابدی میرسم. همهٔ مرگها بد نیست، درد و رنجآور نیست؛ خیلی از مرگها شرف، کرامت، بزرگی و نعمت ویژهٔ پروردگار است.
نعمت ویژۀ پروردگار به بندگان مؤمن
-خطاب رسول خدا(ص) به مردگان بقیع
روایتی دیدم؛ شب بیستوهشتم صفر بود و همه شهر مدینه خواب بودند، فقط یکی دو نفر در خانهٔ پیغمبر(ص) بیدار بودند. پیغمبر(ص) به آنها فرمودند: زیر بغل مرا بگیرید و به قبرستان بقیع ببرید. قبرستان نزدیک منزلشان بود. این دو نفر زیر بغل حضرت را گرفتند و آرامآرام وارد قبرستان شدند. وقتی وارد قبرستان شدند، اولین حرفی که زدند، خطاب به تمام مردهها گفتند: خوشبهحالتان که پیش از من مُردید؛ زیرا بعد از درگذشتن من، فتنهای در این شهر برپا میشود که هر کس در آن فتنه وارد بشود، در دنیا و آخرت نجات ندارد. پس بعضی از مرگها سعادت است، لطف پروردگار مهربان عالم به بندهاش و خوب است. حضرت به همهٔ مردههای بقیع فرمودند: خوشبهحالتان که پیش از من مُردید؛ چون فردا به بعد، فتنهای رخ میدهد.
-سنگینترین فتنۀ عالم
این فتنه سنگینترین فتنهٔ عالم بود که عدهای جمع شدند و جای امام را با مأموم عوض کردند. این جابهجایی 1500 سال طول کشید و یکی از ضررهایش هم تا حالا جبران نشده است. آنکسی که خدا امام قرار داده بود و بقیه را مأموم، امام را در صف مأمومین آوردند و مأموم را جای امام بردند. خداوند میفرماید: «یحَرِّفُونَ اَلْکلِمَ عَنْ مَوٰاضِعِهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 46). سنگینتر از این آیه در سورهٔ ابراهیم است؛ آیهٔ خیلی سنگینی است! «أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کفْراً»(سورهٔ إبراهیم، آیهٔ 28) آیا این نان را به کفر تبدیل کردند؟! آیا سیب و گلابی و هندوانه را به کفر تبدیل کردند؟! این چه نعمتی است که قرآن میگوید تبدیل به کفر شد؟ این همین نعمت ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) است که مردم در این جابهجایی، نعمت را نسبت به خودشان تبدیل به کفر کردند؛ یعنی در کمال کفران نعمت قرار گرفتند.
سعادت ابدی حر و مزد توبۀ او
حالا این دوتا ادب در روز عاشورا، چون هنوز کل لیاقت از بین نرفته بود، به او توجه داد که خسارت و ضرر ابدی میکنی! مقام هم داشت، زن و بچه هم داشت، پول هم داشت، صندلی هم داشت، فرماندهی هزار نفر را داشت؛ ولی دید که کل اینها الآن در زندگیاش دندان کرمخورده است و این را باید بکشد، خونریزی میشود تا خوب شود؛ لذا در همان موقعیت برگشت. او از همهچیز خود گذشت و بهطرف ابیعبدالله(ع) آمد. شما دیگر میدانید که به سعادت ابدی رسید و در همان یکی دو ساعت اول از اولیا و اصفیای الهی شد. حالا چرا قبر حر در یک فرسخی کربلاست؟
این هم اندازهگیری پروردگار بوده که همهٔ شهدا در کنار ابیعبدالله(ع) دفن باشند و جنازهٔ حر در یک فرسخی آنجا دفن شود. بعد از اینکه حرمسازی شروع شد، برای حر هم جداگانه حرم ساخته شد و تا حالا حرم فوقالعادهای برای او ساخته شده است. شیعه برای حرم او میلیاردی خرج کرده که خدا به گنهکاران بگوید این مزد توبه در دنیاست. تائبی که 1500 سال است زائر دارد. خیلیها توبه کرده و نجات هم پیدا کردهاند، اما زائر ندارند؛ درحالیکه این تائب، جای توبهاش و بهخاطر کسی که توبه کرد و آن گذشت کامل او، توبهٔ بینظیری بود.
بسته شدن راه نجات بر قلب مریض
اگر آدم لیاقتش را از دست نداده باشد، اگرچه بهاندازهٔ روزنهای باشد که نور فیض بتابد، توبه میکند و دیگر از خسارت مصون میماند؛ اما اگر «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 10) قلب او مریض باشد، دیگر راه نجات ندارد. کلمهٔ «مَرَضٌ» در این آیه، «الف» و «لام» ندارد که این یعنی دلالت بر یک مرض نیست. کلمهٔ «مرض» طبق ادبیات عرب، کلمهٔ نکره است؛ یعنی کسی که قلبش دچار بدترین بیماری شده و این بیماری هم تمام درهای قلب را بسته است. به فرمودهٔ امام باقر(ع)، کل قلب را سیاه کرده و این دیگر راه نجات ندارد. کسی که «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» است، دیگر روی سعادت را نمیبیند.
اهل خسران در کلام وحی
یکی دو آیه هم برایتان قرائت کنم که کلمهٔ «خسارت» و «خسران» در آن آمده و پروردگار بیان میکند که علت و سبب این خسارت چه بوده بوده است. البته مفصّل آن از آیات و روایات استفاده میشود که جدا زیستن از خدا، نبوتِ پیغمبر، امامت امامان و عمل به قرآن، عوامل خسارت است.
-سرنگونی در چاه خسارت
کوتاهترین آیه در جزء آخر قرآن است که بعد از «بسم الله الرحمن الرحیم» میفرماید: «وَ اَلْعَصْرِ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 1) قسم به زمان و روزگار! توجه خیلی از مفسّرین به این معناست که این زمان، زمان طلوع نبوت پیغمبر(ص) است. این طلوع میخواست سعادت همگانی را رقم بزند، ولی آنهایی که قلبشان نمرده و تاریک نشده بود، سعادتشان با پیوستن به نبوت رقم خورد. «إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 2) انسان در چاه خسارت سرنگون است، بعد استثنا میکند و میگوید: مگر کسانی که چهار ویژگی داشته باشند.
-خبر خداوند از بدترین خسارتدیدگان
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً»(سورهٔ کهف، آیهٔ 103) حبیب من، به این مردم بگو: آیا شما را به کسانی خبر کنم که به خسارت شدید و بدترین خسارت دچار شدهاند؟ «اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا»(سورهٔ کهف، آیهٔ 104) و آنهایی که تمام کوشش آنها در دنیا بر باد رفت و نابود شد. البته میلیاردها دزدیدند و اختلاس کردند، کاخها برای خودشان ساختند و پولها را بین افرادشان تقسیم کردند؛ ولی یکمرتبه مُردند، سنگینی گناهان آن پولها برعهدهشان باقی ماند و هیچچیزی در دنیا برای آنها نماند. «وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً» و به باطل خیال کردند کارهایی که کردهاند، خوب بوده است؛ یعنی این خسارت به عقلشان هم زد، نفهمیدند چگونه زندگی کنند و در آن تاریکیِ جهلِ خودشان فکر کردند که خوب زندگی میکنند.
-عبادت ناخالص و بیریشه، عامل خسران
«وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یعْبُدُ اَللّٰه عَلیٰ حَرْفٍ»(سورهٔ حج، آیهٔ 11) عدهای هستند که بیریشه عبادت میکنند و عبادتشان خالص و خدایی نیست، ریشه ندارد. چطوری ریشه ندارد؟ به دو دلیل: «فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ» اگر پول حسابی گیرشان بیاید، در عبادتشان آرامش پیدا میکنند و میگویند که اینها نتیجهٔ عبادتهایمان است، درحالیکه دروغ میگویند. «وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ» اما اگر بلایی به زندگیشان بزند، بیماری یا ضرر مالی یا مشکل دیگری پیش بیاید، «اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ» با همهٔ وجود بیدین میشوند و میگویند که این عبادتها هم به درد نخورد، این خداپرستی هم سودی نداشت، این دنبال اهلبیت(علیهمالسلام) رفتن، دنبال امام حسین(ع) و جلساتش رفتن و گریه کردن هم به درد نخورد! اینها با همهٔ وجود بیدین میشوند.
حالا خدا در آخر آیه دربارهٔ اینگونه مردم میفرماید: «خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةَ» اینها همهٔ سرمایههای وجودیشان را هم در دنیا باختهاند و هم در آخرت باختهاند. «ذٰلِک هُوَ اَلْخُسْرٰانُ الْمُبِینُ» خسارت سنگینی که برای خود خسارتکننده هم روشن است و درک میکند چه خسارتی کرده است.
خسران آشکار در روز عاشورا
در کتابها داریم که عدهای(نه همهشان) وقتی عصر عاشورا تمام شد، هوا تاریک شد و میدان آرام گرفت، اهلبیت(علیهمالسلام) در خیمههای نیمهسوختهشان بودند و لشکر هم در خیمههای آبادشان. دیگر جنگ و حملهای نبود. در آن آرامش و تاریکی شب، عدهای از همین لشکر یزید دور هم نشسته بودند، چهرهها درهم بود و با ناراحتی به همدیگر میگفتند: میدانید که امروز به چه نقطهای رسیدیم؟ «خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَةَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» دنیا و آخرتمان تباه شد و این همان خسران آشکار است که خود خسارتکننده هم آن را درک میکند و میفهمد. حالا چرا توبه نکردند؟ حالا که پشیمان شدند و فهمیدند، به همدیگر طعنه زدند و گفتند: «خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَةَ»؛ وقت توبه که بود و خیلی از آنها هم پیر نبودند، سیچهل ساله بودند، پس چرا توبه نکردند؟
-سعادت کامل در پرتو پیوند با ابیعبدالله(ع)
ابیعبدالله(ع) در روز عاشورا به آنها فرمودند: تا زمانی درِ توبه به روی کل شما باز است که خون گلوی من به زمین نریخته باشد؛ اما اگر گلوی مرا باز کنید و این خون با زمین آمیخته شود، درِ توبه تا ابد به روی شما بسته است. به این خاطر، توبه نکردند و اگر توبه هم میکردند، چه فایده داشت! اگر میخواستند توبه کنند، باید این 72 نفر را زنده کرده و آن آتش زدن خیمهها را جبران میکردند؛ اما اینها دیگر میدانستند که راه توبهای برایشان نیست و بهطور کلی درهای الطاف، فیوضات و عنایات الهی بسته است.
برادرانم، خواهرانم، جوانان کشور! اگر سعادت کامل میخواهید، رابطهتان را با ابیعبدالله(ع) صددرصد کنید. رابطهٔ با ابیعبدالله(ع) طبق روایاتمان، یعنی دنبال کردن فرهنگ ابیعبدالله(ع)؛ این یعنی حسود، حریص، بخیل، شیطانپرست، بینماز، بیزکات و بدون کمک به مردم نباشید. شما باید کریم، رحیم، بامحبت، دستبهجیب و قلب صاف داشته باشید. این پیروی از ابیعبدالله(ع) است. آدم در خیلی از جاها خسارت میکند که توبه دارد؛ ولی دشمنی و مخالفت با ابیعبدالله(ع) در روایاتمان هم داریم که توبه ندارد. خیلی مواظب باشید که همیشه با ابیعبدالله(ع) در ارتباط باشید، گریهٔ بر او را تا آخر عمر کم نکنید و این گریه را به زن و بچهها و دوستانتان هم انتقال بدهید؛ چون امام صادق(ع) میفرمایند: این گریه سبب رحمت، مغفرت و شفاعت است و سرمایهٔ خیلی بزرگی است.
کلام آخر؛ شب جمعه، شب گدایی و توسل
شب جمعه است، اول دست گدایی بهطرف پروردگار برداریم و از او برای دل و قلبمان، محبت اولیائش و گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را بخواهیم که این گدایی، افتخار دنیا و آخرت است. بعد هم، به وجود مقدس ابیعبدالله(ع) توسل میکنیم. از حالا پیداست که شب جمعه چقدر نورانی است!
«يَا إِلَهِي وَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ، لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو، وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِي، لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ، وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» خدایا! میخواهی مرا در قیامت به کجا ببری؟ هر جا میخواهی مرا ببری، من الآن اعلام رضایت میکنم؛ ولی مرا پیش آنهایی نبر که در به پهلوی زهرا(س) زدند؛ پیش آنهایی نبر که فرق علی(ع) را در محراب شکافتند؛ پیش آنهایی نبر که جلوی جنازهٔ امام حسن(ع) را گرفتند و دستور تیرباران بدن را دادند؛ پیش آنهایی نبر که بین دو نهر آب و برابر چشم زن و بچه، سر ابیعبدالله(ع) را جدا کردند؛ پیش آنهایی نبر که مقابل دخترها و بچههای کوچک، با چوب خیزران به لب و دندان ابیعبدالله(ع) زدند.
«فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ، وَ هَبْنِي (يَا إِلَهِي) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ» همهٔ امید من به گذشت توست!
«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ».
-غیر از این خاکِ بلاکش، وطنی نیست تو را
حسین من!
غیر از این خاکِ بلاکش، وطنی نیست تو را ×××××××××× جز سنان و نی و خنجر، چمنی نیست تو را
گفتم از خاتم انگشت، تو را بشناسم ××××××××× تو که انگشت نداری، یمنی نیست تو را
تو پس از قتل حسن گفتی که غارتزدهام ××××××××× حال غارت شدهای، پیراهنی نیست تو را
استخوانهای تنت مثل دلت نرم شده ×××××××××× جز من و مادرمان سینهزنی نیست تو را
بس که اسب از بدنت رد شده، چون خاک شدی ×××××××××× تا رسیدم به تو، دیدم بدنی نیست تو را
بوریا بود بهانه که بدن جمع شود ×××××××× ورنه جز خاک بیابان، کفنی نیست تو را
قم/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1399ه.ش./ سخنرانی هشتم