شيخ بهايى تا چهار سالگى در جبل عامل و تا شش ماه قبل از مرگ در اصفهان زندگى مىكرد. از چهار سالگى به همراه پدر خود به ايران آمد و مدتى در قزوين بود و سپس به اصفهان آمد.
شيخ بهايى، شش ماه قبل از وفاتش، با چند نفر، به تخت فولاد اصفهان براى زيارت قبر بابا ركن الدين رفت، يكى از آن چند نفر، ملامحمد تقى پدر علامه مجلسى بود، همه كنار استاد ايستاده بودند، يك مرتبه ديدند كه حال شيخ بهايى دگرگون شد، رو به شاگردان خود كرد و گفت: آيا شما صدايى شنيديد؟ گفتند: نه استاد، ما صدايى نشنيديم. گفت: من از اين قبر، صدايى شنيدم كه «يا شيخ عليك نفسك» شيخ بهايى مواظب نفس خود باش.
معلوم مىشود باباركن الدين، از مرگ من خبر دارد و اين حرف را به من زد تا مرا از مرگم خبردار كند. به خانه برگشت، شش ماه بيرون نيامد و غير از مواقع خواب و استراحت، به نماز، گريه، قرآن و مناجات مشغول بود. بعد از شش ماه وفات نمودند. طبق وصيت، ايشان را در مشهد، كنار قبر حضرت رضا عليه السلام دفن كردند.
از رفتن بر سر قبر بزرگان دين غفلت نكنيد، همين طور كه در حيات مفيد هستند، بعد از وفات نيز كارهاى بسيارى از دست آنها برمىآيد.
در تهران در محله ما يك فرد تاجرى بود كه پدر و مادر او خيلى از او راضى بودند، جوان باادب، باارزش و باكرامتى بود. بعد از وفات پدر و مادر، هر دو را در قم دفن كرد. آن وقتها در محله ما، خيابان لر زاده، خراسان، صفّارى و شوش بيش از ده ماشين سوارى وجود نداشت. مردم پول نداشتند، ماشين هم نبود.
مردم خيال مىكردند اگر ماشين فراوان شود، زندگى آنها پر از خوشى مىشود.
ولى ابزار تمدن، ابزار مرگ است. ما در ابزار تمدن، خوشى نداريم. فقط بايد مواظب باشيد كه اين ابزار شما را نكشد. نقص برق، گاز، هواپيما، قطار، موتور و مترو ابزار كشندهاى است. چقدر سفارش مىكنند در آرايشگاه از قيچى و تيغ عمومى استفاده نكنيد. از آمپول يك بار مصرف استفاده كنيد، چون ممكن است ميكرب ايدز داشته باشد. اصلًا ما ابزار خوشى در تمدن نداريم، اما ابزار قديمى، ابزار زندگى بود. غذاهاى قديم، ابزار قتل نبود، يك نفر، گوسفندى را مىكشت، گوشت آن را در يك ظرف گلى مىگذاشت و به سقف اطاق آويزان مىكرد، در طول زمستان از اين گوشت استفاده مىكردند و براى احدى هم مشكل به وجود نمىآمد.
اما امروزه از يخچال و فريزر غذا را در مىآورند و به ملت مىدهند، ناگهان سى نفر مىميرند.
اين تاجر محل ما وضعش خوب بود و يك ماشين داشت. من يادم است بچه بودم، در اواسط هفته، ساعت ده صبح، به شاگردش تلفن كرد و گفت: من امروز به مغازه نمىآيم. ماشين را روشن كرد و به قم رفت، ساعت چهار بعدازظهر هم برگشت. همسرش پرسيد: چرا بازار نرفتى؟ گفت: براى اينكه فردا دويست هزار تومان چك دارم، مال مردم خوار نيستم، چهل هزار تومان كم دارم، هر وقت مشكلى برايم پيش مىآيد، مىروم قم، سر قبر پدر و مادرم، قرآن مىخوانم و گريه مىكنم و به هر دويشان مىگويم: من به اندازه چهل هزار تومان مشكل دارم، وقتى برمىگردم، مشكلم حل مىشود.
نگذاريد قبور عالمهايى كه در شهر است، فراموش شود و از بين برود.
آدم و حوا به خاطر وسوسه شكم از بهشت بيرون شدند، نه عرق بود، نه گوشت خوك، مار، ميمون، ربا و رشوه و غصب نيز نبود. بلكه يك ميوه تازه و تميز درخت بود، ميل خداوند نبود كه اينها از آن ميوه بخورند، خيلى راحت به آنها گفت:
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»
به اين درخت نزديك نشويد. اين سه بيت شعر از مرحوم شيخ بهايى است:
جدّ تو آدم بهشتش جاى بود |
قدسيان كردند بهر او سجود |
|
يك گنه چون كرد گفتندش تمام |
مذنبى مذنبى برو بيرون خرام |
|
تو طمع دارى كه با چندين گناه |
داخل جنّت شوى اى روسياه |
|
اين اولين شكل از خطاب قرآن است كه با آيه شريفه «يا بَنِي آدَمَ» شروع شده است. جهت خطاب نيز معنوى است. نصيحت، سفارش و هشدار است.
«يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ»
شيطان يعنى موجود گمراه كننده، سرانجام اين وسوسه چيست؟
«كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ»
همان طور كه آدم و حوا با فتنهگرى شيطانى به نام ابليس، از بهشت بيرون رانده شدند. اين فتنهگران هم مىخواهند شما را از بهشت بيرون كنند.
خداوند متعال در سوره يس مىفرمايد:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
«أَ لَمْ أَعْهَدْ» معنى پيمان و قرارداد ندارد. چون هر جا كلمه «عهد» با حرف «الى» بيايد، ديگر معنايش پيمان و قرارداد نيست، و به معنى سفارش است. اى فرزندان آدم! من شما را در طول تاريخ سفارش نكردم كه به حرف شيطان گوش ندهيد، او دشمن آشكار شما است.
منبع : پایگاه عرفان