لطفا منتظر باشید

روز پنجم یکشنبه (29-1-1400)

(تهران حسینیه هدایت)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
14.65 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

کمال وجودی در رسیدن به مقامات عالی

مقاماتی در قرآن مجید بیان شده است که وقتی انسان به آن مقامات برسد، شجرهٔ طیبه و کامل می‌شود و میوهٔ وجودش می‌رسد. امیرالمؤمنین(ع) از بعضی از این مقامات به‌عنوان مقامات اعلا و برتر یاد فرموده‌اند که راه رسیدن به این مقامات در آیات کتاب خدا بیان شده است. خداوند جاده‌اش را در دسترس آدمی قرار داده و خود وجود مبارک پروردگار هم کمک می‌دهد؛ چون کمکی جز کمک خدا برای رسیدن به این مقامات وجود ندارد. من باید آن راه‌ها را طی کنم و گدای یاری خدا هم باشم. همچنین هرگز در حرکت در این جاده‌ها به خودبینی دچار نشوم و گول نخورم که بگویم: «که‌این منم طاووس علییّن شدم». آدم هرچه مسکنت، ذلت و فقر از خودش نشان بدهد، یاری پروردگار بیشتر به انسان می‌رسد. 

 

محبوب‌اللهی، نقطۀ اوج معنویت انسان

وقتی آدمی به آن مقام برسد، براساس صریح آیات قرآن، محبوب‌الله می‌شود، نه محب‌الله. محب‌الله ابتدای جاده است؛ من اول عاشق می‌شوم، بعد برای رسیدن به معشوق چاره‌ای ندارم جز اینکه با یک سلسله اعمال، حالات و اخلاق به‌سوی او حرکت کنم. این هم که من اول محب و عاشق می‌شوم، طلوع خود این محبتِ ابتدای کار در قلبم، کار من نیست و کار خودش است. در آیهٔ 54 سوره مائده می‌خوانید: «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» این عشق و محبت از من در قلب شما طلوع می‌کند و از مشرق وجود من بر دل شما می‌تابد تا آمادهٔ حرکت برای رسیدن به من بشوید. اول محبتم در وجود شما با لطف من ظهور می‌کند، «يُحِبُّونَهُ» عاشق و محبّ او می‌شوید. بعد وقتی راه را طی کردید، به محبوب او تبدیل می‌شوید. اینجا دیگر نقطهٔ اوج معنویت انسان است که هر کسی در حد ظرفیت خودش طی می‌کند. سلمان، مقداد، عمار و شما هم محبوب هستید؛ ولی این محبوب‌بودن‌ها به‌خاطر تفاوت ظرفیت‌ها با هم تفاوت دارد.

 

مقام تائبین، از عالی‌ترین مقامات الهی

-تصمیم قطعی بر ترک گناه و جبران

یکی از این مقامات که انسان را محبوب‌الله می‌کند، مقام «تائبین» است که از عالی‌ترین مقامات است. چگونه انسان به این مقام می‌رسد؟ تصمیم قطعی برای ترک گناهانی که آلوده بوده و جبران گناهانی که در گذشته مرتکب شده بود. یک گناه، ترک نماز است؛ جبران کند. یک گناه، ترک روزه است؛ جبران کند. یک گناه، ترک اخلاق و محبت به دیگران است؛ جبران کند. یک گناه، بردن مال مردم است، به قول قرآن مجید، ولو به وزن یک دانهٔ ارزن. خدا در قرآن می‌فرماید: «وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 47) اگر گناه شما به وزن یک دانهٔ ارزن باشد، «أَتَيْنَا بِهَا» خود من این را در قیامت حاضر می‌کنم. «وَكَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ» بس است که خود من حسابگر این یک‌ذره باشم. در روایاتمان آمده است و مرحوم فیض کاشانی هم نقل می‌کند که پیغمبر(ص) فرمودند: اگر برای خریدن گوشت به مغازهٔ قصابی بروی و دستت را روی آن گوشتی بگذاری که مورد نظر خودت است. قصاب هم نگران بشود که چرا به گوشت من دست زد! دستش آلوده نباشد و گوشت آلوده نشود! آن مقدار چربی که روی نوک انگشتت رسید و گفتی از این گوشت به من بده؛ اگر قصاب راضی نباشد، این چربی را در قیامت حساب می‌کنند. 

 

-جبران گناهان مالیِ گذشته، نیازمند قدرت ایمانی

حالا باید همهٔ گناهان گذشتهٔ مالی تدارک و جبران شود که گاهی هم جبرانش سخت است. خیلی پهلوانِ ایمانی می‌خواهد که بتواند جبران کند! شخص می‌گوید: می‌خواهم از مسائل مالی توبه کنم؛ به او یاد می‌دهند که پروردگار در سورهٔ انفال می‌فرماید: یک‌پنجم درآمدت حق‌الله و به پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) مربوط است. قرآن راه خرج آن را هم نشان داده که راه خرج آن برای دین، ازکارافتاده و مستحق است. این حکم‌الله است که من در گذشته عمل نکرده‌ام و حالا می‌خواهم توبه کنم. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: توبهٔ هر گناهی مخصوصِ خود آن گناه است. توبهٔ این مال و حق‌اللهِ داده‌نشده، این است که اکنون از مالم جدا بکنم و به جایی بدهم که باید ببرم. از اولی که پول درآورده‌ام تا حالا، می‌نشینم و حساب می‌کنم، می‌بینم ده‌میلیارد تومان حق‌الله شده است. 

خیلی مرد ایمانی می‌خواهد که این ده‌میلیارد را جدا کند و به جایی برساند که باید برساند؛ بخصوص در این روزگار ما که مرگ بغل گوش همهٔ ما آمده است. یک‌مرتبه حال آدم به‌هم می‌خورد، وقتی به بیمارستان می‌برند، می‌گویند ریه به‌شدت درگیر شده و قابل‌بازگشت نیست. مریض شما از دنیا می‌رود. اگر چنین مریضی از دنیا برود، امام زمان(عج) می‌فرمایند: حق‌الله که به ما مربوط بوده و داده نشده است، ما اهل‌بیت در قیامت به‌عنوان دشمن او جلویش را می‌گیریم. بیش از پنجاه روایت دراین‌زمینه وارد شده است. آدم می‌خواهد جواب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در قیامت چه بدهد؟ آنجا ده‌میلیارد ندارد که بپردازد! اگر گناهان به قیامت منتقل شود، مخصوصاً گناهان مالی، جبرانش فقط دوزخ است. 

 

-گذشت زیبای پروردگار از گناهان بین خود و بنده

گناهانی بین خود انسان و پروردگار هست که مرتکب معصیتی در شهوت یا شکم در خلوت شده است و قابل‌تدارک هم نیست؛ یا کسی در خلوت زنا کرده است و می‌خواهد جبران کند، اما زنا قابل‌برگشت نیست و جبرانش این است که آدم به‌علت پشیمان‌شدنش، به درگاه پروردگار عالم بنالد و بگوید خدایا از من بگذر. خدا هم خیلی زیبا می‌گذرد! شما در دعاها می‌خوانید: «يَا حَسَنَ‏ التَّجَاوُزِ» ای وجود مقدسی که زیبا از بندگانت گذشت می‌کنی. گاهی زیباییِ بخشش، عرشی است؛ آن‌که گناهانی بین خودش و پروردگار دارد و وارد قیامت شده، می‌بیند تدارکِ توبه‌ای‌ نشده است، سرش را پایین می‌اندازد، دغدغه پیدا می‌کند و رنج می‌برد، خطاب می‌رسد: بندهٔ من، آن وقتی که با لذت گناه می‌کردی، من آبرویت را نبردم. حالا که بر من وارد شده‌ای و دستت هم از همه جا بریده است، حالا آبرویت را ببرم؟! سرت را بالا کن، تو را می‌بخشم.

 

-جبران گناه مالی، شرط پذیرش توبه

یک‌وقت گناه به این صورت است؛ اما گناه مالی این‌طور نیست. پروردگار عالم می‌فرماید: طلبکارهایت را باید راضی کنی. من یک طلبکار مالی‌ات هستم؛ پیغمبر(ص) یک طلبکارت و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) یک طلبکارت هستند؛ این مجموعه زکات و خمس از تو طلبکارند. یک طلبکارت هم مردم هستند که جنسی خریده‌ای، ده‌میلیون از پول مردم را نداده‌ای؛ زمینی خریده‌ای و پولشان را نداده‌ای؛ یا اینکه خانه‌ای را به ناحق به نام خودت کرده‌ای. همهٔ طلبکارهایت در قیامت هستند، برو و آنها را راضی کن. گاهی به‌دست‌آوردن رضایت این نوع طلبکاران، کار خیلی سختی است! طلبکار می‌گوید: پول مرا ندادی، من هم به دیگران بدهکار بودم و نتوانستم بدهم. من و زن و بچه‌ام به خاک سیاه نشستیم و تا وقتی زنده بودیم، دیگر کارمان هم درست نشد. می‌دانی چقدر دل ما را سوزاندی؟! حالا من به این راحتی بگویم تو را می‌بخشم؟! برو و بدهی‌ات را با آتش جبران کن. ببینید مقام تائبین چه مقام باعظمتی است که آدم برای رسیدن به این مقام، چگونه باید خودش، درونش، عملش، اخلاقش و مالش را تصفیه بکند! هر قدمی که در رسیدن به مقام تائبین برمی‌دارد، عبادت باعظمتی است.

 

حکایت جوان معصیت‌کار و عابد مغرور

این روایت، روایت خیلی جالب و پرقیمتی است؛ جوانی اهل فسق و فجور بود و گناهانی بین خود و خدا داشت. پروردگار یک سلسله نهی دارد: به نامحرم نگاه نکن، غریزهٔ جنسی‌ات را در حرام هزینه نکن، قدم ناپاک برندار و با زبانت، گوشَت و شکمت گناه نکن. این فسق و فجور است. این جوان هم در اوج غریزهٔ جنسی، شکمی و بدنی بود که اهل فسق و فجور بود. مقام تائبین عجب مقامی است! عیسی‌بن‌مریم(ع) از بیابانی عبور می‌کرد، به کلبه‌ای رسید که عابدی در این کلبه زندگی می‌کرد. 

 

-صومعه‌نشینان در امت‌های گذشته

از این‌گونه افراد در امت‌های گذشته بودند و اسم کلبه‌شان «صومعه» بود. پروردگار این لغت را در قرآن مجید هم آورده است: «لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ»(سورهٔ حج، آیهٔ 40). حالا اجازه داشتند یا اجازه نداشتند، آن را نمی‌دانم؛ ولی از مردم، ازدواج و کاسبی کناره‌گیری می‌کردند. روزنهٔ رزقیِ خیلی اندکی برای خودشان مقرر می‌کردند و در کوه‌ها و بیابان‌ها صومعه درست می‌کردند. در حقیقت، این «صومعه‌ها» و «بِيَع» مثل مسجدهای ما بود که امت‌های گذشته در آن مشغول عبادت و مناجات می‌شدند. گاهی هم نفسی پیدا می‌کردند که مشکل‌دارها به آنها مراجعه کرده و درخواست دعا می‌کردند. آنها هم دعا می‌کردند و گاهی هم دعا مستجاب می‌شد. اگر دعا بخواهد مستجاب شود، باید از یک قلب پاک چشم گریان و نفس درست دربیاید. ظاهراً خطاب به مسیح(ع) است که می‌فرماید: اگر می‌خواهی دعا کنی، با قلب نقی، دل پاک، چشم گریان، خشوع و فروتنی دعا کن.

 

-توبۀ جوان گنهکار 

عیسی‌بن‌مریم(ع) به این صومعه رسید و سرگرم صحبت با مرد عابد شد. جوان آلودهٔ به فسق و فجور هم به جای دیگری می‌رفت و اتفاقی مسیرش از این بیابان بود. چشمش از دور به مسیح(ع) افتاد و گفت: خدایا! من گناه کرده‌ام و اهل فسق و فجور بودم؛ الآن اگر جلوتر بروم و مسیح(ع) مرا ببیند، خبر هم دارد که من چه‌کاره هستم؛ اگر مرا سرزنش کند و بگوید بدبخت، بیچاره! نمک خدا را می‌خوری و نمکدان می‌شکنی؟! رزق خدا را می‌خوری و خلاف می‌کنی؟! در حکومت خدا، کشور خدا و این عالمِ هستی، خجالت نمی‌کشی و شرم نمی‌کنی؟! چقدر بدبخت و تیره‌دل هستی! اگر به مسیح(ع) برسم و من را این‌جوری سرزنش کند، خیلی برای من سخت است و آبرویم می‌رود. خدایا! توبه کردم و دیگر در آینده مرتکب فسق و فجور نمی‌شوم. خدایا! هر کاری هم در گذشته‌ام کرده‌ام، از تو عذر می‌خواهم. 

 

-غرور، عامل جهنمی‌شدن مرد عابد

جوان جلو نیامد و یک‌خرده دورتر گذشت که با مسیح(ع) روبه‌رو نشود. یک‌مرتبه این عابد دستش را به‌طرف پروردگار بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این بدکارِ فاسقِ فاجرِ آلوده محشور نکنی که من هم به آتش او بسوزم. جوان رد شده بود، به عیسی(ع) خطاب رسید: به این عابد بگو که من هرگز تو را با این جوان محشور نمی‌کنم؛ چون این جوان در قیامت اهل بهشت است و تو به‌خاطر غرورت، اهل دوزخ هستی. دعایت مستجاب است. 

 

پروردگار، عاشق تائبین

این مقام تائبین است! جوانی که توبه می‌کند، این‌قدر پیش خد ارزش پیدا می‌کند. راه رسیدن به مقام تائبین هم در قرآن بیان شده است. توبه یعنی جبران و برگشت به اسلام و پروردگار؛ خدا دربارهٔ تائبین در قرآن می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 222) من عاشق توبه‌کنندگان هستم. این جوان خودش را به مقام تائبین رساند و چنان محبوب خدا شد که به‌خاطر غرور یک عابد نسبت به او، عابد دوزخی و جوان هم بهشتی شد. 

 

-مایۀ عبادات بنده، متعلق به پروردگار 

ما نباید مغرور بشویم؛ مگر ما روزه می‌گیریم، خودمان روزه می‌گیریم؟ کجا خودمان روزه می‌گیریم! مگر ما نماز می‌خوانیم، خودمان نماز می‌خوانیم؟ کجا خودمان می‌خوانیم! 

اگر از جانب معشوق نباشد کششی ×××××× کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

خدا باید ما را بخواهد تا بتوانیم روزه بگیریم و نماز بخوانیم. تازه روزه‌ای که می‌گیریم و نمازی که می‌خوانیم، کل مایه‌اش از پروردگار است. بدن، شکم، روح و قدرت برای اوست؛ ما چه مایه‌ای برای روزه‌گرفتن از خودمان می‌گذاریم؟ هیچ مایه‌ای نمی‌گذاریم! در این نقطه است که محبوب همهٔ ما، وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) وقتی یک نفر در کوچه به ایشان رسید، سلام کرد و گفت: حالتان چطور است؟ حضرت فرمودند: «أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ» من از همهٔ تهی‌دستان درِ خانهٔ خدا تهی‌دست‌تر هستم. این همین حرف است که ما هیچ‌ مایه‌ای از خودمان در عبادت نمی‌گذاریم. 

ما برای توبه هم از خودمان مایه نمی‌گذاریم؛ اگر دلمان به‌خاطر گناهانمان بشکند، دل برای او است؛ اگر پشیمان بشویم، حال برای اوست؛ اگر گناهان مالی را تدارک بکنیم، او دست ما را گرفته و برای تدارک راه برده است؛ او محبت مال را از ما گرفت که توانستیم همهٔ مال‌هایی که در زندگیِ خودمان آورده‌ایم، پس بدهیم. ما چه‌چیزی داریم؟ ما چه قدرتی داریم؟ مگر ما خودمان نمی‌خوانیم: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» خدایا! من هیچ نیرو و هیچ تحولی جز به تو ندارم. این مقام توابین است که در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ».

 

کلام آخر؛ اَلا ای هم‌نشین من کجایی؟ 

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، «اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة، اَلسَّلامُ عَلَیک یا بابَ نِجاةِ الْأمّة».

در حرکت به میدان، وقتی دیگر زینب کبری(س) او را ندید، روی خاک نشست و گفت: 

کجا رفتی که رفت از دیده‌ام دل ×××××××× به‌دنبال غمت منزل‌به‌منزل

کجا رفتی که خونم خورد هجران ××××××××× کجا رفتی که کارم گشت مشکل

بعد از تو، من با این 84 زن و بچه چه کنم؟ 

به دریایی فکندی این دل من ××××××× که‌از او موجی نمی‌آید به ساحل

اَلا ای هم‌نشین من کجایی ××××××××× نمی‌‌دانی مگر حال من و دل

بعد از رفتن ابی‌عبدالله(ع)، اولین باری که حسین(ع) را دید، وقتی بود که دید تمام لشکر سرو صدا می‌کنند. از روی زمین بلند شد، به میدان نگاه کرد و دید سر ابی‌عبدالله(ع) را به نیزه زده‌اند...

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه‍.ش./ سخنرانی پنجم 

برچسب ها :