يكي از دوستان انديشمند ما ميگويد دشمنان حسين سه گروهاند:
دشمن نخست:
كساني كه حسين و يارانش راكشتند. آنها ستمكار بودند، اما اثر ستمشان ناچيز است، زيرا كه جسم را كشتند و اجساد را پاره پاره کردند و چادرها را به آتش كشيدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چيزهاي محدودي را از ميان بردند. اگر حسين در سال 61 به شهادت نميرسيد در سال ديگري از دنيا ميرفت. پس خطر اصلي چيست؟ آنان با کشتن حسين چه چيزي را محقق ساختند؟ بايد گفت که آنان مرگ حسين (ع) را جاودانه و هميشگي کردند. بنابراين خطر دشمن اول، ظالم اول و طغيانگر اول محدود است.
دشمن دوم:
كساني كه كوشيدند تا آثار حسين را پاك سازند، بنابراين قبرش را از ميان بردند و زميني را كه در آن به خاك سپرده شده بود، به آتش كشيدند و يا مانند بني عباس حرم امام حسين (ع) را به آب بستند.
اينان مانع عزاداري براي حسين (ع) شدند، چنانكه در عصر عثماني اينگونه بود. دوران تاريكي بود. هنگامي كه مجلسي بر پا ميداشتند، مراقبيني ميگماردند، تا رسيدن عمال عثماني را خبر دهند و عزاداران پراكنده شوند. هم اينان زيارت حسين را منع كردند و براي كساني كه مي خواستند قبر امام حسين را زيارت کنند سختيهاي بسياري ميآفريدند. اينها گروه دوم از دشمنان حسين هستند، کساني که ميخواستند اسم حسين و ياد حسين فراموش شود، و آرامگاه حسين و عزاداري بر حسين را از ميان رود.
خطر اين گروه بيش از گروه اول است، اما در اجراي برنامههايشان، ناتوان ماندند، چنانكه اين مسأله در تاريخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زماني و مکاني عزاداريهاي امام حسين هستيم. امروز دست كم بيش از صد ميليون نفر در عزادارييهاي امام حسين(ع) شركت مي كنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلكه همچنين در آفريقا. جمعه گذشته در ايام عاشورا، همه خطبهها به اسم امام حسين (ع) برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمريكا و در هر كشوري که دوستداران حسين (ع) زندگي ميكنند. امروز صد ميليون نفر و يا بيشتر مجالس حسيني را برپا ميكنند.
سفر من به گابن با اربعين حسيني مصادف بود و در آنجا سخنراني مفصلي كردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلي برپا كرديم. به همين ترتيب در همه كشورها مراسمهاي عزاداري امام حسين (ع) در حال گسترش است. اين مراسم اين جا در لبنان، در بيروت و در مكانهاي گوناگون فزوني مي يابد، و عميق تر ميشود. بنابراين گروه دوم دشمنان حسين پر خطرتر و ستمكارتر از گروه نخستاند، اما در كارشان ناكام ماندند، ولي خطر اينها از گروه سوم كمتر است.
دشمن سوم:
اين گروه بر آن بودند تا چهره حسين را مخدوش کنند، و واقعه كربلا را در سالگردها و عزاداريها نگه دارند، و آن را در گريه و اندوه و ناله منحصر كنند. ما بر حسين بسيار ميگرييم، اما هرگز در گريه متوقف نمي شويم. مويه ما براي نو كردن اندوه ها و كينه ها و ميل به انتقام و خشم بر باطل است، اينها انگيزه ما براي گريه است.
چرا به خاک افکنده شدن امام حسين را ياد مي كنيم و آن را در مقاتل مي خوانيم؟ نالهها و شيونهاي دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه مي خوانيم تا واقعيت را پيش رو آوريم، و خطر ستمپيشگان و سنگدليشان را دريابيم، و همچنين ابعاد فداكاري و قدرت آن را بفهميم. پس ما تنها به شيون بسنده نميكنيم، و حسين را تنها شهيد اشكها نميدانيم. و برآنيم كه تكليف ما فقط با عزاداريهاي ما به انجام نميرسد. اگر در تاريخ نبرد ميان حق و باطل واقعه کربلا را از جمود خارج سازيم و آن را به گذشته پيوند دهيم، به طور طبيعي حادثه به آينده هم پيوند مي خورد. چنانكه ميگوييم حسين وارث آدم و نوح و موسي و عيسي است، و امام صادق و باقر و رضا (ع) ميراثدار او هستند، و هر كسي كه با باطل ميستيزد و همه توان و حيات خود را در راه دفاع از حق تقديم ميكند ميراثدار اوست.
حق و باطل از ازل با هم در ستيز بودند. اين مسأله سنت خداوند در خلقش است. آدمي خير و شر را ميشناسد، چنانكه در قرآن آمده است:
« فألهما فجورها و تقواها » شمس 28
سپس بدي ها و پرهيزگاري را به او الهام کرد.
خداوند سبحان است كه به من آموخت و الهام كرد و روح در من دميد, و مرا آفريد. من خير و شر را درمييابم، و هم توانا بر خير و هم توانا بر شر هستم:
« و هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفورا » انسان 3
راه را به او نشان داديم، يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس.
اين سنت خداوند است كه در هستي هم امكان انجام دادن خير هست و هم شر. ما راه خير را، چشمبسته و بدون آگاهي از شر، نميپيماييم. آدمي در هر موقعيتي كه قرار ميگيرد، خودش را در برابر دو گزينه مختار مي بيند؛ چيزي هست كه او را به خير مي خواند، و چيزي ديگر كه او را به شر دعوت ميکند. او در هر موقعيتي خود را در نبردي آزاد مي بيند، كه مي تواند خير را برگزيند، و يا در چاه شر سقوط کند. اگر خير را برگزيند، كامل ميشود، زيرا اين گزينش پس از ستيزي ويرانگر و دروني بوده است.
انسان همچون زنبور نيست. زنبور تنها ميتواند عسل بسازد. آدمي مثل گوسفند، حيوانات سودمند يا خورشيد نيست. اينها فقط توانايي کار خير دارند. اما آدمي هم توانايي انجام دادن خير دارد و هم شر. بنابراين سنّت آفرينش خداوند وجود احساس خير و شر در نفس انسان، و وجود خير و شر در عالم خارج است. پس آدمي در هر موضعي در برابر دو گزينه قرار دارد.
وجود خير و شر دو جبهه ابدي و ازلي را ميسازند. جدّمان، حضرت آدم، برگزيده خدا، جبهه اصلي را رهبري كرد. نبرد ميان قابيل و هابيل صورت پذيرفت. ميتوان گفت اين ستيز نبردي نمادين يا حقيقتي تاريخي است، فرقي نميکند، آن چه مهم است بازتاب اين نبرد براي ماست. قرآن نيز نبرد هابيل و قابيل را بيان مي كند. در اين نبرد، جبهه كوچك خير، در برابر جبهه كوچك شر قرار مي گيرد. گستره اين نبرد محدود است. ميان دو برادر كه از يك پدر و يك مادر هستند، نبرد روي مي دهد. قابيل، هابيل را ميكشد. هابيل در زير خاك دفن مي شود. پس از آن نبرد آغاز و از همان لحظه اول به خون آغشته شد. اين نبرد پردامنه آغاز شد، تا از همان زمان و تا امروز و تا ابد در برابر آدمي تجربه اي قرار دهد.
از آن زمان به بعد اين نبردها ادامه يافتند. پژوهشگران، منتقدان، فلاسفه، اقتصادانان و پايهگذاران مكتبهاي اقتصادي قديم و جديد، اين نبرد را تفسير كرده اند، درباره آن نظر داده اند و اثرهاي آن را برشمردهاند. آنان در اظهار نظر خود بر حق هستند زيرا هر کدام به نوعي اين نبرد را تعريف کرده اند. آنان در زماني زندگي ميکردند که ويژگي بارز نبرد اختلاف طبقاتي بود. من شك ندارم كه اگر آنها در دوره ما زندگي مي كردند به اين نبرد ويژگي ديگري مي دادند. چرا كه اين نبردها امروز از چارچوب طبقاتي خارج شدهاند. اين نبردها گاهي ميان طبقات است و گاهي درون طبقات مختلف اجتماعي و گاهي ميان ملت ها و يا ... است. نمي خواهم در اين مورد بحث كنم. آنها آخرين نبردها را تعريف كردند و به آنها عموميت بخشيدند و گفتند همه تاريخ، از ابتدا تا انتها، نتيجه اين مبارزه و نبرد است.
اما واقعيت اين است كه نبرد حقيقي ميان ستمپيشه و ستمديده است، زيرا كه ستم شكلهاي گوناگوني دارد. گاهي ظلم حالت شخصي دارد. كسي ديگري را مي زند، شوهري همسرش را مي زند، برادري برادرش را مي زند و يا شخصي به همسايه اش آزار مي رساند. اين نبردها شخصي است.
گاهي ستم ويژگي ديگري مي يابد. استعمار ستمي سياسي است و استعمارگران به مردم ستم مي كنند؛ آزادي و سرزمين و وطنشان را غصب ميکنند. اين چيزها را گاهي به كمك سياست مي گيرند، و گاهي با شمشير. اين نوع ستم، نبرد ميان ظالم و مظلوم را تصوير مي كند، و استعمارگر و استعمار شده را.
گاهي نبرد ويژگي اقتصادي مي يابد؛ استثمار كننده و استثمار شونده. گروهي با فريب و زور و ربا اموال ديگران را مي دزدند. ربا در قديم رواج داشت؛ چه پيش از اسلام، چه پس از اسلام، حتي امروز هم وجود دارد. گروهي با سوء استفاده از مال و امکاناتي که دارند، اموال و تلاش ديگران را تصاحب ميكنند. اين نوع ديگري از ستم است، نبرد ميان استثمار كننده واستثمار شونده.
گاهي نبرد با ويژگي فرهنگي و فكري خود را مينماياند. يكي از متفکران اين ستم را «استحمار» مينامد. استحمار يعني اينكه ميخواهند مردم را نادان نگه دارند. مردم چيزي نفهمند و نادان بمانند. در اينجا نيز ستمكار عقل و انديشه و آگاهي و احساس ستمديده را ناديده مي گيرد.در اين جا نيز نبرد پا برجاست.
قرآن كريم همه انواع ستم را معرفي ميكند، و همه ستمديدگان را با هم ميخواند:
«و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين» قصص 5
و ما بر آن هستيم که بر مستضعفان روي زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
استضعاف يعني گروهي، گروهي ديگر را ضعيف بشمارد، و دارايي و انديشه آنها را غصب كند. نگاه تاريخي قرآن كريم ميگويد در زمين مردم دو گروه اند؛ يا ظالم يا مستضعف. اين دو گروه در برابر هم قرار مي گيرند، ستم فزوني مييابد، ظالم طغيان ميكند، چيره ميشود و سرانجام حكم ميراند.
مستضعفين جستجو ميكنند، متفق ميشوند، التماس ميكنند، توسل ميجويند، ناله و فرياد سر ميدهند، و سرانجام خداوند براي آنان رهبر يا وحي و يا پيامبري ميفرستد، تا آنان را گرد هم آورد و رهبري كند. آنان نيز از مصالح خود در برابر ستمكار دفاع ميكنند. همه پيامبران؛ كساني كه فريادشان خداي واحد و احد بود، هميشه در ميان تعداد زيادي مستضعف بودند. آن ها در كنار مستضعفين ميايستادند، نه به دليل کينه توزي از قدرتمندان، چرا که عقدهاي در کار نيست، بلكه به دليل بيزاري از ظلم . آنان مي خواهند زورمداران و ستم بارگان را از عرششان فرو کشند. پيامبر هيچ کينه و عقدهاي عليه هيچ انساني ندارد. او از اين کينهتوزيها مبراست.
شعله نبرد زبانه ميكشد. مستضعفين به پا مي خيزند، گرد نبي خود ميآيند و نبرد را ميآغازند. فداكاري ميكنند و نبرد را پي ميگيرند تا ستمكار از عرشش سقوط كند و از طغيانش دست بشويد. مستضعفين در برابر استعمار و استثمار و استحمار ستمکار ميايستند.
انواع سه گانه ستم، رهبراني دارد. اين رهبران بودهاند و اكنون نيز هستند. اما سرانجام ستم در برابر اكثريت ميشكند و ستم پيشه نيز خرد ميشود. سپس ستمكار جامه نو بر تن ميكند؛ جامه انبيا، و لباس دين. به دعوت جديدي فرا ميخواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر ميدهد. اعلام ميکند كه در كنار مستضعفين است. مستضعفين ميبينند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در اين هنگام نبردي ديگر آغاز مي شود. بدين گونه اين نبرد از ازل تا ابد پاينده است.
اين نبرد براي چيست؟ اين سنت خداوند است. اين نبرد هميشگي براي اين است كه آدمي بتواند با اراده کامل خود از ميان خير و شر يکي را انتخاب کند و اين گونه است که سلسله پاينده ستيز ميان ستمكار و ستمديده کامل مي گردد. از خلال اين سلسله نبرد آغاز شد: از آدم برگزيده خدا و نوح پيامبر خدا و عيسي روح خدا و موسي همسخن خدا و تا محمد محبوب خدا و علي ولي خدا.
از اين رو، واقعه كربلا يك نبرد جدا افتاده و پديدهاي يگانه در تاريخ انسان نيست، البته حلقهاي ويژه است، و به طور طبيعي با ديگر حلقههاي تاريخ نبرد، تفاوت دارد. چنان كه اين حلقه با گذشته پيوند دارد با آينده نيز در پيوند است.
ما با اين يادها و عزاداري ها و برپايي مجالس سوگ مي كوشيم تا با اين واقعه مانند اتفاقي جديد زندگي كنيم. پدران و نياکان و رهبران و علماي ما نيز در اين راه تلاش کردند. به سخنان امام حسين گوش فرا مي دهيم:
«الا ترون أن الحق لايعمل به و الباطل لايتناهي عنه»
آيا نمي بينيد به حق عمل و از باطل بازداشته نمي شود. اللهوف, ص 79
اين سخن در گوش عزاداران طنين مي افكند، و انسان را وا مي دارد تا هوشيار باشد كه در اين نبرد هميشگي، امروز چه بايد بكند؟ دو جبهه روشن است و تا هنگامي كه دو جبهه رهبران و پيروان خودش را دارد، ما بايد ببنيم آيا در جاي خود ايستاده ايم؟ در كدام جبهه هستيم؟
سخنان و شعارها روشناند. وقتي كه انسان معاصر درمييابد كه نبرد امام حسين با گذشته و آينده پيوند دارد، درنگ ميكند، و در برابر دو جبهه مي ايستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر بخواهيم هر دو جبهه را بشناسيم، بايد بدانيم هر كدام ويژگيهاي خودش را دارد. دقت خيلي زيادي نمي خواهد. ويژگيها روشن است. آيا كسي هست كه شك كند اسرائيل ظالم است؟ اسرائيل فلسطين را اشغال و مردم را آواره و بيگناهان را نابود كرده است. به بهانة حمايت از خود اشغال را ادامه مي دهد و فكر جهاني را با استعمار و استثمار و استحمار به بيراهه برده است.
بنابراين ما مستضعفين هستيم. اسرائيل در جبهه يزيد است؛ جبهه باطل، جبهه ستمپيشگان، و ما در جبهه مستضعفين هستيم؛ جبهه حسين. ما چه بايد بكنيم؟ سيره حسين را ميخوانيم و ميبينيم كه حسين با خاندان و ياران و فرزندان و با همه هستي و مردان و زنان خود به آوردگاه ميرود. كساني هم كه با حسين از مدينه خارج نشدند، با اجباري از جانب حسين مواجهه نشدند، چرا كه حسين براي آنها چنين نوشت:
«ألا وأن من خرج معي يقتل و من لم يخرج لن يبلغ النصر.»
بدانيد آن که با من از مدينه خارج شود, کشته خواهد شد و آن کس که بماند به پيروزي نخواهد رسيد.
او مي خواهد همه دوستداران و عزيزان خود را همراه كند، اما به كجا؟ به محراب شهادت. او مي داند كه همگي به سوي شهادت گام بر مي دارند و همين طور هم بود. سخنان امام حسين و علي اكبر را وقتي علي اكبر به خيمهها بازگشت و آب خواست، ميخواندم. مضمون سخن امام حسين اين بود كه آب در اختيار ندارد اما به علي اکبر مي گويد: «اميدوارم كه از دست جدت سيراب شوي.» در اين دنيا سيراب مي شود؟ جدش كجا به او آب مي دهد؟ حسين شهادت و مرگ را براي تنها فرزندش آرزو مي كند. مي گويد: بفرما، بجنگ و بمير. اين معناي سيراب شدن از دست جدت است.
ديگران از او اجازه ميخواهند و او به آنها اجازه ميدهد، و همين گونه يكي پس از ديگري، همه آنها را تقديم كرد. در مقتل ماجرا را شنيدهايد. جزئيات اين كارزار بسيار به حقيقت نزديك است. مردم گمراهانه آز ورزيدند. به آنها اندكي پول دادند يا اين كه يك مشت خرماي خشك گرفتند و براي قتل حسين آمدند. احاديث و سيره ها متفاوت است، اما برخي گفتهاند كه سي هزار نفر يا بيشتر حسين را محاصره كرده بودند.
همراهان امام حسين دانستند که ميان آنان و پيروزي به اندازه ضربات شمشير امام حسين (ع) و عباس و ديگر قهرمانان فاصله هست، يعني لحظاتي بيش تا نجات آنان نمانده است.آنان ميدانند كه پس از شهادت امام حسين(ع) خصم به درون خيمهها ميرود و لباسها و زيور آلات و گوشوارهها را بي رحمانه به غارت مي برد. آري روشن شد كه چه كردند. در مقتل خواندهايد که با شمشيرها و نيزه ها و هر وسيله اي كه در دسترسشان بود حمله كردند.
ما اين رخدادها را در ايام عاشورا مي خوانيم. هدف چيست؟ مي خواهيم عاشورا را در جايگاه درست تاريخي خود قرار دهيم، زيرا كه اين واقعه در سلسله حلقههاي متصل به هم جايي دارد. نبرد حق و باطل با حسين به اوج خود ميرسد، اما اين نبرد همچنان ادامه دارد. پيش از حسين بود و پس از آن هم خواهد بود. چرا حلقه حسين متفاوت و ويژه است؟ زيرا فداكاري امام حسين، فداكاري بزرگي بود.
او همه چيز را براي خدا تقديم كرد:«ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني.» (اگر دين محمد پا بر جا نمي ماند مگر با مرگ من، پس اي شمشيرها مرا در يابيد.) او همه چيزش را تقديم كرد. اگر اين واقعه را به سلسله تاريخي و سرمدي نبرد ميان حق و باطل پيوند دهيم، خود را در اين جبهه قرار دادهايم.
امروز اين نبرد ميان فلسطيني ها و اسرائيل برپاست. اين مسأله نخست تکليف فلسطينيهاست و اگر آنها اين كار را انجام ندهند بر ما واجب عيني است كه بپا خيزيم و اين كار را به انجام رسانيم. درست است، اسرائيل نيرومند است، اما يزيد نيز قدرت داشت. اسرائيل مي كشد، ميسوزاند و سر ميبرد. آنچه را انجام ميدهد، بر صفحههاي تلويزيون ميبينم.
به ياد ميآوريم كه مسلم بن عقبل نيز در كاخ به قتل رسيد، سرش را از تن جدا کردند، و جسدش را از بلندي افكندند. پس اسرائيل در صف يزيد است. همه ابعاد واقعه كربلا هم اكنون نيز وجود دارد. حسين بازنگشت و نگفت كه آن ها ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمي كنند. نگفت كه آن ها پس از كشتنم، سينه ام را پاره پاره مي كنند. پس بر ماست که در راه حق گام برداريم. چه سودي دارد كه خوار بمانيم؟ در حالي که او پيشواست و بايد اين همه را تحمل كند.
بنابراين، نبرد ما با اسرائيل، ادامه نبرد امام حسين است. آن ها درباره حسين مي گفتند: «خرج عن حده فقتل بسيف جده» (او از خد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشير جدش کشته شد.) اين حكمي بود كه در محكمه براي امام حسين صادر كردند. ميگفتند چرا عصيان ميکني؟ چرا نمي گذاري مردم شادمان باشند؟ چرا نمي گذاري مردم نماز بگزارند و روزه بگيرند؟ حج بر جاي آورند و زكات بپردازند؟ اي حسين چرا اين کار را ميکني ؟ از اين همه نبرد و درگيري چه نتيجهاي ميگيري؟
من آمده ام تا به شما هشدار دهم كه اسرائيل هم همان حرف را مي زند: بياييد با هم زندگي كنيم، بيايد با هم زندگي مسالمت آميز داشته باشيم! آيا اين حرف ها از دولتي که بر اساس اشغال گري و تعدي و طمع و زياده خواهي است، پذيرفتني است. اسرائيل مي گويد من بالاتر از ديگر انسان ها هستم. همه آدميان بايد تحت سلطه من باشند. پس اين نبرد امام حسين در عصر ماست. ما چيزي را از سلسله نبرد حق و باطل جدا نميكنيم؛ چنان كه به حسين در نبردش با يزيد مي گوييم: «السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله.»
منبع : تبیان زنجان