وقتى انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببيند و آن همه تشويق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد كه مىجنگند تا پيروز شوند و دشمن را شكست دهند، با اميد پيروزى مىجنگند. چنين جنگى، در مقابل آنچه كه در حادثهى عاشورا مىبينيم، جنگ سختى نيست. البته بعضى ديگر از حوادث هم بود كه آنها هم حادثههاى نسبتا غريبانهاى است. مثل حوادث امامزادهها؛ مثل حسنيون در زمان ائمه عليهمالسلام. اما آنها هم همهشان مىدانستند كه پشت سرشان امامانى مثل امام صادق، مثل امام موسىبن جعفر و مثل امام رضا عليهالصلاةوالسلام وجود دارند كه رهبر و آقاى ايشانند و ناظر و حاضرند؛ هواى آنها را دارند و اهل و عيال آنها را رسيدگى مىكنند. امام صادق طبق روايت فرمود: «بروند با اين حكام فاسد بجنگند و مبارزه كنند «و على نفقه عياله» من عهدهدار نفقه عيال آنها مىشوم. جامعهى بزرگ شيعه بود. تحسينشان مىكردند. تمجيدشان مىكردند. بالاخره يك دلگرمى به بيرون از ميدان جنگ داشتند.
اما در حادثهى كربلا، اصل قضايا و لبلباب اسلام كه همه آن را قبول داشتند يعنى خود حسينبنعلى، درون حادثه است و بناست شهيد شود و اين را خود او هم مىداند، اصحاب نزديك او هم مىدانند. هيچ اميدى به هيچ جا در سطح اين دنياى بزرگ و اين كشور اسلامى عريض و طويل ندارند. غريب محضند. بزرگان دنياى اسلام در آن روز، كسانى بودند كه بعضى از كشته شدن حسينبنعلى غمشان نبود؛ چون او را براى دنياى خودشان مضر مىدانستند! عدهاى هم كه غمشان بود، آن قدر اهتمام به اين قضيه نمىكردند. مثل عبدالله جعفر و عبداللهعباس. يعنى هيچ اميدى از بيرون اين ميدان مبارزهى غمآلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همين ميدان كربلا بود و بس! همهى اميدها خلاصه شده بود در همين جمع و اين جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از كشته شدن هم برحسب موازين ظاهرى كسى براى آنها يك فاتحه نمىگرفت. يزيد بر همه جا مسلط بود. حتى زنان آنها را به اسارت مىبردند و به بچههايشان هم رحم نمىكردند. فداكارى در اين ميدان، بسيار سخت است. «لا يوم كيومك يا اباعبدالله.» اگر آن ايمان و آن اخلاص و آن نور خدايى در وجود حسينبنعلى نمىدرخشيد كه آن عدهى معدود مؤمنين را گرم كند، اصلا چنين حادثهاى امكان تحقق نداشت. ببينيد اين حادثه چقدر با عظمت است!
منبع : منبع: بيانات به مناسب «روز پاسدار»، در جمع هزاران تن از اعضاى سپاه پاسداران و «يگان ويژهى نيروى انتظامى» 26/10/1372.