قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دلیر بالادست‏ از سردار دشت تب‏زده‏

در شجاعت، دلیر بالا دست 

شست از جان ناشکیبا دست  

 

سر تسخیر قله ها دارد 

چشم شاهین بادپا با دست  

 

گرم تکریم در تولا، جان 

گرم تسبیح در مصلا دست  

 

یاور روزهای بی پدری 

کودکان را امید فردا دست  

 

آفریند مگر به آهنگی 

در سکوت زمانه، غوغا دست  

 

تا مگر رخصت غزا یابد 

برد در آستین مولا دست  

 

اسب زین کرد، جوشن آماده 

بهر سر باختن مهیا دست  

 

به تظلم، به شکوه، یا به دعا 

میشود باز دید هر جا دست  

 

پلی از التماس بازوها 

سوی آبی، پر از تمنا دست  

 

به درود ستاره در میدان 

آن سوی خیمه ها هویدا دست  

 

تا نیفتد ز پای قامت عشق 

میکند از وفا تقلا دست  

 

چه کسی غیر از او تواند کرد 

پیش بالای عشق، سودا دست  

 

پیرو آفتاب عاشورا 

میکشید از حریم دنیا دست  

 

پاسدار حریم عصمت گل 

بست پیمان دیر پا با دست  

 

که نگیرد دل از برادر خود 

هست تا یک نفس توانا دست  

 

نبض خورشید شب شکن دارد 

می تپد، در غبار صحرا دست  

 

بر پلشتی، فرود می آید 

غیرت آهنگ، خنجرآسا دست  

 

از هجوم شهاب تیر عدو

همچو فولاد، بی مهابا دست  

 

ریزش خون نابکاران است 

یا سقوط سرو تن و پا دست  

 

گفت: در قرب تشنگانی چند 

حیف باشد مرا تماشا دست  

 

هست سرمایه ام در این وادی 

بهر پیکار سخت، تنها دست  

 

رفت با مشک سوی آب فرات 

برد در عمق آب دریا دست  

 

دید تصویر تشنگانش را 

شرمگین از نگاه آنها دست  

 

مشت پر آب را به آب سپرد 

که ننوشد از آب تنها دست  

 

خنجری از میان نخلستان 

گفت با بازوان، دریغا دست  

 

هدف او نجات قوم عطش 

هدف کوفیان اعدا دست  


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه