قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نگهبان حریم عترت‏ از خباز کاشانی‏

یا حسین افتاد اگر دست یمین از پیکرم 

پرچم دین را دهم اکنون بدست دیگرم  

 

گر جدا شد دستم از تن ور تنم شد چاک چاک 

کی ز دینم دست بردارم که پور حیدرم  

 

گر ندارم دست در پیکر به دل دارم امید 

مشک آب از بهر طفلانت بدندان می برم  

 

خصم اگر خواهد بریزد آبرویم را به خاک 

سینه را سازم سپر تیر غمت را میخرم  

 

دستم از تن شد جدا کی دست بردارم ز تو 

هست بر تن تا مرا جان خاکسار این درم  

 

دست را دادم اگر من آبرا ندهم ز دست 

گر فروکوبد عمود کینه قاتل بر سرم  

 

ای صبا از من بگو با طفل عطشان حسین 

کای سکینه مشک آب اکنون به دندان آورم  

 

گر نیاوردم برایت آب معذورم بدار 

تا بروز حشر از رویت خجالت می برم  

 

ای سپاه بی حیا گر تیر بارانم کنید 

پاسبان اهل بیت و خاکسار آن درم  

 

می کشیدم ای سپه آل علی بی یاورند 

من نگهبان حریم عترت پیغمبرم  

 

شاهد «خباز» ای باب الحوائج آگهی 

روز محنت ماتمت گردید زیب دفترم  


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه