*غروری که یک عابد را دوزخی کرد*
جوانی اهل فسق و فجور بود؛ عیسی بن مریم(ع) از بیابانی عبور می کرد، به کلبه ای رسید که عابدی در این کلبه زندگی می کرد.
عیسی بن مریم(ع) به این صومعه رسید و سرگرم صحبت با مرد عابد شد. جوان آلودهٔ به فسق و فجور هم به جای دیگری می رفت و اتفاقی مسیرش از این بیابان بود. چشمش از دور به مسیح(ع) افتاد و گفت: خدایا! من گناه کرده ام و اهل فسق و فجور بودم؛ اگر به مسیح(ع) برسم و من را سرزنش کند، خیلی برای من سخت است و آبرویم می رود. خدایا! توبه کردم و دیگر در آینده مرتکب فسق و فجور نمی شوم. خدایا! هر کاری هم در گذشته ام کرده ام، از تو عذر می خواهم.
جوان جلو نیامد و یک خرده دورتر گذشت که با مسیح(ع) روبه رو نشود. یک مرتبه این عابد دستش را به طرف پروردگار بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این بدکارِ فاسقِ فاجرِ آلوده محشور نکنی که من هم به آتش او بسوزم. جوان رد شده بود، به عیسی(ع) خطاب رسید: به این عابد بگو که من هرگز تو را با این جوان محشور نمی کنم؛ چون این جوان در قیامت اهل بهشت است و تو به خاطر غرورت، اهل دوزخ هستی. دعایت مستجاب است.