قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تقی رزاقی قمی‏ علم افرازی‏

ای قهرمان عرصه ی جان بازی 

شاهین رزم در علم افرازی  

 

چشم فلک ندیده چو تو غازی 

ای دست باز عالم سربازی  

 

ای چون پدر به بیشه هستی شیر 

دست تو حامی علم و شمشیر 

 

باب ترا که دست خدا گویند 

دست خدای بود و سزا گویند 

 

آنان که از تو مدح و ثنا گویند 

هرگز نه از علیت جدا گویند 

 

دست ترا که دست علی دانند 

دست خدای لم یزلی دانند 

 

ای پیکر تو ماه بنی هاشم 

رویت چراغ راه بنی هاشم  

 

فرمانده ی سپاه بنی هاشم 

همچون حسین شاه بنی هاشم  

 

در جلوه رشک پرتو مهتابی 

آری تو آفتاب جهان تابی  

 

بارید بر تن تو در آن میدان 

تیر عدو سریع تر از باران  

 

آبی که داشت نرخ، بهای جان 

چون اشک کودکان همه شد ریزان  

 

از بس که تیر خورد به چشم مشک 

گردید چشم مشک تهی از اشک  

 

بودند کودکان ز عطش بی تاب 

رفتیب سوی فرات که آری آب  

 

لب تشنه بودی و نشدی سیراب 

یاد آمدت ز تشنگی احباب  

 

لب تشنه از شریعه برون رفتی 

خود با دلی چو لجه ی خون رفتی  

 

دائم سکینه داشت نظر بر در 

تا تر کند ز آب لب و حنجر 

 

دردا که کرد پستی آب لشکر 

جای لب سکینه زمین را تر 

 

هم آب ریخت روی زمین هم خون 

حال سکینه بود ندانم چون؟ 

 

ای درگذشته از سر دست و سر 

افکنده زیر پای فرس پیکر 

 

هستند جن و انس و ملک یکسر 

چشم انتظار لطف تو در محشر 

 

«رزاقی» است و لطف فراوانت 

در دست اوست گوشه ی دامانت  


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه