روزيكه، شد به نيزه ، سر آن بزرگوار خورشيد ، سر برهنه بر آمد ، ز كوهسار
موجي به جنبش آمد و، برخاست كوه كوه ابري ببارش آمد و، بگريست زار زار
گفتي تمام زلزله شد، خاك مطمئن گفتي فتاد، از حركت چرخ بي قرار
عرش آنزمان بلرزه در آمد، كه چرخ پير افتاد در گمان، كه قيامت ، شد آشكار
آن خيمه اي كه، گيسوي حورش، طناب بود شد سرنگون ، ز باد مخالف ، حباب وار
قومي كه پاس محملشان، جبرئيل داشت گشتند ، بي عماري و محمل، شتر سوار
با آنكه سر زد آن عمل، از امت نبي روح الامين، ز روي نبي گشت، شرمسار
وانگه ز كوفه خيل الم رو بشام كرد آنسان كه عقل گفت، قيامت قيام كرد
منبع : تبیان