لطفا منتظر باشید

جلسه پانزدهم چهار شنبه (8-2-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
18.75 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

معرفتِ پروردگار، بالاترین رشتۀ معرفت

معرفت به پروردگار، بالاترین، شریف‌ترین و مؤثرترین رشتۀ معرفت‌هاست. وجود مقدس حضرتِ او را از آثارش می‌توان شناخت. یکی از آثار پروردگار، وجود انسان است. دو رشته آیه در قرآن مجید دربارۀ انسان وجود دارد: یک رشته مربوط به جسم انسان است و یک رشته هم مربوط به ارزش‌هایی است که پروردگار با قدرت، رحمت و لطفش در این ظرف قرار داده است.

 

ارزش‌های عقلی، فطری و روحی انسان

عقل، فطرت و روح، ارزش‌هایی است که پروردگار در قالبِ جسم و بدن قرار داده است. نسبت جسم در کنار ارزش‌ها، مثل نسبت دنیا و آخرت است. دنیا یک جای محدودِ پر از نعمت است. قرآن و روایات از دنیا به معنای جای پر از نعمت تعریف کرده‌اند. اینکه شنیده‌اید آدم نباید اهل دنیا باشد و به دنیا چشم و نظر داشته باشد، یعنی به دنیای حرام، دنیای ستمگران و مغروران، دنیای کسانی که با پروردگار، آخرت، خودشان و جامعه ارتباطی ندارند. به قول امیرالمؤمنین(ع)، دنیا را آخر جاده می‌دانند: «وَ إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَي بَصَرِ الْأَعْمَي» کوردلان دنیا را پایان زندگی می‌دانند؛ لذا هیچ عبادتی نمی‌کنند، هیچ خدمتی هم به بندگان خدا انجام نمی‌دهند و دنبال ارزش‌های معنوی هم نیستند. می‌گویند: با تمام شدن عمر ما، دنیای ما هم تمام است و خاک می‌شویم و به باد می‌رویم؛ در حالی ‌ که اندیشۀ آنهایی که معرفت به حضرت حق دارند، این‌گونه نیست.

 

اثر معرفت به حضرت حق

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: چون اینها معرفت به حق دارند، در پیش روی این دنیا یا ماورای آن، دنیای دیگری را می‌بینند به نام آخرت. حضرت می‌فرمایند: آن‌هایی که دنیا برایشان پایان همه‌چیز است، برای دنیا جمع می‌کنند و آنهایی که دنیا را مقدمۀ آخرت می‌دانند، برای آخرت کار می‌کنند.

 

-کار و تلاش انبیای الهی برای دنیا

برایمان معلوم باشد این دنیایی که مردود، ملعون و مطرود است و این دنیایی که می‌گویند نسبت به آن زاهد باشید، چه دنیایی است. انبیای خدا کشاورز، صنعت‌کار، طبیب ، خیاط و سدساز بودند. همۀ اینها در آیات قرآن مجید هست. دربارۀ حضرت ادریس می‌فرماید: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ»(سورۀ انبیاء، آیۀ 80) ما خودمان ساخت لباس را به ادریس تعلیم دادیم. اول‌ لباس‌ها این‌گونه نبود.  برای درست کردن لباس نخ و سوزن و ابزار لازم بوده و خدا همه را به ادریس یاد داد.

 

در سورۀ کهف است که ذوالقرنین به منطقه‌ای رسید که بین دو کوه بود. مردم آن منطقه به او گفتند: ما از یک نوع موجودات شریرِ موذیِ بی‌عقلِ پست، دائم لطمه می‌خوریم. ایشان فرمود: هرچه مس دارید بیاورید. مس‌ها را آوردند؛ سپس فرمود: کوره درست کنید؛ بعد مس‌ها را آب کرد و آنها را بین این دو کوه، همین‌طور روی هم ریخت و تا نزدیک بالای کوه، سدی مثل سدهای روزگار ما ساخت که قرآن مجید، صریح به سدسازی ذوالقرنین اشاره می‌کند.

 

حضرت سلیمان در معماری و غواصی، حضرت نوح در کشتی‌سازی و حضرت داوود در ساخت زره جنگی یک معلم بودند. حضرت مسیح طبیبی بود که کور مادرزاد را چشم‌دار، مرده را زنده و کسی‌ که دچار بیماری پوستی بود سالم می‌کرد. همۀ این کارها دنیایی هم بودند؛ ولی با این کارهای دنیایی، همۀ آنها عبدالله واقعی بودند.

 

-کار در دنیا، ساختن زندگی برای آخرت

کسی به پیغمبر(ص) گفت: یا رسول‌الله! ما پیش شما نماز می‌خوانیم، منبرتان را گوش می‌دهیم، مطالبتان را دقت می‌کنیم و خیلی حال الهی پیدا می‌کنیم؛ بعد که بلند می‌شویم و می‌رویم، باید سر زمین، درِ مغازه یا سر کارهای دیگر برویم؛ آنجا دیگر این حال را نداریم، آیا ما اهل دنیا هستیم؟ 

 

حضرت فرمودند: چرا این کارها را انجام می‌دهی؟ گفت: آقا برای پول درآوردن. فرمودند: پول را برای چه می‌خواهی؟ گفت: اول برای زن و بچه‌ام و بعد کمک به مستحق، حج رفتن و حل مشکل مردم. حضرت فرمودند: تو که در آخرت هستی! آن هم یک حال آخرتی است. مگر این حال آخرتی همیشه باید گریه، اشک و ناله یا رکوع و سجده باشد؟ بعد خود حضرت به او فرمودند: «اِنَّ لي مَعَ اللَهِ حالاتٌ» خود من هم با پروردگار، حالات مختلفی دارم. مگر من وقتی پیش همسر و بچه‌ام نشسته‌ام، حالم حالِ اوج نمازم یا دعایم است؟! انسان حالاتی دارد، این حالات می‌تواند مثبت باشد.

 

-خدمت به خلق الله، از بهترین کارهای دنیایی

دوستی داشتم که دو سه سال فاطمیه برایش منبر می‌رفتم. هشتاد سالش بود؛ ولی عین یک جوان چهل‌ساله بود! چهره‌اش از عبادت نورانی و حالی ملکوتی داشت. خانه‌اش هم از جمعیت پر می‌شد. خودش هم از همه بیشتر در ذکر مصیبت گریه می‌کرد. ایشان از دنیا رفت. ورثۀ خیلی خوبی داشت؛ دو دختر و یک یا دو تا هم پسر. زمانی که خودش سرپا بود، دخترها را به افراد خوبی شوهر داد؛ برای پسرها هم زن‌های خوبی گرفت. زندگی کاملی به دو دخترش داد، به پسرها هم سرمایه داد و گفت خودتان کاسبی کنید. بندِ من نباشید، آزاد باشید.

 

بعد که از دنیا رفت و دفنش کردند، کلیدهای مغازه و گاوصندوق را برداشتند و درِ مغازه و گاو صندوق را باز کردند؛ وصیت‌نامه‌اش را درآوردند تا به آن عمل کنند. نوشته بود: من وصیتی ندارم. به شما دو دختر زندگی خوبی دادم؛ شوهرهایتان هم که وضعشان خوب است. به شما دو پسر هم همسران متدیّنه‌ و سرمایه دادم. آنچه مانده، یک خانه بود که در آن زندگی می‌کردم؛ این را به مادرتان بخشیدم. بقیۀ پول‌هایم را هم در این بیست‌سی سال، نود خانۀ صد متری با اثاث کامل ساختم و بدون خبر شما و مردم، کلیدش را دادم به عروس و دامادی که خانه نداشتند. آن را هم خودم نمی‌رفتم؛ بلکه وقتی آنها را شناسایی می‌کردم، به یک نفر کلید می‌دادم و می‌گفتم این عروس و داماد را ببر و سند را به نامشان کن تا در خانه بنشینند.

 

دنیا را برای چه می‌خواهی؟ این بهترین کار است. دنیا را برای چه می‌خواهی؟ برای حل مشکل مردم. دنیا را برای چه می‌خواهی؟ برای کمک به بیمارستانی که ابزار و وسایل برای کرونا کم دارد. دنیا را برای چه می‌خواهی؟ در محله‌ات ده جوان را شناسایی کن و بگو چرا زن نمی‌گیرید؟ می‌گویند: چون پول نداریم. بگو: نیاز به زن ندارید؟ می‌گویند: بله نیاز داریم؛ چون به گناه دچار می‌شویم. زمینۀ ازدواجشان را فراهم کن و اگر می‌توانی برای خدا یک خانۀ هشتاد متری هم بساز و به نامشان کن. پیغمبر فرمودند: چنین دنیایی، آخرت است.

 

طهارت جسم و روح، شرط بهشتی شدن

جسم ما به دنیا نیاز دارد. «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ»(سورۀ انبیاء، آیۀ 8) من برای شما بدنی نساخته‌ام که خانه و اثاث، مَرکب و لباس و غذا، مسافرت، مهمانی و رفت‌وآمد نخواهد. بدن شما نعمت‌های دنیا را می‌خواهد؛ ولی این نعمت‌ها را از دست خودم بگیرید. اگر از دست دیگری بگیرید، آن دستِ دیگر دستِ شیطان است. آن وقت برای زندگی‌تان باید ربا بگیرید، غصب کنید یا مال یک ملت را بدزدید، از بیت‌المال اختلاس کنید یا مشروب‌فروشی، محل قمار، فحشا و منکرات باز کنید. این جسم به کل نجس می‌شود و روز قیامت، من نجس را در بهشت راه نمی‌دهم.

 

-توبه، راهی به سوی بهشت

از «اصول کافی» برایتان بخوانم: «اَلْجَنَّةُ لاَ يَدْخُلُهَا إِلاَّ طَيِّبٌ» بهشت جای مردم پاک است. حالا که زود فهمیدی همه چیز مثل خانه، لباس و ماشین نجس است، من برایت راهی به نام توبه قرار داده‌ام. همه را با توبه پاک کن؛ چون اگر نجس به آن طرف بیایی، به بهشت من راه نداری. من در قرآن هم اعلام کرده‌ام: «وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ»(سورۀ نور، آیۀ 26) پاک‌ها برای پاک‌ها «و الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ»(سورۀ نور، آیۀ 26) و ناپاکان برای ناپاکان‌اند؛ دوزخ برای ناپاکان و بهشت برای پاکان است.

 

-ضرورت کسب حلال

ما به دنیا نیاز داریم؛ خداوند می‌گوید نیازت را از من بگیر. اگر نیازت را از کسب‌و‌کار حلال بگیری، مثل این است که از من گرفته‌ای. این مطلب در قرآن است: «وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ»(سورۀ اسراء، آیۀ 70) «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا»(سورۀ بقره، آیۀ 168) اگر از جای دیگر بگیری، زندگی‌ات را آلوده و نجس می‌کنی. نیازت را از خودم بگیر. من راه گذاشته‌ام؛ به تو زمین داده‌ام، تو دانه را بپاش، من آن را درمی‌آورم. خودت که نمی‌توانی دربیاوری. نور، هوا، آب و زمینش را هم داده‌ام. تو فقط چهارپنج ماه کشاورزی یا یک سال باغداری کن. این محصولی که من به تو می‌دهم، برای بدنت است.

 

اما اگر انگور را کامیون‌کامیون بخری و پنهانی مشروب درست کنی و ده برابر قیمت طبیعی دنیا هم بفروشی، فایده‌ای ندارد؛ چون تو همه چیزت را نجس کرده‌ای! من انگور را برای شراب نداده‌ام؛ بلکه آن را داده‌ام تا زمان اول آن غوره‌اش، زمان وسط آن انگورش و زمان آخر هم کشمش را بخوری. چرا آن را شراب می‌کنی؟! من همه چیز را برای تو حلال قرار داده‌ام؛ بیا از خودم بگیر. اصلاً بیا برای بدنت تا آخر عمر سر سفرۀ من بنشین. حتی یک بار هم سر سفرۀ غیر من نرو که معبودان باطل، ابلیس‌ها، شیاطین و ستمگران هستند.

 

-ضرورت توجه به حلال و حرام الهی

برادرانم! خواهرانم! شما را به حقِّ ماه مبارک رمضان، حلال و حرام را دقیقِ دقیق مراعات کنید. به موسی‌بن‌جعفر(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله! من خیاط هستم. وزیر، وکیل، اداری و فرماندار بنی‌عباس برای من لباس می‌آورند تا برایشان بدوزم؛ آیا من قیامت گیر هستم؟ فرمودند: قطعاً گیر هستی! تو برای ستمگران لباس می‌دوزی. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسی که لباس ترساندن مردم را بپوشد، قیامت وقتی وارد می‌شود، روی پیشانی‌اش نوشته: «آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» یعنی این آدم برای ابد از رحمت خدا ناامید است.

 

بعد حضرت فرمودند: کسی‌که برای ستمگران در دوات مُرکَّب درست کند، کسی‌که برای مُرکَّبِ روانِ ستمگران نخ و پنبه ببافد (که قدیم به آن لیقه می‌گفتند) و در دواتش بگذارد و کسی‌که برای ستمگران سوزن را نخ کند (ستمگر چشمش ضعیف شده است؛ می‌گوید آقا این سوزن را نخ کن و شخص هم می‌داند که این فرد ستمکار است)، روز قیامت منادی از جانب خدا فریاد می‌زند: «أَيْنَ اَلظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ اَلظَّلَمَةِ» آنهایی که به ستمگران کمک کرده‌اند، کجا هستند؟ همه را دسته می‌کنند و به جهنم می‌ریزند! البته نه فقط ستمگران، چراکه آنان وضعشان معلوم است؛ بلکه اعوانِ ستمگران و آنهایی را هم که به‌شکلی به ستمگران کمک کرده‌اند، به جهنم می‌ریزند. 

 

اینکه می‌گویند صراط از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر است، معنی‌اش این است؛ نه اینکه پلِ روی جهنم مثل مو باریک و از شمشیر هم تیزتر باشد، نه! این کنایه است از اینکه مسائل الهی بسیار دقیق است. حالا اگر حلال به دست آوردی، نوش جانت!

 

-روایتی عجیب از رحمت الهی

حاجی سبزواری، حکیم بزرگ الهی، روایتی را دربارۀ رحمت خدا نقل می‌کند که خیلی برای من عجیب است! خدا باید بعضی از چیزها را به آدم کمک کند تا انسان باور کند. حکیم آدم کمی نبوده است. ایشان می‌گوید: هر لقمۀ حلالی که طی شصت‌هفتاد سال زندگی‌ات از سر سفره برداری و بخوری، حالا به‌عنوان صبحانه، ناهار، شام، سحری یا افطار، خدا روز قیامت مزد خوردن‌هایت را هم به تو می‌دهد. حلال به دست آوردی، خوردی و لذت بردی. قیامت به تو می‌گویند شصت سال زحمت کشیدی، از سفره با دستت لقمه برداشتی، جویدی و فرو بُردی؛ این هم مزد تو! چرا آدم معیّت با پروردگار را رها کند و با شیطان معیّت پیدا کند؟!

 

بدن انسان، مِلک و ظرف الهی

بدن ساخت پروردگار است. یک ظرف است که خیلی هم باارزش است. شما حق داری با دستت بیهوده موی بدنت را طوری بِکِشی که یک ذره خون بیاید؟ نه حق نداری. شما حق داری به بدنت ضرر بزنی؟ نه حق نداری و حرام است. شما حق داری اگر دکتر متخصص گفت روزه برایت حرام است، روزه بگیری؟ نه حق نداری. شما حق داری اگر دکتر متخصص گفت نماز ایستاده به زانو و مهره‌های کمرت فشار می‌آورد، نماز را ایستاده بخوانی؟ نه حق نداری. بدن پیش خدا ارزش دارد.

حیف! من غصه می‌خورم که بعضی‌ها این بدن را در زنا، مشروب، قمار و مجالس گناه می‌برند. خدا این بدن را برای این کارها نساخته؛ بدن مِلک خداست و باید هزینۀ وجود مقدس او شود. 

 

ارزش‌های وجودی انسان

جسم انسان ظرف است. یک ارزش‌هایی هم در این ظرف هست؛ مثل عقل: «اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان»؛ مثل فطرت: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا  لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»(سورۀ روم، آیۀ 30)؛ مثل قلب که قرآن می‌گوید: «قلب سلیم». امام ششم(ع) می‌فرمایند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه».

 

-پیامبر اسلام(ص) و جوان یهودی

یک پسر چهارده‌پانزده‌سالۀ یهودی در مدینه بود. یهودی‌های مدینه زیاد بودند. همۀ آنها منتظر بعثت پیغمبر بودند. پیغمبر مبعوث شد؛ بعد از مدتی هجرت کرد و به مدینه آمد. آخوندهای مادی‌گرِ دنیاپرستِ پول‌پرستِ مال حرام‌خور به یهودی‌ها گفتند: این شخص آن‌کسی نیست که موسی، عیسی، تورات و انجیل به ما خبر داده‌اند. 

 

اما این پسر دروغ‌های آخوندهای بی‌دینشان را باور نکرده بود. از پدر و مادرش هم می‌ترسید و جرئت نداشت که مسلمان شود؛ ولی دور از چشم پدر و مادرش، روزها نیم ساعت یک ساعت، بیرون مسجد می‌ایستاد. مسجد هم دیوار نداشت، خیلی کوتاه بود. پولِ ساختن دیوار را نداشتند. این جوان چهرۀ پیغمبر(ص) را عاشقانه نگاه می‌کرد! به قول ما تهرانی‌ها، با تماشای این چهره، حال الهی به او دست می‌داد و لذت معنوی می‌بُرد. این بدن باید دنبال پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، دنبال مجالس ذکر خدا، مساجد، حسینیه‌ها، علم و عالم ربانی راه بیفتد. مالک بدن، آن را به ما نداده که هر جا دلمان می‌خواهد ببریم.

 

روزی از این جوان خبری نبود؛ چون شهر کوچک بود و همه همدیگر را می‌شناختند، پیغمبر(ص) فرمودند: کسی از این جوان یهودی خبر ندارد؟ امروز نیامده بود. با پیغمبر هم حرف نمی‌زد؛ فقط بیرون دیوار می‌ایستاد و جمال ملکوتی و الهی پیغمبر را تماشا می‌کرد. یکی بلند شد و گفت: آقا همسایۀ من است؛ مریض شده. پیغمبر(ص) فرمودند: او هر روز می‌آمد و من را تماشا می‌کرد؛ به من حق پیدا کرده است. من به دیدنش می‌روم؛ هر کسی می‌خواهد، با من به دیدنش بیاید. عیادت از مریض یهودی! اینجا پیغمبر به ما درس دادند.

 

پیغمبر(ص) آمدند و درِ خانه‌اش را زدند. پدرش در را باز کرد. دشمن پیغمبر بود؛ ولی رویش نشد چیزی بگوید. حضرت فرمودند: برای عیادت جوانت آمده‌ام؛ بعد کنار بستر این جوان نشستند. کافی است تو یک نگاه کنی، آن‌ها خودشان دنبالت می‌آیند. با چشم دلت نگاه کن؛ حرف هم نزن، آنها دنبالت می‌آیند. بالای سرت هم می‌آیند و محبت می‌کنند. اگر یک نگاه درستی به دنیا و آخرت، خدا و پیغمبر، خودت و زن و بچه‌ات داشته باشی، آنها دنبالت می‌آیند.

 

مگر در این شانزده شب دنبال ما نیامده‌اند؟ مگر ما خودمان به این جلسات آمده‌ایم؟! به خدا اگر خودمان آمده باشیم. زین‌العابدین(ع) می‌فرمایند: اگر به خودم بود که افطار می‌کردم و می‌خوابیدم. اگر به خودم بود که در مجالس بطالین، آدم‌های عوضی، یاوه‌گو و بیهوده می‌نشستم؛ من به خودم نیامده‌ام. تو با دلت خدا را نگاه کردی و او تو را آورد. تو خدا را نگاه کردی و او زبانت را به مناجات باز کرد و اشک چشمت را درآورد. خودت این کار را نکرده‌ای.

 

پیغمبر(ص) دیدند که این جوان دارد از دنیا می‌رود؛ فرمودند: ای دوستِ جوان من! بگو «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا ٱللَّهُ و إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ»، آن جوان دید پدرش جبهه گرفت؛ ترسید. پیغمبر فرمودند: بگو، من نمی‌توانم ناراحتی تو را ببینم. آخرت برای کسی که مؤمن نیست، عذاب است. جوان گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا ٱللَّهُ و إِنِّک رَسُولُ اللَّهِ» و از دنیا رفت. پیغمبر(ص) بلند شدند و به پدرش فرمودند: شما یهودی‌ها دست به این جنازه نزنید؛ من الآن مردم مؤمن را می‌فرستم که او را ببرند، غسل بدهند و در قبرستان بقیع دفن کنند.

 

بدن برای این است که دنبال خدا برود. عقل برای این است که دنبال خدا برود. بدن برای این است که تو پاک و حلال بخوری. فطرت برای این است که عقربۀ وجودت را به‌طرفِ خدا قرار بدهی. جان برای این است که آن را هزینۀ خدا کنی. «وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ»(سورۀ توبه، آیۀ 20) اگر خدا را بشناسم، این می‌شوم و اگر او را نشناسم، آن می‌شوم.

 

کلام آخر 

خدایا! ماه رمضان می‌گذرد، یک لطفی که به ما کرده‌ای، این است که ما از عبور ماه رمضان خوشحال نیستیم و دردمان می‌آید. چه روزها و شب‌هایی دارد، چه دعاها و عباداتی دارد!

خدایا! فقط دو سه شب دیگر مانده؛ دیگر خیلی باید ما را راه بدهی، صدای ما را قبول کنی و دعای ما را مستجاب نمایی.

یا رب به سرُّ السر ذات بی‌مثالت****روشن دلم گردان به اِشراق جمالت

عمری است دل دارد تمنای وصالت****با یک نظر درد فراقم ساز درمان

دیگر از دست دارو، طبیبان و روان‌شناسان کاری برنمی‌آید. حالا دیگر فهمیده‌ام که من مریض خودت شده‌ام، ای طبیب طبیبان.

نالم به کویت حالی از درد جدایی****گِریَم که شاید پرده از رخ برگشایی

تو افکنی بر من نگاه دل‌ربایی****من بنگرم آن حُسن کل با دیدۀ جان

ما جز تو یا رب یاور و یاری نداریم****با حضرتت حاجت به دَیّاری نداریم

جز رحمتت با هیچ‌کس کاری نداریم****باز است بر بیچارگان درگاه سلطان

 

دعای پایانی

«اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ ذکرک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ عبادتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ معرفتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ احسانک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ فضلک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ کرمک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مغفرتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ رحمتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ وصالک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مشاهدتک».

به حقیقتت، مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده.

مرگ ما را در دعای عرفه قرار بده.

مرگ ما را در نماز قرار بده.

مرگ ما را در ایام عاشورا قرار بده.

لحظۀ مرگ، پروندۀ ما را به‌عنوان یک شیعه قابل قبول به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان.

خدایا! به عزت و جلالت، به انبیایت، به امامان، به گریه‌های شب یازدهم زینب کبری(س) مولا جان، مرگ ما را در حال گریه بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

لحظۀ مرگ، صورت‌های ناقابل ما را روی قدم‌های حسینت قرار بده.

این بیماری را از کرۀ زمین بردار.

این بیماری را از شیعیان دنیا بردار.

بیمارانِ این بیماری را سالم به منازلشان برگردان.

خدمتگزاران به این بیماران از طبیب، پرستار و کادرهای پزشکی را خیر دنیا و آخرت عنایت فرما.

برچسب ها :