عرش بود خیره در جلال اباالفضل
ماه شود تیره از جمال اباالفضل
بود به حق اتصال او به حقیقت
چون به علی بود اتصال اباالفضل
عقل نخستین که بد مکمل آدم
بود کمال وی از کمال اباالفضل
ماه بنی هاشم است و از شرف و قدر
ماه برد سجده بر هلال اباالفضل
پای نهد از شرف به تارک خورشید
هر که زند بوسه بر نعال اباالفضل
کرد فراموش رزم خندق و صفین
در صف کرب و بلا قتال اباالفضل
قرعه ی عهد و وفا و همت و مردی
روز ازل زد خدا به فال اباالفضل
جان به فدایش که نیست در کرم وجود
غیر اباالفضل کس همال اباالفضل
از پی یاری شاه بی کس و یاور
خامه ی تقدیر زد مثال اباالفضل
بردن آب فرات از پی اطفال
بود همه همت و خیال اباالفضل
آه که انداختتند دستش و از کین
تنگ به یکدست شد مجال اباالفضل
شد ز یمین ظالمی برون ز کمین گاه
تیغ زد و قطع شد شمال اباالفضل
سنگ حجیمش بخوان نه آدم خاکی
هر که نسوزد دلش به حال اباالفضل
چون نی کلک «طرب» شکر بفشاند
طوطی اگر بشنود مقال اباالفضل
منبع : راسخون