قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عزای ابوالفضل از خباز کاشانی‏

سکینه گفت عمو جان تو عهد بستی و رفتی 

چه شد که قلب من و عهد خود شکستی و رفتی؟ 

 

نگشت آب میسر نیامدی ز چه دیگر 

چه شد که رشته الفت ز ما گسستی و رفتی؟ 

 

برادرت به حرم ایستاده بی کس و تنها 

بیا که سرو قدس را ز غم شکستی و رفتی  

 

نبود آب نباشد، چرا به خیمه نیائی؟ 

ز تشنگان دل آزرده، دست شستی و رفتی  

 

مگر نبود عمو جای من بدامن لطفت؟ 

مرا به خاک نشاندی به خون نشستی و رفتی  

 

حسین از غم بیدستی ات ز پای در افتاد 

ولی تو از غم و رنج زمانه رستی و رفتی  

 

برای آب عموجان شد آب، اصغرم امروز 

نیامدی دل ما را ز غصه خستی و رفتی  

 

بساز مرثیه «خباز» در عزای ابوالفضل 

از این کمند مصیبت چه زود جستی و رفتی  


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه