جلسه پنجم جمعه ( 19-9-1400)
(زاهدان مسجد جامع)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- موجی از مهر و محبت در جهان هستی
- هماهنگی قرآن کریم و کل هستی و انسانها
- شروع قرآن با رحمانیت و رحیمیت
- مفهوم حقیقی «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم»
- کلمهٔ «اللّٰه»
- کلمهٔ «رحمان»
- کلمهٔ «رحیم»
- درس اخلاق و پاکی از مجتهدی بزرگ و پاک
- انسان در آغوش رحمان و رحیم
- دعوت پروردگار از بندگان برای رسیدن به دو کمال
- کلام آخر؛ مصائب کربلا از زبان امام عصر(عج)
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
موجی از مهر و محبت در جهان هستی
اهل حقیقت، صاحبدلان، اهل بینش و پاکان، براساس آیات قرآن و روایات میگویند که عالم هستی و جهان با مهر و محبت و عشق پروردگار شروع شده است. جایی در این عالم هستی، نه در ظاهر عالم و نه در باطن عالم، خالی از محبت و مهر و عشق نیست. اگر محبت و مهر نبود، عالم بهوجود نمیآمد. اگر موج محبت در عالم کار نمیکرد، فساد همهٔ هستی را فرامیگرفت و میپوساند، بههم میریخت و خراب میکرد. شما در زندگی معمولی خودتان هم میبینید که محبت به پدر و مادر، زن و فرزند و نوه، چه نقش عظیمی ایجاد میکند. اگر مادران، پدران و فرزندان، محبتی نسبت به همدیگر نداشتند، همدیگر را دفع و طرد میکردند.
هماهنگی قرآن کریم و کل هستی و انسانها
ما به کتاب خدا مراجعه میکنیم که انعکاسی از جهان ظاهر و باطن است. بین قرآن کریم و کل هستی، هماهنگی برقرار است. همچنین بین قرآن مجید و همهٔ انسانها هم طبیعتاً هماهنگی برقرار است. آنکسی که در جادهٔ انحراف، ضلالت و گمراهی قدم میگذارد، اگر بنا باشد از این ضلالت و گمراهی برگردد، به قرآن برمیگردد. «توبه» یعنی برگشت به حق، برگشت به خداوند و برگشت به قرآن برای اصلاح حال. آنکسی هم که برنمیگردد، یک بیماری دارد و آن بیماری نمیگذارد به کتاب خدا و خدا برگردد. همان بیماری که در ابلیس ظهور کرد: «أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ».[1] امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: ابلیس ششهزار سال خدا را عبادت کرد. فرشته هم نبود. قرآن مجید میگوید: «إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ»[2] از موجودی بود که مردم با چشم مادی نمیبینند؛ ولی در عبادت فوقالعاده بود. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: شما مردم نمیدانید که این ششهزار سال، از سالهای کرهٔ زمین، یعنی سالی 365 روز یا از سالهای کرات دیگر بوده است؛ مثلاً کرهٔ پلوتو یک بار که به دور خورشید میچرخد، 83 سال طول میکشد؛ ولی زمین یک سال طول میکشد. همچنین نمیدانید که آیا از سالهای زمین بوده یا از سالهای جهانهای دیگر. خود حضرت هم بیان نفرمودهاند! این ششهزار سال عبادت ابلیس در آتش بیماری تکبر در برابر پروردگار سوخت و هیچچیزی از آن نماند. حتی یک رکعت نماز و یک کار عبادتیاش هم نماند.
آنکسی که برخلاف فطرت، عقل و هماهنگی وجودش با قرآن، وارد جادهٔ ضلالت و گمراهی میشود؛اگر بیماری کبر در درونش موج بزند، برنمیگردد و توبه نمیکند. گاهی این بیماری چنان چشم دل و گوش جانش را کر میکند که قرآن میفرماید: هر کار بد و هر فساد و گناهی را مرتکب میشود، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»[3] خیال میکند که کار خوبی میکند. در «اصول کافی» است که امام صادق(ع) میفرمایند: این متکبر اگر تا برپاشدن قیامت زنده بماند، به گناهش ادامه میدهد. در کوفه از شمر پرسیدند: اگربمیری (که خواهی مُرد) و تو را بر فرض به دنیا برگردانند و با ابیعبدالله(ع) روبهرو شوی، چهکار میکنی؟ شمر گفت: دوباره سرش را میبُرّم. این کبر است! کبر عبادت ششهزارساله را سوزاند. ما مگر چقدر عمر و توان داریم؟!
شروع قرآن با رحمانیت و رحیمیت
به اصل مطلب برگردم؛ قرآن هماهنگ با بدنهٔ جهان خلقت و وجود انسان است. البته این بحث لطیفی است که برادران اهل علمِ حاضر در جلسه میدانند با ده شب، یک ماه، ده ماه و دو سال پایان نمیپذیرد. یک مسئله عجیب و فوقالعاده است!
حالا به قرآن مراجعه کنیم و ببینیم حقیقت قرآن مجید چیست! قرآن مجید رحمتالله است. قرآن مجید با رحمانیت و رحیمیت شروع شده است: «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم». خدا میداند که چقدر معنا و مفهوم در این «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» است، من در تهران، البته با کمک و لطف خدا (اگر لطف او نباشد، ما هیچ و پوچ هستیم)، نود جلسه دربارهٔ «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» بحث کردم که در حال آمادهسازی برای چاپ است.
مفهوم حقیقی «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم»
کلمهٔ «اللّٰه»
کلمهٔ «اللّٰه» بهمعنی «خدا» نیست. فارسیزبانان این کلمه را از تنگی قافیه در ترجمههای قرآن و دعاها و روایات آوردهاند؛ ولی واقعاً کلمهٔ خدا ترجمهٔ اللّٰه نیست. معنی اللّٰه این است: ذاتی که جامع همهٔ صفات کمالیه، جلالیه و جمالیه است. برای فهم این جمله هم باید تمام دعای جوشنکبیر را فهمید. این هزار نامِ آمده در جوشنکبیر، معنی اللّٰه است. کلمهٔ خدا معنی اللّٰه نیست!
کلمهٔ «رحمان»
کلمهٔ «رحمان» از «رحم» و بهمعنی «مهر» است. معنی آن «بخشنده» نیست! اینکه در زیرنویس ترجمهها آمده «بهنام خداوند بخشنده»، درست نیست. معادل بخشنده درعربی، «معطی» است، نه رحمان. «الرَّحْمٰنِ»، یعنی وجود مقدسی که مهر و محبت، مهرورزی و عشق او در تمام عالم هستی فراگیر است. با این مهر است که به مؤمن، مسلمان، مسیحی، یهودی، زرتشتی، بودایی، لائیک و موجودات زنده روزی میدهد و هیچکس را از سر سفرهٔ رحمانیتش محروم نمیکند. اصلاً اخلاقش این نیست که دشمن را از امور تکوینی و مادی محروم کند.
ادیم زمین[4] سفرهٔ عام اوست
بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست[5]
پیغمبر(ص) در مکه آب و غذا میخورند و از نور خورشید هم استفاده میکنند؛ ابولهب، ابوجهل و عاصبنوائل هم استفاده میکنند. پیغمبر(ص) در مکه از روزی خدا بهره میبَرند؛ بدترین انسانها هم در مکه از روزی خدا بهره میبرند. پیغمبر(ص) در مدینه در حد قناعت از رزق خدا میخورند؛ عبداللهبنابی، رئیس زشتِ پَستِ خائنِ منافقین هم در حد طمع و شکمش، حتی بیشتر، از این سفره میخورد. یزید در شام میخورد؛ 72 نفر هم در کربلا با غذای مختصری خودشان را اداره میکردند. سه شبانهروزی هم که تشنه بودند، آب روزیشان بود و دشمن جلوی روزیشان را گرفته بود. مثل الآن که آمریکا، انگلیس، بلژیک، فرانسه و سردمداران کفر و نفاق در بعضی از کشورهای شرق (مثل عربستان)، جلوی روزی بندگان خدا را گرفتهاند. آلسعود میلیاردمیلیارد میدزدند و لباسهای میلیاردی دارند؛ ولی مردم عربستان هنوز (من خودم وقتی سر قبر ابوذر میرفتم، در دهاتهایش دیدم) با یک لُنگ و و یک شال روی شانه زندگی میکنند.
در واقع، دزدان سرِ گردنهٔ کرهٔ زمین جلوی رزق مردم ضعیف را گرفتهاند. اسلام هم به مردم ضعیف میگوید گرسنه نمانید، علیه سیران طاغوتیِ کافر قیام کنید و حقتان را بگیرید. فعلاً که بیداری در کرهٔ زمین بهطور کامل نیست! آمریکا سیصدمیلیون جمعیت دارد که شصتمیلیون آن، گرسنهٔ شبخواب در کوچهها و خیابانها هستند. هفتاد درصد ثروت غارتشدهٔ دنیا هم در آمریکاست. خیال نکنید که اینها روزی ندارند. خداوند متعال از باب محبتش به همه در حد خودشان روزی داده و روزیشان در عالم الهی رقم خورده است؛ ولی غارتگران روزی آنها را غارت کردهاند.
این رحمان با موجودات زنده چه کرده است و گاهی چگونه مهرش را در مسئلهٔ روزی به موجودات زنده میرساند؟ سعدی در داستانی میگوید؛ من نمیدانم خودش دیده یا برایش نقل کردهاند. داستانش را در «بوستان» میگوید. سعدی چند کتاب دارد: «گلستان»، «بوستان»، «طیبات»، «بدایع»، «خواتیم» و یک جزوه هم که منبرهایش در شیراز است. سعدی منبری بود. سعدی در این داستان میگوید: یک نفر در بیابان روباهی را دید که دست و پا ندارد. فقط شکم دارد و شکمش روی خاک است. خیلی بهزحمت بیستسی سانتیمتر به این طرف و آن طرف حرکت میکند. با شگفتی کامل یک گوشه ایستاد که این حیوان بدون دست و پا از کجا آب و غذا میخورد و چطوری میخورد!
مقداری که گذشت، دید یک شیر از بیابان آمد و ران خوشمزهٔ پرگوشت یک حیوان شکارشده را جلوی روباه گذاشت و رفت. رحمانیت جلوی شیر را میگیرد که این روباه را بدرد، پاره و قطعهقطعه کند و بخورد. پروردگار شعاع محبتش نسبت به روباه را به شیر میدهد تا دوستش داشته باشد. به او مأموریت میدهد که تو سفرهٔ این حیوان بیدست و پا را پهن کن و مهمانش کن. شیر ران گوشت را گذاشت و رفت. دوباره نیمساعت دیگر برگشت. روباه تا او را دید، دهانش را باز کرد و شیر که دهانش را پر از آب کرده بود، جلو آورد و آرامآرام در دهان روباه ریخت.
کلمهٔ «رحیم»
شما اگر بخواهید بهدنبال آثار و نشانههای رحمانیت بروید، یک کتاب بهاندازهٔ گستردگی آفرینش میشود. تا اینجا، «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰن» بود، «الرَّحِیم» مانده است. «رحیم» یعنی چه؟ روایات ما میگویند که رحیم یک مِهر اختصاصی است. این مهر با رحمان از نظر ظاهر (نه باطن) خیلی تفاوت دارد. در باطن، در هیچچیز وجود مقدس او تفاوت نیست؛ اما دایرهٔ رحمان با دایرهٔ رحیم تفاوت دارد. تفاوتش هم این است که مربوط به خدا نیست، بلکه مربوط به انسان است. کل موجودات در رحمانیت سر سفره هستند؛ اما در رحیمیت سفرهای قرار داده که تنها و تنها دارندگان ایمان و عمل صالح سر این سفره راه دارند. آنهم ایمانی که از قرآن و تعلیمات پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) گرفته شود.
در واقع، منظور ایمان به خدا، آنچنان که خداست؛ اما ایمان به خدا، آنچنان که خداوند آنگونه نیست، ایمان شیطانی است. اینکه من بگویم (این کتاب در عربستان نوشته شده است و من کتابش را خریدهام) خدا چشم، گوش، لب، گردن، قد، پا، شکم و دست دارد. منحرفین همهٔ اینها را در فصلهای جداگانه نوشتهاند! آنها نوشتهاند که پروردگار شبهای جمعه صندلیاش را از عرش برمیدارد و به آسمان اول میآورد. درحالیکه آسمان اول سقف نیست که صندلی را بیاورد و روی سقف بگذارد. آسمان اول آجری و بتون نیست! آسمان اول میلیاردها ستاره و سیصدمیلیون کهکشان است. شما ببینید دروغهایی که به خدا بستهاند، چه دروغهای شاخدار کافرانهای است!
ایمان به خدایی که قرآن معرفی کرده است: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[6] خدا مانند هیچچیزی نیست و خودش است. او وجود مقدسی است بینهایت، دارای کمالات و جمال و جلال. خداوند در بیش از دو هزار آیهٔ قرآن مجید معرفی شده است. ایمانی که قرآن به من بدهد، پیغمبر(ص) به من بیاموزد و امیرالمؤمنین(ع)، صاحب علم اقیانوسوار در «نهجالبلاغه» به من بیاموزد؛ همچنین عمل صالحی که قرآن، پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) بگویند چیست؛ دارندهٔ این ایمان و عمل صالح، با محبت او میتواند سر سفرهٔ رحیمیت بنشیند. یکی از جلوههای سفرهٔ رحیمیت پروردگار در قیامت، هشت بهشت است. البته جلوهٔ رحیمیتش هم در دنیا فراوان است. اگر کسی پاک بالا بیاید، با گناه رفیق نباشد و باطنش به بخل، حرص، کبر، حسد و دورویی آلوده نباشد، یعنی ظاهر و باطنش پاک باشد، یقیناً فیوضات غیبی به او میرسد.
درس اخلاق و پاکی از مجتهدی بزرگ و پاک
مرحوم آیتاللهالعظمی (واقعاً آیتاللهالعظمی) حاجمیرزا ابراهیم کلباسی در نجف مجتهد جامعالشرایط شد، به وطنش اصفهان برگشت و مرجعیت اول اصفهان شد. البته اجداد ایشان اهل کاخک جنوب خراسان بودند. این آدم بسیار پاک وقتی میخواست از نجف به ایران بیاید، به همدرسش مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمدباقر شفتی که اهل شفت (بین زنجان و فومن) بود، گفت: بیا تا برای خدمت به مردم با هم به اصفهان برویم. این باطن پاک هرگز حساب نکرد که اگر این سید را بیاورم، ممکن است از من جلو بیفتد؛ بلکه گفت اگر برای مردم اثر بیشتری دارد، بیاید تا مردم بهرهٔ بیشتری ببرند. من برای چه مانع خیر شوم؟ مگر من اهل رقابت هستم! حالا مرجعیت او بالا برود و برای من بالا نرود.
برادرانم و خواهرانم! به جان ابیعبدالله(ع)، خدا از طریق رحیمیت چیز مفت و مجانی به کسی نمیدهد. ما باید بهصورت قرآن و روایات عملی بشویم تا درهای فیوضات به روی ما باز بشود. اینکه حسود یا بخیل باشم و وقتی یک منبری را میببینم که خیلی بهتر از من گل کرده است، در سرم بزنم و خودم را تاریک کنم، زمینهسازی کنم و او را بکوبم و کوچکش کنم؛ خدا چیزی به من نمیدهد. من در اینجا شیطان شدهام و خدا به شیطان فیض نمیدهد.
غسل در اشک زنم کهاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز[7]
اگر چشم داری که همه را ببینی، خوب هستی؛ اما اگر چشم نداری کسی را ببینی، بد هستی. اگر بخیل یا حریص هستی، بد هستی و بسته. اگر متکبر هستی، همکار ابلیسی. قرآن میگوید: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[8] به اعماق قرآن نمیرسند، «إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».
این عالم بزرگ به همدرسش گفت: سید! بیا با هم به اصفهان برویم. اگرچه تو را نمیشناسند، بالاخره مجتهد جامعالشرایط هستی، بیان خوب و پاکی داری و به درد مردم میخوری. همدرسش هم گفت چشم و به اصفهان آمد. چه زمانی آمد؟ آنوقتی که پروردگار درهای فیوضات را در کنار حرم امیرالمؤمنین(ع) به روی او باز کرده بود. زنش در شب زایمان به سید گفت: هیچچیزی در خانه نداریم. زن زائو خرما میخواهد. زن زائو روغن و آرد میخواهد تا برایش حلوا درست کنند و به بدنش قدرت بدهد. سید از خانه بیرون رفت. هیچچیزی نداشت! چند روز بود با نانهای خشکی که بیرون میریختند، با خانمش زندگی میکرد. تا نزدیک قصابخانه رفت، دید قصاب یک دل و جگر گوسفند را دور انداخته و نبرده است. دستمالش را درآورد، دل و جگر را در دستمال گذاشت و گره زد که به خانه ببرد، بپزد و به خانمش بدهد.
در راه بازگشت به خانه بود، میخواست از روی پل رد شود که دید صدای زوزهٔ دلسوز یک سگ میآید. از بغل پل سرازیر شد، دید یک سگ تازه شش هفتتا توله زاییده است، بچهها به سینهٔ مادر چسبیدهاند، اما شیر ندارند. دستمال را باز کرد و روی خاک نشست. دل و جگر را تکهتکه کرد و در دهان سگ گذاشت. یک شب گفتم که قرآن تمام موجودات عالم را باشعور میداند؛ حتی جمادات! سگ دل و جگر را خورد و سیر شد. نیمساعت که گذشت، سینه شروع به شیرسازی کرد و سید بلند شد. سگ سر به جانب پروردگار برداشت و دُمی هم برای سید تکان داد؛ یعنی متشکرم.
این یعنی: مردم! هر کس هر کار خوبی در حق شما کرد، قدردانی کنید. از علمایتان که زحمت شما را میکشند، قدردانی کنید. از آدمهای دلسوز قدردانی کنید. از نماز جماعتها و نماز جمعههایتان قدردانی کنید. کسی را در روز قیامت میآورند، خدا به او میگوید: اینهمه نعمت به تو دادم، چرا شکر مرا بهجا نیاوردی؟ او میگوید: خدایا! تو میدانی که من کنار هر کاری تو را شکر کردم. خداوند میفرماید: این شکر نصفهکاره است و ارزش ندارد. شکر کامل من به این بود که برای خوبیهای مردم، علما و آدم پرخیر از آنها تشکر میکردی. «مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ» تو مرا شکر نکردی و بندهٔ شاکر من نیستی.
با این وضع فقر به اصفهان آمد. چند ماهی گذشت تا در منطقهٔ شَفت (بین زنجان و فومن) آدم محترمی مُرد. وصیتنامهاش را درآوردند، نوشته بود: همسرم که مرده است. بچهدار هم نشدم و برادر و خواهری هم ندارم. هرچه ثروت دارم، ملک سیدی از اقوام دورم به نام سید محمدباقر است. من نمیدانم کجاست. این اموال را به او بدهید. سید را پیدا کردند و ثروت را به اصفهان آوردند. سید با این ثروت، یک مسجد یازدههزار متری ساخت. این مسجد از مساجد بسیار پرمنفعت کشور است. وضع مالی سید خیلی بالا گرفت. درسش بالا گرفت و عدهای از مردم اصفهان ساعت دو نصفه شب به بعد میآمدند و پشت دیوار خانهاش مینشستند. سید برای نماز شب که به حیاط میآمد، نماز شبش دو ساعت طول میکشید و مثل مادر جوانمرده گریه میکرد. مردمِ کوچه هم از گریهٔ او گریه میکردند.
بزرگ شد! یکطرف اصفهان که بیدآباد بود، عالم بزرگ محل شد. آنطرف زایندهرود هم که حسینآباد بود، در اختیار مرحوم کلباسی قرار گرفت. دو مرجع کمنمونه و کمنظیر در اصفهان! مرحوم حاجمیرزا ابراهیم کلباسی میگوید: در یک مسئلهٔ علمی به شدت گیر کرده بودم و حل نمیشد. این کتاب را میدیدم، حل نمیشد. آن کتاب را میدیدم، حل نمیشد. حکمت و فلسفه را میدیدم، حل نمیشد. دیگر برای من آزاردهنده شده بود! یک شب (این فیض الهی است! اسم این حالت فیض است) خواب دیدم که وارد سالنی شدم. پیغمبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س) تا امام زمان(عج) در این سالن نشستهاند. سالن غرق نور، معنویت و عظمت است. خیلی خوشحال شدم و گفتم: من که اعتقاد دارم (این اعتقاد شیعه است) علم فاطمهٔ زهرا(س) مانند علم انبیای الهی است، پس این مسئله را از زهرا(س) بپرسم. آمدم و زانو زدم و گفتم: دختر پیغمبر! من در این مسئله گیر دارم. فاطمه(س) فرمودند: از فرزندم، آقا سید محمدباقر بپرس. وقتی برگشتم، دیدم همدرسی نجف من که حالا عالم بزرگی در اصفهان است، آنجا نشسته. به امر فاطمهٔ زهرا(س) آمدم و پرسیدم، خیلی آسان برایم حل کرد.
صبح هنوز آفتاب نزده بود، از حسینآباد راه افتادم و به بیدآباد، منزل مرحوم سید آمدم. وقتی من رسیدم، طلبهها تازه داشتند میآمدند. ایشان خیلی به من احترام کرد و گفت: آقا میرزا ابراهیم، این وقت صبح چطور به خانهٔ ما آمدی؟ گفتم: مسئلهٔ مشکلی دارم که برایم حل نشده است. به اینجا آمدهام که شما حل کنید. گفت: من که دیشب کنار مادرم زهرا(س) حل کردم.
پاکی درهای فیوضات را باز میکند. عمل صالح، ایمان و اخلاق حسنه سبب میشود که در قیامت، مرد و زن سر سفرهٔ رحیمیت (بهشت) بنشینند و در دنیا هم سر سفرهٔ فیوضات پروردگار.
برادران و خواهران! جهان با مهربانی شروع شده است. با همه مهربان باشید. پیغمبر(ص) و قرآن نمیگویند که فقط به همکیش خودتان مهربان باشید. با همه مهربان باشید؛ چه دوست، چه دشمن و چه به آنکسی که وقتی به او نیاز داشتی، جوابت را نداد. مفصّل اینها در «اصول کافی» هست. با همهٔ انسانها و حیوانات مهربان باشید.
انسان در آغوش رحمان و رحیم
بعد از «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» در نماز، «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ ربّ الْعٰالَمِین» را میخوانیم و دوباره «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» است. یک بار در «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» گفت که مهر و محبت و عشق من به همهٔ عالم فراگیر است و رحیمیت من ویژهٔ مردم مؤمنِ دارندهٔ عمل صالح و اخلاق حسنه است. یک آیهٔ بعدش، «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم × اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ ربّ الْعٰالَمِین»، دوباره میگوید: «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم». این یعنی بندگان من! من دو بار رحمانیتم و دو بار هم رحیمیتم را اعلام کردم. آیا از این دو مهر «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» که در نماز میگویی، آیا اثر گرفتهای یا اینکه هنوز بعد از پنجاه سال خواندن نماز، آدم تلخی هستی؟! پنجاه سال است «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» میگویی؛ اما وقتی از بیرون میآیی و درِ خانه را میزنی، زن و بچهات از ترس آیتالکرسی میخوانند و به خودشان فوت میکنند. چطوری نماز خواندهای؟ من نماز میخوانم، برای اینکه نماز بشوم. اگر نماز نشوم که نماز نخواندهام.
بعد «مٰالِکِ یَومِ الدِّین» میگویی؛ یعنی بندهٔ من! میخواهی وارد قیامتی بشوی که من صاحبش هستم. من چه کسی هستم؟ من «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم × اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ ربّ الْعٰالَمِین × الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» هستم. از مردن و قیامت نترس! یکخرده خوب باش، من تو را به رحمانیت و رحیمیت وصل میکنم. کسی که نماز را بفهمد، از مردن نمیترسد. برای چه بترسد؟
چرا بترسد؟ ما که در آغوش رحمان و رحیم هستیم. دو بارِ آن را که در آیهٔ «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» فرمود و دو بار هم که در متن سورهٔ حمد. چرا بترسیم؟ اگر خوب هستی، نترس! اگر خوب هستی و میترسی، این ترس شیطانی است. اگر بد هستی و میترسی، بدیات را کنار بگذار و نترس.
دعوت پروردگار از بندگان برای رسیدن به دو کمال
این شروع خلقت است. این شروع قرآن است. شروع آفرینش ما پر از مهربانی، مهر و عشق است. حالا این خدا با این مهر و محبت و عشقش، ما را دعوت کرده است که خودمان را به دو کمال برسانیم: یکی، کمال جسمی با رزق حلال است که من این را انشاءالله در جلسهٔ بعد توضیح میدهم. یکی هم کمال معنوی با قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام). شما ببین که قرآن و پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) چهکار کردهاند! یک دهاتی را از دهاتهای ایران به مدینه آورده، به سلمان تبدیل کرده و سلمان «مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[9] شده است. یک گوسفندچرانِ گمنام ربذهای را به مدینه آورده و به ابوذر تبدیل کرده است. این کمال معنوی است! من این دو کمال را از شما بندگانم میخواهم: کمال جسمی با روزی حلال و کمال معنوی با قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام). راه دیگری هم برای کمال دوم و کمال واقعی اول نیست. اگر ما به قرآن، پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) پیوند بخوریم، خدا میداند به کجا میرسیم! خدا چقدر محبت دارد!
یار را روی دل بهسوی من است
منبع لطف روبهروی من است
نظر لطف هر کجا فکنم
گوشهٔ چشم او بهسوی من است
چشم او ساغر و نگاهش می
قهر و لطفش خُم و سبوی من است
نالهای گر ز خستهای شنوی
آن نشانی ز هایوهوی من است
کار من جستوجوی او دائم
کار او نیز جستوجوی من است
سخنم گفتوگوی اوست مدام
سخنش نیز گفتوگوی من است[10]
کلام آخر؛ مصائب کربلا از زبان امام عصر(عج)
ذکر مصیبتی که میشنوید، از وجود مبارک امام زمان(عج) در زیارت ناحیهٔ مقدسه نقل شده است. همچنین از امام صادق(ع) هم نقل شده است که با توضیحش عرض میکنم. 84 زن و بچه در خیمهها منتظرند که ابیعبدالله(ع) یک بار دیگر برگردند. اولین کسی که صدای شیههٔ اسب را در برگشتن شنید، سکینه(س) دختر سیزدهسالهٔ ابیعبدالله(ع) بود؛ اما حس کرد شیههٔ اسب عوض شده است و یک جور دیگر شیهه میکشد. پابرهنه از خیمه بیرون آمد. دنبالش هم، زن و بچه بیرون ریختند. امام زمان(عج) میفرمایند: این 84 زن و بچه دیدند که زین اسب واژگون است و یال اسب غرق خون. با دیدن منظرهٔ اسب، موهایشان را زیر چادر پریشان کردند، به صورت و سینه لطمه زدند و همه با پای برهنه بهطرف میدان کربلا دویدند.
وقتی به میدان رسیدند، نمیدانم این جملهٔ امام زمان(عج) را برای شما شیعیان چطوری بگویم! خودم خیلی طاقت این جملات را ندارم. امام زمان(عج) میفرمایند: وقتی زن و بچه رسیدند، دیدند «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِه». بدنی که تشنه و گرسنه است، جای سالمی ندارد و پر از زخم است. وجود مقدسی که 71 داغ دیده، بدن سنگین شمر روی سینه قرار گرفته است. همه با هم فریاد میزدند: «وَا مُحَمّدا! وَا عَلیَّا!».
من در کتاب معروف و مهم «مَعالِی السِّبْطَیْن» دیدم که وقتی زینب(س) دید شمر روی سینه است، وارد گودال شد و فریاد زد: از روی سینهاش بلند شو! شمر بلند شد، یک لگد به زینب کبری(س) زد و او مثل مادرش روی زمین افتاد. خدا کند اینجوری نباشد! ناگهان دیدند که شمر بدن را برگرداند، دو زانویش را روی پشت ابیعبدالله(ع) گذاشت و شروع به بریدن سر ابیعبدالله(ع) از پشت گردن کرد.
دعای پایانی
خدایا! به گریههای زینب کبری(س)، باران رحمتت را فراوان و بسیار در این منطقه نازل کن.
خدایا! تمام گذشتگان ما را بیامرز.
خدایا! هنوز از جا بلند نشدهایم، ما را از همهٔ گناهانی که بین خودمان و تو داریم، بیامرز.
خدایا! ما و نسل ما را شیعهٔ واقعی اهلبیت(علیهمالسلام) قرار بده.
خدایا! روز قیامت، ما را از شفاعت محمد و آلمحمد محروم نکن.
خدایا! دین ما، کشور ما و این مردم پرقیمت ما، محراب و منبر ما، ماه رمضان و محرّم و صفر و فاطمیهٔ ما، حوزههای علمیه، مراجع و رهبری را از حوادث حفظ فرما.
خدایا! به حقیقت زهرا(س)، امشب امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچههای ما قرار بده.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 34.
[2]. سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
[3]. سورهٔ کهف، آیهٔ 104.
[4]. «ادیم» لغت قدیمی ایرانی بهمعنی «سفره» است.
[5]. شعر از سعدی.
[6]. سورهٔ شوری، آیهٔ 11.
[7]. شعر از حافظ.
[8]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 79.
[9]. بحارالأنوار، ج10، ص121.
[10]. شعر از فیض کاشانی.