قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اشتیاق خطر حسین اسرافیلی

 

بر در خیمه ایستاده سوار 

به اشارت که گاه پیکار است  

 

می نماید نگاه باز پسین 

که دگر نوبت علمدار است  

 

در نگاهش نشسته حرمت عشق 

تا چه فرمایدش دوباره امام  

 

شوق پیکار می زند فریاد 

مرد را تا حضور سرخ قیام  

 

گرد بی خوف صحنه پیکار 

زی خطر تا لگام باره گرفت  

 

کودکان مانع سوار شدند 

خیمه را شیونی دوباره گرفت  

 

دهنه ی اسب را گرفته بدست 

می فشارد دو مشت را از خشم  

 

کیست آیا علم به دوش کشد؟ 

نهراسد دگر نه بندد چشم  

 

دشت را جز سکوت پاسخ نیست 

باره می خواندش به سوی سفر 

 

دشت استاده همچنان خاموش 

مرد اما در التهاب خطر 

 

ابروانی بهم گره خورده 

سایه بان دو چشم همت اوست  

 

آفتاب ایستاده شاهد رزم 

حالیا گاه، گاه غیرت اوست  

 

مشکش از انتظار لبریز است 

دوخته دیده را به راه فرات  

 

پشت سرچشم تشنه کامی چند 

غرق در گریه، چون نگاه فرات  

 

کیست این کز غبار می آید 

گرد میدان نشسته بر رویش؟ 

 

تیغ با شیوه ی پدر بسته است 

غیرت مرتضی به بازویش  

 

اشتیاقش کشیده سوی خطر 

سینه بر تیر و دشنه می ساید 

 

آفتابا تو نیز شاهد باش 

کز لب آب تشنه می آید 

 

می خروشد چنان که رعد به شب 

دشت می لرزد از هیاهویش  

 

بانگ الله و اکبرش جاری است 

از لب تشنه ی «بلی» گویش  

 

آن که دیروز دعوتش می کرد 

اینک استاده تیغ کین در دست  

 

دست هائی که قصد بیعت داشت 

حال با تیغ و دشنه پیوسته است  

 

دیده ها دوخته به راه سوار 

تا که باز آید از دل پیکار 

 

تا نمازی دوباره بگزارد 

خیمه ها با حضور آن سردار 

 

دیده ی خیمه ها هراسان است 

تا چه بازی کند قضا این بار 

 

یا سلامت سوار برگردد 

یا که اسبش رسد بدون سوار 

 

لاشخواران به کینه می نگرند 

گوئیا تک سوار افتاده است  

 

شیر این بیشه در میان انگار 

با تن زخمدار افتاده است  

 

گوئیا تشنه کام عشق شده است 

از لب تیغ و دشنه ها سیراب  

 

بانگی از قتلگاه می آید 

«هان برادر، برادرت دریاب»

 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه