تصوف از دیدگاه اهل بيت عليهم السلام
پيشوايان راستين اسلام كه حافظان دينند ،بيش از همه با افكار انحرافي و بدعت ديني مبارزه مي كردند وپيروان خويش را از پيروي صوفيان وهر گروه باطل ديگر بر حذر مي داشتند و در اين باره احاديث فراواني از معصومين (ع)وارد شده است تا آنجا كه مرحوم «شيخ حر عاملي »(متوفي ۱۱۰۴ ه-ق) صاحب كتاب« وسائل الشيعة» كتابي به نام«الاثني عشريه»در انكار و نكوهش آنان نقل كرده است وي مي نويسد:
«جميع الشيعه أنكروهم» (أي الصوفية) و نقلوا عن أ حاديث كثيرة في مذمتهم و صنف علماءالشيعةكتبا كثيرةفي ردهم وكفرهم منها كتاب الشيخ المفيد في الرد علي أصحاب الحلاج و ذكر فيه أن الصوفية في الاصل فرقتان حلوليةو اتحادية»(الاثني عشريه ص۵۳)
«تمام شيعيان . فرقه هاي صوفيه را انكار نموده اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نكوهش آنان نقل كرده اند و علماي شيعه كتابهاي بسياري در رد اين فرقه و اثبات كفر آنان تأليف نموده اند كه از آن جمله كتاب شيخ مفيد در رد براصحاب حلاج است كه در آن آمده است :صوفيه در اصل دو فرقه :حلوليه و اتحاديه مي باشند».
در اينجا چندين حديث از كتب معتبر كه مورد اعتماد تمام علماي شيعه است ، نقل مي كنيم:
۱- پيامبر اكرم از پديد آمدن اين گروه خبر داده و فرموده است:
«لا تقوم الساعةُ علي اُ متي حتي يقوم قومُُ من اُ متي اسمهم الصوفية ليسوا مني و اِنهم يَحلَقُونَ للذكر و يرفعون أَ صواتَهُم يَظُنُونَ آنَهُم علي طريقَتي بل هُم آضَلُّ مِنَ الكُفار وَ هُم
آ هلُ النار لَهُم شَهيقُ الحِمارِ»(سفينة البحار ج۲ ص۵۸)
« روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امت من به نام «صوفيه» برخيزند آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند ميكنند به گمان اين كه بر طريقت و راه من هستند نه ، بلكه آنان از كافران نيز گمراه ترو اهل اتشند و صدائي دارند مانند عرعر اَلاغ»از اين روايت معلوام ميشود كه صوفيگري در زمان پيامبر (ص)نبوده و آن حضرت به عنوان خبر از غيبت پيشگوئئ كرده است كه بعدها چنين فرقه اي در ميان امت پيامبر(ص) پيدا خواهند شد و اين معجزه دلايل صحت آن حديث مي باشد و ديگر اينكه در اين روايت تصريح شده است كه آنان بر طريقت پيامبر نيستند از كفار نيز گمراه ترند.
۲- پيامبر اكرم (ص) در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ، آنجا كه در اثناي سفارشهاي خود به« ابوذر»فرمود:
«با اباذر يَكون في آخر الزمان قوم ُُيلبسون الصُوفَ في صيفهم و شتائهم يرون الفضل لهم بذالك علي غيرهم اولئك يلعَنُهُم ملائكةُ السماء والأرض»(وسائل الشيعه ج ۳ ص۳۶۲)
«اي اباذر در آخر الزمان قومي پيدا ميشوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند واين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسائئ ميدانند ، آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن ميكنند »
روشن است قومي كه به پشمينه پوشي وخرقه صوف معروف باشند و خود را بهتر از ديگران بدانند ، همين صوفيان و درويشانند .علاوه بر اينكه لباس شهرت است و حرام ميباشد ، اخبار زيادي هم به خصوص در مذمت آنها رسيده است.
۳- به سند صحيح از «احمد ابن محمد بز نطي» روايت كرده اند كه مردي به امام صادق نقل كرد در اين زمان قومي پيدا شده اند كه به آنها صوفي مي گويند در باره انها چه مي فرماييد ؟
امام در پاسخ فرمود:
«انهم أعدؤُ نا فمن مال إليهم فهو منهم و يُحشَرُ معهم و سيكونُ أ قوام يّدعونَ حُبّنا و يميلون
إ ليهم ويتشبهون بهم و يلقبون أنفسهم بلقبِهِم ويُأوّ لون أ قوالهم ألا فمن مالَ إ ليهم فليس منا و إنا منه برآءُ و من أ نكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول الله(ص) »(حديقة الشيعه ص۳ ۵۶۲)
«آنها (صوفيان) دشمنان ما هستند ، پس هر كس به آنها ميل كند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و به زودي كساني پيدا ميشوند كه ادعاي محبت مارا ميكنند و به ايشان نيز تمايل نشان ميدهند خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود ميگذارند و گفتارشان را تأ وبل ميكنند .
بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد ار ما نيست و مااز او بيزاريم و هر كس آنان را رد كند مانند كسي است كه در حضور پيامبر اكرم(ص) با كفار جهاد كرده است»از اين روايت چند نكته استفاده مي شود:
اولا: تا زمان امام صادق (ع) در ميان مسلمانان صوفي نبوده و از آن به بعد پيدا شده است. پس اگر كسي اصحاب پيامبر يا امير مومنان را صوفي بنامد، دليل بر بي ا طلاعي او است.
ثانيا اين خبر كرامتي از امام صادق (ع) است كه از ساده لوحان زمان خبر مي دهد در آنجا كه مي فر مايد :«ادعاي محبت ما ميكنند و به دشمنان ما مايل هستند»، مراد ، صوفيهاي به ظاهر شيعه است كه دعوي محبت اهل بيت پيامبر مي نمايند.
ثالثا: لقب صوفي بر خود ميگذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبيه مي نمايند .
۴- به سند صحيح از «بز نطي»و« اسماعيل بن بزيع» از امام رضا (ع) روايت كرده اند كه فرمود:
«من ذُكِرَ عِندَهُ الصوفية و لَم يَنكر هُم بِلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فليسَ منا و مَن أنكَرَ هُم فكَأنَما جاهَدَ الكُفار بينَ يدي رسول الله(ص)»(سفينةالبحار ج۲ ص۵۷)
«هر كس نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و به زبان و دل انكارايشان نكند ، از ما نيست و هر كس صوفيه را انكار نمايد گويا اين كه در راه خدا در حضور رسول خدا(ص)با كفار جهاد كرده است»
از اين روايت استفاده ميشود هر فرد شيعه موظف است اكر در حضور او از صوفيه ذكري به ميان آيد با زبان ودل آنها را تقبيح نمايد و اگر كسي نسبت به اين موضوع بيتفاوت باشد بلكه كلمات كفر و باطل آنها را حمل بر صحت كند ،شيعه و پيرو اهل بيت (ع) نيست.
۵- به سند معتبر از « حسين بن سعيد» روايت شده است كه گفت:
سألت أبا الحسن (ع) عن الصوفية و قال:«لا يقول أحد بالتصوف الا لخُدعة أو ضلالة أو حماقة و أما مَن سمي نفسه صوفيا للتقية فلا إثم عليه و علامته أن يكتفي بالتسمية فلا يقول بشيئ من عقائد هم الباطلة»
از حضرت رضا (ع) سوال كردم از حال صوفيه؟ فرمود « كسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعه و مكر يا جهالت يا حماقت و ليكن اگر كسي از روي تقيه خود را صوفي بنامد ، تااز شر انها در امان بماند بر او گناهي نيست به شرط انكه بر چيزي از عقائد باطلشان قائل نشود.
اين روايت صراحت دارد در اين كه به هيچ وجه جايز نيست كسي خود را صوفي بنامد (مگر از روي تقيه) و مطلق عقائد آنها باطل است و اگر احيانا يك دسته صوفي سالم وجود داشت كه عقائد آنها صحيح بود امام مي فرمود از آنها بودن اشكال ندارد
در كتب معتبر روايت كرده انداز امام حسن عسكري(ع) كه فرمود : از امام صادق (ع) از حال «ابو هاشم كوفي»صوفي-بنيانگذار تصوف در اسلام – سئوال كردند، فرمود:
« إنه كان فاسدَ العقيدة جدا و هو الذي ابتدعَ مَذهبا يقالُ له التصوف وجعلهُ مفرا لعقيدته الخبيثة »
«ابو هاشم كوفي جدا فاسد العقيده است او همان كسي است كه از روي بدعت مذهبي اختراع كرد كه به آن تصوف گفته مي شود و آن را فرار گاه عقيده خبيث خود ساخت»
از اين روايت معلوم ميشود عقيده تصوف «ابو هاشم كوفي»(م۲۵۵هجري)انكار دين و آئي بود . وچون جرأت اظهار آن را نداشت، لذا به نام تصوف گفت به حق واصل شده راتكليفي نيست و آنرا گريزگاهي براي خود و اكثر بي دينان قرار داد».
۷- «كليني»به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من ورزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام باقر (ع) داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود:
« اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند».
سپس فرمود:
«لا سديرفاُريك الصّادّين عن دين الله . ثم نظر إلي أ بي حنبفة و سفيان الثورئ فئ ذلك الزمان و هم حلَق في المسجد فقال:هؤلاءِالصّادّون عن دين الله بلا هدي من الله ولا كتاب مبين . إنّ َهؤلاء الأ خابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أ حداً يُخبرهم عن الله تبارك و تعالي و عن رسوله _ص)حتي يأ تونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالي عن رسوله».
«اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».
در اين روايت از «سفيان ثوري » (م۱۶۱هجري) كه از سران صوفيه محسوب مي شده ، به شدت انتقاد شده است.
و ضمناً امام باقر (ع) در اين حديث به خطر آن دونفر كه سمبل دو جريان و حركت آن زمان بودند ودستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشيده بود، اشاره كرده است.
۸- «شيخ مفيد»به سند صحيح از امام علي النقي (ع)روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي (ع)در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،
بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:
« لا تلتفتوا إلي هؤلاء الخّداعين فإنَّهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهّدون لراحةالأجسامِ و يتهجّدون لتصييد الأنعام يتجوّ عون عُمُراًحتي…»
« به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند ».
لا يهللون إ لا لغرور الناس ولا يُقَلّلُون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاف الدَ فناس يتكلمون الناس بإملائهم في الحبّ و يطر حو نهم بإ ذ لالهم في الجُبّ أورادهم الرقص و التصديقة وأذكار هم الترنّم والتغنية فلا يتبعهم إلّا السفاءولا يعتقدهم إلا الحُمقاء فمن ذهب إلي زيارة أحد ٍ منهم حيّاً أو ميّتاً فكأ نّما ذهب إلي زيارةالشيطانِ و عبدةِ الأو ثان ومن أعان أحداً منهم فكانما أعان يزيد و معاوية وأباسفيان».
« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد :«و إن كان معترفاًبحقوقكم؟»
اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:
« دَع ذا عنكَ مَنِ اعْتَرَف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري انهم أخسّ طوائف الصوفية والصوفية كلهم من مخالفينا و طريقتهم مُغايرة لطريقتنا وإن هم إلاّ نصاري و مجوس هذه لامّة اُولئك الذين يجهدون في إطفاءنور الله والله يُتمُّ نوره و لو كره الكافرون».
«اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنتاسد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».از اين روايت صحيح كه متن و ترجمه آن بيان گرديد چند نكته قابل توجه است :
الف- مضمون ان انكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به آنكه آنها عموما ً مخالف طريقه اهل بيت (ع) ميباشند و اگر چه دم از علي(ع) و اولاد او بزنند و ادعاي تشييع نمايند آنان از ساير فِرَقِ صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوبتر ند زيرا آنان باعث گمراهي شيعيان ميشوند .
ب- غضب آن حضرت نسبت به آن مرد كه گفت : «ولو معترف به حقوق شما باشد»در پاسخ فرمود :آن كس كه معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي كند.يعني آنان در ادعاي خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بيت با تصوف و صوفيگري سازگار نمي باشد.
ج- آنجا كه فرمود صوفيه هم پيمان شيطان هستند و زيارت ايشان زيارت شيطان است معلوم ميشود ايشان روابط تنگاتنگ و سر وسري با شيطان دارند و گمراه كردن بندگان خدا و غيب گوئي و مكاشفات و ادعائي ايشان هم به كمك شيطان است شيطان در نظر مريدان مجسم مي شود و مرشد مي گويد حق تجلي كرده و چون به حق واصل شده اي امام به زيارت شما امده مريد بيچاره از شوق به وجد مي آمد و گريه شوق به سر مي دهد.
د- فرمود: هر كه ياري ايشان كند ، ياري يزيد و معاويه و ابو سفبان كرده با آنها محشور خواهد شد. پس كساني كه نسبت به ايشان خوش بين بوده . كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنان را تأويل ويا حمل به معاني صحيح ميكنند ، به گناه بزرگي مرتكب شده اند چون ياري ايشان نموده اند ود رواقع بدتر از يزيد و پدران وي هستند زيرا او بدنهاي اهل حق را پايمال كرد و ايشان افكار و عقائد آنان را نابود كردند!
ح- از آنها تعبير به نصاري و مجوس شده است ، شايد به خاطر اينكه تأثير و اديان قديم ايراني در تصوف بيشتر بوده است بنابر اين،صوفيها اگر چه خود را مسلمان مي نمايند ولي در ميان مسلما نان بسان نصاري ومجوس مي باشند.
و- حضرت آنان را به بت پرستان تشبيه فرمود، شايد برا ي آن است كه انان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار مي دهند.
۹- در كتب معتبر روايت كرده اند كه جمعي از صوفيان وارد محضر امام رضا (ع)شدند به عنوان اعتراض گفتند :مأمون فكركرد ورأي اوچنين شد كه امامت وولايت را به تو بدهد ولي امامت حق كسي است كه غذاي سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود وبه عيادت مريض برود وتو اين كارها را نمي كني.
حضرت به آنها فر مود:
« إنَّ يوسف كان نبيّا ًيلبس أ قبية الديباج المزورة بالذهب ويجلس علي متكآتِ آلِ فرعون ويحكم، إنّما يراد من الإمام قسطةو عدله إذا قال صدق وإذا حكم عدل وإذا وعد أنجز ثم قرء : (قُل مَن حَرّمَ زِينَةَ اللهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)
«يوسف پيامبر بود وقباهاي ديباي مطلا مي پوشيد وبر مسند آل فرعون تكيه ميزد و حكم مي راند واي بر شما همانا از امام عدالت و دادگري متوقع است كه چون سخن بگويد ، راست بگويد وچون حكم كند به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا كند . سپس ان حضرت آيه زير را قرائت فرمود:
« بگو چه كسي زينتهاي خدا را كه براي بندگان آفريده حرام كرده است واز صرف روزي حلال و پاكيزه منع نموده است ».
البته به اين مضمون آيات زيادي وارد شده كه صوفيان وريا كاران به روش زندگي ساير ائمه اطهار (ع) نيز اعتراض كرده اند وپاسخهاي متعددي شنيده اند .
عجيب است كه صوفيان نسلهاي بعد برا ي جلب عوام سلسله ارشاد خود را گاهي به امامان مانسبت داده و برخي از آنان را جزء مشايخ خود شمرده اند ، در حالي كه نياكانشان در حال حيات امامان با آنان معارضه ميكردند وبه شدت مورد غضب و رد وانكار و اعتراض آنان بودند.
مضمون اين روايت انكار و مذمت تمام فرق صوفيه است وتصريح به اين كه آنها عموماً مخالف طريقه اهل بيت و ائمه اطهار (ع)ميباشند . تعجب آور اينكه اخيراً شنيده ميشود برخي از صوفيان – كه جرأت رد روايات ضد صوفيه را ندارند- ميگويند اين روايات مربوط به صوفيان اهل سنت است و ربطي به صوفيان شيعه ندارد . چنان كه « زين العابدين شيرواني » صاحب كتاب« كشف المعارف» كه يكي از سران صوفيه به ظاهر شيعه است ، مينويسد:
اين مطلب درست است كه ميگويند امام رضا (ع) گفته است:« هر كس كه در حضور او از صوفيان ذكري به ميان آورد ، با زبان يا دل خود آنان را تقبيح نكند ،از ما نيست و هر كس آنها را تقبيح كند ، مانند كسي است كه در ركاب پيامبر با كافران مي جنگد »اما بايد درك كرد كه روي اين سخن صرفا با صوفيان دروغين است كه« آفتاب امامت را تيره ميكنند » يعني صوفيان سني بنا به گفته معصوم عليشاه
فرزند جانشين شيرواني « تصوف حقيقي ،همان تشيع حقيقي است » تشيع امامي ، وجه ييروني ائمه معصوم، و حقائق الهي تصوف وجه دروني آن است.
در پاسخ مي گوئيم :
اولا : مضمون ومنطوق اين روايات عموما بر خلاف اين ادعاست و مضمون برخي از آنهاانكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به اينكه آنها عموماً مخالف طريقه اهل بيت و ائمه اطهار ميباشند و اگر چه دم از علي(ع) و اولاد او بزنند . آنان در ادعاي خود دروغگو هستند به اين معني محبت اهل بيت و شيعه بودن با تصوف سازگار نيست.
ثانياً: اكر شبهه را قوي بگيريم و بگوئيم اين روايات در مذمت و انكار صوفيهاي سني مذهب است و شامل صوفيهاي به اصطلاح شيعه نمي باشد ، باز صوفيهاي مدعي تشيع از رد و انكار و غضب ائمه اطهار(ع) در امان نيستند زيرا در اين روايات تصريح شده است :«هر كس ياري ايشان (صوفيه)كند ، گويا يزيد و معاويه و ابو سفیان را ياري كرده است و هر كس به زيارت يكي از انان در حال حيات يا بعد از مرگ برود ، مثل اين است كه به زيارت شيطان رفته است ».
آيا تعريف و توصيف آنها و ترويج افكار آنها كمك به آنان نيست ؟! آبا توجيه كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنها ، ياري آنها نيست؟!
آيا صوفيان به ظاهر شيعه ، همان سخنان متقدمان صوفيه را تكرار نمي كنند ؟!آيا اصول عقائد آنها يكي است؟!
۱- ثالثاً: روايت امام صادق (ع) كه به سند صحيح روايت شده است ، دقيقا شامل صوفيهاي به ظاهر شيعه نيز ميباشد امام(ع) ضمن بيان اينكه صوفيها دشمنان ما هستند و هر كس به آنان تمايل نشان دهد ، از آنان است فرمود :« در آينده كساني پيدا مي شوند كه ادعاي محبت ما را مي كنند و به صوفيه نيز تمايل نشان ميدهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مي گذارندو سخنانشان را تأويل و توجيه مينمايند . هر كس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم». بسيار واضح است كه مراد امام صادق(ع) صوفيهاي به ظاهر شيعه مي باشند كه دعوي محبت اهل بيت مي نمايند و لقب صوفي برخود مي گذارند. پس صوفيهاي شيعه نما مفري از اين روايات ندارند.
http://kherghe.blogfa.com