ساقي از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
بنگر از حسرت ديدار تو چون مجنونم
من آواره ميخواره بدنام کجا
حرمت ميکده و جام و مي گلگونم
شده بدنامي من ورد زبانها ساقي
ببر از دايره کون و مکان بيرونم
مدتي از سر خوان کرمت دور شدم
کس نپرسيد چرا غمزده و محزونم
نرود از در ميخانه مهرت هرگز
گرچه مژگان تو هردم بکشد در خونم
کرمي کن در ميخانه به رويم بگشا
که همه هستي خود را به تو من مديونم
هستيام ميدهم و کرب و بلا ميخواهم
غير از اين هرچه دهندم به خدا مغمونم
تا نفس دارم و فريادزنان ميگويم
که من از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
منبع : مهدي محمدي