جلسه اول؛ جمعه (7-5-1401)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- موجی از رحمت الهی در آیات و روایات
- معرفت، تنها راه اتصال قلب به پنج حقیقت
- فرشتگان، خادم انسانهای ویژه و الهی
- سه قدم تا رسیدن به فیوضات الهی
- حکایتی شنیدنی از همنشین موسی(ع) در بهشت
- کمال محبت پروردگار به انسان مؤمن
- قدرت شگفت قلب ابیعبدالله(ع) در جذب هزاران قلب
- کلام آخر؛ خبر پیغمبر(ص) به امسلمه از واقعۀ عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
موجی از رحمت الهی در آیات و روایات
سراسر آیات قرآن مجید (از سورهٔ مبارکهٔ حمد تا سورهٔ ناس، آخرین سوره) که 114 سوره است و نزدیک به ششهزاروششصدوچند آیه، فقط محبت و رحمت الهی موج میزند. روایات اهلبیت(علیهمالسلام) هم که حدود شانزدههزار روایتِ آن در ده جلد کتاب شریف «کافی» است، حاکی از نگاه محبتآمیز پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) به مردم است. اگر انسان محبت خدا را در قرآن و محبت اهلبیت را در روایات عملاً بپذیرد، یقیناً به سعادت دنیا و آخرت میرسد؛ چون مجموعهٔ آیات و روایات به سه ناحیهٔ وجود انسان توجه دارد: قلب، اعضا و جوارح، درون انسان (غیر از قلب).
معرفت، تنها راه اتصال قلب به پنج حقیقت
در مسئلهٔ قلب، قرآن مجید از مردم دعوت میکند که قلبشان را به پنج منبع وصل کنند. این امر، خودش محبت ویژهٔ خدا به انسان است. قرآن مجید اصرار دارد که قلب را به پنج معدن وصل کنید؛ خود این اتصال سبب میشود که فیوضات معنوی، آسمانی و الهی به انسان برسد. شما میدانید که بسیاری از حرکات در عالم ماده، با اتصال تحقق پیدا میکند. الآن همهٔ ما زیر نور نشستهایم؛ ولی این نور، با سیمها و کابلهایی به کنتور وصل است، کنتور به بیرون وصل است و بیرون هم به کارخانههای عظیم تولید برق. ما با این اتصال به نور رسیدهایم و میرسیم، قبلاً هم رسیدهایم؛ اما اگر در یک ناحیه اتصال و نور قطع شود، ما در منزل یا مراکز کارمان، شب در تاریکی فرو میرویم. روز هم، از برکت نور خورشید، هم همهٔ اشیا را میبینیم و هم بهراحتی کارمان را انجام میدهیم.
این ارتباطات و اتصالات، نور را به ما میرساند؛ قرآن مجید هم همینطور است. قرآن مجید و روایات اهلبیت، رابطهٔ بین ما و این پنج حقیقت هستند که با قلب ارتباط دارند. اگر این رابطه باشد، بهرههای فراوانی نصیب ما میشود. این از طرف پروردگار خیلی محبت است که ظرفیتی به قلب ما داده تا بتوانیم با این ظرفیت، به منابع فیوضات عالم وصل بشویم. راه وصلشدنش هم معرفت است؛ یعنی اگر ما در حد ظرفیت خودمان، قرآن مجید و روایات را بفهمیم و یا از کسانی بشنویم که به قول قرآن، قرآنفهم و حقیقتفهم هستند، این رابطه برقرار میشود. با برقرارشدن رابطه، فیوضات عالم از مُلک و ملکوت به ما میرسد.
فرشتگان، خادم انسانهای ویژه و الهی
همین بحث چنددقیقهای به ما نشان میدهد که ما در بین همهٔ موجودات عالم، یک موجود ویژه هستیم و هیچیک از موجودات ارزش ما را ندارند. اولین باری که پروردگار خبر ما را به فرشتگان داد، از ما به عنوان جانشین خودش در زمین یاد کرد و فرمود: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِیفَةً»[1] خداوند برای حیوانات زمین، پرندگان هوا، ماهیان دریا و میلیاردها فرشته چنین تعبیری را نکرد. پیغمبر اکرم(ص) روایتی دارند که میفرمایند: فرشتگان خادم انسانهای ویژه (انبیا، ائمه و اهل ایمان) هستند. پیغمبر(ص) اسم هم برده و فرمودهاند «شیعیان واقعی». در حقیقت، شما این آقایی را بر فرشتگان هم دارید و آنها خدمتگزار شما هستند؛ درصورتیکه یک مرد و زن قابلقبول پروردگار باشید.
سلمان نقل میکند که صدیقهٔ کبری(س) در اتاق خواب بودند و گهوارهٔ ابیعبدالله(ع) حرکت میکرده. گهواره که برقی نبوده، مادر هم خواب بوده، پس با چه نیرویی حرکت میکرده؟ صدیقهٔ کبری(س) خدمت پیغمبر اکرم(س) میآیند و میگویند: من چیز عجیبی یافتم! اولین بار بوده که میدیدند؛ صدیقهٔ کبری(س) خواب بوده، گهواره در حال حرکت بوده و میجنبیده، صدای لالایی هم میآمده که آن لالایی یک شعر بوده و حرکتدهنده تکرار میکرده:
اِنَّ فِي الجَنَّةِ نَهراً مِن لَبَن
لِعَلِی و لِزهرا و حسینٍ و حسن[2]
رودی از شیر در بهشت هست (در قرآن مجید هم هست که خدا از چهار تا رود اسم میبرد. در هر کدام، مواد روانی در جریان است و این نهر شیر، حضرت میفرمایند از عسل شیرینتر است، بسیار خنک و بسیار هم سپید است).
خواننده این را با ریتم برای بچهٔ در گهواره میخوانده؛ معمولاً بچه با خواندن لالایی آرامش پیدا میکند. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: چیز شگفتی نیست! مادر خواب است و بچه میخواسته گریه کند (پیغمبر اکرم(ص) خیلی به گریهٔ ابیعبدالله(ع) حساس بودند! گاهی که در کوچه بودند و صدای گریهاش را میشنیدند، در میزدند و به حضرت زهرا(س) میگفتند بچه را آرام کن؛ من تحمل شنیدن گریهاش را ندارم). حالا محرک این گهواره چه کسی بوده؟ پیغمبر(ص) فرمودند: جبرئیل.
فرشتگان خادم انسانهای کامل و جامع، مردم مؤمن، اولیای خدا و شیعیان واقعی هستند. حتی در روایات اهلبیت(علیهمالسلام) در معتبرترین کتابهایمان هست که وقتی مرگ یک مؤمن و شیعه میرسد، ملکالموت باید بیاید و جانش را بگیرد. وقتی ملکالموت برای گرفتن جان چنین انسان باارزش و والایی حرکت میکند، پروردگار میفرماید از او اجازه بگیر. اگر مؤمن اجازه داد، جانش را بگیر؛ اما اگر اجازه نداد، برگرد. البته مؤمن چون مشتاق لقای الهی و قرب پروردگار است، با امنیت خاطر اجازه میدهد که جانش را بگیرند.
سه قدم تا رسیدن به فیوضات الهی
این ارزش انسان است که البته این ارزش را باید با عبادت خدا، خدمت به مردم و ترک گناه به ظهور برساند و تحقق بدهد؛ هیچ خرج دیگری ندارد. این هم کار شاق و سنگینی نیست. سلمان از کجا سلمان شد؟ با همین سه قدم؛ مقداد از کجا مقداد شد؟ با همین سه قدم؛ اصحاب حضرت سیدالشهدا(ع) از کجا به این مقامات بالا رسیدند؟ با همین سه قدم. البته عیار خلوص اینها در این قدمها، صددرصد بوده و در این قدمبرداشتنها هم لله بودند. این خیلی ارزش است!
این محبت الهی است که به قلب انسان دارد و میگوید قلب به سه منبع فیض وصل بشود. اگر وصل بشود، در دنیا و آخرت خیلی چیز گیر شما میآید. حالا اگر بخواهم از کسانی مثل بزنم که در همین دنیا به فیوضات جامع الهی رسیدهاند، باید یک سال برایتان حرف بزنم. الآن دو جلد کتاب (حدود هزار صفحه) کنار من است که برای دههٔ عاشورا دارم نگاه میکنم. از معتبرترین کتابهای ماست و دربارهٔ کسانی است که به فیوضات الهی وصل شدهاند؛ بزاز، بقال، حملهدار حج،[3] کرایهدهندهٔ شتر، لباسدوز و پارچهفروش بودند. اینها همه شغل داشتند، ولی دنیا آنها را از فیوضات الهی محروم نکرد. در واقع، آنها نگذاشتند که دنیا، پول و صندلی بهگونهای بر آنها حاکم شود که از خدا و حقایق آفرینش غافل بشوند. البته نه اینکه اینها آدمهای گوشهگیری بودند، بخش عمدهای از شبها را بیدار بودند و روزها را روزه میگرفتند؛ بلکه بیشتر اینها کاسب بودند.
حکایتی شنیدنی از همنشین موسی(ع) در بهشت
یکوقتی موسیبنعمران(ع) که میدانید کلیمالله بوده و بدون واسطهٔ فرشته با خدا صحبت میکرده، به پروردگار گفت: همنشین من در بهشت چه کسی است؟ خدا 124هزار پیغمبر دارد، اما یکی از آنها را به موسی(ع) معرفی نکرد که همنشین تو هستند؛ بلکه خدا بهسراغ مردم رفت. این درست هم نبود که خدا به موسی بگوید همنشینت ابراهیم است؛ چراکه روز قیامت، همهٔ انبیا در کنار هم هستند و جدا از همدیگر نیستند. خطاب رسید: همنشین تو در بهشت، فلان قصاب است. موسی(ع) گفت: آدرسش را بده.
خدا آدرس قصاب را داد و موسی(ع) آمد، مغازهٔ قصاب را پیدا کرد و سلام کرد، در مغازهٔ قصابی نشست و دید که قصاب کار فوقالعاده و عمدهای نمیکند. هر کس که میآید و از او گوشت میخواهد، بهاندازهای که مشتری گوشت میخواهد، گوشت را از لاشهٔ گوسفند میبرد، در ترازو میگذارد و به مشتری میدهد؛ عادلانه هم گوشت میفروشد. اینطور نیست که به آدم ضعیف شلحه یا استخوان بیشتری به جای گوشت بدهد بدهد. هر کس که میآید، معاملهٔ باعدالت با او دارد و درست گوشت میفروشد.
غروب شد. موسی(ع) به قصاب گفت: من میتوانم مهمان تو باشم؟ گفت: حتماً! بیا تا به خانهام برویم. تا ساعت دهیازده که شام خوردند، موسیبنعمران(ع) دید این قصاب کار خاصی نکرد. شامش را خورد و گاهی به یک اتاق دیگر میرفت و برمیگشت. بعد هم که وقت خواب شد، خوابید؛ نه صدای مناجاتی آمد، نه ناله و نه گریهای.
بهشترفتن هزینهٔ زیادی ندارد و لازم نیست که آدم خرج زیادی در دنیا از خودش داشته باشد تا به بهشت برسد. همین حرفها جادهٔ بهشت است. یک کاسب با همهٔ مردم بهدرستی رفتار کند، درست جنس بدهد، از جنس مردم کم نگذارد و جنس تقلبی هم به مردم نفروشد. این راه بهشت است! راه بهشت گم و دور نیست، طولانی هم نیست، بلکه بغل خود آدم است. ما در روایاتمان داریم که وقتی تمام مردم مؤمن از قبر درمیآیند و وارد محشر میشوند، تا رسیدن به بهشت، بهاندازهٔ خواندن یک نماز عصر طول میکشد. راه بهشت طولانی نیست، اما جهنم خیلی پیچوخم دارد! حضرت میفرمایند: یک جهنمی به خدا التماس میکند که من را دربیاور! خدا میگوید: میخواهی دربیایی، دربیا. هزار سال قیامت طول میکشد تا به لب جهنم میآید، یک دانه به سینهاش میزنند و به پایین پرتش میکنند. هزار سال باید با سر برود تا به جای اولش برسد. چرا خدا نجاتش نمیدهد؟ چون این شخص جهنمی، در دنیا مسخرهکنندهٔ دین بوده و حالا باید در قیامت مسخره بشود.
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید، جو ز جو[4]
هیچکس نخود نکاشته که لوبیا درو کند! هیچکس انگور نکاشته که خیار بردارد! هیچکس گردو نکاشته که هندوانه بچیند! هر جنسی در این عالم، خودش ظهور میکند. آدم مسخرهچی در قیامت، مسخره برایش ظهور میکند. با آدم نرماخلاق نرم رفتار میکنند و با آدم بدخلقِ ناراحتکنندهٔ مردم هم با بدخلقی رفتار میکنند. آنکه با او بدخلقی میکند، نه اینکه ذاتاً بدخلق باشد، بلکه عکسالعمل بدخلقی او در آن فرشته است؛ وگرنه فرشتگان همه پاک، طیب و بااخلاق هستند.
موسی(ع) هم دید که صدای گریهٔ نیمهشب، مناجات، ناله، سجده و رکوعی نمیآید. صبح هم بعد از عبادت، مطابق روزگار موسی(ع)، سفرهٔ صبحانه را انداخت. بعد موسی(ع) به او گفت: خیلی به آن اتاق میروی و میآیی؛ چه خبر است؟ او هنوز موسی(ع) را نشناخته بود و گفت: آقا! مادرم آن اتاق است. او بالای نود سال دارد، از پا افتاده و مثل یک جوجه لاغر شده است، بدنش درد میگیرد و نمیتواند روی زمین بنشیند. من او را داخل سبد گذاشتهام و سبد را از طاق آویزان کردهام. این سبد نزدیک زمین استو از من دور نیست؛ خودم آب و غذا به او میدهم، بعد عین یک بچهٔ یکیدو ساله او را بیرون میآورم و تروخشکش و پاکش میکنم. اصلاً هم خسته نمیشوم و یک بار هم اخمهایم برای این مادر دَرهم نمیرود؛ خیلی عاشقانه به مادر خدمت میکنم. موسیبنعمران(ع) فرمود: من را ببر تا او را ببینم. گفت: تشریف بیاورید.
موسی(ع) در آن اتاق آمد و دید که مادر در یک سبد است. وقت خوراکش هم بود، فرزندش به او خوراک داد و وقتی تمام شد، مادر گفت: الهی در قیامت همنشین موسیبنعمران بشوی.
چند تا دعا در کتابهای مهم شیعه از اهلبیت(علیهمالسلام) نقل شده که یقیناً مستجاب است. یکی از آن دعاهای مستجاب، دعای پدر و مادر در حق فرزند است، حتی اگر پدر و مادر آدم بدی باشند، بینماز و بیروزه و بیدین باشند. درصورتیکه به بچهشان دعا کنند و بگویند خدا خیرت بدهد، این دعا مستجاب است. دعای انبیا، ائمه، فرشتگان و انسان مظلوم هم مستجاب است.
حالا معلوم شد که همنشین موسی(ع) در بهشت، یک قصاب است؛ ولی قصابی که با سالم کارکردن و این خدمت طاقتفرسا به مادر، خودش را به بهشت رسانده.
کمال محبت پروردگار به انسان مؤمن
برادران و خواهران! این جادهٔ بهشت است. اصلاً بهنظر میآید که بین ما و بهشت جادهای نباشد. ما به قلبمان برسیم، به اعضا و جوارحمان برسیم که اعمال همهٔ آنها اعمال صالح باشد، به درونمان برسیم که اخلاقمان اخلاق پاک باشد؛ با همین وضع، مرتب بهشت را از خودمان ظهور میدهیم. در واقع، از باطن قلب، نفس و اعضا و جوارح بهشتسازی میکنیم. ما بهشتسازی را معطل هم نمیکنیم؛ نه در کنار قلب، نه اعضا و جوارح و نه باطن. آنوقت از قبر که درمیآییم، بغل بهشت هستیم.
آیا به حساب ما نمیرسند؟ قرآن میگوید: چرا، ولی حساب شما یَسیر و خیلی آسان است. آیا گناهانی که گاهی غفلتاً مرتکب شدهایم؛ حساب نمیکنند؟ بالای صد بار در قرآن دربارهٔ مردم (آیاتش را در شبهای بعد، با یاری خدا میخوانم) میگوید: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[5] شما را میبخشم و به شما محبت هم میکنم. اگر گناهی هم در پروندهٔ ما باشد، جای خرج غفران خدا کجاست؟ آیا خدا میخواهد بخشش خود را هزینهٔ «بایدن»، «ترامپ» یا «اسرائیل» بکند؟ شما جای خرجش هستید و جای دیگری نیست!
اصرار دارد که قلب به پنج منبع وصل باشد: خدا، معاد، فرشتگان، انبیا و قرآن. وقتی قلب به این پنج منبع وصل شد، عین کابلی که نور را تا اینجا میآورد، فیوضات الهی را تا کنار و داخل وجود ما میآورد. این یک مسئله بود. این کمال محبت پروردگار به یک پارهگوشت است که در سینهٔ ما قرار دارد. چقدر ظرفیت دارد و چقدر زیبا میتواند رابطه برقرار کند!
قدرت شگفت قلب ابیعبدالله(ع) در جذب هزاران قلب
قلب ابیعبدالله(ع) از نظر ساختمان که بزرگتر از قلب ما نبوده، بلکه قلب معمولی بوده؛ ولی این قلب چه اتصالی به این پنج حقیقت داشته که خود این قلب، میلیاردها قلب را تا حالا بهطرف خودش کشیده است! قدرت این قلب چقدر است که تا حالا، میلیاردها قلب را بهطرف خودش کشیده و میلیاردها قلب را در آینده بهطرف خودش میکشد!
ابیعبدالله(ع)، برادرانشان، اهلبیت و یارانشان دو شبانهروز از چهار تا کاسهٔ آب محروم شدند، اما صبر کردند و شکایتی نکردند. در این دو شبانهروز، ابیعبدالله(ع) و یارانشان از چند لیتر آب محروم بودند؟ مثلاً هر یک نفر در دو شبانهروز چقدر آب میخورد؟ حالا بگوییم دوهزار لیتر آب میخوردند؛ اینها دوسه شبانهروز از آب محروم بودندو دوسههزار لیتر آب میشد. از روز عاشورا تا حالا، چقدر آب از سوز دل مردم جوشیده و از چشمها جاری شده است. شما میتوانید گریههای بر ابیعبدالله(ع)، یاران و اهلبیتشان را از روز عاشورا تا حالا حساب بکنید و بگویید چند لیتر است؟ این آب همینجور جاری است.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند[6]
داستان انبیا، اولیا و ابیعبدالله(ع) جلوی چشم شماست و این معنی ارتباط با این منابع فیوضات است.
کلام آخر؛ خبر پیغمبر(ص) به امسلمه از واقعۀ عاشورا
عالمآرا خودنمایی میکند
یا حسین است و خدایی میکند
مقتدای اولین و آخرین
از حسینش مقتدایی میکند
بوی حق و روی حق و خوی حق
کِی ز خون حق جدایی میکند
این حسین است کهاز برایش جبرئیل
وحی را نغمهسرایی میکند
این حسین است کهاز غبار خاک او
حور جنت توتیایی میکند
این حسین است کهآنچه دارد از خدا
در ره عشقش فدایی میکند
کشتی ایمان ز طوفان ایمن است
تا حسینش ناخدایی میکند
امسلمه میگوید: پیغمبر(ص) در خانهٔ من بودند و به من فرمودند خیلی خسته هستم، کسی را راه نده، بنا دارم استراحت کنم. درِ اتاق را بستم. پیغمبر(ص) خوابیده بودند که یکمرتبه در باز شد و دیدم حسین(ع) میخواهد داخل اتاق بیاید. حسین(ع) آنزمان چهارپنج سال داشتند. به چهارچوب در آمدم و جلویش را گرفتم. او گریه کرد و گفت: میخواهم پیش پیغمبر بروم. رسول خدا(ص) چنان با اضطراب بلند شدند و فرمودند رهایش کن تا بیاید. حضرت بغلشان را باز کردند، حسین را بغل کرده و بهشدت گریه کردند. گفتم: یا رسولالله! چرا گریه میکنید؟ فرمودند: در آینده، سرِ حسین من را در یک سرزمین از بدنش جدا میکنند. امسلمه میگوید: پیغمبر(ص) دستشان را به یک طرف دراز کردند و برگرداندند، یک مشت خاک در دستشان بود و فرمودند: این خاک همانجایی است که عزیز من روی آن میافتاد و روی همین خاک، سر از بدنش جدا میکنند. این خاک را به تو میدهم.
امسلمه میگوید: خاک را داخل یک ظرف ریختم. سالها بعد، روز دهم محرم خواب بودم که دیدم پیغمبر(ص) با سر و پای برهنه هستند و تمام سر و صورتشان پر از خاک است. گفتم: یا رسولالله! این چه وضعی است؟ فرمودند: امسلمه از کنار گودال میآیم؛ حسینم را کشتند! بیدار شدم و کنار آن خاک آمدم، دیدم خون دارد از آن خاک میجوشد.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
[2]. مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص88؛ بحارالأنوار، ج44، ص194.
[3]. به سرپرست کاروان حج گفته میشود.
[4]. شعر از صامت بروجردی.
[5]. سورهٔ مائده، آیهٔ 39؛ سورهٔ بقره، آیهٔ 199؛ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 89.
[6]. شعر از حافظ شیرازی.