لطفا منتظر باشید

روز بیست و هفتم دوشنبه (20-2-1400)

(تهران حسینیه هدایت)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
19.63 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

اعلام سه مطلب از سوی فرشتگان

«الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 30) آنهایی که به این معنا یقین پیدا کرده‌اند که مالک، مربی، تربیت‌کننده، رشددهنده و کلیددار ما، «الله» است؛ سپس استقامت کردند، بر سر این عقیده و ایمان ایستادند و هیچ حادثه‌، بلا، مصیبت و مشکلی، به اعتقاد پاک آنها ضربه نزد. «تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ» آنگاه فرشتگان بر آنها نازل می‌شوند و سه مطلب به آنها اعلام می‌کنند: 

 

-ترس‌نداشتن از آینده

«أَلّا تَخافُوا» نسبت به آینده‌تان ابداً نترسید؛ جان‌دادن‌ و ورودتان در برزخ و قیامت، جای ترس ندارد. شما در امانِ خدا هستید. 

 

-غصه‌نخوردن بر گذشته

«وَلا تَحزَنوا» نسبت به گذشته‌تان هم غصه نخورید، اندوه نداشته باشید و فکر نکنید که چیزی را از شما گرفته‌ایم؛ خانواده‌تان، زندگی‌تان و کارهای خیری که در گذشته انجام داده‌اید. اصلاً جای غصه هم برایتان نباشد!

 

-بشارت بهشت بر اهل استقامت

«وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ» مژده باد به شما بهشتی که پیش از ورودتان به عالم بعد بر شما در تورات، انجیل، زبور و قرآن مجید وعده داده شده است و این وعده یقیناً عملی می‌شود. 

 

پذیرایی غفور رحیم از اهل استقامت در بهشت

«نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 31) وقتی شما در دنیا بودید، ما عاشق شما بودیم؛ چون محبوب خدای ما بودید. در آخرت هم عاشق شما هستیم. این بهشتی هم که به شما وعده داده‌اند، «وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ» این بخش آیه هم خیلی جالب است! در بهشت این‌گونه نیست که هر ساعت، هر لحظه و هر روز به شما بگویند ما اجازه می‌دهیم از این میوه‌ها، درختان، فضا و قصرها استفاده کنید. کار شما در بهشت به هیچ اجازه‌ای گره ندارد. «وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ» هرچه خودتان دلتان می‌خواهد، نه هرچه ما بگوییم. شما مقیّد به اجازه نیستید. این بهشت، این شما، این نعمت‌های بی‌پایان و این ارادهٔ خودتان که به هر گونه دلتان می‌خواهد، بهره‌مند بشوید. «وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ» هر چیزی که درخواست کنید، برایتان حاضر است و معطلی ندارد. 

این‌گونه پذیرایی از شما «نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 32) کار غفور رحیم است و همهٔ اینها نتیجهٔ آن استقامت است. هرچه بلا سرتان آمد، در کنار دین ایستادید. هرچه سختی و مشکل در مال، بدن، فرزندان یا کسب‌وکارتان دیدید، اصلاً بنا نداشتید خدا و دین را رها کنید. 

 

دو نوع پیشامد برای انسان در دنیا

لبهٔ تیز این چند آیه، همین جملهٔ «استَقاموا» است. دو نوع پیشامد برای شما در دنیا پیش می‌آید و سومی ندارد: یکی تکالیف و وظایف الهی است؛ یکی هم مصائب، تلخی‌ها، تنگناها، مضیقه‌ها و مشکلات است. البته مشکلات و مضیقه‌ها همیشه نیست؛ گاهی هست و گاهی نیست. درحالی‌که تکالیف تا آخر عمرتان با شما است. 

 

-امانت پروردگار در اختیار انسان

در کنار تکالیف، اگر استقامت کنید، تکالیف را رها نکنید و زمین نگذارید، در کنار حوادث هم استقامت کنید، نزول ملائکه، بشارت به بهشت، برداشته‌شدن ترس و غصه و همچنین هرچه خودتان در بهشت بخواهید و هرچه را درخواست کنید؛ اینها نتیجهٔ آن استقامت است. البته هیچ‌کس هم نگفته که استقامت آسان و راحت است، بلکه بار استقامت بسیار سنگین است. «آسمان بار امانت نتوانست کشید». واقعاً نتوانست! در سورهٔ احزاب است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 72) ما امانت خود را به تمام آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها ارائه کردیم و گفتیم این امانت ماست، چه‌کاره هستید؟ آیا قبول می‌کنید؟ «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا» آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها گفتند که ما تحمل این امانت تو را نداریم و خودت می‌دانی. «حَمْل» در آیه یعنی تاب و طاقت آوردن. «وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا» از ارائهٔ امانت ترسیدند، برای اینکه اگر قبول بکنند، نتوانند این بار را به منزل برسانند. «وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ» اما انسان تاب آورد که امانت را قبول بکند. تا آخر آیه که بحث دقیقی دارد. 

آسمان بار امانت نتوانست کشید ×××××××× قرعهٔ فال به نام منِ دیوانه زدند

اکثر اهل تحقیق می‌گویند که امانت پروردگار، همین دین، تکالیف و وظایف الهی است. 

 

ابراهیم(ع)، نمونه‌ای بی‌نظیر از اهل استقامت

-رفتار عجیب عموی ابراهیم(ع) با او

ما برای اینکه بتوانیم استقامت کنیم، باید به‌سراغ استقامت‌کنندگانی برویم که قرآن به ما معرفی کرده است. من گذرا رد بشوم؛ ابراهیم(ع) یتیم بود که پیش عمویش زندگی می‌کرد. تا دورهٔ نوجوانی که هجرت کرد و از خانهٔ عمویش رفت، به انواع بلاها دچار بود. عمویش فشار عجیبی به او داشت که باید به این بت‌ها سجده کنی؛ اما او سجده نمی‌کرد و بت را به رسمیت نمی‌شناخت. خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ»(سورهٔ صافات، آیهٔ 83) از همان اول اول جوانی، به دین، آیین و تکالیف شریعت حضرت نوح(ع) عمل می‌کرد. ابراهیم(ع) پیرو نوح(ع)، اولین پیغمبر اولوالعزم بود؛ تا اینکه بعداً پروردگار خودش را به‌عنوان پیغمبر اولوالعزم انتخاب کرد. 

 

-پاداش استقامت زیبای ابراهیم(ع)

این‌قدر زیبا در برابر حوادث خانوادگی و اجتماعی و انجام تکالیف استقامت کرد که پدر تمام انبیای بعد از خودش شد. خدا چه نسلی به او داد! این پاداش استقامت است. از طریق اسحاق(ع) تا عیسی‌بن‌مریم(ع) را به او عطا کرد و از طریق اسماعیل(ع) هم، پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س) و خدیجهٔ مرضیه(س) تا امام زمان(عج) را به ابراهیم(ع) عطا کرد. این پاداش دنیایی او در استقامتش بود. اگر بخواهید پاداش آخرتش را هم بدانید، هر آیه‌ای که کلمهٔ ابراهیم دارد و صحبت از آخرت ابراهیم(ع) است، ببینید که خدا چه پاداشی برای قیامت او ذخیره کرده است.

مصائب خانوادگی‌اش را تحمل کرد و تاب آورد. شاد هم بود و درگیری‌ها او را شکست نداد، خسته و روی‌گردانش نکرد. حتی پیش خودش نگفت حالا که عموی بت‌پرست من به‌خاطر اینکه به خدا ایمان دارم و پیرو شریعت نوح هستم، این‌قدر مرا تحت فشار قرار داده است؛ برای چه این فشار را تحمل بکنم؟ به عمویم بگویم که این خدا و شریعت نوح را نخواستم و راحت بشوم. لحظه‌ای هم به مغزش خطور نکرد؛ ایستاد، صبر و استقامت کرد. 

 

-مبارزۀ ابراهیم(ع) با بت‌‌ها در دورۀ نبوت

حالا پیغمبر شده است و شروع به مبارزه با بت‌ها کرد. روزی که مردم شهر به سیزده‌به‌در رفته بودند و هیچ‌کس در شهر نبود، تبری برداشت و به بت‌خانه آمد. نردبان گذاشت و داخل بت‌خانه رفت، تمام بت‌ها را خُرد کرد و پایین ریخت. بعد تبر را به گردن بت بزرگ انداخت. وقتی مردم عصر برگشتند، همه ناله و گریه و فریاد می‌کردند که چه کسی این بلا را سر خدایان ما آورده است؟ بعضی‌ها گفتند: «سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 60) جوانی است که به او ابراهیم می‌گویند. او را آوردند و به او گفتند: چه کسی این کارها را کرده است؟ ابراهیم(ع) گفت: از آن بت بزرگ بپرسید که تکه‌پاره نشده و تبر هم پیش اوست؛ بپرسید چرا همهٔ بت‌های بعد از خودش و پایین‌دستی‌ها را خُرد کرده است؟! گفتند: بت که حرف نمی‌زند، تکان نمی‌خورد و عکس‌العملی نشان نمی‌دهد! ابراهیم(ع) گفت: اگر کاره‌ای نیست، پس چرا می‌پرستید؟ 

 

-خداوند، همه‌کارۀ هستی

هیچ‌کس کاره‌ای نیست، نه فقط بت! در قرآن می‌‌خوانیم: «هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ»(سورهٔ غافر، آیهٔ 68) او کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. هیچ‌کس کاره‌ای نیست! «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 64) آیا این کشت‌ها کار شماست یا ما رویانده‌ایم؟ «أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 69) آیا شما این باران‌ها را از ابرها فرود می‌آورید یا ما فرود می‌آوریم؟ «أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ × أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ»(سورهٔ واقعه، آیات 58-59) آیا این نطفه را که از صُلب پدران وارد رحم مادران می‌شود، شما خلق می‌کنید که جنین می‌شود یا ما خلق می‌کنم؟ «أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 71) این آتش‌گیره‌ها را که اگر نبود، آتشی در خانه‌هایتان روشن نمی‌شد، این کار ماست یا کار شماست؟ 

اصلاً کسی در این عالم کاره‌ای نیست؛ برای همین به ما گفته‌اند که هر کاری می‌خواهی انجام بدهی، در کنارش دو حرف با قلبت بزن: اول اینکه در شروع هر کاری «بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» بگو؛ چون اگر به خدا وصل نکنی، بی‌نتیجه می‌شود. دیگر اینکه وقتی می‌خواهی کاری را یک ساعت یا ده دقیقهٔ دیگر یا فردا انجام بدهی، ان‌شاءالله بگو؛ اگر او نخواهد، اصلاً کار انجام نمی‌گیرد. 

 

-دلار، بت روزگار کنونی

ابراهیم(ع) گفت: شما خودتان می‌گویید که این بت کاره‌ای نیست، نمی‌بیند، نمی‌فهمد، حرف نمی‌زند و عکس‌العملی نشان نمی‌دهد، پس چرا می‌پرستید؟ البته الآن در روزگار ما دیگر آن بت‌های آهنی، چوبی، طلا و نقره و... نیست؛ الآن به جای همهٔ بت‌های زمان انبیا و پیغمبر اسلام، یک بت در بتکدهٔ جهان عَلَم شده که نودوچند درصد دولت‌ها و ملت‌ها به‌طور شبانه‌روز، این بت را عبادت می‌کنند. اسم آن هم دلار است! همه‌چیز جهان را به زلف این ورق پاره گره زده‌اند و می‌خواهند اقتصاد کرهٔ زمین را با این بت بالا و پایین بکنند یا کشوری را بزنند. مردم دیگر آن بت‌ها را قبول نمی‌کنند و این بت را با جان و دل قبول کرده‌اند؛ لذا کشورهایی که معبودبودن دلار را می‌فهمند، از دلار جدا می‌شوند. چین و روسیه درحال جداشدن از این معبود هستند و بعضی از جاها هم می‌خواهند جدا شوند؛ چون فهمیده‌اند که تمام گره‌ها و مشکلات برای این بت است.

 

-تابش نور حقیقت بر قلب مردم

ای کاش! نور این حقیقت بر قلب همهٔ مردم دنیا می‌تابید؛ به همین شکلی که می‌خوانم، دو بار در قرآن مجید آمده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» کار دست یک نفر است. به پیغمبر باعظمتش می‌گوید: حبیب من! اگر برای فردا تصمیمی داری و می‌خواهی کاری انجام بدهی، ان‌شاءالله بگو؛ چون اگر من نخواهم، آن کار به دست تو انجام نمی‌گیرد. در نماز صبح یک‌بار، در نماز ظهر دوبار، در نماز عصر دوبار، در نماز مغرب دوبار و در نماز عشا دوبار به ما واجب کرده است. چرا نه‌بار در شبانه‌روز به ما واجب کرده که شرط آن عبادت هم، اخلاص و توجه است و می‌گوید وقتی سر از سجده برداشتی، نه بار با اخلاص بگو: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ» تو در این عالم شریکی نداری؛ یعنی کل عالم هیچ‌کاره هستند و تو همه‌کاره هستی. 

ای کاش! این نور می‌تابید که من به زنم، بچه‌ام، دامادم، وزیر، وکیل، کله‌گنده یا کله‌کوچک، صندلی‌دار، پولدار، بانی یا رفیق دلگرم نباشم. این دلگرمی‌ها بوی شرک می‌دهد و با تشهدی که می‌خوانیم، به حق خودش، موافقت ندارد. این حرف ابراهیم(ع) بود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 79)؛ «وَجْه» یعنی وجوه، «وَجَّهْتُ» یعنی توجه می‌دهم. 

 

-مجازات سنگین مردم بابل برای ابراهیم(ع)

ابراهیم(ع) دادگاهی شد، گفتند: او خدایان ما را شکسته است. در جوانی به اعدام محکوم شد و اعدامش هم این شد که یک زمین هزارمتری را سریع دیوار بکشند و به تمام ملت بابل اعلام بکنند هر کسی هرچه مواد آتش‌زا (زغال سنگ، هیزم، چوب و چخماق) دارد، بیاورد و در این زمین هزارمتری بریزد. هزار متر زمین را پر از مواد آتش‌زا کردند، دری هم برای آن نگذاشتند. دو صنعت‌کار هم آوردند و منجنیقی در بیرون این هزار متر درست کردند؛ چون هیچ‌کس نمی‌توانست از دیوار بالا برود، ابراهیم(ع) را با طناب بالا بکشد و در این هزار متر بیندازد. اصلاً نمی‌شد کسی از صدمتری آن رد بشود؛ پرندگان هم نمی‌توانستند از دویست‌متری آن براساس هُرم آتش رد بشوند. منجنیق کار گذاشتند و او را از زندان آوردند. با یک یک دنیا آرامش که بر او حاکم بود، گفت: مالک من، «الله» است و من در کنار این مالکم می‌مانم. حالا من را در این آتش فراوان بیندازند، من به عالم بعد انتقال پیدا می‌کنم و در آغوش محبوبم می‌روم؛ برای چه بترسم و به دشمن التماس بکنم؟

خدایا! اگر یک قاشق چای‌خوری از آن آرامش اولیا و انبیائت را به ما بدهی، ما اصلاً در هیچ تکلیفی، عبادتی و حادثه‌ای، از کوره در نمی‌رویم. اضطراب، هیجان پیداکردن، ترسیدن و ناله‌کردن بسیار بد است! آی چه کنم، زندگی‌ام رفت، بیچاره و بدبخت شدم. آیا باید اینها را در حضور خدا گفت؟ بد نیست؟ 

 

-ابراهیم(ع)، عاشقی بامعرفت نسبت به پروردگار

ابراهیم(ع) به‌آرامی در منجنیق نشست، انگار او را روی کاناپه نشانده‌اند! جبرئیل به پروردگار عرض کرد: یک عاشق بامعرفت عمل‌کننده به تکالیف و استقامت‌کننده در برابر بلاها داری، آن‌هم که می‌سوزانند. خدایا! هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهی؟ ظرفیت ملائکه هم مثل ما محدود است. جبرئیل با آن عظمت، حالا صبر کن و ببین آخرش چه می‌شود! خداوند فرمود: اگر دلت برای او سوخته است، برو و کمکش کن. خیلی سریع کنار منجنیق حاضر شد و گفت: برای تو چه‌کار کنم؟ ابراهیم(ع) گفت: کار من اصلاً به تو ربطی ندارد و دست تو نیست؛ نه آفرینندهٔ من هستی، نه مالک و کلیددار زندگی من هستی. «حَسبی مِن سُؤالی عِلمُهُ بِحالِی» همین که مرا می‌بیند، برای من کافی است. عشق من این است که او مرا می‌بیند. جبرئیل گفت: حالا برای خدا، کاری به من پیشنهاد کن. ابراهیم(ع) گفت: مرا رها کن و بین من و محبوبم فاصله نشو! 

ابراهیم(ع) کنار توحید و تکلیف ایستاد، او را در منجنیق گذاشتند و در آتش انداختند. پروردگار هم به آتش خطاب کرد: «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 69) تو از طرف من مهمان داری، هم خنک و هم باامنیت بشو. 

 

معاملۀ پروردگار با بندگان

خدا به هر آتشی می‌گوید «بَرْدًا وَسَلَامًا»؟ مگر یونس(ع) را از شکم ماهی بیرون نکشید؟! کسی نمی‌دانست که یونس(ع) در شکم کدام ماهی است! میلیون‌ها نهنگ در دریا بود و خانواده‌اش اگر می‌خواستند پیدایش کنند، اصلاً امکان نداشت؛ آن‌هم قرآن می‌گوید: «فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 87) در چند ظلمت بود: یکی اینکه شب بود، دوم تاریکی زیر آب، سوم تاریکی معدهٔ نهنگ؛ هیچ‌کس نمی‌توانست او را پیدا کند. همه‌کاره اوست! خداوند به نهنگ فرمود: مهمان مرا به کنار ساحل ببر، آرام از معده‌ و گلویت بیرون بیاور. یونس(ع) در ساحل خوابید. بدن له و نرم شده بود. فوری به باد گفتم که چند تخم کدو را به آنجا بیاورد. اینها فوری سبز شدند و سایه کردند که وقتی صبح شد، آفتاب به بدن بندهٔ من نتابد. آیا این کار را فقط برای این یک نفر کرده‌ام؟ 

خداوند می‌فرماید: «فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ»(سورهٔ انبیاء، آیات 87-88) از آن سه تاریکی نجاتش دادم. بعد خدا رو به شما می‌کند و می‌گوید: «وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» معاملهٔ من با شما همان معاملهٔ با یونس است. در مشکلات از من فرار نکنید و دین و تکالیف مرا زمین نگذارید. با همان دست رحمتم که یونس را نجات دادم، شما را هم نجات می‌دهم؛ اما یک‌خرده زمان می‌برد.

این یک انسان بااستقامت که در قرآن به‌عنوان سرمشق معرفی شده‌ است. یک آدم بااستقامتی را هم امیرالمؤمنین(ع) نشان داده‌اند که اصلاً آدم شگفت‌زده می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) از استقامت این آدم تعریف عرشی کرده است! اگر خدا لطف کند و به قول قرآن بگو ان‌شاءالله؛ ان‌شاءالله استقامت این مرد را هم که امیرالمؤمنین(ع) عاشقش بوده است، فردا برایتان می‌گویم. 

 

کلام آخر؛ درگاه او چو قبلهٔ ارباب حاجت است

«السَّلامُ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، اَلسَّلامُ عَلَیک یا بابَ نِجاةِ الْأمّة، اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة». استقامتی که روز عاشورا به خرج دادی، در گذشتگان نمونه نداشت و برای آیندگان هم پیش نیامد. 

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق ×××××× در روز حشر رتبهٔ او آرزو کنند

عباسِ نامدار که شاهان روزگار ××××××××× از خاک کوی او طلبِ آبرو کنند

سقای آب بود و لب‌ِ تشنه جان سپرد ×××××× می‌خواست آب کوثرش اندر گلو کنند

بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او ×××××××× آنان‌که منکرند، بگو روبه‌رو کنند 

گر دست او نه دست خدایی است، پس چرا ××××××‌ از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند

درگاه او چو قبلهٔ ارباب حاجت است ××××××× باب‌الحوائجش همه‌جا گفت‌وگو کنند 

لشکر دیدند که ابی‌عبدالله(ع) هنوز به بدن نرسیده، پیاده شدند و دست بریدهٔ قمربنی‌هاشم را از روی خاک برداشتند، دست را با خودشان کنار بدن آوردند. ابی‌عبدالله(ع) صورت روی صورت خیلی از شهدا گذاشت، اما نشد صورت روی صورت قمربنی‌هاشم(ع) قرار بدهد؛ چون عمود آهن سر را با سینه یکی کرده بود!

 

-دعای پایانی

خدایا! به حقیقت قمربنی‌هاشم(ع)، مشکلات این مملکت را با دست رحمتت حل کن. 

خدایا! این بیماری را از کرهٔ زمین، مخصوصاً از شیعه بردار و بیماران شیعه را سالم به خانواده‌هایشان برگردان.

خدایا! گذشتگان ما، مخصوصاً شهدا را غریق رحمت فرما.

خدایا! ما را مدیون مردم و خودت نمیران. 

خدایا! نسل ما را شیعه و اهل توحید قرار بده. 

خدایا! نور توحید را در دل ما و نسل ما بتابان. 

خدایا! فیوضات کامل ماه رمضان را به ما هم عطا کن. ائمهٔ ما در دههٔ آخر، این شب‌ها می‌نشستند، گریه می‌کردند و می‌گفتند: «أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ...» ماه رمضان می‌گذرد؛ خدایا! ماه رمضان هرچه نصیب و بهره پیش تو دارد، به ما گداها هم عنایت فرما.

برچسب ها :