قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مقتل حرّ بن یزید ریاحی(رضی الله تعالی عنه)

اهل سير و تاريخ گفته‌اند كه حر و زهير با هم قرار داده بودند كه بر لشكر حمله كنند و مقاتله شديد و كارزار سختي نمايند و هر كدام گرفتار شدند ديگري حمله كند.

حرّ بن یزید ریاحی از شهدای حملهء اوّل محسوب می شود.

 

اين وقت حربن يزيد بر اصحاب عمر سعد چون شير غضبناك حمله كرد و به شعر عنتره تمثل جست:

وِ لَبانِهِ حَتّي تَسَرْبَلَ بالدَّمِ

 
 ما زِلتُ اَرْ ميهْم بِثُغْرَهِ نَحْرِهِ

 

و هم رجز مي‌خواند و مي‌گفت:

اَضْرِبُ في اَعْناقِكُمْ بِالسَّيْفِ
اَضْرِبُكُمْ وَلا اَري مِنْ حَيْفٍ

 
 اِنّي اَنَا الْحُرُّ وَ مَاْوَي الضَّيْفِ
عَنْ خَيْر مَنْ حَلَّ بِاَرْض الْخَيْفِ

 

رواي گفت: ديدم اسب او را كه تا ضربت بر گوشها و حاجب او وارد شده بو د و خون از او جاري بود حصين بن تميم رو كرد به يزيد بن سفيان و گفت: اي يزيد اين همان حر است كه تو آرزوي كشتن او را داشتي اينك به مبارزت او بشتاب گفت بلي و به سوي حر شتافت و گفت: اي حر ميل مبارزت داري؟ گفت: بلي پس با هم نبرد كردند. حصين بن تميم گفت: به خدا قسم مثل آنكه جان يزيد در دست حر بود او را فرصت نداد تا به قتل رسانيد، پس پيوسته جنگ كرد تا آنكه عمر سعد امر كرد حصين بن تميم را با پانصد كمان دار اصحاب حسين را تيرباران كنند، پس لشكر عمر سعد ايشان را تيرباران كردند زماني نكشيد كه اسبهاي ايشان هلاك شدند و سواران پياده گشتند.

ابومخنف از ايوب بن مشرح حيواني نقل كرده كه گفت والله من پي كردم اسب حر را و تيري بر شكم اسب او زدم كه به لرزه و اضطراب درآمد آنگاه بسر در آمد.

مؤلف گويد: كه گويا حسان بن ثابت در اين مقام گفته:

فَهَدَمْتُ رُكْنَ الْمَجْدِ اِنْ لَمْ تُعْقَرِ

 
 وَ يَقُولُ لِلطَّر‌ْفِاِصْطَبِرْلِشَبَا الْقَنا

 

و چه قدر شايسته است در اين مقالم نقل اين حديث حضرت صادق عليه السلام:

قالَ الْحُرُّ عَلي جَميع اَحْوالِهِ اِنْ نابَتْهُ نائِبَهٌ صَبَرَلَها وَ اِنْ تَداكَتْ عَلَيْهَا الْمَصائبُ لَمْ تَكْسِرْهُ وَ اِنْ اُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتَبْدلَ بِالْيُسْرِ عُشراً.

راوي گفت پس حر از روي اسب مانند شير جستن كرد و شمشير براني در دستش بود و مي‌گفت:

اَشجَعُ مِن ذي لِبَدٍ هِزَبْر

 
 ان تعقرو ابي فَاَنا ابنُ الحُرّ

 

پس نديدم احدي را هرگز مانند او سر از تن جدا كند و لشكر هلاك كند، اهل سير و تاريخ گفته‌اند كه حر و زهير با هم قرار داده بودند كه بر لشكر حمله كنند و مقاتله شديد و كارزار سختي نمايند و هر كدام گرفتار شدند ديگري حمله كند و او را خلاصي نمايد و بدينگونه يك ساعتي نبرد كردند و حر رجز مي‌خواند و مي‌گفت:

وَلَنْ اَصابَ الْيَوْمَ اِلاّ مُقْبِلاَ
لاناكِلاً مِنْهُمْ وَلا مُهَلّلاً

 
 اَليْتُ لا اُقْتَلُ حَتّي اَقْتُلا
اَضْربُهُمْ بِالسَّيْفِ ضَرْباً مِقْصَلاً
 

و در دست حر شمشيري بود كه نوگ از دم او لايح بود و گويا ابن معتز در حق او گفته بود:

فَما يُنتَضي اِلاّ لِسَفْكِ دِماء
بَقِيَّهَ غَيْم رَقَّ دوُنَ سَماءٍ

 
 وَلي صارِم‌ٌ فيهِ الْمَنايا كَوامِنٌ
تَري فَوْقَ مَنْبَتِهِ الْفِرِندَ كاَنَّهُ

 

بعضي گفته‌اند كه امام حسين عليه السلام به نزد او آمد و هنوز خون از او جستن داشت، پس فرمود: به به اي حر تو حري همچنان كه نام گذاشته شدي به آن، حري در دنيا و آخرت پس خواند آن حضرت:

وَ نِعْمَ الْحُرُّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرّماحِ
فَجادَ بِنَفْسِهِ عِنْدالصَّباح

 
 لَنِعْمَ الْحُرُّ حُرّ بَني رَياح
وَ نِعْمَ الْحُرُّ اِذْ نادي حُسَيْناً

 


منبع : برگرفته از کتاب منتهی الامال ، اثر حاج شیخ عبّاس قمی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه