در اقیانوس حنجری
شمر، شعلهور شد
آنگاه که عطش
با تفاهم خنجر
حلق فرات را مکید
در اقیانوس حنجری
شمر، شعلهور شد
آنگاه که عطش
با تفاهم خنجر
حلق فرات را مکید
ای خون خدا، خدا بود، یاور تو
توحید چه خوش، نشسته در باور تو
خود، چارهی تشنهکامی اصغر کن
افتاد ز تن، دو دست آبآور تو