مقدمه
حادثهاي مانند رويداد خونين نينوا که رهبر قهرمانش حسين بن علي (ع) است،بزرگترين ذخيرة انسانيت در گذرگاه قرنها است. رويداد عاشورا تنها يک جنگ نابرابر،يک داستان غمانگيز و يا فاجعه نبود، بلکه جلوهاي از کمال و جمال الهي بود که در چهرهانسانهايي تجسم يافت و در منظر اهل نظر به نمايش گذارده شد. رخداد عاشورا چوناننهضتهاي عدالت خواهانه و اصلاح طلبانه انسانهاي مجاهد نبود، بلکه عصاره همهبعثتها، نهضتها، انقلابهاي مردان الهي بود که در سرزمين تفتيده طف رخ نمود.تبلور دو انديشه، دو اعتقاد و دو جريان تاريخي که در چهره دو گروه يا دو پيشوا ترسيمميشود. جنگ امام نور با امام نار، درگيري انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد،رويارويي فضيلتها با رذيلتها .اين واقعه با آنکه بيش از نيم روز طول نکشيد، نقلمجالس گوناگون در همه روزگاران شد.
تاريخ، جنگهاي بزرگ، کشمکشهاي دراز وخونريزيهاي سهمگين،بسيار ديده است، اما هيچ کدام به اندازه اين رويداد کوتاه،بحثانگيز و عبرتآموز نبوده است. انديشه و رفتار امام حسين(ع) در همة ابعاد اسوهميباشد. و راهي که حسين (ع) در تعريف زندگي نشان داد، راه حريت و عزت است وپرچمي که برافراشت، فرا راه آزاديخواهان و عزت جويان تا قيام قيامت است. رسالتسياسي حسين (ع) در آن دوران تاريک اين بود که سلطنت شوم امويان را رسوا سازد وسرزمينهاي اسلام و مرزهاي قرآن و مصالح اهل قبله را از آنان بستاند تا اسلام ومسلمانان از آن فتنه و تباهي خلاصي يابند.
در اين نوشتار برآنيم تا روز شمار حوادث زندگي امام حسين (ع) را با تکيه بربخش آخر زندگاني آن حضرت ؛ يعني دورة آغاز قيام تا شهادت حسين (ع) با بهرهگيرياز منابع و اطلاعات موجود مورد بررسي قرار دهيم.
از ولادت تا امامت (50 - 4 هجري)
ولادت امام حسين(ع)
سومين پيشواي شيعيان در روز سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه ديده بهجهان گشود. پس از ولادت آن حضرت، پيامبر (ص) از ديدار وي خرسند شد و او را«حسين» ناميد. حسين (ع) از نظر والائي نسب و حسب از چنان مقامي برخوردار استکه هيچکس به آن مقام نميرسد. چراکه آن حضرت از حيث نسب ممتازترين انسان استو جدش رسول خدا (ص)، مادرش حضرت فاطمه زهرا3، پدرش علي مرتضي، برادرشحسن مجتبي، خواهرش زينب کبري و همسرش ـ بنا بر برخي روايات ـ شهر بانودختربزرگ يزدگرد پادشاه ساساني است و اين نسب براي احدي نيست. رشيد ،طبيب،زکي ثار الله و سيد الشهداء از القاب ايشان است و کنيه آن امام ابي عبدالله است.
حسين (ع) در عصر پيامبر (ص) (11-4 ه)
امام حسين (ع) حدود هفت سال از عمر شريف خود را در زمان حيات پيامبرگرامي اسلام سپري کرد. روايتهاي بسياري در مورد مقام ارجمند حسن و حسين درپيشگاه پيامبر (ص) وجود دارد، که منابع اهل سنت و شيعه به آن اشاره کردهاند.رسولخدا (ص) سخت به حسين و برادرش اظهار علاقه کرده و با جملاتي که درباره آنهافرمودند، گوشهاي از فضايل آنها را براي اصحاب بازگو کردند. اکنون در آثار حديثي،شمار زيادي فضيلت براي امام حسين (ع) نقل شده است که بسياري از آنها نظير«الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» متواتر بوده و يا فراوان نقل شده است.
حسين(ع) در عصر خلفا (ابو بکر ـ عمر ـ عثمان، 11 ـ 35 ه)
امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث تلخ و ناگواري چون ماجرايسقيفه بني ساعده و غصب خلافت اسلامي، غصب فدک و شهادت مادرش حضرتزهرا(س) روبه رو گرديد. در عصر حکومت خلفا که حدود بيست وپنج سال به طولانجاميد، همراه پدر بزرگوارش امام علي (ع) در ابعاد گوناگون و جبهههاي مختلف ازحريمحق و عدالت دفاع ميکرد و با استفاده از هر فرصتي به مبارزه با جناح باطل و افشايماهيت دشمن و مقابله با تبليغات انحرافي دشمنان ميپرداخت. بنا به اظهار منابع،حسين(ع) در دوره خلفا به سبب عنايات و عواطف مشهوري که از رسول خدا(ص) نسبتبه او ديده بودند، بسيار مورد احترام بود.
از جمله وقايعي که حسين (ع) در دورة خلافت ابوبکربن ابي قحافه (13-11 ه.ق)در آن مشارکت داشت، اين بود که آن حضرت که در آن هنگام دوران کودکي را ميگذراند،همراه برادرش حسن (ع) در معيت مادرشان حضرت زهرا3 براي مطالبه فدک، نزدابوبکر رفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند که فدک از آن فاطمه3 است. به گونهاي کهخليفه پذيرفت ولي با مداخله عمر گواهي آنان مورد قبول واقع نشد. يکي ديگر از مواردفعاليت حسين(ع)، همراهي با اقدامات پدر براي گرفتن حق خود (خلافت و رهبري امت)بود. در دوران خلافت عمر بن خطاب (23-13 ه .ق) نيز روايتهاي بسياري در مورداعتراض حسين (ع) به خليفه در مورد غصب مقام خلافت آمده است.
در مورد شرکت امام حسين (ع) در فتوحات دوران خلفا اتفاق نظر وجود دارد،برخي منابع معتقدند که آن حضرت و برادرش امام حسن (ع) در فتح طبرستان و شمالآفريقا مشارکت فعال داشتهاند. نکته ديگري که در دوران خلافت عمر در مورد امامحسين (ع) مطرح است، ازدواج آن حضرت با شهربانو ،يکي از دختران يزدگرد سوم،آخرين پادشاه ساساني است، که در اين مورد هم نظرات مختلف و گاه متضادي ابرازشدهاست.
امام حسين (ع) که در دوران خلافت عثمان بن عفان (35-23 ه .ق) دورانجواني را ميگذراند، در همراهي با پدر و برادرش ،هيچ گاه خلافت و روش عثمان رانپذيرفت، بنا به اظهار منابع، وقتي خليفه سوم، ابوذر غفاري ـ يکي از صحابه پيامبر (ص) ـرا به سبب اعتراض به روش وي از مدينه به ربذه تبعيد کرد، با وجود دستور خليفه مبني برعدم بدرقه ابوذر، علي (ع) همراه جمعي از ياران ،از جمله حسن و حسين به بدرقه ابوذرشتافتند و در همان هنگام امام حسين (ع) طي سخناني، آشکارا مخالفت خود را با روشعثمان اعلام کرد. در ماههاي پاياني خلافت عثمان و زماني که شورشيان، خانة خليفه رامحاصره کردند و مانع رسيدن آب به خانه خليفه شدند، کساني که قدرت داشتند تا راهياز ميان شورشيان باز کرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و حسين 8 بودند.
حسين (ع) در دوره خلافت علي(ع) (40-36 ه)
پس از قتل عثمان مردم به خانة علي (ع) هجوم بردند و خواهان بيعت با آنحضرت شدند. امام ـ که در ابتدا حاضر به پذيرش خلافت نبود، پس از اصرار فراوان مردمو قبول شرايط امام از سوي مردم ـ زمام امور خلافت را در دست گرفت و در طول چهارسال و نه ماه خلافت خويش، در دو بخش اقدامات اصلاحي (اجراي عدالت و از بين بردنفاصلههاي نارواي طبقاتي) و اقدامات سياسي و نظامي (جنگ با سه گروه ناکثين،قاسطين و مارقين) به فعاليت پرداخت. حسين (ع) در اين دوران در تمام فعاليتهايسياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي مشارکت فعال داشت. به نوشتة منابع تاريخي درجريان جنگ جمل (با گروه پيمان شکن يا ناکثين) که در سال سي و ششم هجري قمريدر نزديکي بصره رخ داد، امام حسين (ع) نقش مهمي داشت، چنان که فرماندهي جناحراست سپاه امير المومنين را برعهده داشت و رشادتهاي زيادي از خود نشان داد.
در جنگ امام علي (ع) با گروه قاسطين يا ظالمين (جنگ صفين) که از ماه رجبسال 36 هجري قمري آغاز و در صفر سال 37 هجري قمري با ماجراي حکميت پايانيافت، حسين (ع) قبل از جنگ با خطبههاي آتشين خود، مردم کوفه را براي مقابله بامعاويه بسيج ميکرد و در جريان جنگ نيز شجاعتها و دلاوريهاي زيادي از خود نشانداد، چنان که امام علي (ع) پيوسته مراقب بود تا آسيبي به آن حضرت وبرادرشحسن8 نرسد و هميشه ميفرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنانباشيد.»
از آن حضرت خطبهاي در جنگ صفين نقل شده است که ضمن آن مردم را بهجنگ ترغيب ميکردند. امام حسين (ع) در همان مراحل مقدماتي جنگ صفين، درگرفتن مسير آب از دست شاميان نقش داشت. امام علي (ع) پس از آن پيروزيفرمود:«هذا اول فتح ببرکة الحسين.» بعد از پايان جنگ و ماجراي حکميت نيز امامحسين (ع) يکي از شاهداني بود که امام علي (ع) براي نظارت بر روند مذاکرات او رابرگزيد.
امام حسين (ع) در جنگ نهروان با گروه مارقين (خوارج) که در سال 38 هجريقمري صورت گرفت، نيز نقش فعال داشته و سمت فرماندهي بخشي از سپاه را به عهدهداشته است.
آن حضرت در دورة خلافت علي (ع) ضمن نقش پر تلاش در امور نظامي در امورديگر نيز مشارکت فعال داشت که از آن جمله ميتوان به آموزش و تعليم قرآن، رسيدگيبه نيازمندان، حل وفصل امور سياسي، قضايي و اجتماعي اشاره کرد.
حسين (ع) در دوره خلافت و امامت برادرش (50-40 ه)
پس از شهادت حضرت علي (ع) در بيست و يکم ماه رمضان سال 40 هجريقمري، بنا به وصيت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ايشان حسن (ع) به عنوانخليفه بيعت کردند. حسين (ع) در طول دوران کوتاه خلافت پدرش و دوران ده سالهامامت برادر بزرگوارش، پيوسته در کنار آن حضرت قرار داشت؛ هنگام حرکتامامحسن(ع) براي جمع آوري سپاه به منظور مقابله با معاويه، امام حسين (ع) همراهبرادر بود و پس از آنکه امام مجتبي مجبور به صلح با معاويه شد، با برادرش حسين (ع) دراين مورد به مشورت پرداخت.
از امامت حسين (ع) تا آغاز قيام (61-50 ه)
امام حسين (ع) در عصر خلافت معاويه (60-40 ه .ق)
پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه و بعد از آنکه حضرت به ناچار از خلافتکنارهگيري کرد، معاوية بن ابوسفيان نوزده سال و هشت ماه (60-40 ه .ق) بر مسندخلافت نشست. حدود ده سال از اين دوران مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود دهسال ديگر هم زمان با امامت امام حسين (ع) بود. امام حسين در دورة امامت برادرش، بهطور کامل از سياست وي دفاع کرد. آن حضرت در برابر در خواستهاي مکرر مردم عراق،براي آمدن آن حضرت به کوفه، حتي پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأي آناننشده و فرمودند:«تا وقتي معاويه زنده است نبايد دست به اقدامي زد.» معناي اين سخنآن بود که امام در فاصله ده سال به اجبار حکومت معاويه را تحمل کردند.
اگر چه امام خود را متعهد به پيمان صلح با معاويه ميدانست و نميخواست پيمانشکني کند ولي در مواقع لازم به مبارزه با معاويه و عمالش ميپرداخت که از آن جملهميتوان به پاسخ قاطع امام به نامة معاويه ـ که به دنبال گزارش مروان بن حکم(حاکممدينه) در مورد فعاليتهاي امام براي آن حضرت فرستاده بود، و نيز سخنراني کوبندة امامحسين (ع) در مراسم حج سال 58 هجري قمري در جمع گروه کثيري از صحابه و تابعيندر افشاي حکومت بني اميه ومصادره اموال به منظور غيرمشروع جلوه دادن حکومتمعاويه و مخالفت شديد امام با انتصاب يزيد به ولايتعهدي ازسوي معاويه ـ اشاره کرد.
حسين (ع) از قيام تا شهادت (رجب سال 60 تا محرم سال 61 ه)
پانزدهم رجب سال 60 هجري (مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد)
معاويه بن ابوسفيان در نيمة ماه رجب سال 60 هجري قمري در شام از دنيا رفت.هنگام مرگ وي فرزندش يزيد در حوارين به سر ميبرد. معاويه وصيت نامهاي به اينمضمون خطاب به يزيد نوشت: «به اطلاع او برسانيد که من بر او جز از چهار مرد بيم ندارمو آنان حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن زبيرهستند، اما حسين بن علي، خيال ميکنم مردم عراق او را رها نکنند و وادار به خروج کنند.اگر چنين کرد بر او در گذر...» يزيد چون به دمشق رسيد و زمام امور خلافت را در دستگرفت به نوشتة يعقوبي «به عامل مدينه، وليد بن عتبه بن ابي سفيان نوشت: هنگامي کهنامهام به تو رسيد، حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار کن و از آن دو بيعت بگير،پس اگر زير بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاي آن دو را نزد من بفرست، مردم را نيزبه بيعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان حکم را درباره آنان اجرا کن.»
بيست وهفتم رجب سال 60 هجري
(ملاقات امام حسين (ع) با وليد بن عتبه ولي مدينه)
چون نامة يزيد به وليد بن عتبه، فرماندار مدينه رسيد، وليد با مروان حکم (واليسابق مدينه) در اين مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحية عبدالله بن عمروعبدالرحمن بن ابوبکر مترس که آن دو خواستار خلافت نيستند، ولي سخت مواظبحسين بن علي و عبدالله بن زبير باش و هم اکنون کسي بفرست، اگر بيعت کردند که چهبهتر و گرنه پيش از آنکه خبر آشکار شود و هر يک از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن. » وليد، عبدالله بن عمر و بن عثمان را که نوجواني بود،دنبال امام حسين (ع) و عبدالله بن زبير فرستاد. هنگامي که پيام آور والي مدينه نزد امامآمد ،آن حضرت متوجه مرگ معاويه گرديد، لذا تني چند از دوستان و غلامان خويش راجمع کرد و همراه خود به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به کمک بطلبد.
طبري مينويسد:«حسين بيامد و بنشست، وليد نامه را به او داد که بخواند و خبرمرگ معاويه را داد و او را به بيعت خواند. حسين گفت :انالله انا اليه راجعون، خدا معاويه رارحمت کند و تو را پاداش بزرگ دهد، اينکه گفتي بيعت کنم، کسي همانند من به نهانيبيعت نميکند، گمان ندارم به بيعت نهاني من بس کني و بايد آن را ميان مردم علنيکنيم. گفت: آري. گفت: وقتي ميان مردم آيي و آنها را به بيعت خواني ما را نيز به بيعتبخوان که کار يکجا شود. وليد که سلامت دوست بود گفت: به نام خداي برو تا با جمع مردمبيايي.» امام پس از خارج شدن از فرماندهي مدينه تصميم به خروج از مدينه و حرکتبهسوي مکه گرفت.
همان شب عبدالله بن زبير از مدينه خارج شد، فرداي آن روز ماموران حکومتيدنبال او رفتند و شب بعد نيز امام حسين (ع) تصميم به ترک مدينه گرفت و خواهرشزينب و ام کلثوم و برادر زادگانش و برادرانش، جعفر و عباس و عموم افراد خانوادهاش که درمدينه بودند، همراه ايشان رفتند غير از محمد بن حنفيه که در مدينه ماند. ابن عباس همچند روز پيش از آن به مکه رفته بود.
بيست وهشتم رجب سال 60 هجري (خروج امام از مدينه به سوي مکه )
امام حسين (ع) در شب يکشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال 60 هجري بهاتفاق همراهان از مدينه عازم مکه شدند؛ حضرت هنگام خروج از مدينه وصيت نامهاينوشت و به برادرش محمد حنفيه داد وپس از حمد وثناي خداوند اهداف و انگيزههاي خودبراي خروج از مدينه را بيان فرمودند.
سوم شعبان سال 60 هجري (ورود امام حسين (ع) وهمراهانش به مکه)
امام و يارانش در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجري قمري وارد شهر مکهشدند. «هنگامي که امام وارد مکه شد، مردم شهر بسيار خشنود شدند و حتي ابن زبير، کهخود داعية رهبري داشت در نماز امام و مجلس حديث او شرکت ميکرد. مکه پايگاه دينياسلام بود و طبعا توجه بسياري را به خود جلب ميکرد. در آنجا امام با افراد وشخصيتهاي مختلف در تماس بود وعلل عدم بيعت خود با يزيد را بيان ميکرد. درهمين روزها که دمشق نگران کساني بود که بيعت نکرده و در حجاز بودند، در کوفه حوادثيميگذشت که از طوفان سهمگين خبر ميداد.
شيعيان علي (ع) که درمدت بيست سال حکومت معاويه صدها تن کشته دادهبودند و همين تعداد يا بيشتر از آنان در زندان به سر ميبردند، همين که از مرگ معاويهآگاه شدند ، نفسي راحت کشيدند. ماجراجوياني هم که ناجوان مردانه علي (ع) را کشتند وگِرد پسرش را خالي کردند تا دست معاويه در آنچه ميخواهد باز باشد، همين که معاويه بهحکومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنان اعتنايي نکرد، از فرصت استفاده کردندو در پي انتقام برآمدند تا کينهاي که از پدر در دل دارند از پسر بگيرند .دستهبنديشروعشد شيعيان علي در خانة علي سليمان بن صرد خزاعي گرد ميآمدند. سخنرانيهاآغازشد.
سرانجام تصميم گرفتند تا امام را به کوفه دعوت کنند. در مدت امامت سه ماههامام حسين (ع) نامههاي فراواني از کوفه براي آن حضرت رسيد که مضمون نامهها اينبود: «کوفه و عراق آماده براي آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستيم و تو را ياريخواهيم کرد.» يعقوبي مينويسد:«حسين به مکه رفت و چند روزي بماند .مردم عراق به اونامه نوشتند و پي در پي فرستادگاني روانه کردند و آخرين نامهاي که از ايشان بدو رسيد،نامههاي ابن هاني و سعيد بن عبدالله حنفي بود:«بنام خداي بخشاينده مهربان، بهحسين بن علي، از شيعيان با ايمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما که مردم تو راانتظار ميبرند و جز تو پيشوايي ندارند، شتاب فرما والسلام.»
پانزدهم رمضان سال 60 هجري (اعزام مسلم بن عقيل به کوفه)
وقتي که تعداد نامههاي کوفيان از حد متعارف گذشت، حسين (ع) لازم ديدعراقيان را بيش از اين منتظر نگذارد. بنابراين پاسخي بدين مضمون براي کوفهنوشت:«هاني وسعيد آخرين فرستادگاني بودند که نامههاي شما را براي من آوردند. به مننوشتهايد نزد ما بيا که رهبري نداريم. من برادر و پسر عمويم مسلم بن عقيل را نزد شماميفرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما ميگذرد خبر دهد»
پنجم شوال سال 60 هجري (ورود مسلم به کوفه)
امام، مسلم بن عقيل را همراه تني چند به سوي کوفه روانه کرد. مسلم پس ازپيشامدهاي بسيار در پنجم شوال سال 60 هجري وارد شهر کوفه شد. چون مسلم به کوفهرسيد، مردم نزد وي آمدند و با او بيعت کردند .و پيمان بستند و قرار نهادند و اطمينان دادندکه او را ياري و پيروي و وفاداري کنند.
يازدهم ذي القعده سال 60 هجري (رسيدن نامه مسلم به امام حسين (ع))
مسلم پس از ورود به کوفه در خانة «مختار بن ابي عبيده ثقفي» ساکن شد .مردمکوفه دسته دسته به خانة مختار ميآمدند و مسلم نامه حسين را براي آنان ميخواند وآنان ميگريستند و بيعت ميکردند. درمورد تعداد افرادي که درمدت اقامت مسلم در کوفهبا وي بيعت کردند ميان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بيشترين رقم را حدود يک صدوبيست هزار نفر و کمترين رقم را دوازده هزار نفر نوشتهاند. مسلم وقتي استقبال مردم وآمادگي آنان را براي ياري امام مشاهده کرد نامهاي به اين مضمون به امام حسين (ع)نوشت:«براستي که مردم اين شهر گوش به فرمان و در انتظار رسيدن تواند.» بنابراين امامتصميم گرفت تا از حجاز روانه عراق شود.
در آن روزها اوائل ذي الحجه امام از حادثه ديگري آگاه شد که او را به بيرون رفتناز حجاز مصممتر ساخت او دانست که فرستادگان يزيد خود را به مکه رساندهاند تا درمراسم حج بر وي حمله کنند و ناگهان او را بکشند.
هشتم ذي الحجه سال 60 هجري (حرکت امام از مدينه به عراق )
امام حسين (ع) پس از دريافت نامة مسلم بن عقيل و احساس خطر از دژخيمانيزيد، احرام حج خود را به عمره تبديل کرد و پس از انجام مراسم عمره از احرام بيرون آمدو در روز سه شنبه روز ترويه (هشتم ذي الحجه سال 60 ه . ق) پس از شصت وپنج روزاقامت در مکه به اتفاق حدود هشتادو شش نفر مرد از شيعيان و دوستان و خانواده خود ازمکه بيرون آمده و به سوي عراق حرکت کرد. از سوي ديگر خبر ارسال نامههاي مردمکوفه و دعوت از امام حسين (ع) براي آمدن به آن شهر يزيد را نگران ساخت و پس ازمشورت با مشاوران خود تصميم گرفت تا «نعمان بن بشير» را از حکومت کوفه معزول و«عبيدالله بن زياد» حاکم بصره را با حفظ سمت به حکومت کوفه منصوب نمايد.
عبيدالله پس از دريافت فرمان يزيد مبني بر انتصاب وي به حکومت کوفه بهاتفاق تعدادي از همراهانش به صورت مخفيانه وارد کوفه شد تا ضمن آزمايش واکنشمردم و ميزان علاقه آنان به امام حسين (ع)، رهبران مخالفان يزيد را شناسايي نمايد.مردم کوفه که با استبداد شديد عبيدالله بن زياد مواجه شدند به تدريج مسلم را تنهاگذاشته و از بيعت خود عقب نشيني کردند.
مدتي بعد، پس از شناسايي محل استقرار مسلم، ايشان از خانة مختار به خانة«شريک بن اعور» رفت. شريک چند روز بعد درگذشت و مسلم به خانة «هاني بن عروه»رفت. اما عبيدالله که به وسيله جاسوسان خود از مخفي گاه مسلم و ارتباط او با ياران وهوادارنش مطلع شده بود، هاني را احضار و پس از شکنجه زنداني نمود.
هشتم ذي الحجه سال 60 هجري (خروج مسلم بن عقيل با چهار هزار نفر ازهمراهانش از کوفه)
همين که خبر دستگيري و زنداني شدني هاني در شهر منتشر شد، مسلم دانستکه ديگر درنگ جايز نيست و بايد از نهانگاه بيرون آيد و جنگ را آغاز کند. پس جارچيانخود را فرستاد تا مردم را آگاه سازند. نوشتهاند از هيجده هزار تن که با او بيعت کرده بودندچهار هزار تن در خانه هاني و خانههاي اطراف گرد آمده بودند. مسلم آنان را به دستههايي تقسيم کرد و هر دستهاي را به يکي از بزرگان شيعه سپرد. دستهاي از اين جمعيتبه قصر ابن زياد روانه شدند، ولي ابن زياد موفق شد آن مردم بي تدبير را با ايجاد اختلافو استفاده از حربه تهديد متفرق سازد. نتيجه اين شد که در شامگاه آن روز جز سي تن با اونماندند. چون نماز مغرب را خواند. يک تن از ياران خود را همراه نداشت.
مسلم چون نماز شام را خواند و خود را تنها ديد در کوچههاي کوفه سرگردان شد، درحالي که گروه زيادي در جستجوي وي بودند، تا سرانجام زني به نام «طوعه» که از شيعيانعلي (ع) بود او را درون خانه برد و پناه داد. اما شب هنگام پسر وي از وجود مسلم در خانهمطلع شد و به ماموران عبيدالله خبر داد. همين که ابن زياد پناهگاه مسلم را دانست،«محمد اشعث» را با شصت يا هفتاد تن براي دستگيري وي فرستاد .مسلم پس ازدرگيري با ماموران ابن زياد ونشان دادن رشادتها و شجاعتهاي بسيار مجروح ودستگير شد و در روز نهم ذي الحجه سال 60 هجري قمري به همراه هاني به دستور ابنزياد به شهادت رسيد.
امام حسين (ع) در مسير خود از مدينه به کربلا ابتدابه منزل «ذات عرق »رسيد کهدر ذات عراق «بشر بن غالب اسدي» که از عراق ميآمد با سيد الشهداء ملاقات کرد و ازاوضاع عراق باخبر شد. در همين منزل بود که فرزدق رسيد وسئوال کرد: يابن رسول الله درموقع حج چرا عجله کردي ؟امام پاسخ داد: اگر من شتاب نميکردم در مکه مرا دستگيرميکردند و با ريختن خون من در خانه خدا احترام کعبه را از بين ميبردند. آن گاه حضرتاز اوضاع کوفه وعراق سوال کرد، فرزدق پاسخ داد: دلهايشان با تو و شمشيرهايشان عليهتوست.»
سپس کاروان امام از ذات عراق به سمت «حاجز» (که واديي است در مکه که مردمکوفه وبصره براي رسيدن به مدينه از اين راه ميروند و منزل و فرودگاه حجاج است)حرکت کرد. در اين منزل بود که امام نامهاي به اهل کوفه نوشت (و آن در واقع پاسخ نامةمسلم بن عقيل بود) و خبر حرکت امام و همراهانش ازمکه به سمت عراق به اهالي اطلاعداده شد.و سپس حسين (ع) نامه را به «قيس بن مسهر صيداوي» داد تا همراه عبداللهبن يقطر به کوفه برساند. قيس وهمراهش چون به قادسيه رسيدند، جاسوسان عبيداللهآنان را شناسايي کردند،و «حصين بن نمير تميمي» را دستگير کرد و چون قيس نامه راخورده بود و حاضر به افشاي متن نامه نشد، به دستور ابن زياد او را از بالاي ساختماندارالاماره کوفه به پايين پرتاب کردند و به شهادت رسيد. امام و همراهانش سپس از حاجزبه« عيون» آمدند (و آنجا فرودگاه زوار بصره بود که در آن گودالهايي وجود داشت که آبدر آنها جمع شده بود.) در اين محل «عبدالله بن مطيع عدوي» به حضور امام رسيد و امامرا از عزيمت به کوفه منع کرد. امام در پاسخ فرمود:«احترام به خدا و رسول (ص) و قريش وعرب به اين است که من زير بار زور نروم» و حرکت کرد.
سپس کاروان امام از عيون، به منزل «حزيمه» رسيد و يک شب در اين منزلاقامت گزيد وآن گاه راهي «زرود» از منازل معروف بين مکه و کو فه شدند. در اين محلامام با «زهير بن قين بجلي» که عازم سفرحج بود، ملاقات کرده و زهير سرانجامبهحسين(ع) پيوست. بنا به نوشته پارهاي از منابع در همين منزل امام از شهادتمسلمبن عقيل و هاني بن عروه و تغيير کوفه مطلع شد. بسيار نگران و پريشان حال شد وبا صداي بلند گريست.
در هر حال حسين (ع) چون از کشته شدن مسلم و هاني و نيز قتل دو پيکي که بهکوفه فرستاده بود، مطلع گشت، همراهان خود را فرا خواند و چون ميخواست ذمة مردمهمراهش را از تعهد، آزاد سازد به آنان گفت:«خبر جانگدازي به من رسيده است، مسلم وهاني کشته شدهاند. شيعيان ما را رها کردهاند. حالا خود ميدانيد، هر که نميخواهد تاپايان با ما باشد، بهتر است راه خود را بگيرد و برود» گروهي رفتند اين گروه مردمي بودندکه دنيا را ميخواستند، گروهي هم ماندند و آنان مسلمانان راستين بودند.
پس از حرکت از «زرود» امام و همراهانش هنگام غروب به سرزمين «ثعلبيه»رسيدند. به نوشتة برخي منابع «عبدالله بن سليمان» و «خدري بن مشعل» و احتمالا«عبدالله بن سليم» و «المنذري بن مشعل» که پس از پايان مراسم حج قصد داشتند خودرا به امام برسانند در بين راه با مردي از قبيله بني اسد روبه رو شدند و از وي اوضاع کوفه راپرسيدند، گفت: من بيرون نيامدم، مگر شاهد قتل مسلم بن عقيل و هاني بن عروه بودم.ديدم کشته آنها را در بازار روي زمين ميکشيدند.
آنان پس از ملاقات خود را به کاروان امام رسانيده و از آن حضرت خواستند که ازاين سفر منصرف شود، ولي امام نپذيرفت و فرمود: قضاي الهي جاري ميشود و منمامورم به اين سفر بروم. پارهاي از منابع هم برخورد امام حسين (ع) و فرزدق را در اينمحل ميدانند. درهر حال امام و همراهانش از ثعلبيه به طرف منزل «شقوق» حرکتکردند. در اين محل هم امام با مردي که از کوفه ميآمد، برخورد کرد و از وي خبر حوادثکوفه را گرفت .
در اين منزل امام جنايات بني اميه و کشتار اصحاب پيامبر (ص) و دوستانعلي(ع) را براي حاضران متذکر شد. سپس کاروان امام و همراهانش در منزلي به نام«زباله» وارد شد. در اين سرزمين مردي خبر قتل «قيس بن مسهر صيداوي» را داد و بازهم امام در حالي که بسيار متاثر بود، در جلسهاي که تشکيل داد، همراهان خود را درجريان حوادث قرار داد و از آنان خواست هر که ميخواهد برگردد.سپس قافله از زبالهحرکت کرد تا به منزل «بطن العقبه» پيش رفتند و پس از اقامت کوتاهي به طرف منزل«شراف» يا «اشراف» حرکت کردند دراين منزل شب را ماندند کاروان پس از استراحتمقداري آب برداشتند و نزديک نيم روز راه پيمودند؛ که با سپاه اعزامي عبيدالله بن زياد بهفرماندهي «حر بن يزيد رياحي» روبه رو شدند. امام و اصحابش به سمت «ذوحسم»حرکت کردند.
در اينجا بود که حر راه بر کاروان امام بست. امام فرمود: «اين مردم مرا به سرزمينخود خواندهاند تا با ياري آنان بدعتهايي را که در دين خدا پديد آمده است ،بزدايم. ايننامههاي آنهاست و دستور داد تا دعوت نامههاي مردم کوفه را به حر نشان بدهند، حال اگرپشيمان اند بر ميگردم» حر گفت: «من از جمله نامه نگاران نيستم و از اين نامهها همخبري ندارم. امير من،مرا مامور کرده است، هرجا تو را ديدم، راه بر تو گيرم و تو را نزد اوببرم.» بديهي است که امام حسين (ع) پيشنهاد وي را نميپذيرد و او هم امام را رهانميکند تا به حجاز برگردد و حتي به او اجازه نميدهد که در منزلي آباد و پر آب و علففرودآيد.
سرانجام پس از مذاکرات بسيار موافقت شد تا کاروان امام به راهي برود که نه بهسوي مکه باشد و نه به سوي کوفه، تا دستور جديد عبيدالله بن زياد برسد. در همين منزل(ذوحسم) بود که امام خطبه بسيار مهمي ايراد کرد و به برخي اهداف خود از قيام اشارهکردند.در گرماي ظهر امام دستور داد تا يارانش سپاهيان حر را که بسيار تشنه بود، سيرابسازند و در حالي که سيدالشهداء و همراهانش به طرف قادسيه پيش ميرفتند،حر بالشکريانش به فاصله کوتاهي آنان را تعقيب ميکرد تا اينکه به سرزمين وسيعي به نام«بيضه» رسيدند. در اين منزل امام براي سپاه حر خطبهاي خواند وقايع را براي آنان بهروشني بيان کرد .سپس قافله مکه از بيضه وارد سرزميني به نام «الرهيمه» شد.در اينجا بامردي از اهل کوفه به نام «ابوهرم» ملاقات کرد، و در پاسخ به سوال وي در مورد علتخروج از مکه، انگيزة قيام و حرکت خود را بيان فرمودند.
کاروان امام سپس به محلي به نام «عذيب» رسيدند و امام از اصحاب خود پرسيد:راه از کدام طرف است؟ بنا به اظهار برخي از منابع، «طرماح بن عدي الطائي» که از کوفهآمده بود، راه را به امام نشان داد و از آن حضرت خواستند تا بازگردد. امام در پاسخ فرمود:خداوند تو را جزاي خير بدهد، اما من معاهدهاي با اين مردم و عهدي با خدا دارم که بايدبدان عمل کنم» اين سخنها را گفتند و رفتند تا به منزل «قصر بني مقاتل» رسيدند. درمنزل قصر بني مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفي» ملاقات کردند و از وي خواست کهدر اين سفر همراه او باشد ولي او قبول نکرد و از امام خواست تا اسب و شمشير او را بپذيرد.حسين (ع) ديگر اعتنايي به او نکرد. پس از حادثه عاشورا وي پيوسته تأسف ميخورد کهچرا چنان توفيق بزرگي را از دست داده است.
حسين و همراهانش پس از برداشتن آب بسيار، شبانه از قصر بني مقاتل به طرف«نينوا» (از قراء کوفه) حرکت کردند و صبحگاهان به اين محل رسيدند. اينجا بود کهقاصدي به نام «مالک بن نسر کندي» نامهاي از عبيدالله بن زياد به اين مضمون برايحر آورد: «چون اين نامه و فرستادة من رسيد بر حسين سخت بگير و او را جز در بيابان بيپناهگاه و بي آب فرود نياور، من فرستاده خود را مامور کردم که با تو باشد و او تو را رهانخواهد کرد تا مرا از اجراي اوامر آگاهسازد».
دوم محرم سال 60 هجري (ورود امام حسين (ع) و يارانش به سرزمين کربلا)
پس از رسيدن نامه عبيدالله بن زياد، حر تغيير رويه داد و قصد داشت تا مانع ازحرکت امام شود؛ زيرا نينوا نه آب داشت و نه آباداني و با دستور عبيدالله هماهنگي لازم راداشت . اما پس از گفتگوهاي بسيار امام و همراهانش به طرف سرزمين کربلا حرکتکرده و روز چهارشنبه اول محرم يا پنج شنبه دوم محرم سال 60 هجري قمري، در اينسرزمين فرود آمدند. به نوشته منابع چون ابي عبدالله وارد سرزمين کربلا شدند، اسب آنحضرت قدم از قدم برنداشت. حضرت فرمودند: اين سرزمين را چه مينامند؟ گفتند:کربلا، امام ضمن خواندن اشعاري، دستور داد تا خيمهها را در آن محل سرپاکنند.
عبيدالله بن زياد پس از اطلاع از رسيدن امام حسين (ع) و يارانش، نامهاي به اينمضمون به امام نوشت: «اي حسين! به من خبر رسيده که به کربلا وارد شدهاي، يزيد بنمعاويه براي من نوشته که بر بستر نرم نخوابم و آرام نگيرم، و غذاي سير نخورم تا تو را بهخداي خبير ملحق سازم (بکشم)، يا آن که تسليم من و حکم يزيد ميشوي. والسلام»حضرت نامه را خواند و همان دم آن را به دور افکند. پيک گفت: پاسخ نامه را بده. امامفرمودند: «اين نامه پاسخ ندارد» ابن زياد پس از آنکه از بي اعتنايي حسين (ع) به نامةخود مطلع شد، بسيار خشمگين شد و به جمع آوري سپاه براي جنگ با امام حسين (ع)پرداخت.
سوم محرم سال 61 هجري (ورود عمر بن سعد و سپاهيانش به کربلا)
عبيدالله بن زياد براي مقابله با امام حسين (ع) و مجبور کردن وي به پذيرفتنبيعت با يزيد«عمربن سعد ابن ابي وقاص» را در رأس چهار تا شش هزار نفر (به اختلافمنابع) به کربلا فرستاد و عمر در روز سوم محرم سال 60 هجري وارد کربلا شد و بلافاصلهمذاکرات خود را با امام آغاز کرد عمر، حسين (ع) را خوب ميشناخت و ميدانست که اومرد سازش نيست، ولي بيشتر مايل بود تا کار بدون جنگ و با مصالحه به پايان برسد.بنابراين پس از آنکه نخستين گفتگو بين او و امام صورت گرفت، نامهاي به ابن زيادنوشت که خدا را شکر که فتنه آرام گرفت و جنگ برنخاست، چراکه من از حسين پرسيدمکه چرا به اينجا آمدهاي؟ گفت: مردم اين شهر از من دعوت کردهاند که نزد آنها بيايم، حالاکه شما نميخواهيد برمي گردم» اما ابن زياد در پاسخ نامه ابن سعد نوشت: کار را برحسين سخت گير و آب را بر او و يارانش ببند، مگر اينکه حاضر شوند با شخص من به ناميزيد بيعت کند.
پنجم محرم سال 61 هجري (ورود شبث بن ربعي با چهار هزار نفر سپاه به کربلا)
عبيدالله بن زياد پس از اين که احساس کرد عمر بن سعد در مقابله با امام مصممنيست، شبث بن ربعي را در رأس چهار هزار نفر نيروي جنگي به کربلا فرستاد، شبث روزپنجم محرم وارد کربلا شد و تحت فرمان عمر بن سعد قرار گرفت. به نوشتة منابع ابنزياد در فاصلة روزهاي سوم تا دهم محرم افراد ديگري را به همراه جنگجويان به کربلافرستاد. از جمله سنان ابن انس نخعي را با چهار هزار نفر، عروة بن قيس را با چهار هزارنفر شمر بن ذي الجوشن را با چهار هزار نفر و نصر مازني را با سه هزار نفر براي جنگ باامام به کربلا عازم نمود.
هفتم محرم سال 61 هجري (رسيدن دستور عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آببرسپاه امام)
نامه عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آب بر روي حسين و يارانش در صورت خودداري از بيعت در روز هفتم محرم سال 61 هجري قمري به عمر بن سعد رسيد و عمر«عمر بن حجاج» را با پانصد سوار مامور کرد تا با استقرار درکنار رودخانه فرات مانع ازدسترسي سپاه امام به آب شوند. بنابراين از روز هفتم محرم تشنگي نيز بر مشکلات امامو همراهانش اضافه شد.
نهم محرم سال 61 هجري (ورود شمر بن ذي الجوشن به کربلا)
در روز نهم محرم «شمر بن ذي الجوشن» در راس چهار هزار نفر سپاهي واردکربلا شد .شمر حامل نامهاي از ابن زياد براي عمر بن سعد بود. بدين مضمون که بدونفوت وقت جنگ را با حسين شروع کند. شمر ضمن تلاش براي تحريک جنگ و قتلامام حسين (ع) امان نامهاي هم براي پسران ام البنين (عباس ،عبدالله، جعفر و عثمان)آورد، آنان نپذيرفتند. در عصر روز نهم محرم (تاسوعا) زمينه براي آغاز جنگ فراهم شد وعمر که بيمناک بود مبادا رقيبش شمر سمت فرماندهي کل را از دست وي خارج کندشخصا تيري در کمان گذاشت و سوي خيمههاي امام حسين (ع) پرتاب کرد و ديگران رابه شهادت طلبيد که اولين تير را وي پرتاب کرده است.
در اين هنگام امام حسين (ع) برادرش عباس را نزد عمر فرستاد و تقاضاي يکشب مهلت کرد، که مورد موافقت قرار گرفت. شکي نيست که امام مايل به جنگ نبود و تاآخرين لحظات کوشيد تا وجدان خفته اين مردم دنيا خواه را با سخناني که سراسر خيرخواهي و دلسوزي و روشنگري بود، بيدار سازد. به آنان گفت: که اين آخرين فرصتي استکه براي انتخاب زندگي آزاد به آنان داده ميشود. اگر اين فرصت را از دست بدهند ديگر،هيچگاه روي رستگاري را نخواهند ديد. اگر به اين عزت پشت پا زنند، به دنبال آن زندگيپر مذلتي در انتظار ايشان است .
براي همين بود که نخستين ساعات روز دهم محرم نيز به پيغام بردن و سخنگفتن و خطبه خواندن گذشت. خطبههاي امام در ساعات آخر بيش از آنکه نشان دهندهروح آزادگي و شرف و پرهيزگاري باشد، نمايانگر اوج دلسوزي بر مردم گمراه و تلاشانساني براي نجات مردم است. جاي هيچ ترديدي نيست که سخنان و اقدامات امامبراي رهايي از چنگ دشمن و يا بيم از کشته شدن، گفته نشده است، بلکه بويآشتيطلبي و خير خواهي و دوستي طلبي ميدهد.
با فرا رسيدن شب نهم محرم عمر بن سعد نمايندهاي را نزد امام حسين (ع)فرستاد و پيغام داد: يک امشب را من به شما مهلت ميدهم، اگر تا صبح تسليم شدي منبه ابن زياد خبر ميدهم، شايد تو را آزاد بگذارد و گرنه پس از گذشت شب نميتوانم ازجنگ خودداري کنم. حسين همان پاسخي را داد که مکرر فرموده بود: «من مرگ با عزترا بهتر از زندگي با ذلت ميدانم». در آن شب (شب عاشوراي سال 61 هجري قمري)امام حسين بار ديگر يارانش را در رفتن و يا ماندن در کنار وي و شهادت مخير گذارد وساعاتي را به ذکر و عبادت حق تعالي گذراند تا اينکه فرداي آن روز يکي ازاستثناييترين روزهاي تاريخ دميد.
دهم محرم سال 61 هجري (آغاز درگيري سپاه امام حسين (ع) با لشکر ابن زياد)
با دميدن فجر روز دهم سال 61 هجري قمري سرانجام آنچه نبايد بشود، شد؛ ياآنچه بايد روي دهد، آغاز گرديد. عاشورا منشأ يک سلسله وقايع تاريخي و مظهرصحنهاي خونين است که آن همه مقدمات براي اين روز است . اين همه موخرات که درآينده اتفاق افتاد. اثر وقايع اين روز تاريخي است اصحاب اندک امام حسين (ع) در آنصحراي خشک در محاصره انبوهي از دشمنان قرار گرفته بودند، صفوف سپاهيان دوطرف براي آغاز جنگي نابرابر آراسته شد. در يک سوي ميدان حدود هفتاد و دو نفر سوار وپياده مهياي جانبازي بودند و در سوي ديگر حدود بيست ودو هزار نفر لشکر ماجراجويپست فطرت انتقام جوي کينه توز و منافق قرار داشتند که هر آن انتظار ميکشيدند با قتلفرزند پيامبر (ص) اموال و داراييهاي او را به غنيمت بگيرند. قبل از شروع جنگ عمر بنسعد بار ديگر حسين (ع) را به بيعت با يزيد فرا خواند، پاسخ حسين همان بود که بارهافرموده بود: «مرگ با عزت در نظر حسين بهتر است از زندگي با ذلت».
آرايش سپاه امام حسين (ع) در روز عاشورا چنين بود که «زهير بن قين» را درميمنه سپاه قرار داد. «حبيب بن مظاهر اسدي» را به فرماندهي ميسره لشکر گماشت.پرچم را به دست حضرت ابوالفضل سپرد . به دستور امام در خندقي که قبلا اطرافخيمهها کنده بودند، آتش روشن کردند. عمر بن سعد نيز صفوف سپاه خود را آراست، درحالي که حدود بيست تا سي هزار قشون در اختيار داشت. فرماندهي ميمنه سپاه را به«عمربن حجاج بن زبيدي» داد و شمر بن ذي الجوشن عادي را به فرماندهي ميسره سپاهمنصوب کرد، بر پيادگان «عروه بن قيس الحمس» را امير کرد و بر رجالهها و کلوخ اندازها«شبث بن ربعي» را گماشت و پرچم را به دست «ذويد»، غلام خود داد.
پس از آرايش صفوف دو سپاه، امام حسين (ع)، زهير بن قين، برير بن خضير و حربن يزيد رياحي (که به سپاه امام ملحق شده بود) هر کدام خطبهاي در حقانيت خانداناهل بيت و عدم مشروعيت بني اميه و يزيد ايراد کردند.
جنگ آغاز شد و در جنگي نابرابر ياران حسين (ع) به قلب سپاه دشمن حملهبردند و تا ظهر عاشورا تعدادي از آنان به شهادت رسيدند و افراد باقيمانده، نماز ظهر را بهامامت امام حسين (ع) خواندند. سپس به جنگ با دشمن پرداختند و تا حدود دو ساعتبعدازظهر همگي به شهادت رسيدند. بنا به اظهار منابع اولين کسي که در جنگ با دشمنتن به تن کشته شد، حر بن يزيد رياحي بود و آخرين شهيد عباس (ع) بود .در اين روزحتي طفل شش ماهة امام نيز شربت شهادت نوشيد.
سرانجام امام حسين (ع) پس از آنکه اهل بيت را امر به صبر و بردباري کرد، خودبه ميدان جنگ شتافت و طي خطبه هايي ضمن دعوت لشکر عمر به تفکر و تدبر، برفضائل خود و اهل بيت و مقام خود و برادرش حسن (ع) در نزد پيامبر را برشمرد. سپسفرمود: «اي گروه دغا در ريختن خون پسر پيامبر شتاب مکنيد که به زيان شما تمامخواهد شد، اي ناکس مردم زشت خو! سوگند به خداي بزرگ که آن زنازاده ما را بر آنداشت که بين لباس ذلت و شهادت يکي را انتخاب کنيم. اي مردم! ما هرگز دستخوشذلت نمي شويم....» سپس با شجاعت ودلاوري بي نظير به قلب سپاه دشمن حمله برد وپس از وارد شدن جراحات بسيار بر بدن مبارکش و تحمل ضربات شمشير، نيزه و کمان بهشهادت رسيدند.
سر آن حضرت را «شمر بن ذي الجوشن »يا «سنان بن انس» از پيکر جدا کرد،خولي به کوفه نزد ابن زياد برد. جنگ در حدود ساعت چهار بعد از ظهر خاتمه يافت.
سپاهيان ابن زياد پس از شهادت امام حسين (ع) به خيمههاي خانوادة امام حملهبردند،آنها را غارت نمودند و به آتش کشيدند و زنان و کودکان را در بيابان آواره کردند.ساعتهاي آخر روز سپري ميشد. ديوانه هايي که از خشم و شهوت و مال و جاه دنيا،جسم و روحشان را پر کرده بود،پس از آنکه کشتند و سوختند وبردند و در مقابل خودکوچکترين مقاومتي از زن و مرد نديدند، يکباره به خود آمدند و دانستند که کاري زشتکردهاند و از خود پرسيدند: سيد جوانان بهشت را براي خشنودي مردي تبهکار به خاک وخون کشيديم. پشيمان شدند، اما ديگر دير شده بود.
کوفه يک بار ديگر خواري خود را به زشتترين صورت به تاريخ نشان داد.
يازدهم محرم سال 61 هجري (حرکت کاروان اسراء از کربلا به کوفه)
فرداي روز عاشورا يعني در يازدهم محرم سال 61 هجري قمري، به دستورعمربن سعد زنان و کودکان اهل بيت را از اطراف جمع آوري کرده و به اسارت گرفتند وپس از آنکه عمر بن سعد برکشتههاي سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن کرد، اسراي اهلبيت را حرکت داده، همراه لشکريان خويش به کوفه و نزد عبيدالله بن زياد بردند.خطبههاي آتشين حضرت زينب (س) و امام سجاد (ع) رسواگر چهره زشت بني اميه درکوفه وشامبود.
اول صفر سال 61 هجري قمري (ورود اسراي اهلبيت (ع) به دمشق نزد يزيدبنمعاويه) بيستم صفر سال 61 هجري (بازگشت اهل بيت (ع) از شام به مدينه).
نتيجه
بررسي منابع و ماخذ تاريخي نشان ميدهد که قيام امام حسين (ع) حرکتيآگاهانه و با برنامه بوده است و زمينهها و انگيزههاي آن را ميتوان در موارد زير بر شمرد:
1 - زمينههاي قيام امام حسين (ع)، به دوران خلافت خليفة سوم (عثمان) وقدرتگيري بني اميه و تسلط آنان بر بخشهايي از جهان اسلام باز ميگردد.
2 - امام براي خودداري از بيعت با يزيد بن معاويه که مردي فاسق، فاجر و نالايقبود، قيام کرد.
3 - حسين (ع) به منظور عمل به امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد؛ زيراتسلط يزيد بر مسلمانان و ادعاي خلافت، منکري روشن بود که امام نميتوانست درمقابل آن ساکت باشد.
4 - جواب مثبت امام به مردم کوفه، و تلاش براي تشکيل حکومت اسلامي وجمع آوري نيرو براي انجام يک قيام مسلحانه عليه يزيد از ديگر انگيزههاي قيام بود.
نهضت حسين (ع) آثار و نتايج مهمي بر جا گذاشت که به اختصار ميتوان بهموارد زير اشاره کرد:
1 - رسوا ساختن ماهيت يزيد و حزب بني اميه.
2 - احياي فرهنگ شهادت و ايثار در ميان مسلمانان.
3 - قيام امام حسين (ع) الگويي براي قيامها و انقلابهاي جهان اسلام شد وحتي در قيام غير مسلمانان نيز آثار مثبتي بر جاي گذاشت .
4 - تغيير افکار و جايگزين نمودن اخلاق بلند نظرانه و عالي انساني به جاياخلاق جاهلي حاکم در آن روزگار.
منابع:
1. ابن اثير، عزالدين بن الاثير: کامل (تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، ترجمه عباس خليلي،به اهتمام دکتر سادات ناصري،به تصحيح دکتر مهيار خليلي، تهران، انتشارات علمي،1344، جلدهاي 7-3.
2. ابن العبري، غريغوريوس ابوالفرج اهرون، تاريخ مختصر الدول ،ترجمه دکتر محمدعلي تاج پور، دکتر حشمت الله رياضي، تهران، اطلاعات، 1364.
3. احمدي، حبيب الله: امام حسين (ع) الگوي زندگي، قم انتشارات فاطميا، 1381 .
4. اديب عادل: زندگاني تحليلي پيشوايان ما، ترجمه اسدالله مبشري، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامي، ج پنجم، 1366.
5. ابن اعثم کوفي، ابو محمد احمد بن علي: الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفيهروي، به تصحيح غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چدوم، 1374.
6. اوليايي، مصطفي: امام حسين (ع) و پاکبازان راه عشق، همدان، شهر انديشه، 1379 .
7. پيشوايي، مهدي: سيماي پيشوايان در آينه تاريخ، قم، انتشارات دار العلم، 1375.
8. جعفريان، رسول: حيات فکري و سياسي امامان شيعه (ع)، قم ،انصاريان، 1379.
9. حسين خاني، نورالله: خورشيد بر نيزه، تهران، انتشارات مسعي: 1379.
10. خراساني، محمد هاشم بن محمد علي: منتخب التواريخ، تهران، کتابفروشياسلاميه، 1347 .
11. دستغيب، عبد الحسين: سيد الشهداء، تهران، اعلايي، چ چهارم، 1367.
12. دلشاد تهراني، مصطفي: مدرسه حسيني ،تهران، انتشارات دريا، 1379.
13. دينوري، ابو حنيفه احمد بن داود: اخبار الطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوي دامغاني،تهران، نشر ني، چ سوم، 1368.
14. سپهر، ميرزا محمد تقي ا(لسان الملک): ناسخ التواريخ (در احوالات حضرتسيدالشهداء (ع))، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1351.
15. سحاب تفرشي، ابوالقاسم: زندگي خامس آل عبا ابا عبدالله حسين (ع)، تهران،ابنسينا، 1338.
16. شهيدي، سيد جعفر: پس از پنجاه سال، تهران، امير کبير، 1358.
17. شيخ مفيد: الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميهاسلاميه، بي تا، 2 ج.
18. صاحبي، محمد جواد، مقتل الشمس، قم، انتشارات هجرت، چ دوم ،1373.
19. صالحي کرماني، محمد رضا: الفباي فکري امام حسين (ع)، تهران، کانون انتشار،1351.
20. طبرسي، شيخ جليل ابومنصور احمد بن علي بن ابي طالب: احتجاج، ترجمه حسنمصطفوي، تهران، کتابخانه سنايي، چ سوم، مقدمه مترجم 1357 هـ.ق .
21. طبري، محمد بن جرير: تاريخ طبري (تاريخ الرسل و الملوک)، ترجمه ابوالقاسمپاينده، تهران، انتشارات اساطير، چ سوم، 1369، جلدهاي 7-3.
22. عمادزاده اصفهاني، حسين: زندگاني امام حسين (ع)، تهران، انتشارات علمي، چدوم، 1364، ج اول .
23. غفوري، علي: سرگذشت وشهادت امام حسين (ع)، تهران، انتشارات فجر، 1369.
24. فاضل، جواد: معصوم پنجم (حسين بن علي سيد الشهداء) تهران، انتشارات علمي،1337.
25. فياض، علي اکبر: تاريخ اسلام، دانشگاه تهران، چ سوم، 1367.
26. قمي، شيخ عباس: منتهي الامال، تهران، انتشارات هجرت، 1365، ج اول .
27. کمپاني، حسين: حسين (ع)کيست؟ تهران، انتشارات فروغي، 1344.
28. مجلسي، محمد تقي: بحار الانوار، ترجمه محمد جواد نجفي، تهران، کتابفروشياسلاميه، 1355.
29. مجلسي، علامه محمد باقر: جلاء العيون، تهران، انتشارات قائم، بي تا .
30. محمدي اشتهاردي ،محمد: نگاهي بر زندگاني امام حسين (ع) تهران، سازمانعقيدتي سياسي ارتش، تاريخ مقدمه 1373.
31. مستوفي، حمدالله: تاريخ گزيده، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنياي کتاب ،1361.
32.مسعودي، علي بن حسين: مروج الذهب و معادل الجوهر، ترجمه ابوالقاسم، پاينده،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
33. مطهري، مرتضي: فريادهاي شهيد مطهري بر تحريفهاي عاشورا، به کوششمحمد حسين حق جو، قم، نشر روح،1360.
34. مظاهري، حسين: زندگاني چهارده معصوم:، تهران، انتشارات پيام آزادي، 1373.
35. منشي، محمود: سلام بر حسين (ع) تهران، انتشارات نوين ،چ ششم ،1357.
36. وحيد قاسم ،اسعد: در جستجوي حقيقت ،ترجمه سيد محمد جواد مهري، قم، نشربنياد معارف اسلامي ،1372.
37.يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب (ابن واضع يعقوبي)، تاريخ يعقوبي ترجمه محمدابراهيمآيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، چ ششم، 1371.
منبع : نویسنده: قاسم فتاحيکيوان لؤلوئي